روز دوازدهم: شانگهای (سلام پانداهای قشنگ چینی)
بازدیدهای این روزمون را میخواستیم با بازدید باغ یویوآن شروع کنیم. مسیر هتل به باغ یویوآن حدود 20 دقیقه پیاده بود. فضای خیابونها در این مسیر نه تنها چندان مدرن نبود بلکه در نزدیکی باغ یویوآن، بیشتر به سبکهای چینی سنتی نزدیکتر بود. اصولاً شانگهای به دو بخش اصلی غرب و شرق رودخانه ی هوانگپو (Huangpu) تقسیم میشه. سمت شرقی رودخونه، مملو از برجها و آسمانخراش هاست و سمت غربی شکل معمولی تر و بعضاً سنتی داره. البته برخی مناطق مثل میدان مردم (people square) هم در غرب هوانگپو مملو از برجهای با معماری های خاصه.
وقتی به باغ یویوآن رسیدیم، متوجه شدیم که باغ و بازار یویوآن بسته هست. ماموری هم که جلوی یکی از دربهای ورودی باغ بود، چندان نمیتونست انگلیسی صحبت کنه و با زور و زحمت با گفتن کلمه ی tomorrow ما را متوجه این کرد که مجدد از فردا باغ و بازار یویوآن باز خواهد شد. به سمت ایستگاه متروی نزدیک باغ یویوآن رفتیم. توی راه هم مسجدی دیدیم که خیلی تمیز و مرتب به نظر میرسید.
هم در پکن و هم در شانگهای، باغ وحش وجود داره. بعد کلی مقایسه ی بین باغ وحشها و با توجه به محدودیت زمانیمون در پکن، ما باغ وحش شانگهای را انتخاب کرده بودیم. در خود شانگهای هم دو تا باغ وحش هست که یکیشون به اسم shanghai wild animal park و اون یکی به اسم shanghai zoo شناخته میشه. قبل از سفر بعد کلی مقایسه، ما shanghai zoo را برای بازدید انتخاب کردیم.
در این روز از سفرمون از بلیطهای تک سفره ی مترو در شانگهای استفاده کردیم و کل هزینه ی پرداختیمون برای هر نفر، 11 یوآن شد. با شوق دیدن پانداها سوار مترو لاین 10 شدیم. زادگاه اصلی پانداها چین هست و حیفه که آدم تا چین بیاد و این پانداهای قشنگ و بامزه را نبینه. بعد از رسیدن به ایستگاه shanghai zoo طبق اطلاعاتی که از قبل روی گوشیم ذخیره کرده بودم، از گیت شماره ی 4 مترو خارج شدیم و با خرید بلیطهای 40 یوآنی (برای هر نفر) وارد باغ وحش شدیم.
من پیش از این، باغ وحش کشورهای خارجی را ندیده بودم و شاید نتونم قضاوت خوبی در مورد باغ وحش داشته باشم. با اینحال به نظرم باغ وحش شانگهای خیلی قشنگ و کامل بود. فکر میکردم یکی دو ساعت نهایتاً در باغ وحش باشیم اما حدود 4-5 ساعت از وقتمون با هیجان به بازدید از این باغ وحش گذشت. اگرچه قطعاً لذت دیدن حیوونها در طبیعت چیز دیگه ای هست اما تماشای حیوونهای خاصی که زادگاه اصلی اونها در چین هست مثل چند نوع ماهی گلدفیش، پاندا و ...، و حیوونهایی مثل زرافه، کرگردن، اسب آبی، گونه های خاصی از کانگرو و ... که قبلاً در باغ وحشهای ایران هم ندیده بودیم، لطف خاص خودش را داشت.
بعد از بازدید باغ وحش با مترو به میدان مردم (People square) رفتیم. به محض پیاده شدن با توجه به گرسنگیمون، از غرفه ی مقابل ایستگاه مترو، چهار سیخ جوجه به قیمت 10 یوآن خریدیم. جوجه هاش کمی با طعم جوجه کبابهای ایرانی متفاوت و خوشمزه بود.
