مقدمه
سفر مرا به در باغ چندسالگیام برد.(مسافر- هشت کتاب- سهراب سپری)
همه چیز با یک تماس تلفنی شروع شد. " برنامه بریزیم یک روز از شهر بزنیم بیرون."
به تمام شهرها و مقصدهای یک روزهای که اطراف شهر کرمان بود فکر کردیم. به لالهزار برویم و باغهای گل محمدی را ببینیم؟ اما هوا هنوز سرد بود و تا فصل گلهای محمدی باید چند ماهی صبر میکردیم، آبشار سه کنج پیاده روی زیادی میطلبید که با ماهیت گروه ما همخوانی نداشت ، کلوتهای شهداد با شبهای پر ستارهاش را همین اواخر دیده بودیم، آبشار و ارگ راین احتمالاً در تعطیلات پیش رو زیادی شلوغ بودند و ... همینطور تمام مقاصد گردشگری فوقالعاده و جاهای دیدنی کرمان، این استان چهارفصل را چک کردیم تا رسیدیم به نام بم. ارگ بم. هیچ کداممان بعد از زلزله بم دیگر آنجا نرفته بودیم.
همهمان با فکر کردن به بم تنمان میلرزید. شنیده بودیم که ارگ چند هزار سالهی بم را بعد از زلزله بازسازی کردهاند اما چطور و در چه حد را هیچ کداممان نمیدانستیم. فکر سفر به بم هم دوست داشتنی بود و هم ترسناک. بیستویک سال از زلزله گذشته بود اما تلخی و زهرش هنوز در جانمان باقی مانده بود. اما دل را به دریا زدیم و جمعه بیستوچهار فرودین ماه هزاروچهارصدوسه را به عنوان روز سفر و شروع تور ایرانگردی انتخاب کردیم.
ارگ بم به خاطر ویژگیهای منحصربهفردش در سال دوهزار و چهار میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو جا گرفت تا اینکه زلزله بم با آن تخریب ناگهانی(حدود هشتاد درصد تخریب)، همهچیز را با خاک یکسان کرد.
پس از زلزله سازمان جهانی یونسکو و برخی از کشورهای عضو آن کمکهای مالی و فنی درخور توجهی را به بازسازی ارگ اختصاص دادند که از آن جمله میتوان به ژاپن، فرانسه و ایتالیا اشاره کرد. ژاپن علاوه بر کمکهای مالی، با تهیه تجهیزات و طرح سهبعدی ارگ، این پروژه را پشتیبانی کرد. وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی ایتالیا نیز در استحکامبخشی و مرمت یکی از برجهای ارگ مشارکت داشت. کمکهای فرانسه و بانک جهانی نیز تاثیر بسزایی در امر بازسازی ارگ داشت تا اینکه در نتیجه این تلاشها، ارگ بم از فهرست آثار در خطر یونسکو بیرون آمد.
شروع سفر به بم
مسافر آمده بود و روی صندلی راحتی کنار چمن نشسته بود.(مسافر، سهراب سپری)
ساعت هفت صبح وقتی تمام گروه جمع شدند به طرف بم حرکت کردیم. قرارمان این بود که صبحانه را در طول مسیر بخوریم تا هر چه بیشتر از زمان با هم بودنمان استفاده کنیم. از آنجایی که چندان از وضعیت مسیر اطلاع نداشتیم و نمیدانستیم که در طول مسیر جایی مناسبی برای صرف صبحانه پیدا میکنیم یا نه همان ابتدای مسیر در ورودی باغ شاهزاده ماهان صبحانه را خوردیم. کنار جو و زیر درختانی که تازه برگهایشان جوانه زده بود بساط صبحانه را پهن کردیم. از آن صبحانههای که احتمالا خاطراتش تا همیشه در ذهنمان باقی میماند. خنکی هوا و انرژی فوقالعادهی گروه نوید یک روز خوش را میداد.
فاصله کرمان تا بم صدونودوپنج کیلومتر و نزدیک دو ساعت و نیم راه است. بعد از ماهان تمام مسیر بیابانی و خشک است و چندان جذابیتی ندارد. تمام طول راه دربارهی ارگ بم این بزرگترین سازه خشتی جهان صحبت کردیم. اینکه قدمتش به زمان هخامنشیان میرسد و در طول تاریخ چه مسیری را پیموده است.
معماری این دژ مستحکم عامل برقراری امنیت و مانع از نفوذ دشمن بوده است. وجود برج و بارو، قرارگیری روی تپهای بلند، استقرار مقر حکومتی در بالاترین نقطه قلعه، وجود محلههای مسكونی و اتصال این محلهها به هم، مهندسی باد و ترکیب آن با مهندسی آب برای ایجاد تهویه مطبوع طبیعی، سیستم آبرسانی و... همگی از یک معماری خارقالعاده حکایت دارند.
این دژ مستحکم قبلا در مسیر جادهی ابریشم قرار داشته و یکی از شاهراههای ارتباطی پررونق ایران با آسیای مرکزی، خلیج فارس و مصر محسوب میشده که بعدها به دلایل نامشخصی متروکه شده است. این بنای تاریخی، یک شهر باستانی عظیم است که از دو بخش حکومتی و رعیتنشین تشکیل شده.
