به نام خدا
بهار سال1402 یعنی امسال سفری از تهران به استانبول داشتم و بعد چند روز استانبول گردی به شهر ساحلی آلانیا رفتم. بلیطش رو دوستم در استانبول به مبلغ 9و نیم یورو اینترنتی برام خرید و فرستاد. قبلاً در مورد ترمینال بین شهری اسنلر استانبول شنیده بودم که با متروباس و مترو خودم رو به اونجا رسوندم. هنوز چند ساعتی به حرکت اتوبوس مونده بود بارون گرفت و احساس می کردم باید پیدا کردن دفتر خرید بلیط اتوبوس سخت باشه. از کارکنان بوفه ایستگاه مترو سوال کردم و متوجه شدم دفتر دقیقا رو به رومه. چند نفر دیگه هم در طبقه بالا توی سالن انتظار بودن. منتظر شدم تا ساعت5عصر که اتوبوس اومد و از در پشتی سوار شدم.
جاده مه آلود و سرسبز بود و بارندگی ادامه داشت. یک جا هم در وسط جاده کامیونی تصادف کرده بود. مسیر زمینی طولانی بود و تقریباً 14ساعت زمان می برد. برای همین سعی کردم استراحت کنم تا زمان زودتر بگذره. چند باری با بیسکویت و نوشیدنی سرد و گرم پذیرایی کردن تا بالاخره صبح به شهر زیبای آلانیا رسیدم و همون موقع بلیط شهر بعدی یعنی قونیه رو با مبلغ200 لیر تهیه کردم.
خیالم راحت شد و از جاده ساحلی به سمت مرکز شهر رفتم. این دومین سفرم به آلانیای زیبا بود. قیمت غذا گرونتر از استانبول بود و هزینه بعضی اجناس به یورو مثل شهرای ساحلی دیگه مثلا مارماریس بود. آلانیا 2تا غار دیدنی داره که من به یکی از اونها یعنی غار داملاتاش رفتم تعریفش رو شنیده بودم که هوای غار خاصیت درمانی داره و خوبه برای بیمارانی که مبتلا به آسم هستن. غار زیر کوه سرسبز بزرگ که به سمت دریا پیشروی کرده قرار داشت.
بلیطش30لیر بود و ورودی کوچکی داشت. بعد تهیه بلیط بدون راهنما داخل رفتم. سقف قندیل های زیادی داشت و کمی با چراغ های رنگی نورپردازی شده بود. پله هارو پایین رفتم و پایین تخت های چوبی برای نشستن بود کمی مسیرو جلوتر رفتم کف غار خیس نبود و یک جا سقفش کوتاه شد باید نشسته رد می شدم و فهمیدم همون جا انتهای غاره. انتظار نداشتم مسیرش آنقدر کوتاه باشه. تا به حال چندین غار رو چه در ایران چه در خارج از کشور دیده بودم که این کوتاهترین مسیر رو داشت. البته به یه بار دیدنش می ارزید. کمی نشستم و بعد از عکاسی از اونجا خارج شدم.
وقتی بیرون اومدم به سمت ایستگاه تله کابین رفتم. البته روش تله فریک نوشته شده بود. از بالا مسیر قشنگی داشت که نزدیک ساحل بود و انتهای مسیرش در بالای کوه به یک قلعه قدیمی ختم می شد. رفت و برگشت برای فرد بزرگسال140 لیر بود. البته برای بعضی افراد هم تخفیف داشت.
من در سفر پارسال با تور آلانیا، قلعه بالای کوه رو دیده بودم. رستوران و مغازه هم اطراف ساحل زیاد بود. بعضی فروشگاه ها برای خرید قیمت مناسبی داشتند. مثلambar,lc Waikiki, fullamuda که تونستم کمی خرید کنم. بعد برای دیدن جاذبه بعدی یعنی برج قرمز به سمت جاده ساحلی رفتم. قسمت هایی از ساحل جلوی برج برای شنا مناسب بود.
از خوبی های آلانیا این بود که ساحل شنی نزدیک داشت. ساک خریدهام رو به بلیط فروشی برج امانت سپردم و با خرید بلیط به قیمت30لیر از طبقه پایین برج وارد شدم که محیط بسته بود و اشیای قدیمی با توضیحات داشت و بعد از پله های باریک آجری بالا رفتم و به دیوار قلعه رسیدم که چشم انداز بسیار زیبایی به شهر و دریا داشت. مدتی نشستم و محو مناظر و تماشای اطراف شدم. از ابرهای دور دست مشخص بود بارون در راهه و از جاهایی بود که ارزش دیدن داشت.