میدان مردم از مناطق مرکزی شهر و شاید معروفترین میدان این شهره. ساختمان شهرداری، سالن تئاتر بزرگ شهر، موزه شانگهای و ... در این میدون قرار داره و به خیابون معروف نانجینگ راه داره. گلکاری های پیرامون میدون بویژه با توجه به المانهای باقیمونده از جشن 70 سالگی حکومت کمونیستی در چین واقعاً دیدنی بود. سری هم به پارک داخل این میدون زدیم که به خاطر نحوه ی خاص همسریابی چینی ها در این پارک معروفه. در این پارک افراد خواهان ازدواج یا پدر و مادرانشون، مشخصات خودشون و شخصی را که میپسندن را روی کاغذی مینویسن و به چتری وصل میکنن و جلوی خودشون قرار میدن. اما در زمان بازدید ما خبری از این آیین خاص نبود. بعداً فهمیدم که فقط آخر هفته ها هست که این نوع همسریابی در این پارک انجام میشه.
تقریباً غروب بود که به خیابون نانجینگ وارد شدیم. خیابون نانجینگ خیلی شبیه خیابون وانگفوجینگ در پکن بود و گفته میشه روزانه بیش از یک میلیون بازدید کننده داره. این خیابون پر از فروشگاههای برندهای مطرح بود. جمعیت مردم در بخش منتهی به خیابون باند واقعاً عجیب بود. جوری که بعضاً در صفوف نسبتاً منظم برای گذر از یک تقاطع باید چند دقیقه صبر میکردیم.
شلوغی خیابونها به من این حس را میداد که تو یکی از میلیاردها آدم روی زمین هستی و تا چشم به هم بزنی رفتنی هستی و خیلی هم خوش شانس باشی، بعد چند سال و یا حداکثر چند دهه از تو یادی هم نخواهد موند. به قول یه بنده خدایی، اینقدرها هم نباید زندگی را جدی گرفت.
برای شام، در یکی از خیابونهای فرعی نانجینگ، یک نوع نودل که با رون مرغ بود سفارش دادیم با دامپلینگ میگو. من خیلی دامپلینگ را دوست نداشتم. ولی نودلش واقعاً خوشمزه بود و یکی از بهترین نودل هایی بود که در طول سفرمون به چین خوردم. هزینه ی شام امشبمون هم 49 یوآن شد.
قبل از سفر به شانگهای فکر نمیکردم که دیدن برجها و آسمان خراشهای شانگهای اینقدر برام جذاب باشه. تماشای خیابان باند در ساحل رودخونه ی هوانگپو آخرین برنامه ی بازدید اون روز ما بود. پخش موسیقی همراه با نورپردازی بسیار زیبا و هماهنگ، نشون از فضای مدرن و خاص این شهر داشت. تماشای این همه برجهای معروف در کنار هم، مروارید شرقی (oriental pearl tower)، جین مائو (Jin Mao)، مرکز تجارت جهانی (shanghai world financial center) و برج شانگهای (shanghai tower) و ... جمعیت زیادی را مبهوت خودش کرده بود.
شب با گذر از پل وایدایبو (waidaibu bridge) به سمت ایستگاه مترو رفتیم و از اونجا هم با مترو به هتل برگشتیم.
- سایر هزینه ها :
خرید خوراکی (کیک و آبمیوه): 13.9 یوآن
روز سیزدهم: از ونیز شرق تا ابرهای آسمان شانگهای
صبح روز سیزدهم سفر، پس از صرف صبحانه در هتل، راهی شهر ژوجیاجیائو شدیم.
با توجه به طولانی بودن مسیر تردد و چندبار جابجایی که این روز داشتیم، خرید بلیط روزانه ی مترو به قیمت نفری 18 یوآن به صرفه تر بود. با مترو و با استفاده از لاینهای 10 و 17 مترو به شهر ژوجیاجائو رسیدیم. بعد از خروج از ایستگاه مترو، با استفاده از اپلیکیشنهای مسیر یابی به بخش تاریخی و آبی شهر رفتیم. مثل پکن و محله ی هوتونگ، برای رسیدن به ابتدای شهر آبی، ریشکا هم بود.
