روز چهارم: از دیوار چین تا آشیانه ی پرنده
«کسی که به دیوار چین صعود نکرده باشد، قهرمان نیست». این عبارتیه که چینی ها در مورد دیوار چین میگن و خیلی از توریستها فقط به شوق دیدن این دیوار، به چین میان. حتی عکسهایی از بزرگان و سران سیاسی کشورها در بازدید از دیوار چین وجود داره. پس ما هم برای قهرمان شدن و بازدید از یکی از عجایب جهان، راهی دیوار چین شدیم. قدمت دیوار به چند قرن قبل از میلاد مسیح برمیگرده. در خصوص طول دیوار چین، در منابع مختلف، عددهای گوناگونی بین 5 تا 10 هزار کیلومتر را دیدم. ارتفاع دیوار در جاهای مختلف بین 5 تا 10 متر متغیره و انگیزه ی اولیه ی ساخت اون به جلوگیری از حمله ی مغولها برمیگرده. یکی از شایعاتی که در مورد دیوار چین وجود داره که البته رد هم شده اینه که دیوار چین تنها سازه ای هست که از کره ی ماه هم دیده میشه!
معروفترین بخشهای دیوار چین در نزدیکی پکن، موتیان یو (mutianyu) و بادالینگ (badaling) هستن. با کلی جستجو و مقایسه، ما بادالینگ را برای بازدید انتخاب کردیم. طبق نتایج تحقیقات من بادالینگ زیباتر اما معمولا شلوغتر از موتیان یو هست و به همین خاطر در زمانهای شلوغ پکن، موتیان یو پیشنهاد میشه. در فصل بازدید ما به علت نبودن تعطیلی یا جشن خاص و از طرفی فاصله گرفتن از زمان اوج توریستی، احتمال برخورد با شلوغی، کم بود ولی محض احتیاط، ما بازهم روز غیر تعطیل را برای بازدید انتخاب کردیم.
توی مسیر حدود یک ساعت و 15 دقیقه ای اتوبوس های 877، یه راهنمای چینی با صدای بلندش، چرت ما را حسابی به هم زد. وقتی به دیوار رسیدیم، یه کم سردرگم بودیم و موقعیت خودمون را توی نقشه پیدا نکرده بودیم. هوا هم توی این روز، از روزهای قبل سردتر بود. بویژه اینکه بادالینگ در بخش کوهستانی خارج از شهر قرار داشت. برخلاف روزهای قبل که یک بافتنی یا سویشرت هم کاملاً کافی به نظر میرسید، واقعاً نیاز به کاپشن هم بود اما من با همون سویشرت روز قبل به دیوار اومده بودم.
تلاش ما برای پیدا کردن یک چینی ای که بتونه ما را کمی راهنمایی کنه، بی ثمر بود اما خیلی سریع، چند تا آقا با چشم غیر بادومی دیدیم. از قضا ایرانی هم بودن و معلوم بود که برای تجارت به چین اومدن. اگرچه اونها هم خیلی اطلاعات بیشتری نسبت به ما نداشتن ولی با هم، بالاخره تونستیم مسیریابی کنیم و به بلیط فروشی رسیدیم.
اگرچه تماشای دیوار و گام گذاشتن روی اون به من حس خیلی خوبی میداد اما تصور از بین رفتن تعداد زیادی از کارگرها در زمان ساختش و دفن شدنشون پای همین دیوار، قصه ی دیگه ای بود. کافی بود یه کم به قدرت خیالت بال و پر بدی، اونوقت میشد لشگرهای مغول را در درگیری با ارتش چین هم تصور کرد. اگرچه اون شکل کشتار، به نظر من خیلی وحشتناکتره اما بشر از دیرزمان گذشته تا به حال دست از جنگ افروزی برنداشته و به نظر میرسه فلسفه ی جنگ و مبارزه ی هابیلی و قابیلی دست از سر نسل آدمیزاد برنمیداره.
بادالینگ از دو بخش شمالی و جنوبی تشکیل شده. بخش شمالی کمی طولانی تر و 12 برجک داره درحالیکه بخش جنوبی 7 برجک داره. علاوه بر تله کابین، امکان استفاده از یک سری سورتمه (Pulley) در بخش شمالی وجود داره که هرکدومشون بلیط مجزا دارن. اگرچه در زمان بازدید ما، تله کابین به علت وزش نسبتاً شدید باد کار نمیکرد اما به نظرم طی مسیر روی دیوار (و حس قهرمانی واقعی!)، لذت خاص خودش را داره بخصوص اینکه وزش باد به پرچمهای قرمز رنگ کشور چین و فراتر از اون طیف رنگی زرد، نارنجی، قرمز و سبز برگهای درختها، واقعاً نمای فوق العاده ای را به دیوار معظم چین در این فصل سال میداد. هر چی از گیتهای ورودی فاصله میگرفتیم، هم نمای قشنگتری را میدیدیم و هم از جمعیت روی دیوار کم میشد. دوستهای ایرانی ای که پیدا کرده بودیم هم خیلی زود خسته شدن و برگشتن اما ما حسابی دیوار را گشتیم و با مردم مهربون چین عکس گرفتیم.
