سفری با طعم خرید و خوردنی

4.3
از 20 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفری با طعم خرید و خوردنی
آموزش سفرنامه‌ نویسی
11 شهریور 1402 12:00
16
14.7K

روز سوم

8 مرداد 1401

برنامه امروز مسجد ایاصوفیه، مسجد سلطان احمد و موزه توپکاپی و غروب منطقه آسیایی کادیکوی

ساعت 7 صبح با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدیم و بعد از آماده شدن حدود ساعت 7:30 به سالن صبحانه رفتیم و خیلی زود هم صبحانه خوردیم و بعد از برداشتن وسایلمون از هتل بیرون زدیم و به سمت ایستگاه فونیکولار راه افتادیم. مثل روز گذشته با فونیکولار به ایستگاه کاباتاش رفتیم و ازونجا با خط T1 تراموا به سمت ایستگاه سلطان احمد رفتیم.

مسیر تراموا هم بسیار مسیر جالبی بود، ابتدا از روی پل گالاتا و در ادامه از ایستگاه اسکله امینونو هم میگذره که ازدحام جمعیت کنار این اسکله هم دیدنی بود. بعد از حدود 30 دقیقه در ایستگاه سلطان احمد که دقیقا روبروی پارک بزرگی که مشرف به مسجد بود پیاده شدیم. از ایستگاه و پارک هم مسجد قابل رویت بود.

55.jpg
پارک و گلدسته های مسجد سلطان احمد

 از داخل پارک به سمت مسجد حرکت کردیم و اول به مقبره سلطان احمد رسیدیم. مقبره بیرون از محوطه مسجد قرار داره. در ابتدا وارد یه حیاط کوچیک میشین که ورودی مقبره حساب میشه. برای ورود به سالن اصلی مقبره باید کفشامونو در میاوردیم و خانمها هم بدون روسری اجازه ورود نداشتن و شلوارک هم باید حداقل تا زانو میبود.

به کسایی که روسری همراهشون نبود روسری، و کسایی هم که شلوارکشون تا بالای زانو بود دامن میدادن. بعد از طی کردن این مراحل وارد سالن شدیم که مقبره های مختلفی قرار داشتند. کوچیک و بزرگ که هر کدوم نشانه سن درگذشتگان بود و بزرگترین مقبره که مربوط به آرامگاه سلطان احمد میشد و همینطور برای تشخیص جنسیت صاحبان مقبره، برای آقایون کلاهی نمادین روی مقبرشون قرار داده بودن.

56.jpg
مقبره ها
57.jpg
پوشش داخل مقبره

بعد ازون به سمت ورودی مسجد سلطان احمد رفتیم، بازدید از مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه رایگانه ولی قانون روسری و شلوارک مثل مقبره سلطان احمد برقراره.

58.jpg
ورودی مسجد سلطان احمد

متاسفانه مسجد سلطان احمد در حال بازسازی و مرمت بود و بیشتر قسمت هاشو داربست زده و پوشونده بودن و نتونستیم همه جاهاشو بازدید کنیم، ولی قسمت هایی هم که قابل بازدید بود نمایانگر بزرگی و زیبایی مسجد بود. مسجد سلطان احمد به دستور سلطان احمد و در مقابل مسجد ایاصوفیه ساخته شد تا هنر معماران عثمانی و مسلمان اون موقع رو به رخ معماران مسیحی مسجد ایاصوفیه که یادگار امپراطوری روم بود بکشه.

59.jpg

60.jpg

61.jpg

62.jpg
داخل و محوطه مسجد

بعد از بازدید از مسجد که بیشتر از یک ساعت زمان برد به دیدن مسجد ایاصوفیه رفتیم. مسجد ایاصوفیه درست مقابل مسجد سلطان احمد قرار داره و به محض بیرون اومدن از درب اصلی مسجد سلطان احمد، مسجد زیبای ایاصوفیه خودنمایی میکنه.