شهر آبی، بسیار زیبا و قشنگ بود. از نظر سبک زندگی مردم و حال و هوای شهر، بیشتر شبیه به فنگ هوانگ بود. با وجود کانالهای آب در کوچه ها و فضای شهر، بی جهت نبود که بهش ونیز شرق میگفتن. هر چند به نظر ما ونیز واقعاً یه چیز دیگه بود. در ژوجیاجیائو بیشتر از جاذبه هایی که برای اونها بلیط فروشی میشد و بیشتر به صورت دامهای توریستی به نظر میرسید، قدم زدن در کوچه پس کوچه ها، تماشای گذر قایق ها از کانالهای آبی و آرامش شهر دلنشین بود.
در محله های ژوجیاجیائو هم مثل فنگ هوآنگ پر از مغازه های فروش سوغاتی، خوراکی ها، غذاها، ترشی ها و میوه های مختلف بود. ما هم یه مدل خاص میوه که تقریباً یه کم از توپ پینگ پنگ بزرگتر بود و شبیه به جوجه تیغی صورتی رنگ بود را انتخاب کردیم. داخلش هم شبیه تخم مرغ و خوشمزه بود. دو تا از این میوه ها 4 یوآن شد.
بعد از بازدید این شهر و تا پیش از غروب به محله ی تیانزیفنگ که روزگاری ناحیه مخصوص فرانسوی ها بوده و چینی ها حق ورود به اون را نداشتن، رفتیم. تیانزیفنگ هنوز هم حال و هوا و نشانه های فرهنگ فرانسوی را در کافه ها و ساختمونهاش داره. تیانزیفانگ نام یک نقاش چینی قدیمی هست که در زمان های قدیم زندگی میکرده و از طرفی هم واژه ی fang با حروف متفاوت در زبان چینی به معنای محله و منطقه هم هست. به این ترتیب، تیانزیفانگ به عنوان محله ای که هنرمندان و نقاشان در اون حضور دارند، شهرت پیدا کرده.
بعد از محله ی تیانزیفنگ، با مترو به محله ی پودونگ و Lujiazui رفتیم. به یکباره از محله ی سنتی و چینی به محله ای مدرن، با برجهای آسمانخراش پا گذاشتیم. این چرخش و تغییر فضا، چندین بار در طول سفر به چین اتفاق افتاد و یکی از جذابیتهای این سفر بود. تماشای سه غول بزرگ دستاورد بشر در عرصه ساختمان سازی، جین مائو، مرکز مالی جهانی و برج شانگهای در کنار هم، از لحظات خاص این سفر ما بود. برجهایی که هرکدومشون از بلندترین برجهای جهان هستند و قطعاً اگر در هر شهر دیگه ای در جهان بودن، میتونست به تبدیل شدنشون به نماد اون شهر منجر بشه.
برج شانگهای را با کلی مقایسه با جین مائو، برج مروارید شرقی و مرکز تجارت جهانی انتخاب کردیم. ساخت دومین برج مرتفع حال حاضر جهان و بلندترین ساختمان چین، در سال ۲۰۰۸ آغاز شده و در سال ۲۰۱۶ به اتمام رسیده. این برج با 632 متر ارتفاع، دارای سکوی مشاهده (observation deck) در ارتفاع 561 متری سطح زمین هست و شش متر از سکوی موجود در برج الخلیفه (در ارتفاع 555 متری) بلندتره و مرتفع ترین سکوی مشاهده در جهانه. این سکو 5 طبقه تا طبقه آخر برج فاصله داره. برج شانگهای کاری کرده که مرکز مالی جهانی که خودش دهمین ساختمان مرتفع جهانه و برج 88 طبقهای جین مائو در کنارش کوتاه به نظر برسه (برج شانگهای حدود 122 متر از مرکز مالی جهانی شانگهای بلندتره).
علاوه بر این، برج شانگهای دارای معماری خاص و بسیار زیبا و حائز برترین سیستمهای انرژی در جهانه و جالبه که بخشی از انرژی الکتریکی مورد نیاز در برج هم از طریق توربینهای بادی که در بالای همین ساختمونه، تامین میشه. آسانسور به کار رفته در این برج هم از سریعترین آسانسورهای جهانه که باعث میشه در عرض کمتر از یک دقیقه به طبقه ی 118 برج رسید.