اگرچه روز اول ورود به چین و پکن، استفاده از اپلیکیشن rome2rio باعث شد مسیر پیاده روی بیشتری را طی کنیم اما در مسیریابی به آشیانه ی پرنده خیلی کمکمون کرد. با قطارهای موسوم به S2 به ایستگاه huangtudian station رفتیم و بعد هم با مترو به استادیوم آشیانه ی پرنده رسیدیم.
وقتی چشمم به استادیوم زیبای آشیانه ی پرنده، مجموعه ی آبی و برجهای زیبای اطراف پارک المپیک چین افتاد، واقعاً از انتخاب پکن و چین برای سفر خیلی خوشحال بودم چرا که توی یک روز و در عرض چند ساعت به چشم خودم میدیدم که چطور نژادی از بشر در طول زمان رشد کرده و دنیا را تبدیل به جای قشنگتری برای زندگی کرده.
استادیوم ملی چین یا آشیانه ی پرنده، محل برگزاری مراسم های افتتاحیه و اختتامیه ی المپیک 2008 بوده. ساخت استادیوم تنها درحدود 4 سال انجام شده و معماری فوق العاده ای داره که نمای بیرونش شبیه لانه ی پرنده هست. از اکتبر سال ۲۰۰۸ بعد از پایان بازیهای المپیک، آشیانه پرنده به عنوان یک جاذبه گردشگری بازگشایی شده و آثاری مثل مشعل المپیک و چندتا مجسمه ی یادبود روسای کمیته ی ملی المپیک در اون وجود داره. این استادیوم خودش را برای بازی های زمستونی 2022 هم آماده میکنه و تابلوی بزرگی هم در کنار اون، روزشمار باقیمونده تا این بازیها بود. فستیوال و جشنواره یخ و برف پکن، هم هر ساله در این استادیوم از ماه دسامبر تا ماه فوریه برگزار میشه و حال و هوای این استادیوم در زمان بازدید ما نشون میداد که بزودی میزبان همچین فستیوالی خواهد بود.
بعد از خرید بلیط و ورود به استادیوم، در ذهن خیال پردازم، خودما در مراسم آتیش بازی افتتاحیه ی المپیک بین جمعیت هشتاد هزار نفری میدیدم. پخش گوشه هایی از این مراسم از بیلبورد ورزشگاه، این حس را در من بیشتر هم تداعی کرد.
تماشای استادیوم آبی (مکعب آبی) و نورپردازی زیبای برجهای اطراف و بعد هم سلسله رقصهای محلی و متنوع چینی ها در پارک المپیک، شادی ما را تکمیل کرد.
با مترو به هتل برگشتیم. توی مسیر برگشت و نزدیک هتل، برای جلوگیری از سرماخوردگی و کمبود ویتامین، چهار تا پرتقال خریدیم که 16.6 یوآن برامون آب خورد. کلاً هم آخرش سر در نیاوردم که قیمتی که چینی ها روی میوه ها در مغازه هاشون میزنن، قیمت چقدر میوه هست و فقط با توکل به خدا بود که پای صندوق میرفتیم!
روز پنجم: از معبد بهشت تا دریاچه ی بهشتی
روز پنجم را با بازدید از معبد بهشت شروع کردیم که تاریخچش به سال 1420 میلادی برمیگرده. معبد بهشت، محوطه ی نسبتاً بزرگی داره و از چندین بخش تشکیل شده که معروفترین بخش اون، محراب عبادت برای برداشتهای خوب کشاورزی (Altar of Prayer for Good Harvests) هست که تقریبا در مرکز محوطه ی معبد بهشت قرار داره و یکی از نمادهای شهر پکن هست. این معبد از شاهکارهای چوبی جهانه و در ساختش هیچ میخی به کار نرفته و تمام بناش از چوب ساخته شده. تالار دعای برداشت محصول، دارای سه دایره ی متحد المرکز از ستونهای چوبی بسیار بزرگ هست که نمادی از چهار فصل، ۱۲ ماه و 24 ساعت در روزه. برخلاف اون چیزی که توی عکسها میبینید گرفتن عکس اختصاصی از خودتون با معبد بهشت، توهمی بیش نیست!
در سمت جنوب معبد بهشت هم محراب مدور بر تپه (Circular Mound Altar) و طاق امپراتوری بهشت (Imperial Vault of Heaven) هست که جزو قشنگترین بخشهای معبد بهشت هست. دیوار انعکاس هم در همین بخش قرار داره. دیوار مدوری که دور طاق امپراتوری هست و گفته میشه اگه دو نفر در دو طرفش به سمت دیوار بایستن و صحبت کنن، میتونن صدای همدیگه را راحت بشنون. هرچند که ما امتحان کردیم و خیلی هم خوب کار نکرد!