جمعیت بسیار زیادی که از مسجد سلطان احمد خارج شده بودن بیشترشون راهی مسجد ایاصوفیه بودن، ما هم همراه این جمعیت راهی شدیم که حس و حال خوبی تو اون منطقه برقرار کرده بود. اینجا یکی از مهمترین نقاط تاریخ بشریته که باعث این حس خوب به آدم میشه. مثل حسی که اولین بار پا توی تخت جمشید یا میدون امام اصفهان میزارین.

هوا بسیار گرم و آفتاب تندی بالاسرمون بود، به مسجد ایاصوفیه که رسیدیم برای رفع تشنگی از دکه های مقابل مسجد در حال خریدن نوشیدنی بودیم که صف طویل و درازی توجهمون رو به خودش جلب کرد. صف ورود به مسجد که بسیار بسیار طولانی بود، به طوری که مارپیچ تا انتهای پارک مقابل مسجد کشیده شده بود.

64.jpg
صف ورود به مسجد

به دلیل شلوغی بیش از حد داخل مسجد به صورت گروه گروه بازدید کننده هارو میفرستادن داخل و هر توبت حدود نیم ساعت تا 40 دقیقه طول میکشید. چاره ای نبود و ما هم به صف پیوستیم و هر چی میگذشت صف طولانی تر از قبل میشد، انگار اون دسته ای که میرفتن داخل دلشون نمیومد بیان بیرون. تقریبا از همه جای دنیا گردشگر توی صف بود، عده ای گروهی و با پرچم کشورشون به صورت تور اومده بودن، یکی از منظمترین گروههایی که توی صف دیدم یه گروه کره ای بودن. گپ و گفت با ملیت های مختلف تنها چاره ای بود که میشد باهاش زمان رو سپری کرد ولی آفتابی که در حال تابیدن بود تو جاهایی که از زیر سایه های درخت میومدیم بیرون خیلی اذیت کننده بود.

بالاخره بعد از حدود بیش از 2 ساعت ما هم به سر صف رسیدیم و گروه بعدی که قرار بود وارد بشه ما بودیم و انگار این زمان طولانی تر از طی کردن صف بود. در نهایت نگهبان جلوی درب اجازه ورود مارو هم صادر کرد و ما هم داخل شدیم. اینجا هم قوانین مربوط به پوشش برقرار بود با این تفاوت که به جای روسری و شال رایگان اجاره ای به کسانی که پوشش مناسبی برای ورود نداشتن یه سری لباس به شکل عبای بلند کلاه داری میدادن به مبلغ 45 لیر. ما هم برای دو تا از همراهامون مجبور به تهیه این لباس ها شدیم و رفتیم داخل مسجد.

65.jpg
لباس ورود به مسجد

ورودی مسجد کفش کنی بود و بعد از درآوردن کفشهامون وارد صحن اصلی مسجد شدیم که بسیار بزرگتر از مسجد سلطان احمد بود و عظمت و زیبایی خاصی داشت که هربیننده ای رو در بدو ورود حیرت زده میکرد. سقف و ستونهای بسیار بلند و گنبدهای بزرگ و زیبا و لوسترهای زیبای عظیمی که آویزان شده بودن و دورتادور مسجد هم اسما متبرکه نقش بسته بود و فضای عرفانی خوبی برقرار کرده بود. همونطور که قابل پیش بینی بود جمعیت بسیار زیادی داخل بودن و میشد صف بیرون از مسجد رو یکبار دیگه حسش کرد. همچنان که محو عظمت و زیبایی مسجد بودیم شروع به گشتن داخل صحن شدیم.

در قسمت شمالی محراب و منبر اصلی مسجد قرار داشت.کاشیکاریهای سقف و داخل گنبد نیز بسیار خودنمایی میکرد و متاسفانه راه پله های ورود به طبقات دوم رو بسته بودن و ما نتونستیم به طبقه بالا بریم. اینقد زیبا و بزرگ بود که نفهمیدیم زمان چطور گذشت و دلمون نمیومد ازون فضا خارج شیم.

66.jpg

67.jpg

68.jpg

69.jpg
فضای داخلی مسجد

در زمان خروج و بالای سر راهروی خروجی مسجد نیز نقاشی مربوط به مسیحیت قرار داشت که از دوران کلیسا باقی مونده بود.