دو نوع بلیط بازدید برای برج وجود داره. بلیط نوع اول، امکان دیدن از طبقات 118 و 119 را برای رسیدن به observation deck فراهم میکنه و بلیط نوع دوم علاوه بر این، شامل موزه ی دستاوردهای خاص برج هست. ما بلیط نوع اول به قیمت 180 یوآن را تهیه کردیم. بعد از ورود و گرفتن عکس یادگاری رایگان (که بماند همش دونه پاشی بود و تنها چیزی که رایگان تحویل دادن یه عکس کاملاً بی کیفیت بدون زمینه خاصی بود)، تصاویر و ماکتهایی از مرتفع ترین برجهای جهان را دیدیم. کمی جلوتر معرفی و ابتکارات خاص به کار رفته در برج، در کلیپی زیبا به نمایش در اومده بود. تجربه ی آسانسور برج هم خیلی خاص بود. در حالی که تغییر فشار هوا، باعث میشد گوش آدم کیپ بشه و درد بگیره، مانیتور کوچک آسانسور، تغییر طبقات و سرعت خارق العاده ی آسانسور را نشون میداد.
بعد از پیاده شدن از آسانسور، منظره ی فوق العاده زیبایی را پیش رو داشتیم، تماشای نورپردازیهای زیبا، رودخانه ی هوانگپو، برجهای با معماری خاص و ... همه و همه در یک قاب جمع شده بودن. بارها دور طبقه های 118 و 119 چرخیدیم و ساعتها به فکر فرو رفتیم و از دیدن مناظر لذت بردیم. برجهای عظیم الجثه ای که از پایین میدیدیم حالا زیر پامون بودن و تحقیرشون را با یه دستاورد دیگه ی بشری میدیدیم. برجهای جین مائو و مرکز مالی جهانی با او همه عظمت محقر شده بودن، چه برسه به آدمهایی که در هیاهوی گذرگاههای نانجینگ و باند در حال گرفتن ژستهای مغرورانه در عکسهاشون بودن. برج مالی جهانی با اون معماری خاصش از این بالا دیدنی تر شده بود و گاهی دلم میخواست خم میشدم و دستگیرش را میگرفتم و از جا بلندش میکردم. شنیدن موسیقی و نورپردازی های هماهنگ برجها از این بالا هم لطفا خودش را داشت. گاهی هم از غوطه ور شدن در میون ابرهای شانگهای غرق لذت میشدیم.
بعد از ساعتها حضور در برج، گشتی در پای برجهای جین مائو و مروارید شرقی زدیم. فروشگاه دیزنی لند را دیدیم و با مترو به هتل برگشتیم.
- سایر هزینه ها :
خرید خوراکی (کیک، آبمیوه و آب): 30.5 یوآن
روز چهاردهم: وداع آخر با شانگهای
روز چهاردهم، روز آخر گشت ما در شانگهای و چین بود. صبح به قصد دیدن باغ یویوآن پیاده راهی خیابونهای شانگهای شدیم. وقتی به باغ رسیدیم، مجدد متوجه شدیم که باغ بسته هست (قبلاً در اینترنت خونده بودم که باغ تا یک نوامبر برای انجام برخی تعمیرات و مرمتها بسته هست و بعد از اون باز میشه اما این زمان، تا 15 نوامبر تمدید شده بود). اما خوشبختانه محوطه ی اصلی باغ و همینطور بازار یویوآن باز بود.
ساخته شدن این باغ هم حکایت جالبی داره. در زمانهای قدیم، تنها اعیان و اشراف چینی امکان تحصیل داشتن اما پدر و مادری فقیر با سختی فراوان پسرشون را به مدرسه می فرستن. این پسر بچه پس از طی تحصیلات به مقام مهمی نزد امپراطور وقت دست پیدا میکنه و برای قدردانی از پدر خود، این باغ را به سبک و سیاق خانه های اشرافی برای پدرش میسازه اما پدر پیر در راه رسیدن به این باغ از دنیا میره.
بازار کنار باغ هم بیشتر پر از مغازه هایی بود که چیزهایی را به عنوان سوغاتی میفروختن. تماشای باغ یووآن با سبک کلاسیک چینی و در زمینه ی اون، برجها و آمانخراش های شانگهای در یک قاب، از اون تصاویر خاص چین هست.