نکته ی دیگه اینکه چینی ها در خصوص ساخت افسانه و داستان برای جاذبه هاشون ترکوندن! هر ساختمون و تیکه سنگی که اونجا میبینید، برای خودش افسانه و ماجرایی داره. اگه پاتون به چین رسید و علاقه به این تیپ فانتزی ها دارید، در تابلوهای راهنمای جاذبه ها، کلی از این توهمات فانتزی خواهید دید.
به غیر از این بخشها، کاخ ریاضت (palace of abstinence)، آشپزخانه ی قربانی ها (kitchen for sacrifices)، باغ گلها (flower garden) و هفت سنگ آسمانی (7 star rocks)، کریدور (seventy two long corridor) و ... سایر بخشهای معبد بهشت هست که بازدید از اونها هزینه ای به جز بلیط ورودیه ی اصلی به معبد بهشت نداره اما برای بعضیهاشون باید با ارائه ی پاسپورت در گیشه های جلوی درب ورودیشون بلیط تهیه کرد. توی بخش کریدور هم تعداد زیادی از چینی ها که اغلب مسن بودن، مشغول بازی بودن.
ما حدود 4 ساعت را صرف دیدن همه ی بخشهای معبد بهشت کردیم اما به نظر من، دیدن بخشهای اصلیش یعنی محراب برداشتهای خوب کشاورزی، محراب مدور و طاق بهشتی برای بازدید کافیه و باقیش چیز خیلی خاصی نداشت.
بعد از بازدید، از همون در شرقی که وارد معبد بهشت شده بودیم، خارج شدیم و با مترو به کاخ تابستانی (ایستگاه Beigongmen) رفتیم. کاخ تابستانی برخلاف عمده ی جاذبه های پکن که در یک محدوده ی شهر قرار دارن، در غرب پکن قرار داره و با باقی جاذبه ها کلی فاصله داره. حدود ساعت 2-3 عصر بود که به کاخ تابستانی رسیدیم و از درب شمالی، بلیط ورودیه ی اصلی را خریدیم و وارد محوطه ی کاخ شدیم. کاخ تابستانی بخشهای زیادی داره که بلیط هر بخش را میشه در همون گیشه های درب ورودی مجموعه خرید یا داخل مجموعه شد و از گیشه های داخل هر بخش بطور مجزا خریداری کرد. قیمت بلیط کامل 60 و ورودیه 30 یوآن بود که ما فقط بلیط ورودیه ی 30 یوآنی را در هنگام ورود خریدیم. تاریخچه ی کاخ تابستانی به حدود سال 1750 میلادی برمیگرده و بعد از دوبار آسیب دیدن در جنگهای این کشور، مجدد ترمیم شده و در سال 1924 در معرض بازدید عمومی قرار گرفته.
بعد پیاده روی های معبد بهشت، حسابی خسته شده بودیم و بعد کمی استراحت و خوردن خوراکی هایی که با خودمون آورده بودیم در ابتدای مسیر، از خیابون سوژو (Suzhou Street) بازدید کردیم. تپه ی طول عمر (Longevity hill ) تقریباً در مرکز کاخ تابستانی قرار داره و تعداد کمی از جاذبه های کاخ تابستانی در شمال اون و عمده ی جاذبه ها در جنوبش و نزدیک نوار ساحلی منتهی به دریاچه ی کنمینگ (Kunming lake) قرار داره. به این ترتیب اگر کسی مثل ما از درب شمالی مجموعه وارد بشه، باید پله های نسبتاً زیادی را بالا بیاد و در مسیر چند تا معبد و کاخ (کاخهای مربوط به محوطه ی Court Area) را ببینه.
بعد از اون، در نوار ساحلی و از منتهی الیه جنوب غربی محوطه، ابتدا کشتی مرمری (Marble boat) و چند تا کریدور و باغ و معبد کوچیک را دیدیم. شاید بهترین جاذبه ی داخل کاخ تابستانی، برج بودا (Tower of Buddhist Incense) در مقابل دریاچه بود. درست نزدیک غروب آفتاب بود که ما به برج بودا رسیدیم و بعد از خرید بلیط 10 یوآنی، وارد محوطه شدیم. تماشای غروب آفتاب از فراز تپه و برج بودا، در مقابل دریاچه ی کنمینگ واقعاً آرامش بخش بود. قبل از تاریکی کامل هوا، از فرصت محدود باقیمونده برای دیدن چند باغ ضلع جنوبی و جنوب شرقی کاخ تابستانی، استفاده کردیم. آسمون نارنجی و غروب خوشرنگ و پیاده روی در کنار ساحل دلربای کنمینگ! خدایا شکرت!