70.jpg
نقاشی به جا مونده از دوران کلیسا

بعد از خروج از مسجد با توجه به ساعت که حدود 1 شده بود احساس گرسنگی و خستگی داشتیم و با توجه به اینکه غروب هم باید به منطقه آسیایی میرفتیم دیگه وقتی برای موزه توپکاپی نداشتیم و به ناچار مجبور به حذف بازدید از موزه شدیم. برای ناهار از قبل برنامه داشتیم به رستوران معروف سلطان احمد که نزدیکیه ایاصوفیه بود بریم، کمتر از ده دقیقه پیاده روی تا رستوران بود و به محض اینکه نزدیک شدیم با توجه به رستورانهایی که اون اطراف بود و ساعت ناهار بوهای لذیذی به مشام میرسید. به رستوران رسیدیم و همونطور که انتظار داشتم شلوغ بود ولی خوشبختانه جا برای نشستن داشت، چهار تا کوفته به همراه برنج و دو تا ترشی فلفل و نوشیدنی گرفتیم که شد 560 لیر که بسیار خوشمزه و با کیفیت بود.

بعد از خوردن ناهار به سمت ایستگاه تراموا سلطان احمد برگشتیم و بین راه از مغازه های اطراف مگنت استانبول به قیمت 20 لیر برای خودمون به عنوان یادگاری سفر خریدیم و تو ایستگاه منتظر توراموا شدیم. بعد از سوار شدن تو ایستگاه امینونو به پیشنهاد همسفرامون پیاده شدیم تا از بازار ادویه فروشها برای خرید ادویه بریم، از ایستگاه تا بازار حدود 5 دقیقه راه بود. بازار ادویه فروش ها که به بازار مصری ها هم معروفه به خاطر معماری مصری که داره مرکز فروش ادویه های مخصوص ترکی، شیرینی و خشکبار استانبوله و البته مغازه های دیگه ای مثل طلا فروشی هم بینشون وجود داشت.

در بدو ورود عطر خوش انواع ادویه ها حال خوبی به آدم میده، قیمت ها با توجه به توریستی بودن بازار مقداری بالا بود اما برای خرید سوغاتی گزینه خوبی بود. از یکی از مغازه های انتهایی بازار که خوراکی های خوشمزه ای هم داشت و یه نوع شیرینی به اسم لوکوم داشتن که شبیه راحت الحلقوم خودمون بود ولی پر از مغزیجات و طعم های مختلفی بود که از بینشون طعم پسته ای و گردوییش از همشون خوشمزه تر بود. فروشنده یه مقدار به عنوان تست بهمون داد و بعد که از مزش خوشمون اومد چند تا بسته 50 لیری به عنوان سوغات و خوراک خودمون ازش گرفتیم. از مغازه های دیگه هم ادویه هایی که میخواستیم رو تهیه کردیم و به سمت هتل برگشتیم تا یکم استراحت کنیم برای برنامه غروب.

71.jpg
بازار مصری ها

بعد از برگشتن به هتل و استراحت و تجدید قوایی که داشتیم ساعت حدود 6 عصر از هتل برای رفتن به مقصد آسیایی و محله کادیکوی راهی اسکله کاباتاش شدیم. قرار بود شب رو کنار خانواده فرشید باشیم، به اسکله که رسیدیم استانبول کارتهامونو یک بار دیگه شارژ کردیم و با پرداخت نفری 12 لیر از گیت وارد لاین کادیکوی شدیم و بعد از مسافرگیری کشتی به راه افتاد. فاصله کاباتاش تا محله کادیکوی با کشتی تقریبا نیم ساعته، هوا رو به خنکی میرفت و دیگه خبری از آفتاب داغ سر ظهر نبود.