بعد از بازدید از باغ، به سمت گذرگاه باند رفتیم تا در روز هم این مسیر را ببینیم. به جای کروزهای گرون قیمت، با فری های ارزون قیمت (نفری 2 یوآن)، عرض رودخونه ی هوانگپو را گذشتیم و از حال و هوای باند و محله ی Lujiazui لذت بردیم.
حدود ظهر بود که به آکواریوم شانگهای در محله ی Lujiazui رسیدیم. اگرچه بازدید از آکواریوم در برنامه ی اولیه ی ما نبود اما توصیفاتی که شب قبلش در اینترنت خونده بودیم ما را در روز آخر حضورمون در شانگهای برای دیدن آکواریوم و خرید بلیط 160 یوآنی متقاعد کرد. این آکواریوم از بزرگترین آکواریومهای دریایی جهان هست. گفته میشه تونل آکواریوم شانگهای، طولانی ترین تونل آکواریومی در جهانه. مجموعه شامل چندین بخش از جمله بخش موجودات دریایی خاص چین و رودخانه ی یانگتسه، آمازون و آمریکای جنوبی، ناحیه ی قطب و … هست. فضای آرامش بخش آبی، تماشای عروس های دریایی خاص، اسب آبی و حتی پنگوئن ها و ... حس و حال خوبی به ما داد.
بعد از بازدید از آکواریوم، گشتی را در شهر و بین آسمانخزاش ها زدیم و بعد از خرید مختصر، حدود ساعت 7 شب برای بستن چمدونها به هتل برگشتیم. بعد از روزها حضور در کشوری دوست داشتنی، دل کندن از چین خیلی سخت شده بود. چون پروازمون صبح زود بود، باید همه چیزمون را آماده میکردیم. با حداکثر سرعت ممکن چمدونها و وسایلمون را جم و جور کردیم و برای آخرین بار راهی گذرگاه باند شدیم.
آسمون شانگهای در شب آخر، ابری بود و انگار مثل کسی که میخواد عزیزی را بدرقه کنه، بغضش گرفته بود. گذر مه از روی برج شانگهای و محو شدن طبقات فوقانی برج، در لابلای ابرها هم دیدنی بود. هرچند خیلی گرسنه نبودیم اما شام آخر را هم میخواستیم مهمون این شهر قشنگ باشیم. توی مسیر برگشت به هتل، در میون خیابونهای شانگهای، رستوران کوچیکی را دیدیم که بعداً متوجه شدیم، غذاهای حلال سرو میکنه. مثل همیشه با کلی داستان با صاحب رستوران که خانومی مسلمون بود ارتباط برقرار کردیم و ازش برای سفارش غذا کمک گرفتیم. دو نوع نودل، که بیشتر شبیه ماکارونی های خودمون بود را سفارش دادیم.
در همین بین بود که خانوم و آقایی وارد رستوران شدن و با هم گرم گفتگو شدیم. خانوم چینی بود و از معدود چینی هایی بود که انگلیسی را خیلی روون و خوب صحبت میکرد. مرد هم ظاهری شبیه به مردان آسیای غربی داشت و اگر میگفت که ایرانی هست، چندان تعجبی نمیکردم. ایشون هم عرب و اهل اردن بود. خانوم چینی شناخت خوبی از ایران و شهرهای ایران داشت و به چندین شهر ایران برای تفریح و تجارت سفر کرده بود. خاطرات سفرهامون را با هم به اشتراک گذاشتیم و با تجربه های بامزمون از کشورهای همدیگه خندیدیم. خانوم مهربون چینی قبل از اینکه به خودمون بیایم رفته بود و سفارش غذای ما را هم حساب کرده بود. اینقدر گرم حرف زدن شده بودیم که ساعت را فراموش کرده بودیم. نیمه شب گذشته بود که با گرفتن یه عکس خاطره ساز از رستوران خارج شدیم و به هتل برگشتیم.