موقع بیرون اومدن خود بلیط فروش تا منو دید ساکم رو بهم پس داد و بعد به یک پارک زیبا که توریست ها برای صحبت کردن و ورزش اومده بودن رفتم. دفعه پیش هتلم رو نزدیک ساحل و مرکز شهر رزرو کرده بودم. نورپردازی قلعه از تراس اتاق بسیار زیبا بود. شهری که شب ها به خاطر تفریحات شبانه تا3نصف شب مردم در رفت و آمد بودن.
از تفریحات نزدیک ساحل کشتی سواری هم بود اما اون ساعت فقط یک کشتی برای کف بازی آماده حرکت بود که عده زیادی سوار شدن و من هم تمایلی به این تفریح نداشتم و چون بارون در راه بود به فروشگاه پوشاک رفتم تا بارندگی تموم بشه.
بعد ناهار خوردم. خوشبختانه رستوران اینترنت رایگان هم داشت.
آخر شب اتوبوس قونیه رو سوار شدم. تقریبا5ساعت این مسیر زمان می برد. از قبل جاهای دیدنی قونیه را انتخاب کرده بودم و مسیر اتوبوس های داخل شهر رو یاداشت کرده بودم. اتوبوس سر ساعت حرکت کرد و صبح زود به قونیه رسید حتی نیم ساعت زودتر از موعد. اما از اونجا که مقصد اتوبوس شهر دیگری بود، قونیه شهری بین راه محسوب می شد. دیدم شاگرد راننده صدا می زنه قونیه پیاده شید. بارون شدیدی هم می اومد و اصلاً در تاریکی چیزی دیده نمی شد که اتوبوس کجا نگه داشته.
منم دنبال چند تا مسافری که با عجله پیاده شدن و به سمت سایبان ها می رفتن راه افتادم و مسیر سرپوشیده رو طی کردم تا به ورودی سالن پایانه اتوبوس بیرون شهری قونیه رسیدم. داخل پایانه یک بوفه داشت و مسافران زیادی روی نیمکت های اونجا خوابیده بودن. بیرون هوا سرد و بارونی اما داخل گرم بود که منم کوله پشتیم رو زیر دستم گذاشتم و کمی استراحت کردم تا بارندگی تموم بشه و اتوبوس های داخل شهر شروع به کار کنند. ساعت7:30 به بعد از پایانه بیرون اومدم و مستقیم به خیابونی که اتوبوس مسیر باغ پروانه ها ایستگاه داشت به راه افتادم.
هوا معمولاً چند روز بارونی و چند روز آفتابی بود. این قسمت سفر روزهایی با هوای ابری بود. کنار خیابون پر از گل های رنگارنگ لاله بود.
اتوبوس مورد نظر اومد و راننده گفت: پول نقد قبول نمی کنه که فقط3نفر با من سوار شدن اولی گفت نه. نفر دوم برام کارت زد و من تونستم سوار اتوبوس شم. مسیر بیشتر از نیم ساعت طول کشید. تقریبا من از ترمینال به شمال غربی قونیه نزدیک کوه ها رفتم. مسافر زیادی در اتوبوس باقی نمونده بود. البته به راننده گفته بودم به باغ پروانه ها می رم. بهم گفت کجا پیاده شم. نمای باغ پروانه ها به شکل بال پروانه و جنسش از شیشه و فلز بود.
اطراف خلوت بود و هنوز بازدید کننده نداشت و چند سگ هر از گاهی نزدیک من می آمدن که نگهبان فهمید ترسیدم و دورشون کرد. قیمت بلیط برای بزرگسالان 60لیر بود. ساعت بازدید از 9صبح تا5عصر بود. برای گروه ها و محصلان و... تخفیف داشت.
ساعت 9 اجازه ورود دادن. هوای گرم و مرطوبی داشت. به حالت جنگلی ساخته شده بود. چند گونه پروانه نگهداری می شد و یک قسمت هم تاکسیدرمی یا پروانه هایی که خشک شده در قاب دیده می شدن. فضا سازی جدید و قشنگی داشت یک ساعتی مشغول بازدید بودم. در اینستاگرام و پست های یک خانوم لیدر ایرانی این باغ رو دیدم و مشتاق دیدن اینجا شدم. قبلاً در کشورهای دیگه هم باغ پروانه ها دیده بودم اما اینجا مدرنتر و زیباتر بود.
بازدیدم تموم شد و با اتوبوس به مرکز شهر برگشتم و 2مرکز خرید پوشاک رو دیدم از جاهایی که مورد علاقه خانم ها در سفر هست. کمی خرید کردم و پیاده به سمت آرامگاه مولانا رفتم. بارون می بارید و از دور چشمم به بنای آرامگاه افتاد که در حال بازسازی بود
و با راهنمایی ماموران زیادی که اون روز در اطراف بودند از در کوچکی وارد شدم. کمی شلوغ بود صدای نواختن نی می اومد و صدای بارون که حس معنوی خوبی به انسان می بخشید. برای ورود به قسمت سرپوشیده آرامگاه باید کاور پلاستیکی روی کفش ها می پوشیدم و وارد می شدم. با دیدن مجسمه ها در حال رقص سماع به صورت تصویری توی ذهنم می آوردم.
یک موزه هم در حیاط بود. در مورد مولانا از قبل اطلاعاتی داشتم چون رشته تحصیلی خواهرم ادبیات فارسی بود و با علاقه اومده بودم. قونیه شهری مذهبی بود. در شهر کمی پیاده روی کردم و سوغاتی فروشی های اطراف رو نگاه کردم.
قبل از تاریک شدن هوا به ایستگاه اتوبوس رفتم و کلاً در قونیه 3بار سوار اتوبوس شهری شدم و کارت نخریدم و با پرداخت پول خورد به بقیه مسافران برام کارت زدن. پیدا کردن ایستگاه اتوبوسی که تا نزدیک فرودگاه بره کمی سخت بود. بالاخره یک راننده گفت بله همین اتوبوس به سمت فرودگاه می ره و سوار شدم به نقشه نگاه می کردم تا ایستگاه درست پیاده شم. راننده هم یادآوری کرد و در کنار بزرگراه پیاده شدم و به سمت دیگه رفتم و تابلویی که جهت فرودگاه رو نشان می داد، دیدم. ساختمون فرودگاه از دور دیده می شد،
سالن خلوت بود به نمازخانه در طبقه بالا رفتم و گوشیم رو شارژ کردم. فرودگاه قونیه بزرگ نبود ولی برای چند مسیر داخلی خوب بود. مسیر قونیه تا استانبول رو برای من کوتاه کرد. پروازم با هواپیمایی پگاسوس و15کیلو بار بود. چمدونم در استانبول بود. الان یک کوله3کیلویی داشتم. پگاسوس از پروازهای اقتصادی ترکیه ست و پذیرایی هم نداره.
بلیطش رو از ایران به قیمت 1.600.000تومان خریدم. پذیرایی نداشت و نوشیدنی هم ارزون نبود البته زمان پرواز کوتاه و نزدیک یک ساعت بود. قبل سفر می خواستم با اتوبوس به استانبول برگردم ولی دیدم یک پرواز چند نفر ظرفیت خالی داره و رزرو کردم و وقتی به فرودگاه صبیحه گوکچن در شرق استانبول رسیدم با راهنمایی دوستم و استفاده از خط مترو در طبقه پایین فرودگاه و بعد متروباس خودم را به محل اقامتم رسوندم البته زمان یکم طولانی شد.
از جاهای دیگه ای که نزدیک استانبول و خوش آب و هواست شیله رو از ترک ها شنیده بودم که ساحل قشنگی داره و تعطیلات از استانبول به شیله می رن. به وسیله حمل و نقل عمومی از استانبول می شه به شیله رفت. نقشه و حمل و نقل عمومی اتوبوس و متروی استانبول رو در تلفن همراهم داشتم و نقشه گوشی هم مسیر رو نشون می داد. خودم رو به ایستگاه های اتوبوس رسوندم. با عوض کردن3خط به شیله رسیدم و با استفاده از استانبول کارت هزینه ها رو پرداخت کردم چون مربوط به شهرداری استانبول بود. جاده زیبایی داشت و خسته کننده نبود. جایی که از اتوبوس پیاده شدم، قبل از ساحل در اتفاع بالاتری از شهر بود و منظره زیبایی داشت .
کمی عکس گرفتم و بعد به سمت پایین و ساحل رفتم. قسمت هایی از ساحل رو برای مدتی بعد که مردم برای تفریح به دریای سیاه میان آماده می کردن و زمانی که رفتم خلوت بود و آخرای خرداد به بعد بسیار شلوغ می شه. زیراندازی انداختم وسایلمو گذاشتم. کمی در ساحل زیبا قدم زدم واقعا ارزش این دو ساعت طی کردن مسیر رو داشت. ساحلی تمیز با آبی شفاف پر از صدف های سفیدرنگ بود.
بعد به سمت اسکله و دیدن قایق ها رفتم و یک قسمت چند صخره بزرگ در آب بودن و روی یکیشون یک بنای قدیمی به چشم می خورد. می خواستم فانوس دریایی رو ببینم که باید پیاده تعدادی پله رو بالا می رفتم چون در سطح بالاتری از ساحل قرار داشت.
اول به یک پارک رسیدم نیمکت و جای بازی برای بچه ها داشت. هتل و کافی شاپ و رستوران هم اطراف بود. چند تا عکس از فانوس دریایی گرفتم و یک رستوران که امتیاز خوبی از مراجعه کنندگانش گرفته بود انتخاب کردم. فضای جمع و جوری داشت و دیوار با تابلوهایی از دیدنی های شهر تزیین شده بود. خانمی به داخل رستوران دعوتم کرد در مورد غذاهاش توضیحی داد و من همراه برنج یک مدل کوفته رو سفارش دادم و تا غذا آماده بشه اول یک چای و بعد هم یک قهوه آورد. قیمت و کیفیت غذاش مناسب بود.
در شهر قدم زدم و به میدانی رسیدم که ایستگاه اتوبوس برگشت به سمت استانبول بود، تعداد زیادی دانش آموز از شیله سوار شدن و نرسیده به استانبول پیاده شدن و بالاخره جا برای نشستن خالی شد و با عوض کردن 2تا وسیله دیگه به محل اقامتم رسیدم.
شهر بعدی که چند روز بعد رفتم شهر تکیرداغ در غرب استانبول بود. محل اقامتم به ایستگاه دلموشی که تکیرداغ می رفت تقریبا نزدیک بود و ابتدای مسیرش نزدیک یکی از ایستگاه های متروباس بود. سوار شدم و کرایه را به صورت نقد پرداختم. از شهر سیلیوری عبور کردیم. در بعضی قسمت ها دریا دیده می شد و گویا تکیرداغ قبلاً ترمینال کوچکی نزدیک مرکز شهر داشته اما دلموش به ترمینال جدید بیرون از شهر رفت و در نزدیکی دانشگاه توقف کرد.
بعد از پیاده شدن به یک پایانه کوچک رفتم که باید دلموش سوار می شدم و داخل شهر می رفتم. دلموش نزدیک ساحل که رسید پیاده شدم و چون هوا گرم بود از زیر سایه درختان پیاده روی کردم. همین طور که می رفتم آقایی رو دیدم که تازه ماهی گرفته بود و می فروخت و قایق هایی که کنار اسکله پهلو گرفته بودن.
مسیر دوچرخه سواری با رنگ آبی مشخص شده بود. یک جا به داخل دریا پیش روی کرده بود و انتهاش رستورانی با قیمت های مناسب قرار داشت. یک قسمت با تراس شیشه ای برای عکاسی مناسب بود داخل دریا عروس دریایی های بزرگ قهوه ای رنگ زیاد بود. بعد کمی در اطراف دریا و پارک قدم زدم و عکس گرفتم.
کفشم زیاد مناسب پیاده روی نبود تصمیم گرفتم به مرکز خرید خوبی داخل شهر به اسم تکیرا برم.
یک جفت کفش نو خریدم و همون جا پوشیدم و با انرژی بیشتری مغازه ها رو گشتم تا یادگاری از این شهر بخرم. وقت ناهار بود و از اونجا که طبقه بالای مراکز خرید معمولاً فودکورت دارن من پیتزا سفارش دادم. البته مثل پیتزاهای ایران که نمی شد ولی تنوع خوبی بود. دیگه باید به استانبول برمی گشتم.
نزدیک مرکز خرید سوار دلموش شدم و به ترمینال بیرون شهر رفتم و بلیط خریدم. 2ساعتی طول کشید تا به غرب استانبول رسیدم. این هم تجربه ای از سفر ترکیه که امسال بدون تور ترکیه رفتم.
در آخر:
قیمت بلیط و قیمت غذا در ترکیه ثابت نیست حتی در فاصله چندماه هم تغییر کرده بود. اگر زمان زیادی در ترکیه باشیم بهتره سیم کارت ترکیه تهیه کنیم، برای مسیریابی و از شهری به شهر دیگه لازم بود و سیم کارت ترک قیمت بالایی داشت و من از دوستم که ساکن استانبول بود، قرض گرفتم تا به شهرای دیگه سفر کنم. از دو تا سایت قیمت بلیط اتوبوس ها رو در ترکیه دیدم. بلیط اتوبوس بین شهری ترکیه رو یا دوستم اینترنتی تهیه کردم و 2تا رو هم حضوری گرفتم.