باد خنکی هم که از سطح آب بلند میشد به صورت مایی که روی عرشه نشسته بودیم میخورد و حس خوبی داشت. مرغای دریایی هم تو ارتفاع پایین به موازات کشتی در حال پرواز بودن و مسافرایی که به عنوان غذا بیسکوییت یا تکه نونی براشون پرتاب میکردن. کشتی هم با عبور از مقابل پل معروف استانبول و محله های بشیکتاش و از کنار کشتی های باری اسکله که در حال بارگیری بودن و کشتی های کروز به اسکله کادیکوی رسید و ما هم به اتفاق باقی مسافرین پیاده شدیم.

72.jpg

73.jpg

74.jpg

75.jpg
مسیر کاباتاش تا کادیکوی با کشتی

محله کادیکوی از محله های معروف قسمت آسیایی استانبوله که از شلوغیهای تکسیم دوره ولی جذابیت هاش کم از تکسیم و استقلال نیست. خیابونها و فروشگاههای شیک و بزرگ و هتلهای تمیزتر و ارزانتر از محدوده تکسیم. به نظر من برای کسایی که میخوان برای اقامت تو استانبول هزینه کمتری پرداخت کنن هتلهای کادیکوی گزینه بسیار مطلوبیه. برای رفت و آمد به تکسیم و استقلال هم با کشتی هم گزینه ارزونیه و هم سریع.

76.jpg

77.jpg
محله کادیکوی. عکس از اینترنت

طبق قراری که با فرشید داشتیم تو میدون گاو برنزی همدیگه رو بعد از 4 سال ملاقات کردیم و بعد از کلی ذوق و احوالپرسی گپ زنان خیابونهای قشنگ محله رو طی میکردیم. از یه سری کوچه های فرعی رد شدیم که کیپ تا کیپِ هم کافه های رنگ و وارنگ با دکورهای مخصوص خودشون بودن و میز و صندلی هایی که تا وسط کوچه چیده شده بود. محله های زنده و شادی بودن که آدم از بودن اونجا سیر نمیشد. تو یکی از کافه ها برای استراحت و خوردن نوشیدنی نشستیم و هرکسی چیزی برای خوردن سفارش داد و همچنان هم سرگرم صحبت و گفتگو بودیم.

فرشید از اوضاع زندگی و تجربش تو استانبول میگفت و ما هم خاطرات این چند روز رو براشون تعریف میکردیم. بعد از خوردن نوشیدنی هامون به خیابون اصلی محله برای خوردن شام برگشتیم و به پیشنهاد فرشید به یه رستوران که پیده های خوشمزه و مخصوصی داشت رفتیم. به تعداد پیده با طعم های مختلف گرفتیم و به جرات میتونم بگم یکی از خوشمزه ترین پیده هایی بود که تاحالا خورده بودم. حتی پیده گوشتش برای خانم من که مزه گوشت رو دوست نداره لذیذ و خوشمزه بود. بعد از خوردن شام به رسم این چند شبی که داشتیم به یه کافه محلی دیگه رفتیم و چای و باقلوا رو به عنوان دسر بعد شام خوردیم.

بعد ازون هم قدم زنان به سمت اسکله برگشتیم و با توجه به اینکه حرکت آخرین کشتی از کادیکوی به سمت کاباتاش ساعت 11 بود و ما هم که هنوز زمان داشتیم کنار اسکله نشستیم و همچنان از کنار هم بودن داشتیم لذت میبردیم. کنار اسکله کادیکوی یه پارک قرار داره که محل تفریح محلی ها هم محسوب میشه. یکم دورتر از ما یه گروه خواننده خیابونی در حال اجرای موسیقی بودن و جمعیت زیادی که دورشون جمع شده بودن و آهنگاشونو باهاشون همراهی میکردن و بعد از تموم شدن هر آهنگی کلی کف و سوت و جیغ بود که به گوش میرسید.

روی نیمکت های کنار اسکله که رو به دریا هم بود دختر و پسرهای ترک درحال گپ عاشقانه با هم بودن و فضای رمانتیکی برای هم ساخته بودن و بالاتر از اونها هم یه کشتی بزرگی پهلو گرفته بود که ظاهرا رستوران دریایی بود و داخلش هم جشن و پایکوبی برقرار بود. فضا، فضای بسیار شاد و دل انگیزی بود که کلی انرژی و روحیه به آدم میداد. اگر به استانبول سفر کردید حتما یک شب رو به این محله اختصاص بدین.