- سایر هزینه ها :
خرید خوراکی (آب): 3 یوآن
بلیط مترو برای دو نفر: 14 یوآن
روز پانزدهم: پایان سفر
پروازمون به سمت تهران دو تیکه بود و توقف نسبتاً طولانی 6.5 ساعته ای در ارومچی داشتیم. ساعت پروازمون 8:25 صبح بود. واسه همین از روز قبل چند بار مسیرهای مختلف مترو و زمان بندی رسیدن با اولین قطار ممکن به فرودگاه هنگچیائو (Hongqiao) را چک کردیم. طبق اطلاعات اپلیکیشن مترو، اولین قطار از ایستگاه Yuyuan garden ساعت 5:51 بود. ما هم به هوای زمانبندی های مرسوم خودمون، فکر این را کردیم که بالاخره ممکنه چند دقیقه حرکت قطار اینور اونور بشه. واسه همین کمی زودتر، توی گرگ و میش بامداد شانگهای، به ایستگاه مترو رفتیم. بعد خرید بلیط 5 یوآنی (برای هر نفر) از روی مانیتورهای مترو، حرکت قطارها را چک میکردیم. ساعت 5:50 بود که قطار به ایستگاه رسید و بدون هیچ تاخیر زمانی راس 5:51 قطار از ایستگاه حرکت کرد. واقعاً این زمان بندی دقیق برای ما عجیب بود.
وقتی به فرودگاه رسیدیم، چمدونها را در چک این تحویل دادیم و با توجه به اینکه بارمون تهران تحویل میشد، نسبت به باقی مسافرها که یک پرواز محلی براشون بود، یک مرحله کنترل بیشتر روی بارهامون انجام شد. پروازها به موقع انجام شد و تقریباً 5.5 ساعت طول کشید تا به ارومچی برسیم.
وقتی به ارومچی رسیدیم، هوا عجیب سرد و برفی و دما زیر صفر درجه بود. با اینکه بدمون نمیومد که به بیرون از فرودگاه بریم و در این حد فاصل گشتی توی شهر بزنیم، سرمای هوا و نداشتن لباس کافی و فاصله ی زیاد فرودگاه تا شهر در ارومچی، از این تصمیم منصرفمون کرد. به جاش در ترمینالهای فرودگاه چرخیدیم. توی یه رستوران خوب، آخرین غذایی که میتونستیم در چین تجربه کنیم را به قیمت 20 یوآن سفارش دادیم.
هوا کم کم داشت باز میشد و از هوای برفی خبری نبود. از پنجره به بیرون نگاه میکردم و خاطرات خوش این سفر دو هفته ای را مرور میکردم. غذای خوشمزه ی فرودگاه ارومچی و مرور خاطرات این سفر، توقف چند ساعته در فرودگاه ارومچی را هم لذت بخش کرد اما امان از غم غروب جمعه که توام با پرواز برگشت ما از این سفر شده بود.
حدود ساعت 8.5 شب بود که به تهران رسیدیم و این سفر هم به پایان رسید. با اینکه زیاد اهل دیدن دوباره یکجا نیستم اما شاید! روزی قسمت بشه و بازم به چین اومدم و از بودن کنار این مردم مهربون لذت بردم.
- سایر هزینه ها :
آب: 2 یوآن
یوآن یادگاری: 5.5 یوآن
بخش سوم: نکته های سفر
- جمع بندی هزینه های سفر :
کل هزینه های ما در این سفر برای هر نفر حدود 17 میلیون تومان شد. تفکیک کلی هزینه ها برای هر نفر شامل موارد زیره :
- هتل: 3.081 میلیون تومان برای هر نفر (مجموعاً 6.162 میلیون تومان برای 13 شب و دو نفر)
- پرواز: 8.223 میلیون تومان
- بیمه سفر: 76 هزار تومان (با پوشش هزینه ی 50 هزار یورو برای هر نفر)
- عوارض خروج از کشور: 330 هزار تومان (بار دوم خروج از کشور در سال 98)
- ورودیه ها و بازدید: 2.448 میلیون تومان (1440 یوآن)
- رفت و آمد داخل شهری: 502 هزار تومان (295 یوآن برای هر نفر – البته از این هزینه 63 یوآن مربوط به سوتی من برای گم کردن کارت مترو بود)
- رفت و آمد بین شهری: 345 هزار تومان (203 یوآن)
- غذا، آب و خوراکی: 530 هزار تومان (312 یوآن)
- سایر شامل رفت و آمد به فرودگاه، تبدیل ارز و ... : 209 هزار تومان