هوا تاریک تاریک شده بود و ما به عنوان آخرین نفرات بازدید کننده، از درب مقابل جزیره ی نانهو (Nanhu Island) که جزیره ی خیلی قشنگی توی دریاچه کنمینگ بود، از مجموعه ی کاخ تابستانی خارج شدیم. این بار از ایستگاه متروی Xiyuan برای برگشت به هتل استفاده کردیم. با وجود خستگی زیاد، مسیر نیم ساعته ی تا ایستگاه مترو را با خوردن ذرتهای خوشمزه ی بخارپز شده گذروندیم. قیمت هر ذرت 5 یوآن بود. نزدیکی هتل میوه های خاص چینی جدیدی را تجربه کردیم. یکیش میوه ی یک نوع کاکتوس بود که خیلی خوشمزه بود (به قیمت 7.9 یوآن) و اون یکی هم خرمالویی بود که وسطش چین خورده بود. این یه دونه خرمالو هم دو یوآن درومد.
روز ششم: معبد لاما - هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید
روز خداحافظی ما با پکن فرا رسیده بود و برنامه ی روز آخر حضور ما توی این شهر دوست داشتنی، بازدید از معبد لاما و هوتونگها بود. برای بازدید از هوتونگ ها مسیر معبد لاما تا خیابان یانداکسی (Yandaixie street) را انتخاب کردیم اما قبل از اینها وسایلمون را به پذیرش هتل تحویل دادیم و check out کردیم.
برای رسیدن به معبد لاما مثل همیشه با مترو راهی ایستگاه Yonghegong (Yonghe Temple) Station شدیم و فاصله ی کوتاه باقیمونده را پیاده طی کردیم. تاریخچه ی معبد به سال 1694 میلادی برمیگرده و ساختمون و آثار هنری معبد، ترکیبی از سبکهای هان چینی و تبتی هست. در ابتدای ورود به معبد لاما، هر نفر میتونست یک دسته چوبهای نازک عود مانند بگیره که برای آیین های خاص مذهبی بودایی استفاده میشد. معبد لاما دارای 5 تالار اصلیه که از طریق حیاط ها به هم راه دارند و هر چی که جلوتر میرفتیم، ارتفاع مجسمه های بودای داخل معابد بیشتر میشد. بودایی ها، در حیاط های مقابل ساختمون معبد و مجسمه های بودا، زانو میزدن و چوبهای نازک را در حین عبادتشون میسوزوندن.
بیش از مجسمه ی بودای 18 متری آخرین حیاط یا تماشای راهبه های بامزه ی بودایی یا تماشای سوزوندن عودها توسط چینیها در حالیکه چندبار به حالت رکوع در مقابل مجسمه ها تعظیم میکردن، برای من فکر کردن به نیاز غریزی انسانها به پرستش معبود فرای آیین و دینشون قشنگ بود. اینکه آدمها به این نیاز غریزیشون یکبار در کلیسا با خوندن جمعی دعاها و مقدس داشتن شکل صلیب، بار دیگه با طواف دور کعبه و در اینجا هم با سوزوندن عود و تعظیم مقابل مجسمه ی بودا پاسخ میدن.
بعد از معبد لاما، راهی خیابان یانداکسی (Yandaixie street) شدیم و توی مسیر، معنی واقعی هوتونگ را درک کردیم. هوتونگ از قدیمی ترین نقاط شهر با قدمتی حدود 700 – 800 سال هست که گفته میشه هنوز هم حدود 1000 نفر در اون ساکن هستن. هوتونگ در قسمت تاریخی شهر و نزدیک به شهر ممنوعه و اماکن تاریخی قرار داره. محله های هوتونگ همون شکل قدیمی خودش بصورت راههای باریک را که قرن ها پیش هم همینطوری بوده را حفظ کرده و شهرداری پکن قوانین سفت و سختی را برای حفظش اجرا کرده و حتی اجازه تغییر در خونه ها را هم به صاحبهاش نمیده. به همین خاطر در رفت و آمد در هوتونگها از ریشکا (سه چرخه های قدیمی) و درشکه و دوچرخه استفاده میشه. ریشکاها علاوه بر مردم محلی، توریستها را هم جابجا میکنن و یه جوری وسیله ی کاسبی تعدادی از مردم شده. توی محله ی هوتونگ معمولاً از سرویس بهداشتی و حمامهای عمومی استفاده میشه و گفته میشه هر کدوم از خونه ها برای خودشون سرویس های مجزا ندارن.
صد البته که برای حفظ هوتونگ به شکل قدیمی، اهداف توریستی وجود داره اما به نظر من شاید یکی از دلایلی که دولت چین اجازه ی تغییر در هوتونگ را نمیده این باشه که یه جورایی میخواد به مردم چین بگه که حواستون باشه که از کجا به کجا رسیدید و اگه دست از تلاش عمومی و کار بردارید، به همون وضع سابق خواهید رسید.