78.JPG
اسکله کادیکوی

کم کم ساعت نزدیک به 11 شد و کشتی هم به اسکله برای سوار شدن مسافرا نزدیک میشد، با کلی حال خوبی که ازون شب گرفته بودیم از فرشید و خونواده مهربونش به امید دیداری دیگه جدا شدیم و سوار کشتی شدیم تا برگردیم. مسیر برگشت هم مثل رفت نیم ساعتی طول کشید و ما هم تو اسکله کاباتاش پیاده شدیم و به سمت ایستگاه فونیکولار اومدیم. مسیر برگشت از اسکله تا فونیکولار یکم نسبت به مسیر رفت دورتره و مسیر بیشتری رو باید طی میکردیم. مسیری حدودا 20 دقیقه ای.

خستگی پیاده روی امروزمون کم کم داشت خودشو نشون میداد و هرچی میرفتیم تو اون ساعت شب انگار مسیر تمومی نداشت تا اینکه به ایستگاه رسیدیم و اونجا با دیدن اینکه ساعت کاری ایستگاه گذشته و ایستگاه هم بسته بود انگار خستگیمون دوبرابر شد و دیگه کسی توان راه رفتن هم نداشت. چند دقیقه ای کنار خیابون به هوای گرفتن تاکسی منتظر موندیم ولی انگار ساعت کاری تاکسی ها هم تموم شده بود، تو اون فاصله ای که کنار خیابون بودیم فقط دو تا تاکسی از کنارمون رد شدن که اونا هم نگه نداشتن.

انگار تو یه شهر غریب رو زمین و هوا مونده بودیم. از روی گوگل مپ مسیر یابی کردیم که پیاده از کوچه پس کوجه حدود 20 دقیقه مسیر رو نشون میداد ولی اون موقع شب با سه تا خانم همراه جرات رفتن به کوچه های محلی رو نداشتم، و پیشنهاد دادم از کنار خیابون اصلی به سمت پل گالاتا حرکت کنیم به امید اینکه ماشینی برای سوار شدن پیدا کنیم. مسیری که میرفتیم پیاده تا تکسیم حدودا 40 دقیقه زمان میبرد ولی چاره ای نبود. تو بین راه انگار هیچ کس از فرط خستگی حوصله صحبت نداشت و همه تو این فکر بودیم که چطور همچین شب قشنگی آخرش باید اینجوری بخواد تموم شه، بعد از 10 دقیقه پیاده روی که داشتیم به یه خیابونی رسیدیم که تابلوی تکسیم رو نشون میداد، بین رفتن به داخل خیابون و نرفتن مردد بودیم که دیدیم یه تاکسی پیچید تو خیابون تا مسافرشو جلوی هتل سر خیابون پیاده کنه، ناخودآگاه دویدم سمتش و گفت کجا میخای بری و منم گفتم تکسیم که گفت سوار شین و انگار تمام خستگیامون یک جا رفت.

بعد ازینکه سوار شدیم تازه فهمیدیم چه شانسی آوردیم چون تا انتهای اون خیابون که طول و دراز هم بود کلی سربالایی بود که ماشین هم به زور میتونست بره و وقتی از راننده بابت اینکه چرا تو این ساعت تاکسی به سختی گیر میاد سوال کردم گفت چون اون شب یه مراسمی تو استادیوم بشیکتاش بوده و وقتی استادیوم بازی باشه یا مراسمی داشته باشن اکثر محله های اطراف استادیوم رو میبندن و همین باعث میشه تاکسی ها کمتر به این سمت بیان.

خلاصه بعد ازینکه به میدون رسیدیم با پرداخت 50 لیر به راننده پیاده شدیم و انگار که به خونه برگشته باشیم بچه ها نه تنها خستگیشون در رفته بود که انگار تازه انرژی گرفته بودن و دلشون نمیومد برن هتل و این شد که به سمت خیابون استقلال رفتیم و یکم تو خیابون با اون حال و هوای خوشش قدم زدیم، این خیابون انگار جاذبه عجیبی داره و وقتی نزدیکشی آدمو میکشونه تو دل خودش. ساعت حدود 2 بود که برگشتیم هتل و اون شب با تموم ماجراهاش در نهایت به خیر و خوشی تموم شد.