- مردم چین:
در اروپا وقتی به عنوان مسافری مشتاق از هواپیما پیاده میشی و پا در خیابونها میگذاری، انگار در روزمرگی مردم شهر گم میشی اما اینجا نوع نگاهها متفاوته. آدمها انرژی بیشتری برای هم و برای توریستها میگذارن و اغلب با روی خوش و مهربونی به تماس و درخواست کمک و راهنمایی شما پاسخ میدن. انگار مردم شادترن. برخلاف مردم غربی، وقتی اینجا با آدمها تعامل میکنی، به جای قیافه ی عبوس و درهم، اکثراً با لبخند و انرژی مثبت بدرقت میکنن. واقعاً از دیدنشون انرژی میگیری و اگر شما هم پایه باشید، میتونید باهاشون شاد باشید. از بچه ی کوچیک تا پیرزنی که یه جورایی حس مادربزرگی بهم میداد، باهاشون عکس گرفتیم و باهاشون خندیدیم و با ادا بازی با هم صفا کردیم :
- فرهنگ مردم چین:
قبل از سفر به چین، یکی از نکته هایی که من را در سفر به چین مردد کرده بود، ترس از سیگاری ها بود. اینکه خیلی جاها از سیگار کشیدن مردم حتی در محلهای عمومی گفته و نوشته شده بود اما خوشبختانه اصلاً ما را این موضوع آزار نداد.
شاید باورش سخت باشه اما حتی در کوهستان هم خبری از آدمهای سیگاری و دود و دم اونها نبود. وقتی نمایشگرهای متروها و تبلیغهای فرهنگی توی اماکن عمومی را دیدیم، خیلی زود فهمیدیم که این تغییر فرهنگ از کجا نشات میگیره. البته جریمه هایی که در این خصوص وجود داره هم قطعاً بی تاثیر نیست.
نکته ی بعدی هم این بود وقتی یک نفر یک موضوع فرهنگی و اجتماعی (مثلاً رعایت صف در استفاده از مترو) را رعایت نمیکرد، مورد اعتراض قرار میگرفت و باقی چینیها هم جوری به طرف نگاه میکردن، که فرد خاطی حسابی خجالت میکشید و خودشا جم و جور میکرد.
البته همه چیز هم اینقدرها مرتب و عالی نبود. هنوز هم تعداد کسایی که در معابر عمومی آب دهانشون را مینداختن یا صداهای عجیب غریب از خودشون در می آوردن کم نبود. یا اینکه موتوری ها و دوچرخه ای ها در رعایت قوانین رانندگی، دست کمی از موتوری های تهران نداشتن. توی شهرهای کوچیکتر هنوز مردم سطح فرهنگ مردم پکن و شانگهای را نداشتن. اما اون چیزی که من به مرور زمان یاد گرفتم اینه که نمیشه همه چیز را صفر و یک یا سفید و سیاه دید. به نظر من چینی ها آدمهایی هستن که از فرهنگ سنتی خودشون نکات مثبت را نگه داشتن و نکات منفیش را دارن کم کم خارج میکنن. با اینحال قطعاً نقطه ضعفهایی هم وجود داره که به نظرم با کار فرهنگی ای که داره در این کشور انجام میشه، مشکلات موجودشون هم ظرف چند سال آتی حل خواهد شد.
- غذای چینی
بطور معمول مردم کشور ما فکر میکنن که همه ی چینی ها فقط حشرات و چیزهای عجیب و غریب میخورن. اما اینطور نیست. چینی ها تنوع غذایی زیادی دارن و اونجوری که من دیدم، این نوع غذاهای عجیب مثل حشرات و ... در خود چین هم خیلی طرفدار نداشت. بلکه غذاهایی مثل نودل و دامپلینگ و برخی غذاها که بیشتر ترکیبات گوشت خوک بود، بین مردم چین متداولتر بود. مردم کمتر به سمت غذاهای غربی میرفتن و بیشتر هم از غذاهای سنتی چینی استفاده میکردن. توی صبحونه ها هم معمولاً خبری از آیتمهای غربی مثل پنیر و اینها خبری نبود. بطور کلی قیمت غذاها در رستورانهای کوچیک و غذاهای خیابونی، از ایران هم ارزونتر بود اما قیمت ساندویچ و فست فودهای غربی در مک دونالد و KFC و فروشگاههای مشابه به نسبت غذاهای چینی بالاتر بود.
در جمع بندی میتونم بگم اگر کسی خیلی بد غذا نباشه، میشه از بین غذاهای چینی ها، کلی غذای خوشمزه و نزدیک به ذائقه ی ایرانی پیدا کرد. من همه ی غذاهای چینی ای که در این سفر خوردم را دوست داشتم.
- با توجه به سفرنامه ها و تصاویری که در اینستاگرام و سایتهای اینترنتی از backpacker ها و جهانگردها میبینم، اگر وقت و بودجه بیشتری داشتیم، احتمالاً ترجیح میدادم شهری مثل یانگشو یا ناحیه ی تبت و ... را به برنامه ی سفرمون در چین اضافه میکردم. گزینه های بعدی میتونست لشان (با جاذبه ی بودای بزرگ)، شیان (با جاذبه ی ارتش سفالی) و چنگدو (محدوده ی پرورش پانداها) باشه. پل دیگری هم بنام آیژای (Aizhai bridge) در استان هونان وجود داشت که دیدن اون هم مستلزم خرید بلیط و اختصاص زمان مجزا بود. نهایتاً اینکه من کاملاً از برنامه ریزی سفرمون با توجه به وقت و هزینه ای که صرف کردیم، راضیم.
- در شهرهایی که ما بازدید کردیم جاذبه های دیگه ای هم بودند که ما بخاطر محدودیت زمانی و اولویت بندی بر اساس علاقه هامون قید بازدید از اونها را زدیم. پارک جهانی و پارک بیهای، بنای کهکشان سوهو، پل مارکوپلو و ... در پکن، baofeng lake، غار اژدهای زرد، روستای هوانگشی در وولینگ یوان، دیزنی لند، سیرک جهانی، موزه های تکنولوژی، مردم شناسی، معابد longhua، Jing’an، Jade buddha و ... در شانگهای از جمله این موارد بودند.
برای این برنامه ریزیمون هم دلیل داشتیم. در پکن علیرغم اینکه اگر زمان بیشتری داشتیم، به ویژه شاید پارک بیهای و پل مارکوپلو در برناممون قرار میگرفت اما با توجه به محدودیت زمانیمون اگر الان هم مجدد میخواستم برنامه ریزی سفرمون را انجام بدم حاضر نبودم این موارد را نسبت به جاذبه هایی که دیدیم در اولویت قرار بدم. چرا که نمونه های بهتری نسبت به بنای کهکشان سوهو و CCTV headquarter پکن را در شانگهای دیدیم.
در وولینگ یوان، بیشتر دنبال جاذبه های طبیعی ای بودیم که نمونش را در ایران ندیده باشیم. پس دیدن baofeng lake و غار اژدهای زرد و ... که قطعاً نمونه های قشنگترش در مملکت خودمون وجود داره، خارج از اولویت ما بود.
ما خیلی عاشق دیزنی لند و چهره های کارتونیش نبودیم. مضاف بر اون هزینه ی زیاد بازدید و تعاریف سایر سفرنامه های دوستان، باعث شد بیخیال دیزنی لند در شانگهای بشیم. نمونه های چندین معبد را هم در لاما و تیانمن و ... دیده بودیم، پس دیدن معبدهای دیگه در شانگهای از اولویت برنامه هامون خارج شد.
- سفر چین از اون سفرهایی هست که پیاده روی زیادی در اون پیش رو دارید. طبق اطلاعات اپلیکیشن Health گوشی من، متوسط پیاده روی ما در هر روز در این سفر کمی بیش از 20 کیلومتر بود که بعضی روزها به حدود 27 کیلومتر هم میرسید.
- خوشبختانه در تمام مناطق مورد بازدید ما، مشکل امنیتی ای نداشتیم، حتی در ساعتهای دیروقت هم مشکلی پیش نیومد. با اینحال جانب احتیاط را رعایت کنید و به خصوص جاهای شلوغ و مترو، مواظب وسایل و پولتون باشید.
با امید به یک عالمه سفر خوب در آینده ی نزدیک برای هممون. شاد و خوش سفر باشید.
نویسنده: علیرضا فراهانی