بعد از طی مسیر در محله های هوتونگ و کوچه های باریک قبل از رسیدن به یانداکسی ، برج طبل (Beijing Bell and Drum Towers) را دیدیم و در کنار عروس و دامادی که لباس هاشون نشونی از زرق و برق لباسهای مشابه وطنی نداشت عکسی به یادگار گرفتیم. فکرش را بکنید عروس با کتونی! ولی به من که اینجور لباسها خیلی حس و حال بهتری میداد.
در خیابون یانداکسی برای اولین بار غذاهای خاص و عجیب سنتی چینی از حشرات پخته شده، پای مرغ، سوپهای خاص، هشت پا، لواشک خوکی و ... گرفته تا غذاهای نزدیک به طبع و ذائقه ی ایرانی ها را دیدیم. با توجه به عکسها و متنهایی که از قبل دیده بودم، یک سیخ چوبی ای که چیزی شبیه شله زرد یا شیربرنج ایرانی روش بود را به قیمت 10 یوآن خریدیم و خوردیم. طعم خوبی داشت و من از خوردنش لذت بردم.
تماشای منظره ی قشنگ دریاچه ی زیبای هوهای در کنار ریشکاهایی که پیرامون اون توریستها را جابجا میکردن، از آخرین تجربه های ما توی پکن بود.
حوالی 1:15 ظهر بود که به هتل برگشتیم و بعد از تحویل گرفتن وسایلمون و ودیعه ی 200 یوآنی، هتل را به مقصد فرودگاه ترک کردیم.
حدود دو ساعت قبل از پرواز به فرودگاه رسیدیم. قیمت چیزهایی که توی مغازه های سالن ترانزیت فرودگاه فروخته میشد، اینقدر بالا بود که نمیشد چیزی از فرودگاه خرید و به گشت زنی (window shopping) اکتفا کردیم.
پرواز ما به سمت ژانگ جیاجی، دو تیکه و با یک توقف در شهر چانگشا (Changsha)، مرکز استان هونان انجام شد. ساعت 5:50 عصر، اول به این شهر رفتیم و تقریباً 8.5 شب بود که به چانگشا رسیدیم. توی پرواز، یک بسته ی خوراکی شامل یک وعده ی غذایی داده شد. با حدود یک ساعت توقف توی فرودگاه چانگشا، پرواز بعدیمون به ژانگ جیاجی انجام شد. در پرواز اول، شدیدترین تکونهای هواپیما را در طول کل سفرهای زندگیم تجربه کردم، جوری که مهماندارهای هواپیما یکی دو بار مجبور شدن، سرویسشون توی دادن بسته های خوراکی را قطع کنن و برن روی صندلیهای خودشون بشینن.
با توجه به اختلاف 4.5 ساعته با تهران، توی پرواز به این فکر میکردم که همین الان که من غرق شادی و لذت، توی سفری متفاوت در چین هستم، میتونستم درگیر زندگی روزمره و پر استرس کاری توی تهران باشم یا در مسیر برگشت از محل کار، در حال نشخوار کردن افکار گوناگون ناشی از زندگی روتین. چه خوبه که من الان اینجام و میتونم از همه ی اون فشارها راحت باشم و با لذت در خلوت خودم غرق در یک زندگی اصیل باشم!
فرودگاه ژانگ جیاجی به نسبت شانگهای و پکن، فرودگاهی نسبتاً کوچیک اما فوق العاده تمیز و قشنگ بود. حدود ساعت 10:15 شب بود که به ژانگ جیاجی رسیدیم. باور کردنی نبود، اما با چراغهایی که روی کوه تیانشان و حول دروازه ی بهشت بود، میشد دروازه ی بهشت را از باند فرودگاه، توی اون وقت شب هم دید. اگر چه در مورد سرویس هتل از فرودگاه، ماجرا داشتیم اما اینکه خیلی لاکچری، یک نفر با برگه ای که اسممون را نوشته بود، بیاد دنبالمون و با تاکسی به هتل بریم، لذت خاص خودش را داشت. فاصله ی تا هتل کالیفرنیا با تاکسی، چیزی کمتر از یک ربع بود. شب به شوق دیدار با دروازه ی بهشت، به خواب رفتیم.
روز هفتم: گذر از دروازه ی بهشت
صبح روز هفتم سفرمون، بعد از خوردن یک صبحانه ی مختصر از بقایای خوراکیهایی که از تهران با خودمون آورده بودیم، وسایلمون را جمع و جور کردیم و چمدونها را در هتل به امانت گذاشتیم تا به کوهستان تیانمن بریم.
یکی از دغدغه های ذهنی من قبل از سفر، برنامه ریزی بازدید از شهر ژانگ جیاجی و به طور کلی استان هونان چین بود. با توجه به مطالبی که در برخی سایتهای داخلی و خارجی در مورد دشواری مسیریابی توی کوهستانهای این منطقه خونده بودم و از طرفی عدم تجربه در این نوع مناطق در سفرهای خارجیم، یه ترس اولیه ای در مورد بازدید از این منطقه داشتم. حتی این ترس باعث شده بود که تورهای چینی برای بازدید از این منطقه را چک کنم اما اینقدر قیمتهای این تورها بالا بود که نهایتاً دل به دریا زدیم و مثل باقی جاها، خودمون برنامه ریزی و مسیریابی سفر را انجام دادیم.
امروز یکی از مهیجترین روزهای سفرمون را در پیش داشتیم. جاده ی 99 پیچ، طولانی ترین تله کابین جهان، پیاده روی روی پل شیشه ای کنار صخره ها، دروازه ی بهشت و ... همشون را میتونستیم در یک روز تجربه کنیم. ایستگاه تله کابین کوهستان تیانمن در مرکز شهر قرار داره و فاصله ی هتل کالیفرنیا تا ایستگاه، حدود یک ربع پیاده بود. توی مسیر، جالب بود که کابین ها از فراز شهر در حال گذر بودن و بخشی از مسیر تله کابین از روی شهر بود.
برای رسیدن به کوهستان و تماشای زیبایی های تیانمن، دو نوع اصلی بلیط در ایستگاه فروخته میشد. بلیطی که ما خریدیم نوع B به قیمت 235 یوآن بود. این نوع بلیط، شامل آیتمهای ورودی برای مینی بوس های موسوم به shuttle bus برای رسیدن به درب ورودی کوهستان، مینی بوسهای sightseeing bus برای رسیدن به دروازه ی بهشت، سری دوم پله های برقی (از دروازه ی بهشت به ابتدای مسیر پیاده روی بالای کوهستان) و بلیط بازگشت با تله کابین بود. بلیط نوع A دقیقاً عکس همین مسیر هست. یعنی مسیر رفت با تله کابین به بالای کوهستان و مسیر برگشت نهایی با مینی بوسها به همین قیمت. اگرچه نیت داشتیم که بلیط نوع A را بخریم ولی با اینکه تقریباً اول صبح و حدود ساعت 8 به ایستگاه رسیده بودیم اما این نوع بلیط تا ساعت 11 تموم شده بود و ما همون بلیط نوع B را خریدیم.
صف نسبتاً طولانی shuttle bus ها را در کمتر از 20-30 دقیقه طی کردیم و سوار مینی بوس شدیم. بعد رسیدن به درب ورودی کوهستان، نمای فوق العاده ای را از دروازه ی بهشت دیدیم. دروازه ی بهشت مثل نوری بود که آدم را به خودش جذب میکرد و شوق دیدنش آدم را مبهوت میکرد. بعد از گرفتن چند عکس از این نمای کوهستان، مجدد توی صف بعدی مینی بوس های sightseeing bus ایستادیم. خوشبختانه زمان زیادی طول نکشید که سوار مینی بوس ها شدیم.
هیجان اصلی این روز سفرمون از اینجا شروع شد. هنوز زمان زیادی از سوار شدنمون به مینی بوس نگذشته بود که پیچ خوردنها و پرتاب شدن از سمتی به سمت دیگه شروع شد. قشنگ احساس حضور توی یه همزن برقی را داشتیم و همزمان از دیدن سرسبزی و کوهستانی دیدنی لذت می بردیم.
انتهای جاده ی 99 پیچ، اوج زیبایی های این مسیر بود. آبشار زیبا، نمای از بالای شهر، پلکان منتهی به دروازه ی بهشت، موج زیبای نوری که از دروازه به بیرون تابیده میشد و مه قشنگی که گهگاه در ورودی دروازه ی بهشت دیده میشد، چشم نواز و فوق العاده بود.
از تماشای مناظر زیبای دروازه ی بهشت سیر نمیشدیم اما به شوق دیدن جاذبه های بعدی، پله نوردی را تا دروازه شروع کردیم. دروازه ی بهشت حفره ای با ارتفاع 131.5 متر، عرض 57 متر و عمق 60 متر هست. پلکان منتهی به دروازه، 999 پله داره که برای طی اون 9 طبقه و سطح شامل چهار شیب تند و پنج شیب ملایم را باید طی کرد. چینی ها این سطوح پلکان را نماد سختی ها و بالا و پایینهای زندگی آدم میدونن. پاگردها هم نماد مراحل زندگی یعنی کودکی، دوره ی ازدواج، میانسالی، جایگاه های رفیع و نیل به آرزوهاست. این پلکان، «پلکان معلق در مه» نامیده میشه چون وقتی از پایین به بالا نگاه میکنی معلوم نیست که در بالای پلکان به چی میرسی و چون اغلب اینجا از مه و ابر پوشیده هست، به آدم حس معلق بودن در ابرها را میده.
طی این پله ها اگر چه کمی سخت اما واقعاً دلچسب و شیرین بود. امید رسیدن به دروازه ی بهشت و حفره ی بالای کوهستان به آدم انرژی خاصی میداد و من خوشحال بودم که مجبور شده بودیم بلیط نوع B را بخریم چون در غیراین صورت، اومدن عکس این مسیر به آدم احساس نزول از بهشت را میداد و نه رسیدن به بهشت را (اگه نخواهید این پله ها را پیاده طی کنید، پله های برقی ای هم وجود داره که برای استفاده از اون باید بلیط مجزا تهیه کرد. ولی اگر مشکل جسمی خاصی ندارید، من بشدت توصیه میکنم که این مسیر را پیاده بیایید).
پله های برقی سری دوم (upper escalator) شامل چند دسته پله های برقی با طول 510 متر بود که کمک میکرد 200 متر ارتفاع را بدون هیچ خستگی و زحمت به سمت نقاط دیدنی بالای کوهستان طی کنیم. این پلکان برقی نتیجه و میراث ارزشمند مهندسی در چین هست که ظرف فقط سه سال ساخته شده.
حدود ساعت 12 بود که به بالای کوهستان رسیدیم. دو مسیر زیبا در شرق و غرب پیش رو داشتیم که روی نقشه های راهنما، مسیر غربی در سمت راست نقشه و مسیر شرقی در سمت چپ نقشه قرار داشت. البته این نکته را ما نمیدونستیم و با توجه به اینکه صبح اون روز پذیرش هتل بهمون گفته بود که مسیر غربی زیباتره، به هوای دیدن مسیر غربی، اول راهی مسیر شرقی شدیم! اما خوشبختانه یک دور گردش کامل پیرامون مسیر پیاده روی، زمانی حدود 4 ساعت نیاز داشت و ما فرصت بازدید کامل را داشتیم.
مسیر فوق العاده زیبایی بود و نامگذاری بخشهای مختلف مسیر، آدم را بیشتر برای دیدنشون تهییج میکرد: عشق میان صخره ها و درختها (love between trees and rocks)، موقعیت ابرهای مست کننده (intoxicating cloud pavilion)، جنگل آرزوها و ... . بخش اصلی مسیر از پیاده روهای چسبیده به صخره ها شکل گرفته بود. چند بخش از مسیر هم مملو از روبانهای قرمز آرزوها بود. روبانهایی که هر کدوم به امید برآورده شدن آرزویی، به شاخه های درخت، نرده های کنار مسیر و .. بسته شده بود.
اما شاید یکی از هیجان انگیزترین بخشهای مسیر، جایی بود که با خرید بلیطهای 5 یوآنی (برای هر نفر) میشد روی مسیر پلهای شیشه ای قدم برداشت. پاپوش هایی هم به هر نفر میدادن تا با استفاده از اونها از خط افتادن و مات شدن شیشه ها جلوگیری بشه. جایی که از ارتفاع چند صد متری میشد زیر پای خودمون را ببینیم و لذت ببریم. چند تا از این پله های شیشه ای توی مسیر بود و طول هر کدومشون هم چندان طولانی نبود.
میانه ی مسیر، درست جایی که مسیرهای شرقی و غربی به هم میرسیدن، معبد تیانمن قرار داشت. معبد و مجسمه های بامزه ی داخلش هم جای قشنگی برای بازدید بود. دروغ چرا! اینجا مقدسات این دوستان، برای من خیلی بامزه بود و اصلاً حس و حال اینکه این عزیزان در حال پرستش هستن و باید به عقاید سایرین احترام بگذارم را نداشتم!
در بخشی از مسیر هم نوازندگان موسیقی سنتی چینی دیده میشدن که نوای ساز بعضیهاشون در حال و هوای کوهستان واقعاً دلنشین بود.
بعد از گشت نسبتاً کامل کوهستان تیانمن (ما فقط از تله سیژ مسیر میانی Yunmeng fairy peak استفاده نکردیم)، حدود 4:10 عصر بود که به ایستگاه بالایی تله کابین، برای بازگشت رسیدیم. صف طولانی ای وجود داشت که فکر کنم بیشترین زمان توقف ما در صف در این سفر بود. فکر کنم حدود یک ساعتی در صف بودیم. مسیر تله کابین خیلی خاص و قشنگ بود. توی مسیر حرکت تله کابین دروازه ی بهشت، جاده ی 99 پیچ، یک دریاچه ی زیبا و در نهایت شهر ژانگ جیاجی را از بالا دیدیم و با مرور خاطرات چند ساعت گذشته، با طی مسیر 7.5 کیلومتر در کمتر از نیم ساعت به ایستگاه ابتدایی رسیدیم.
بعد از بازدید از کوهستان و پیاده شدن از تله کابین، با عجله به سمت هتل رفتیم. از قبل میدونستم که توی این شهر پیدا کردن کسی که بتونه انگلیسی صحبت کنه و به ما در پیدا کردن اتوبوس کمک کنه، چیزی شبیه به عملیات غیر ممکنه. واسه همین بود که هتلی را انتخاب کرده بودم که در کامنتهای هتل مطمئن شده بودم، کارمند پذیرشش میتونه انگلیسی صحبت کنه. پس از فرصت استفاده کردم و از کارمند پذیرش هتل خواستم که اسم شهر وولینگ یوآن را به چینی روی تیکه ای از کاغذ برامون بنویسه. از قبل هم موقعیت ترمینال اتوبوس به وولینگ یوآن را روی نقشه علامت گذاشته بودم. با کارمند هتل، موقعیت علامت گذاری شده را چک کردم و بعد از اطمینان از صحت موقعیت علامت گذاری شده و تحویل گرفتن وسایلمون، راهی ترمینال شدیم.
فاصله ی هتل تا ترمینال زیاد نبود. برخلاف اون چیزی که انتظار داشتم، اونجا خبری از اتوبوس نبود. چند تا پلیس چینی را پیدا کردیم و با نشون دادن کاغذ اسم وولینگ یوآن به زبان چینی، ازشون کمک خواستیم. با ایما و اشاره ی پلیس ها و فشار آوردن به مغزمون، دو زاریم افتاد که باید وارد ترمینال بشیم و از ایستگاه اتوبوسی شبیه به اون چیزی که در فضاهای شهری می بینیم، خبری نیست. از جمله معدود آدمهای منفی ای که در چین دیدیم، راننده تاکسی هایی بودن که اونجا بودن و وقتی که با نشون دادن کاغذ، ازشون راهنمایی خواستیم، با اشاره به ساعتهاشون میگفتن ساعت حرکت اتوبوسها گذشته و باید با تاکسی بریم. یکیشون هم باهامون داخل ترمینال اومد و با اشاره به گیشه ی فروش بلیط، میخواست بهمون ثابت کنه که دیگه اتوبوسی وجود نداره.
در همین حالت بودیم که خدا فرجی کرد دری را داخل ترمینال دیدیم که بعضیها ازش در حال عبور به سمت فضای پشت ترمینال بودن. وقتی مقابل در و گیت خروجی پشت ترمینال رسیدیم، به اولین خانومی که اونجا دیدیم کاغذ را نشون دادیم و اون ما را به سمت یک مینی بوس هدایت کرد. ازش چندبار سوال کردیم و مطمئن شدیم که مینی بوس به وولینگ یوآن میره. با پیدا کردن آخرین مینی بوس اون روز از ژانگ جیاجی به وولینگ یوآن، نفس راحتی کشیدیم و خوشحال بودیم از اینکه حداقل 100 یوآن برای گرفتن تاکسی در مقایسه با هزینه ی مینی بوس صرفه جویی کردیم.
با توجه به اینکه شب شده بود و تقریباً همه جا تاریک بود، فاصله ی حدود 45 دقیقه ای به وولینگ یوآن را در حالت نیمه خواب به سر بردیم تا اینکه با دیدن نورپردازی قشنگ ساختمونهای وولینگ یوآن از شوق بیدار شدیم. وولینگ یوآن شهری کوچیک اما کاملاً زنده و زیبا بود. خوشبختانه از ایستگاه آخر وولینگ یوآن تا هتل ما راهی نبود و چند دقیقه بعد به هتل Qing Man رسیدیم.
صاحب هتل مرد خوبی بود که به نظرم مهمترین علت برای امتیاز فوق العاده 9.4 این هتل در booking بود. به چند زبان و از جمله انگلیسی راحت صحبت میکرد و راهنمای خیلی خوبی برای دیدن منطقه بود. با اینکه معلوم بود بارها و بارها همین توضیحات را برای مسافرهای مختلف تکرار کرده اما خیلی با حوصله گام به گام مسیر پیشنهادیش را برای ما توضیح داد.
بعد از مستقر شدن در اتاق، بخاطر اینکه دیگه خوراکی چندانی از تهران برامون باقی نمونده بود و از طرفی هم توی این هتل هم صبحونه نداشتیم، سری به سوپر مارکتهای اطراف زدم. یه سوپرمارکتی بزرگ دیدم و حسابی توش گشتم اما هرچقدر گشتم خبری از پنیر و کره و چیزهایی که ما ایرانیها بطور معمول صبحونه میخوریم نبود. دوباره یخچالها و جاهایی که ممکن بود، اینجور چیزا باشه را چک کردم اما فایده ای نداشت. با کمک google translator از فروشنده سوال کردم و اونجا بود که تازه فهمیدم که توی صبحونه ی چینیها خبری از این چیزها نیست. آخرش هم چند جور خوراکی مختلف، جمعاً به قیمت 60 یوآن از سوپرمارکت خریدم که انصافاً بعضی هاشون به تجربه کردنش می ارزید.