روز چهارم

9 مرداد 1401

برنامه امروز خرید از ایکیا و مرکز خرید فروم

طبق قراری که با بچه ها گذاشته بودیم امروز قرار بود به مرکز ایکیا بریم و خانمها که از روز اول منتظر همچین روزی بودن. بعد از صبحانه به تکسیم رفتیم و از همون صرافی دور میدون مقداری یورو با نرخ 18.4 چنج کردیم و از طریق خط M2 مترو تکسیم به ایستگاه Yenikapi رفتیم و ازونجا هم با تغییر خط به خط M1B و ایستگاه Kocatepe از قطار پیاده شدیم.

مرکز خرید فروم و ایکیا کنار همدیگه و به فاصله 400 متری از ایستگاه مترو قرار دارن که فقط 5 دقیقه پیاده راه داره. ما اول به ایکیا رفتیم. اونجا تمامی محصولات ایکیا از ظروف آشپزخونه تا سرویس خواب و مبلمان خانه رو میتونید تهیه کنید. یه سوله بسیار بسیار بزرگ که برای گشتن کاملش حداقل نصف روز زمان ازتون میگیره و بیرون اومدن ازش مخصوصا برای خانمها کار دشواریه. طبق همین پیش بینی هم که داشتیم ما حدود 5 ساعت گشتن داخل ایکیا ازمون زمان گرفت.

79.jpg

80.jpg

81.jpg
مرکز خرید ایکیا

بعد از پایان گشتن و خرید به اتفاق بچه ها به سمت فروم رفتیم. وارد مجموعه که شدیم چون دستامون پر بود اول دنبال اتاق امانات گشتیم که بتونیم وسایلمون رو اونجا بزاریم تا بتونیم راحتتر پاساژ رو بگردیم. وقتی از نگهبان مجموعه پرس و جو کردیم در مورد اتاق امانات بهمون گفت همچین امکانی ندارن ولی به یکی از همکاراش گفت بره از هایپر مچموعه یه چرخ دستی برامون بیاره و گفت میتونین وسایلتون رو داخل چرخ بزارین و با چرخ بگردین. وسایلمون رو داخل چرخ ریختیم و بعد از تشکر از نگهبانی با توجه به اینکه ساعت ناهار رسیده بود به سمت فود کورت مجموعه رفتیم که تو طبقه بالا قرار داشت. از بین رستورانهایی که بودن یه رستوران به اسم Sizbiz Kofte بود که منوهای جذابی هم داشت.

82.jpg
غرفه  Sizbiz Kofte

از بین غذاهاش پاستای مرغ و قارچ با سبزیجاتش رو انتخاب کردیم به همراه سالاد بار که مزه فوق العاده ای داشت و بسیار خوشمزه بود. اگه به فروم و فودکورتش گذرتون افتاد حتما امتحانش کنید.

83.jpg

84.jpg

بعد از ناهار به سمت فروشگاههای پاساژ رفتیم، مغازه های پاساژ لاکچری و قیمت ها به نسبت بالا بود مگر تو برندهایی مثل ال سی و یه چند تا کفش فروشی که قیمت های مناسبی داشتن. بعد از گشتن و چند تا خرید جزیی تصمیم به برگشت گرفتیم و بعد از خروج از پاساژ و در خروجی محوطه یه شعبه مادو بود که برای رفع خستگی و به رسم این چند روز رفتیم چای و کونوفه اون روز رو هم خوردیم و در نهایت با مترو به میدون تکسیم و هتل برای استراحت برگشتیم.