ارگ بم، هجده هزار مترمربع وسعت دارد و ارتفاع دیوارهای آن به هفت متر هم میرسد. فضای داخلی ارگ پر از کوچهها و دیوارهای تودرتو است که بخشهای مختلف شهر را از هم جدا میکنند. اگر بخواهم داخل ارگ بم پیش از زلزله را توصیف کنم، شبیه یک هزارتو با دیوارهای کاهگلی بلند است.
شاید یکی از بزرگترین حوادثی که در این ارگ رخ داده و با تاریخ ایران سخت گره خورده، داستان به اسارت در آمدن لطفعلیخان زند است. او که به بم فرار کرده بود در نهایت به دلیل خیانت حاکم بم که گمان میکرد پسرش به دست آقامحمدخان اسیر شده است، دستگیر شد. روایت است که او در محل اصطبلهای ارگ تا صلات ظهر جنگید و تلی از گشته شدهگان به جا گذاشت اما در نهایت تسلیم شد.
فردوسی نیز در شاهنامه از این بنا یاد میکند. به نوشته فردوسي، هفتواد پس از كشتن يكي از امراي محلي، بر سر كوهي نزديك كجاران دژي ساخت كه احتمالا نخستين پايههاي قلعه بم بود، چون در آن نزديكي جز كوه سنگي كه امروزه ارگ بم بر روي آن است، كوهي ديده نميشود. نرسیده به بم نخلستانهای سر سبز تصویر فوقالعادهای پیش رویمان خلق کرده بودند. جا به جا گنبدهای آبی مساجد با گلدستههای باشکوهشان در میان سبزی نخلستان میدرخشیدند.
زبانمان بند آمده بود. شیشههای ماشین را باز کردیم و بوی شکوفههای خرما را که شهر را تسخیر کرده بودند سر کشیدیم. از غلاف معطر اطراف گلهای خرما عرق بینظیری تهیه میشود که کاشکیلو یا طارونه نام دارد. نزدیک ساعت ده صبح به بم رسیدیم و خیلی راحت به کمک نرم افزار بلد ارگ را پیدا کردیم. همه چیز همانطور بود که باید میبود و البته برای ما کمی غیرقابل انتظار. دیوارهای سر به فلک کشیده با رنگ کاهگلی فوقالعادهشان پیش رویمان ایستاده بودند و به نظر صحیح و سالم میآمدند.
پارک سر سبز روبهروی ارگ همانی بود که سالها پیش پشت درختهایش قایمموشک بازی کرده بودیم و زیر سایهشان کتلتهای مامان پز خورده بودیم. ورودی ارگ برای هر نفر مبلغ سیوپنج هزارتومان بود که با توجه به قدمت و ارزش بنا، زیاد به نظر نمیرسید. شروع کردیم به پیمایش مسیر باریک ارگ به سمت خانهی حاکم. در ابتدای ورود به ارگ شما از بخش عامهنشین عبور میکنید که در همان زمان پیش از زلزله هم چندان سالم نبود. امروزه نیز این بخش جز آن قسمت که محل عبور و مرور است بیشتر به تلی از کاهگل میماند.
دلم میخواست زودتر به محل اصطبلهای ارگ برسم تا ببینم هنوز سالم هستند یا نه چرا که این قسمت از ارگ پیش از زلزله بی نظیر بود و ساخت فوق العادهای داشت و جزو بخشهای دیدنی ارگ محسوب میشد. به جز سالن سر بستهی اصطبل که پلمب شده بود و قابل بازدید نبود باقی بخشها به نظر دست نخورده میآمد و به همان شکلی بود که در ذهن داشتیم.
یکی دیگر از بخشهای دیدنی ارگ محل اجتماع سربازان است که به گونهای طراحی شده بوده که صدای فرد سخنران در دورترین نقطه از محل اجتماع شنیده میشود. این بخش از ارگ به خاطر پیچیدن صدا در فضای باز به عنوان شاهکار معماری در جهان شناخته میشود.(متاسفانه از این بخش عکاسی نکردم.)
اگر همینطور مسیر را تا بالا ادامه دهید میتوانید از بخشهای مختلفی مثل زورخانه، مسجد جامع، ورودی سیاهچال و غیره دیدن کنید. بعد از بازسازی متاسفانه بسیاری از ورودیها توسط میلههای آهنی مسدود شده است و امکان بازدید از آنها وجود ندارد.به طور مثال امکان بازدید از برج و باروهای بالایی ارگ وجود نداشت.
از دیگر جذابیتهای ارگ دیدن نخلستانهای سر به فلک کشیدهی بم از محل خانهی حاکم است. نخلستانها چنان تصویر فوقالعادهای خلق کردهاند که نیم ساعتی بالای ارگ ایستادیم و نخلستانها را از آن بالا تماشا کردیم.
در بازگشت متوجه بخش یهودینشین ارگ شدیم که موقع بالا رفتن ندیده بودیم. این بخش از ارگ لوکیشن بینظیری برای عکاسی است چرا که میتوانید از فاصلهای معقول به عکسبرداری از برج و باروهای بخش حاکمنشین بپردازید. آن قدر محو عکاسی شده بودیم که متوجه گذشت زمان نشدیم.
ساعت نزدیک دوازده ظهر بود و آفتاب کویر در عمودترین حالت خود ایستاده بود. زمان برگشت بود. در مسیر برگشت از کافهی میان راه نفری یک لیوان شربت طارونه (عرق خرما) نوش جان کردیم. خنکی شربت در کنار صدای ایرج بسطامی که از بلندگوهای ارگ به گوش میرسید، در میان آن دیوارهای خشت و گلی حسن ختام فوق العادهای برای بازدید آن روز بود. ارگ تمام حواسمان را تحریک کرده بود دل کندن سخت بود اما گرمای هوا وادارمان کرد که برگردیم.(ایرج بسطامی در زلزله بم جانش را از دست داد.)
برنامه بعدی دیدن از ارگ جدید بم و صرف ناهار در آن جا بود. تعریف ارگ جدید و برنامههای نوروزیش را زیاد شنیده بودیم اما در زمان بازدید ما برنامههای نوروزی تمام شده بود. با این وجود استفاده از پیست موتور سواری وسوسهمان میکرد که به آنجا برویم.
ارگ جدید بم در فاصلهی شانزده کیلومتری از ارگ قدیم واقع شده. این ارگ در دهی هفتاد افتتاح شده و منطقه ویژه اقتصادی میباشد و به جز بخش اقتصادی شامل بخشهای تفریحی شامل رستوران، هتل، دریاچه، پیست موتور سواری و ... میباشد.
در مسیر رفت به سمت ارگ جدید از آن جایی که نخلستانها سخت وسوسهمان کرده بودند جلوی یک باغ ایستادیم تا شاید راهی پیدا کنیم و از یکی از این نخلستانها بازدید کنیم. خوشبختانه صاحبان باغ در آنجا حضور داشتند و با روی باز از ما استقبال کردند. نشستن زیر خنکی نخلها و دیدن عظمتشان از نزدیک لذتی دارد که به شدت توصیه میکنم.
نزدیک ساعت یک بود که به ارگ جدید رسیدیم. ارگ جدید آن قدر خلوت و سوت و کور بود که توی ذوقمان زد. ماندنمان کنار دریاچه ده دقیقه هم طول نکشید. تصمیم داشتیم در رستوران دور دریاچه که به شکل یک کله قند بزرگ بود ناهار بخوریم اما رستوران تعطیل بود.
چند نفری که پیرامون دریاچه نشسته بودند گفتند که بهتر است برای ناهار به هتل ارگ جدید برویم.
از مسیر آمده برگشتیم حتی رغبت نکردیم که محل پیست موتور سواری را پیدا کنیم. خوشبختانه هتل ارگ جدید تمیز و زیبا بود و غذایش هم کیفیت مناسبی داشت.
از خنکی و تمیزی هتل بهره بردیم و تا زمان سرو غذا کمی استراحت کردیم و خاطرات آن روز را مرور کردیم. بعد از ناهار دوست داشتیم که از دو قنات اکبر آباد و قاسم آباد دیدن کنیم که متاسفانه با اینکه مدتی هم در جادهی خاکی رانندگی کردیم نتوانستیم محلشان را پیدایشان کنیم. از آنجایی که هوا متغییر بود و امکان طوفان شن نیز وجود داشت بعد از کمی سرگردانی در شهر بم ساعت چهار بعد از ظهر به سمت کرمان راه افتادیم و به این ترتیب سفر یک روزهی ما به پایان رسید.
هدفم از نوشتن این سفرنامه بیشتر آن بود که به معرفی ارگ قدیم بم و امکانات دیدنی آن بپردازم. بم از آن شهرستانهایی است که ارزش توریستی بسیاری دارد اما در این بیست سال پس از زلزله نامش در میان مقاصد گردشگری استان کرمان گم شده است. اما امروز فرصت مناسبی است که باز به ارگ باستانی بم بپردازیم. جایی خواندم ارگ بم شبیه به شخصیتهای سریال پهلوانان نمیمیرند است و همانطور که هزار سال دوام آورده این بار هم باز دوام خواهد آورد.
امیدوارم مثل من به دیدن ارگ بم بروید و خودتان را یک روز مهمان داستانهای تاریخیاش بکنید. خودتان را بگذارید جای لطف علی خان زند وقتی که به ارگ پناه برد. خودتان را ببینید جای آدمهایی که پس از زلزله خانه، خانواده و تاریخشان را یکجا باهم از دست دادند. صدای ایرج بسطامی را گوش بدهید که نوای ساربانها را با خود به همراه داشت. بنشینید پای نخلهای بارور بم که هر کدامشان شخصیت منحصر به فردی دارند. چشمهایتان را بسپارید به تابلوی جنوب. به ترکیب رنگ بینظیر کاهگلی، آمیخته با آبی آسمانی شفاف و سبزی خاکی نخل. به بم سفر کنید. پشیمان نمیشوید. مطمئن باشید.