85.jpg

86.jpg

87.jpg
مرکز خرید فروم

بعد از برگشت به هتل که حسابی خسته شده بودیم استراحتی کردیم و دوشی گرفتیم و مجدد برای خرید شب آخر به خیابان استقلال برگشتیم تا بچه ها چیزهایی که این چند شب نشون کرده بودن رو بخرن. حس اینکه برای آخرین شب اینجا هستیم و از فردا مجدد زندگی روزمره و عادی از سر گرفته خواهد شد دلگیرمون کرده بود ولی باید از همین دقایق باقی مونده هم نهایت استفاده رو میبردیم. با اندک اعتبار باقی مونده از استانبول کارتهامون به ایستگاه تراموا تکسیم رفتیم تا تراموای قرمز رنگ دوست داشتنیه خیابون استقلال رو که خیلی دوست داشتم سوارش بشم رو سوار بشیم.

بعد از چند دقیقه انتظار بالاخره تراموا هم از راه رسید و ما هم سوار شدیم و ترن از بین جمعیت حاضر تو خیابون استقلال میگذشت و هر از گاهی زنگشو به صدا درمیاورد و جمعیت هم براش دست تکون میدادن و مسافرایی که همه در حال فیلمبرداری از این اتفاقای قشنگ بودن. به انتهای خیابون رسیدیم و به سمت میدون تکسیم پیاده برگشتیم و بچه ها هم به هرکدوم از مغازه هایی که نشون کرده بودن میرفتن و اجناسی که میخواستن رو میخردین و باز فروشگاه بعدی و بعدی. تقریبا تا ساعت 1 هم این پروسه ادامه داشت و انگار هرچی خرید میکردن انرژی بیشتری میگرفتن مابین خرید ها هم از یه مغازه ای که صف طولانی برای کمپیرهاش کشیده بودن کمپیر و دونر کباب با نوشیدنی به عنوان شام شب آخرمون گرفتیم و بعد از خوردن شام مجدد بچه ها به ادامه خریدشون رسیدن.

88.jpg

89.jpg
شام شب آخر

در نهایت به اول خیابون رسیدیم و برای حسن ختام شب آخر 4 تا تیکه باقلوا از یکی از شعبه های حافظ مصطفی که بسیار هم شلوغ بود به مبلغ 110 لیر گرفتیم و برگشتیم هتل با چای شب آخرمون بخوریم که انصافا هم یکی از بهترین باقلواهای عمرمون بود. این چند روز اینقد شیرینی و باقلوا خورده بودیم که به شوخی میگفتیم اگه دو روز دیگه بیشتر میموندیم قطعا همگی با دیابت برمیگشتیم. ولی سخته بین این همه شیرینیجات خوشمزه باشی و نتونی نخوری.

90.jpg
غروب شب آخر مسجد میدان تکسیم

چای و باقلوای شب آخر رو هم کنار هم و توی اتاق ما خوردیم و بعدش با توجه به اینکه فردا صبح زود باید اتاق رو تحویل میدادیم تا به فرودگاه بریم شروع کردیم به بستن چمدونها و اون همه حجم خرید رو جا دادن داخل چمدون، این پروسه هم حدود یک ساعتی طول کشد و در نهایت در اوج خستگی خوابمون برد.

روز پنجم

10 مرداد 1401

بازگشت به تهران

صبح ساعت 7 با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدیم و خیلی سریع آماده شدیم تا صبحانه روز آخر رو هم بخوریم. صبحانه رو هم خیلی زود و سریع خوردیم و به اتاق برگشتیم تا وسایلامونو برداریم و چک نهایی رو هم انجام دادیم تا چیزی جا نذاشته باشیم. کارهای چک آوت هم خیلی سریع انجام شد و به سمت اتوبوسهای فرودگاه راهی شدیم. اتوبوس هم در حال سوار کردن مسافرها بود و ساعت حدود 8:30 به سمت فرودگاه به راه افتاد.

91.jpg
اتوبوس برگشت

اکثر مسافرهایی که تو اتوبوس بود بر خلاف اتوبوس رفت در حال چرت بودن. در نهایت بعد از حدود یک ساعت به فرودگاه رسیدیم و بعد از تحویل چمدونهامون به سمت گیت ماهان رفتیم که تازه کانترشون باز شده بود و داشتن کارت پروازهارو صادر میکردن. بعد از دریافت کارت و رفتن به سمت گیت خروجی و مهر خروجی که توی پاسپورتامون خورد، منتظر سوار شدن هواپیما شدیم. در نهایت هم پرواز راس ساعت 12:15 دقیقه و بدون تاخیر آماده پرواز شد. توی مسیر پرواز هم با جوجه کباب و چلو گوشت از مسافرها پذیرایی شد و وقتی به نزدیکی تهران رسیدیم گویا بارون تندی درحال باریدن بود که فرود رو برای هواپیما سخت کرده بود.

بعد از نشستن هواپیما و هنگام خروج از هواپیما وقتی مسافرین با دیدن شدت بارون وسط تابستون و تو این فصل متعجب شده بودن یکی از مهماندارها گفت قرار بوده هواپیما اصفهان بشینه ولی خلبان این ریسک رو کرده و تو این هوا، هواپیما رو فرود آورده. وضعیت عجیبی بود، ما هم بعد از پیاده شدن از اتوبوس فرودگاه و برای در امان موندن از شدت بارون و خیس شدن دوان دوان به سمت سالن رفتیم. از گیت چک پاسپورت هم رد شدیم و تو سالن منتظر موندیم تا چمدونهایی که بعضیاشون خیس و گلی شده بودن برسن. همزمان هم یه پرواز دیگه از تفلیس به زمین نشسته بود و همین باعث شلوغی و همهمه و قاطی شدن چمدونها تو سالن شده بود و حسابی بعضی از مسافرارو کلافه کرده بود. و مایی که ناخودآگاه قیاس دو تا فرودگاه اومد تو ذهنمون.

در نهایت بعد از کلی انتظار و معطلی چمدونهامونو گرفتیم و از گیت هم رد شدیم و به سمت پارکینگ حرکت کردیم به امید سفر بعدی و مقصدی دیگر.

چند تا نکته در مورد سفر به استانبول:

ابتدا امیدوارم سفرنامه مورد پسند دوستان قرار گرفته باشه. اگر صرفا برای تفریح به استانبول میرین سعی کنین تو مناطق آسیایی و نزدیک به اسکله هتل بگیرین که هم ارزونتره و هم تمیزتر، هرچی به میدان تکسیم و خیابون استقلال نزدیکتر بشین قیمت هتل و تور استانبول هم فضایی افزایش پیدا میکنه. خیلی راحت هم ازین مناطق با کشتی که هر نیم ساعت حرکت دارن میتونین تردد کنین.

اگر برای خرید هم میرین با توجه به قیمت هایی که اکثر مراکز خرید دارن و برندهایی که موجوده، تقریبا بهترین گزینه برای ایرانیا از لحاظ قیمت ال سی وایکیکی، دیفکتو و کوتون هستند. باقی برندها قیمت هاشون نسبت به ریال بسیار بالاتر درمیاد. اکثر این برند ها هم تو خیابون استقلال هستند و قیمت هاشون با بهترین اوت لت های استانبول چندان فرقی نداره. با توجه به اینکه اکثر مراکز خرید از تکسیم فاصله زیادی دارن رفت و برگشت به این مراکز وقت زیادی ازتون میگیره ولی نکته خوبش اینه که برای تمام نقاط شهر وسایل حمل و نقل عمومی وجود داره و ازین لحاظ دستتون برای انتخاب کاملا بازه.

اگر نزدیک به میدان تکسیم یا محله بشیکتاش هتل میگیرین برای رفتن به جزیره بویوک آدا به نظرم بهترین گزینه اسکله کاباتاش هست که هم خلوتتر و هم نزدیکتره به این منطقه. اگر در فصل فوتبالی به استانبول سفر کنید و نزدیک میدان تکسیم باشین و تو اون تایم تیم بشیکتاش هم بازی داشته باشه، معمولا بعد از بازی هوادارای تیم بشیکتاش کنار استادیوم و اطراف اسکله کاباتاش جشن خیابونی برگزار میکنن که میتونه یه شب خوبی براتون رقم بزنه. ممنون از همه دوستان، پر سفر باشید.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر