گامارجوبا جئورجیا

5
از 1 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
گامارجوبا جئورجیا
آموزش سفرنامه‌ نویسی
16 اسفند 1403 12:00
0
44

اواسط خرداد ماه سال ۹۵ بود،که مدیر عزیزتر از جانم(ارواح جدش) باهام تماس گرفت و گفت یه لحظه بیا اتاق من رفتم پیشش و گفت جانم عزیزم

ای آلبالو،ای شفتالو،ای مدیر،ای مدبر

گفت:برو چمدونتو جمع کن میخوام بفرستمت ماموریت یه جای خوش آب و هوا بری حال کنی و منو دعا کنی تو ذهنم همه نقاط خوش آب و هوای دنیا رو‌ مرور کردم از ییلاقات ایران بگیر،تا آنتالیا و مالدیو و جزایر قناری و ...(نه اینکه شرکتمون تو کل دنیا دفتر و کارخونه داره)

گفتم:حالا کجا هست این جای خوش آب و هوا

با جوابی که داد،دنیا در نظرم تیره و تار شد

تقریبا دیگه بقیه حرفاشو نمیشنیدم

آخه عسلویه؟تو این گرما؟

اونم من که هم از گرما متنفرم و هم از کسانی که گرمارو دوست دارن

گفتم شوخی میکنی...

گفت نه متاسفانه، واقعا چاره ای نیست و پروژه عقبه و مجبوریم و باید بری

جوری پنچر شده بودم که تو پاهام توان راه رفتن و خروج از دفتر مدیرمون رو‌ نداشتم. از دفتر اومدم بیرون و از همون لحظه دعا کردن به جون مدیرمو شروع کردم. با پرواز ۲۵ خرداد راهی عسلویه شدم،و لحظه ای از دعا کردن برای آقای مدیر غافل نبودم. تو فرودگاه عسلویه پامو رو اولین پله که گذاشتم، چنان باد گرمی بهم خورد که میخواستم دوباره برگردم‌ تو‌ هواپیما و مثل بچه ها گریه کنم و بگم توروخدا منو با خودتون برگردونید تبریز...

ولی حیف که شدنی نبود تا برسیم کارخونه، تو فکر و خیال بودم و داشتم میگفتم تو اینجا چه غلطی میکنی آخه؟ و مجددا دعا و‌ دعا و‌ دعا برای مدیر گرما روز به روز بیشتر میشد،ولی لطف و مهمان نوازی مردم بومی اونجا تحمل اون شرایط رو آسون تر کرده بود. چه آدمای گل و مهربونی هستن جنوبیا خودم سالها تو‌ خوزستان باهاشون زندگی کردم

بچه یک نظامی بودن همینه دیگه

چه روزای خوب و شادی داشتیم

اونم تو خوزستان جنگ زده...

یه روز وسط دعاهای وقت و بی وقتم، با خودم گفتم من که بعد از یک ماه اول ماموریت،یک هفته تایم استراحت دارم. پس بزار واسش برنامه ریزی کنم. پس تو تلگرام و سایت ها و .... گشتم دنبال تور استانبول

الو سلام،آژانس .....

ـ بله بفرمایید

وقت شما بخیر، یه تور میخوام برای اواخر تیر واسه دو‌ نفر

بعد از توضیحات مسئول فروش آژانس و ...یه تور انتخاب کردم و مبلغ هم‌ واریز کردم.

زنگ زدم به همسرم و گفتم کم‌کم آماده شو هفته بعد که برمیگردم بریم استانبول تصور پایان این‌ چند روز و استانبول رفتن باعث شده بود تحمل مصائب و سختی های هوا و تنهایی و ...برام راحت تر باشه. دو سه روزی به پایان ماه اول ماموریت مونده بود که از آژانس تماس گرفتن گفتم حتما واسه هماهنگی زنگ زدن

-بله بفرمائید

+...... هستم از آژانس فلان

-در خدمت هستم

+تماس گرفتم اطلاع بدم توری که برای استانبول رزرو کردید کنسل شده

-چرا به چه دلیل؟

+مثل اینکه شما به تلویزیون و اینترنت و ... دسترسی ندارید

-چرا دارم ولی فرصت نکردم چک‌کنم،چطور مگه؟

+تو ترکیه کودتا شده و فعلا مرز بسته ست و پرواز ها کنسل شده متاسفانه

میتونید کلا کنسل کنید یا منتظر بمونید اگر پروازها اوکی شد در تاریخ دیگه ای تشریف ببرید.

-خیلی ممنون،ولی من فقط تو‌ همون تاریخ برام مقدوره که برم

به محض قطع کردن مجددا شروع کردم دعاهای خاصه خودم رو نثار مدیر کردن

انگار که کودتای ترکیه هم تقصیر اون بود

خلاصه نشد که بریم

این داستان به شرح زیر ادامه دار بود

سال ۹۸

 میخواستیم چمدونا رو ببندیم بریم گرجستان که خبر اومد یه همه گیری اومده بنام کووید هی منتظر موندیم امروز تموم میشه، هفته بعد تموم میشه ولی نشد که هیچ هر روز بدتر از دیروز

سال ۹۹

گفتیم با رعایت مسائل بهداشتی و تست کووید و ... بریم ارمنستان که در کمال تعجب تنش میان آذربایجان و ارمنستان آغاز شد و شروع جنگ و‌ مناقشه دوم قره باغ بین این دو کشور باعث بسته شدن مرزهاشون شد

سال ۱۴۰۳

با ترس و لرز از اینکه، نکنه ما مجددا تصمیم بگیریم بریم خارج ،کره زمین منفجر بشه مجددا نیت کردیم که بریم گرجستان هنوز از جدی شدن تصمیم مون دوازده ساعت نگذشته بود که شب خوابیدیم و صب بیدار شدیم تو خبرها خوندیم اسماعیل هنیه رهبر حماس در تهران ترور شده و ایران هم مصمم و قوی، اصرار به پاسخ داره (خدایا بسسسسسه دیگه) هی نشستیم که موشک ها الان شلیک میشن و درگیری های احتمالی شروع میشه.

و البته شایعات نه‌چندان قوی در مورد شیوع یک همه گیری بنام آبله میمونی و ... داشتیم با خودمون فکر میکردیم که اگه دو بار دیگه تصمیم مسافرت به خارج از کشور بگیریم احتمالا جنگ جهانی سوم شروع بشه یا یه بیماری همه گیر بیاد و کل کره زمین رو نابود کنه و اینکه چه رابطه ای بین تصمیم های ما برای سفر به خارج از کشور و شروع جنگ و تنش و همه گیری در جهان وجود داره؟

و داشتیم از این سفر هم ناامید میشدیم و با اینکه دیگه تو اون شرکت کار نمی کردم  به رسم عادت دیرینه اما باز یه عرض ارادت به مدیر اسبق کردم و منتظر نشستیم تا ببینیم اوضاع و احوال سیاسی کشور به چه سمتی میره که کم کم بوی صلح و صفا و آرامش و‌ خویشتنداری به مشاممون رسید ظاهرا بعد از سفر به باکو در سال ۹۶، جهان روی خوش به ما نشون داده بود تا هدف ما در سفر به گرجستان محقق بشه. پس خیلی سریع، قبل از اینکه شیطون طرفین رو‌ گول بزنه و بخوان شلوغی کنن، برنامه ریزی های مربوطه رو‌ انجام دادیم...

و دست به دعا بودیم که اتفاق خاصی در جهان‌ نیفته و صلح و آرامش و سلامت در جهان برقرار باشه... سفرنامه و‌ پیج اینستا و کانال و گروه و .... تا دلتون بخواد مطالعه کرده بودم. روی مپ هم همه جاهایی که میخواستم رو ذخیره کرده بودم. جوری که گرجستان مثل موم تو دستام بود... مثل دکتر رامون کاخال در فیلم سنپطرزبورگ. برنامه ریزی کردیم که پونزدهم شهریور حرکت کنیم و بیست و سوم شهریور امید به خدا از مسافرت برگردیم. همسفران من، همسرم، دوستم به همراه همسر و پسرش بودن.

تصمیم داشتیم با ماشین شخصی این سفر رو انجام بدیم پس قدم اول مون سرویس ماشین و انجام امورات مربوط به کاپوتاژ بود. یک هفته قبل از سفر ، به گمرک شهرستان مراغه مراجعه کردیم و بعد از انجام امورات گمرکی، برای دریافت پلاک و کارت ماشین و گواهینامه بین المللی به یک آژانس رفتیم. پروسه مربوط‌ در کمتر از دو ساعت و در کمال همکاری و احترام از سمت پرسنل گمرک و آژانس انجام شد و بر خلاف مطالبی که در سایت ها خونده بودم خبری از برخی مدارک مثل کارنه و حق عضویت و ... نبود. فقط پاسپورت تون باید حداقل شش ماه و گواهینامه تون حداقل یک ماه اعتبار داشته باشه.

گواهینامه بین المللی بصورت یک و سه ساله صادر میشه که چون گواهینامه ما حدودا یک سال از تاریخ اعتبارش مونده بود،گواهینامه بین المللی یک ساله درخواست کردیم. هزینه کاپوتاژ و گواهینامه و ... حدودا ۳,۳۰۰,۰۰۰ تومن شد. واسه بیمه خودرو هم میتونید هم در مرز و هم دفاتر کانون های جهانگردی در استان یا شهرستان خودتون اقدام کنید که من از تبریز استعلام قیمت کردم که گفتن بیمه ترکیه و گرجستان رو انجام میدن به مبلغ هر کدام ۱.۴۰۰.۰۰۰ تومان.

بیمه مسافرتی هم از بیمه سامان تهیه کردم که برای طرح پوشش ۵۰,۰۰۰ یورو با پوشش آتش سوزی منزل مسکونی و شکستن موبایل برای هفت روز و تعداد پنج نفر مبلغ ۷۸۶,۰۰۰ تومن واریز کردم و بیمه نامه صادر شد.کارشناس فروش بیمه کاملا محترمانه و با صبر و‌ حوصله به همه سوال ها پاسخ میداد و راهنمایی میکرد. بعد از صدور بیمه نامه اگر درست خاطرم مونده باشه یک یا شش ماه فرصت دارید تا از مرز خارج بشید و از تاریخ مهر خروجی که رو‌ پاسپورتتون میخوره،روزهای بیمه براتون محاسبه میشه.

روز اول

ساعت پنج و نیم عصر با غر زدنای من به همسفرا که‌ چرا اینقدر دیر کردید و دوستمم مسئولیت رو به گردن همسرش انداخت

(امان از این حاضر شدن خانوما...همیشه on time هستن) راه افتادیم.

طول مسیر به گپ‌ و گفت و‌ شوخی و صحبت در مورد اینکه تو این یه هفته چه برنامه هایی داریم و ... گذشت. آخه برنامه ریزی های سفر با من بود و همسفرا خیلی در جریان جزئیات نبودن. حدودا ساعت ده و نیم شب بود که به مرز بازرگان رسیدیم. تو فاصله کمتر از دو‌ کیلومتری مرز ، پمپ بنزین وجود داره که باک ماشینو پر کردیم. مرز در مسیر ورود به ترکیه خلوت ولی در مسیر ورود به ایران بدلیل تعطیلات آخر ماه صفر بسیار شلوغ بود. البته بسیار نه،بلکه بسیاااااااااااااار! کلا سه‌ چهار تا ماشین بودیم که میخواستیم از مرز به سمت ترکیه بریم،ولی همین سه چهار تا ماشین دو‌ ساعتی طول کشید. در مرز ایران، ۲,۷۰۰,۰۰۰ تومن بابت مابه التفاوت قیمت سوخت ازمون اخذ شد و گفتن مراقب رسید پرداختی باشید چون اگه گم کنید المثنی نداره و‌ مجددا باید واریز کنید این‌ پول رو...

اصلا مگه میشه؟ حتما مصلحت اینه که بشه و‌ المثنی نداشته باشه دیگه حالا اگه اونا یه پولی به ما داده بودن بیست تا المثنی از رسید پرداختی شون چاپ میکردن پلاک هامونو با بست پلاستیکی که از قبل تهیه کرده بودیم رو‌ماشین نصب کردیم. ترجیحا سعی کنید خودتون قبل از ورود به گمرک بست کمری پلاستیکی تهیه کنید و کار نصب پلاک هارو خودتون انجام بدید.

 

نصب پلاک و گذر از مرز ایران
نصب پلاک و گذر از مرز ایران

گیت عبور ماشین از سرنشینان مجزا هستش. پس ما پیاده شدیم از داخل ساختمون کارای خروج رو انجام دادیم و راننده از مسیر دیگه و‌ با ماشین رد شد. از مرز ایران که رد شدیم چند دقیقه ای در مرز ترکیه معطل شدیم. در مرز ورودی ترکیه ، بازرسی بسیار کاملی از ماشین و وسایلامون توسط پلیس ترکیه انجام گرفت. ولی با صمیمیت و گپ و گفت از مدل و رنگ مو ، تا قلیون تو‌ ماشین و خوراکی ها و ... سوژه ای بود برای گپ زدن افسر مرزی و بگو و بخند با همدیگه.

دقیقا بعد از گیت ورود به ترکیه دفتر بیمه ماشین هست که ۲۴ ساعته فعالیت داره. برای بیمه ماشین به مدت یک ماه مبلغ ۷۵۰ لیر پرداخت کردیم و مجددا به پشت گیت اومدیم و در یک‌ اتاقک بیمه و مدارک ماشین چک شد و مدارک همه‌مون در ورودی اتاق گمرک بررسی و‌ مهر ورود روی پاسپورت زده و اجازه ورود به ترکیه بهمون داده شد.

شهرها و مردمان ترکیه شباهت و مشترکات بسیار زیادی با ایران دارن. از آداب و رسوم و خلق و خو بگیر تا فرهنگ... کافیه ترکی استانبولی بلد باشی، همین! (که البته من خودم بلد نیستم) اصلا احساس غریبی نمیکنی.

روز دوم

در مسیرمون از شهرهای دوغوبایزیت ، ایغدیر ، کارس ، اردهان ، آرتوین ، هوپا و سارپ قرار بود بگذریم. (البته مسیر دیگه ای هم هست که مناسب اون‌دوستانی هست که قصد دارن در ترابزون هم توقف داشته باشن) در میان اردهان و آرتوین که یک منطقه کوهستانی و‌جنگلی بود با آب و‌هوای عاااااالی و تمیز برای چند ساعت استراحت کردیم نم‌نم بارونی که به صورت مون میزد مارو از خواب بیدار کرد خورشید پشت ابر بود و هوا اونجوری که باید روشنایی شو به رخ نمی کشید، ساعتو که نگاه کردم دیدم حدودا ده هستش و ما سه چهار ساعتی میشد که بیهوش شده بودیم.

چه خواب خوبی داشتیم هوا تمیز و خنک جاده هم خیلی کم تردد و بدون سر و صدا البته تمام مسیر همینه و تردد خودرو در بین شهرها بسیار کم هست. ازخواب که پا شدیم گشنگی اومده بود سراغ مون،پس صبحونه رو همونجا خوردیم و مجددا حرکت کردیم. بعد از اردهان ، جاده پر پیچ و خم و کوهستانی و جنگلی هستش و طبیعت زیبایی داره و هر چقدر به دریا نزدیک تر میشی این پوشش انبوه جنگلی بیشتر میشه.

رسیدیم به یک ایست بازرسی و از مامور پرسیدیم:

- w.c کجاست؟

+w.c دیگه چیه؟

گیج و مات و‌ مبهوت بهش نگاه میکردیم

مگه میشه کسی ندونه wc یعنی چی؟

رفت همکارشو صدا زد

ما مجددا از همکارش پرسیدیم

ایشونم گفت متوجه نمیشم wc یعنی چی...

من به شوخی گفتم شما به توالت چی میگید پس؟

که گفت توالت؟

گفتم آره،فهمیدی چی میگم؟

گفت آره،باید برید پمپ بنزین...

(چطور تو wc رو نمیفهمی ولی من فارسی میگم توالت اونو میفهمی)

 

نکته جالب ایست بازرسی های ترکیه اینه که تو همه شون یک عدد تانک ایستاده که نمیدونم چه کاربردی داره براشون. بعد صبحونه،آمپر چایی بدن‌مون هم روشن شده بود. بالاخره مردمان خطه آذربایجان شهره هستن به چای خوردن. قبل از پمپ بنزین رسیدیم به یه رستوران،واسه استفاده از سرویس بهداشتی و پر کردن دو‌ فلاسک و خرید آب و کیک و ... مبلغ ۱۸۰ لیر پرداخت کردیم. آخ‌جون چایی،سه سوت چایی رو با گیاهان معطری که همسر دوستم آورده بود(کهلیک اوتی،توک لوجا و ...) به همراه گل محمدی و هل و ... دم کردیم...

چایی نگو،بگو سوخت جت... روح مون تازه شد بعد خوردنش تو یه پمپ بنزین هم معادل ۹۰۰ لیر (حدود ۲۰ لیتر) هم بنزین زدیم. قیمت هر لیتر بنزین در ترکیه حدود ۴۴.۴ لیر و قیمت هر لیر حدود ۱۸۰۰ تومن بود که البته قیمت شرکت های مختلف و‌ همچنین هزینه حمل باعث میشد اندکی تفاوت در قیمت جایگاه ها وجود داشته باشه. همه مارکت های پمپ بنزین ها سرویس بهداشتی بسیار تمیز و‌ مرتب دارن که استفاده ازشون رایگان هستش.

قیمت بنزین در ترکیه
قیمت بنزین در ترکیه

اغلب قریب به اتفاق جایگاه ها شب ها تعطیل هستن و فعالیت ندارن و بصورت ۲۴ ساعته نیستن. دیگه با توجه به اسکرین هایی که ازمسیر گرفته بودم،داشتیم به آخرای مسیر ترکیه‌میرسیدیم. به هوپا که میرسی و دریا رو‌ میبینی بهت نوید این داده میشه که تا مرز راهی نمونده چیه این دریا... تراپی طبیعت...

تو همین حال از ماشین آهنگ مجید خراط ها هم پلی کردم

 دریا بدون تو نرفتم امسالم

عکساتو دیدم و گرفته شد حالم…

گفتی بدون من نمیری هیج جایی

عکسات نشون میداد کنار دریایی…

 

که همسفرا گفتن این آهنگ غمگینو رد کن بره و شادش کن بابا...ارتباط خوبی با آهنگ های شاد و ریتمیک ندارم البته این مورد دیگه تقصیر مدیر اسبق نیست... بخاطر کم‌کاری لک لک هاست که با تنبلی بی جای خودشون،ما رو در این منطقه از جغرافیای کره زمین پیاده کردن خب بابا جون پنج شش ساعت بیشتر پرواز میکردی برسیم یه جای بهتر... این چالش تا آخر سفر باهامون بود،همسفرا شاد و شنگول و آهنگ های دین دیری دیرین

منم آهنگ غمگین البته با تم غرغرای بقیه که میگفتم باید تحمل کنید. عزیزانم به نظرات و‌ عقاید هم احترام بزاریم نیم ساعت آهنگ های شما،ده دقیقه هم آهنگای من ولی مذاکره و از در گفتمان وارد شدن تاثیری نداشت و گوششون بدهکار نبود و زور ما هم نرسید دیگه حیف که اینقد زور زدم و لفظ قلم سخنرانی کردم تا شاید افاقه کنه،حییییف پس آهنگای شاد پلی شد بعد از حدود دوازده ساعت که از مرز ایران رد شده بودیم و‌ کمی هم استراحت کرده بودیم ، به مرز سارپ رسیدیم.

مرز سارپ ترکیه
مرز سارپ ترکیه

مرز سمت ترکیه شلوغ بود ولی خروج ما کمتر از یک‌ ساعت طول کشید. راننده و‌ ماشین از یک‌ مسیر جدا و سایر سرنشینان از داخل ساختمان گمرک،امورات مربوط به خروج از ترکیه رو انجام میدن. شاید ده ها برابر ماشین و جمعیتی که تو‌ مرز بازرگان دیدیم اینجا بودن ولی خیلی سریع کارها پیش می رفت یاد چند ساعت پیش و مرز ایران افتادم  که داخل ساختمون که رفتیم(ساعت یازده شب) دیدیم انگور و بربری و پنیر رو گذاشتن رو میز مرز رو ول کردن به امون خدا (ببین ما شبا به امید کی سر رو بالش میزاریم که حواسشون به مرز هست)

با اتوبوسم از مرز رد میشدی روحشونم خبردار نمیشد دور هم با بگو‌‌ و‌ بخند میخورن و یه چایی شیرین هم روش میزدن تا بشوره ببره خلق الله و‌ جماعت و کار مردم هم براشون مهم نیست. وقتی هم میری بهشون میگی کی قراره کار مارو انجام بده جوری نگات میکنن که یعنی:

مگه تو شعور نداری و نمیبینی نون و پنیر میخوریم،چرا مزاحم اوقات شریف مون میشی

برو بشین یه گوشه تا خودمون بیایم دیگه...

اگه این ماشینا و جماعت تو ایران بود حداقل یک روز کار داشتیم تا رد بشیم.

نوش جون و گوارای وجودشون، اگه درست کار کنن آدم شک‌ میکنه کارمند ایرانی و درست کار کردن(البته شامل همه نیست)

دو مفهوم متمایز از هم، دو‌خط موازی...

بگذریم!

برخورد مامورین ترک بسیار محترمانه هستش. بعد از خروج از ترکیه ، مطالبی که در مورد سخت گیری های گرجستان‌ خونده بودم داشتن تو‌ ذهنم تداعی میشد که گفتم بابا اینا که اصلا کاری ندارن و خیلی عادی رفتار کردن و چقدر مهربونن که در همین حین مامور مرزی گرجستان ماشین های پلاک ایران رو از صف خارج و به گوشه ای هدایت کرد ولی سایر ماشین ها با رعایت صف و روال عادی از گیت گرجستان به ترتیب عبور میکردن. اینجا بود که فهمیدم از این خبرا نیست و این شتریه که سر راه همه ایرانیا میخوابه و ما خیلی خوش خیال بودیم که فکر میکردیم که جناب شتر رفته مرخصی و قرار نیست جلو راهمون سبز شه

نزدیک به دو ساعت بدون هیچ توضیح و رسیدگی ، ماشین های پلاک ایران منتظر بودن و احدی هم پاسخگو نبود. خانواده ها هم در ساختمان مرز در دو راهی مونده بودن که آیا برن و مهر ورود به گرجستان رو بزنن یا نه . چون احتمال اینکه به ماشینشون اجازه ورود داده نشه وجود داشت. اینجوری راننده تو ترکیه می موند و خانواده میرفتن گرجستان. خانواده همه ایرانی هایی که با ماشین اومده بودن در استرس بودن. برخی از ایرانی ها تصمیم گرفته بودن بدلیل سخت گیری های پلیس گرجستان از آوردن ماشین خودداری کنن و ماشین رو تو ترکیه بزارن و پیاده از مرز رد بشن.

لازم به ذکر هست اگر شما با ماشین وارد خاک ترکیه بشید ولی بخواید بدون ماشین از ترکیه خارج بشید حتما باید در مرز اطلاع بدید وگرنه خودرو شما شامل جریمه سنگینی خواهد شد. بعد از دو ساعت، مامورین مرزی گرجستان که خشک و عبوث هستن بالاخره دل نازک شون به رحم اومد و رفتن و‌‌ ماشین ایرانی هارو بازرسی کردن. هر گونه وسایل کمپ همراه داشته باشی، از قبیل چادر ، پیک نیک ، قابلمه و‌ ماهی تابه و ظرف و ظروف اضافی و مواد اولیه برای آشپزی و امثالهم ریجکت کردن بسیار محتمل هست و اجازه ورود بهت نمیدن.

(تو اومدی اینجا پول خرج کنی یا لب دریا چادر بزنی و املت بار بزاری؟ اگر فلوس موجود ، برو به کشور ما وگرنه که برو لب دریای خزر و حالتو ببر بنظرم این ذهنیت مامورین گرجی از کسایی بود که وسایل کمپ همراه دارن)

بعد از بازرسی هر ماشین از راننده میپرسن همسفراتونو نشون بده و راننده از دور،همسفران که مثل ماهیان در آکواریوم در اتاق مرزی دست و‌ پا میزنن به مامور نشون میداد تا گوشه چشمی بهشون بندازه و الطاف ملوکانه شامل حال بشه و تایید بده تا وارد یک صف مجزا که مخصوص همراهان ماشین ها هست بشن و افتخار ورود به گرجستان نصیب شون بشه اونم چه افتخاری... این روال برای همه ماشین های ایرانی وجود داشت.

ما خودمون که هیچ کدوم از اون اقلام رو‌ نداشتیم مامور مرز گفت که چرا وسایل داخل صندوق عقب اینقدر نامرتبه و ده تا نایلون و چند تا چمدون و ... دارید. خب جمع کنید تو دو‌ تا چمدون (خیلی ممنونم از راهنمایی شما،به عقل خودمون نمی رسید خب دوست محترم اگه جا میشد خودمون فلج مغزی که نبودیم جمع میکردیم تو‌ چمدون دیگه) با اخم که تم دائمی چهره شون هست ظاهرا ... گفت بریم تو صف ورود به گرجستان.

 

مرز سارپی گرجستان
مرز سارپی گرجستان

هیچ قانون کلی برای ورود به گرجستان وجود نداره و قانون همون افسر مرزه و نانوشته ست... مثلا واسه خود ما نه بیمه نامه و نه پول نقد ، هیچکدوم چک نشد، ولی ماشین کاملا بازرسی شد. اما در کل برای بالا بردن شانس تایید در مرز گرجستان علاوه بر همراه نداشتن اقلامی که بالا گفتم

  1. داشتن بیمه نامه مسافرتی برای همه افراد
  2. همراه داشتن صد دلار به ازای هر نفر و هر شب اقامت
  3. ووچر هتل یا خانه در گرجستان
  4. در صورت ورود بصورت هوایی،تهیه بلیط برگشت

من ووچر خونه رو از سایت بوکینگ تهیه کرده بودم. اینم بگم یک روز قبل،چند تا از ماشینارو بدلیل همراه داشتن وسایل کمپ و چادر و ... ریجکت کرده بودن که برگشته بودن ترکیه تا لوازم اضافی رو‌ تخلیه و‌ امروز مجددا اومده بودن تا وارد گرجستان بشن‌.

ولکام تو جئورجیا...

گویی که نادر ،هندوستان رو فتح کرده

چه غم غریبیست از اسب افتادن.

پس از گذشتن از مرز سارپی، دفاتر فروش بیمه و سیم کارت و‌ چنج کردن پول به وفور دیده میشه. تاکسی و ون هم برای بردن مسافرایی که فاقد اتومبیل شخصی بودن هم هست اونجا. منتظر بودیم که ماشین‌مون هم برسه که دیدیم یه آقایی میگه

+ببخشید جناب

-گفتم جانم بفرمایید

+من با تور گرجستان اومدم،منتها اتوبوس منو جا گذاشته و رفته (با خودم گفتم عجب لیدر مسئولیت پذیری ماشااله)

من نه میدونم قرار بوده کدوم هتل بریم،نه شماره لیدر رو‌ دارم،نه زبان بلدم

شکر خدا همه آیتم های مورد نیاز برای سفر رو‌ داشت تنها اطلاعات ایشون از سفرشون رنگ اتوبوس شون بود که زرد بوده..

حتی اسم آژانسی که ازش تور گرفته نمیدونست که تماس بگیریم و از اونا کمک بخوایم

(ای خدا یه ذره از آرامش و بی خیالی اینجور آدمارو میدادی به من دیگه)

گفتم من چه کمکی میتونم بکنم بهتون؟

گفت میتونی واسم یه ماشین بگیری برم داخل باتومی دنبال اتوبوس مون؟یا به هتل ها سر بزنم تا پیداشون کنم؟ یه تاکسی گرفتم و گفتم اتوبوس اینا همین الان راه افتاده،لطفا سریع برو‌ تا تو راه برسی بهش حالا چرا جا مونده،چون پسته همراهش بوده،تو‌ مرز گیر دادن،ایشون هم خیلی شیک‌ و مجلسی رفته با خیال راحت نشسته رو‌ نیمکت و شروع کرده خوردن پسته ها انگار نه انگار که من با تور باتومی اومدم پسته ها که‌تموم شده،تازه پا شده اومده مهر ورود گرجستان زده و‌ دیده جا تره و اتوبوس نیست

چه آدمای بی خیالی پیدا میشن‌ (پس لیدر خیلی هم تقصیری نداشته شاید)

ما هنوز تو‌ مرز بودیم که تاکسی ای که رفیقمونو برده بود برگشت

پرسیدم چی شد؟

گفت سریع و‌ برقی گازشو گرفتم و تو‌ راه اتوبوس شونو پیدا کردیم و سوار شد. خوشحال شدم که مشکل اش حل شده و سرگشته و‌ علاف نشده تو کشور غریب. تو سفرنامه ها خونده بودیم که سیمکارت رو از نمایندگی های داخل شهر بگیریم خب پس چجوری با صاحبِ خونه تماس بگیریم؟ آدرس رو‌چجوری پیدا کنیم؟ برای پاسخ به این سوالات،از همون جا یک سیم کارت Geocell به مدت هفت روز و اینترنت نامحدود به قیمت ۳۵ لاری(گور بابای مال دنیا) و بیمه ماشین به مدت ۱۴ روز که حداقل زمان ممکن برای صدور بیمه نامه گرجستان هست رو به مبلغ حدودا ۷۰ لاری تهیه کردیم.

از مرز تا باتومی بسیار شلوغ بود و لاک پشتی حرکت میکردیم. اولین مورد جالبی که توجه مون رو‌ جلب کرد تعداد زیاد آقایونی بود که بدون پیراهن تردد میکنن یا تو‌ مغازه ها نشستن (خیلی هم عااااالی،دوشواری نداریم) انگار که اومدن حموم حدودا ساعت پنج و نیم عصر به آدرس مورد نظر رسیدیم و واحد رو‌ تحویل گرفتیم.

یک آپارتمان حدودا هفتاد متری که تمیز و‌ زیبا بود و تمام امکانات مورد نظر مارو تامین میکرد. واسه سه شب اجاره این آپارتمان برای چهار نفر بزرگسال و یک کودک ده ساله مبلغ ۱۸۰ دلار پرداخت کردیم. آپارتمان در خیابان سلیم خیمشیاشویلی بود که پر از مارکت و هایپر و میوه فروشی و صرافی و فروشگاه و رستوران و ... بود. فاصله از خونه تا پارک ساحلی و میدان اروپا و ... هم بصورت پیاده نهایتا پونزده دقیقه بود.

آپارتمان رزرو شده در باتومی

آپارتمان رزرو شده در باتومی

بعد از کمی استراحت، برای پیاده روی و صرف شام به سمت میدون اروپا راه افتادیم.

میدان اروپا:

میدانی بزرگ در وسط شهر که اطراف آن مملو از کافه و هتل و رستوران هست و در مرکز آن مجسمه میدیا قرار دارد.

میدان اروپا

میدان اروپا

مجسمه میدیا:

میدیا نام زنی در اسطوره‌ها و داستان‌های یونانی است که از اهالی منطقه کولخیس در گرجستان بود. زمانی که یاسون برای یافتن «پشم زرین» به کولخیس آمد. میدیا عاشق او شد و یاسون را در انجام شرط‌ های سخت پدر و سرانجام ربودن پشم زرین یاری داد. آن‌ها با هم گریختند و ازدواج کردند. بعدها یاسون او را رها کرد تا با گلاوکه، دختر کرئون ازدواج کند مدیا از شدت حسادت و خشم ، گلاوکه و کرئون و فرزندان خود را کشت. ظاهرا مثل ما ایرانیا خیلی اعصاب درست و درمونی نداشته میدیا جون...

تندیس میدیا
تندیس میدیا

در کنار دریاچه نوری هم، جشنواره موسیقی برپا بود. یک ساعت اونجا بودیم و از هنرنمایی گروه های مختلف لذت بردیم.

انصافا هم اجراهای بسیار زیبا و دلنشینی داشتن.

جشنواره هنر در باتومی
جشنواره هنر در باتومی
یادگاری هموطنان بر روی دیوار جشنواره
یادگاری هموطنان روی دیوار جشنواره
یادگاری هموطنان روی دیوار جشنواره
یادگاری هموطنان روی دیوار جشنواره

(بعد از کسب فیض از یادگاری غزال خانوم که واقعا نگرانش بودیم و با دیدن دست خطش قلوبمون آروم گرفت و خوندن یک شعر از مولانا که یادگاری های هموطنان بزرگوار بود)

برای اطلاع از زمان جشنواره ها و ... میتونید به سایت batumievents  مراجعه کنید و تاریخ حضورتون در باتومی رو‌ انتخاب کنید و ببینید چه برنامه ها و جشنواره هایی در اون زمان برپا هستش. در اطراف میدان اروپا گشتی زدیم و برای شام به مک‌دونالد رفتیم و برای چهار عدد برگر به همراه سیب زمینی و نوشابه ۷۵ لاری پرداخت کردیم که با توجه به اینکه قبلا در باکو تجربه استفاده از مک‌دونالد رو داشتیم، بنظرم حجم برگرهایی که اینجا دادن کوچک تر از اونجا بود و اگر کسی خورد و خوراک خوبی داشته باشه به تنهایی چهار تا ساندویچ باید بخوره.

کیفیت غذا و‌ گوشت برگر مناسب بود. در منو مک‌دونالد میتونید انتخاب کنید که گوشت برگر چی باشه که ما گوساله رو‌ انتخاب کردیم. (نبینم برید سراغ گوشت های مورد دار ها) البته تمام این فعالیت ها و ... به کمک گوگل ترنسلیت و گوگل لنز بود،چون منو به زبان گرجی بود. (واقعا این دو اپلیکیشن بسیاااااااار کارآمد و‌مفید هستن و‌ من تو‌ ایران دانلود و زبان های انگلیسی،فارسی،ترکی و‌ گرجی رو‌هم روش دانلود کردم تا بصورت آفلاین همه جا بتونم استفاده کنم و نیازی به اینترنت نداشته باشم)

البته اگر انگلیسی هم بود فرقی نداشت چون اونم خیلی بلد نبودیم. فقط به زبان مادریمون مسلطیم اونم کم‌ و بیش... در تحقیقات قبل از سفر،متوجه شده بودم که قیمت سیمکارت cellfie در گرجستان از بقیه اپراتورها مناسب تر هستش ولی در مرز دفتر فروش نداشت.

تو دفتر فروش باتومی از قیمت سیمکارت ها عکس گرفتم تا باهاتون به اشتراک بزارم.

قیمت سیمکارت cellfie

قیمت سیمکارت cellfie

شهر باتومی بجز نوار ساحلی و ساختمان های امتداد اون، اغلب بافت قدیمی و فرسوده داره و‌‌ چهره زیبایی نداره و نمای ساختمان ها قدیمی و از هر پنجره ای رخت و لباس آویزون هستش. آدم یاد محله های قدیمی خودمون و خونه مامان بزرگامون میفته که رخت و لباس رو بند پهن میکردن.

روز سوم

امروز از جاهای دیدنی باتومی مثل برج الفبا، مجسمه علی و‌نینو، چرخ و فلک باتومی و شنا در کارا دنیز بهره بردیم.

برج الفبا: برجی ۱۳۰ متری که ۳۳ حرف الفبای گرجی بصورت دوتایی به دور آن نوشته شده و شکل آن الهام گرفته از ساختار DNA می باشد.

برج الفبای گرجی
برج الفبای گرجی

علی و نینو: روایتگر قصه عاشقانه علی، پسری مسلمان از آذربایجان و نینو، دختری مسیحی از گرجستان که با وجود اختلافات در دین و سطح خانوادگی و ... با هم ازدواج میکنن، ولی بدلیل فروپاشی انقلاب روسیه و هرج و مرج در باکو، به تهران پناه میبرن و بعد از مدتی مجددا به باکو میرن. علی برای دفاع از کشور به جنگ میره و نینو به همراه فرزند تازه متولد شده شون به گرجستان پناه میبره. علی در جنگ باز پس گیری آذربایجان کشته میشه‌ ولی آوازه این عشق تا امروز ادامه داره. بر خلاف چیزی که در عکس ها مشاهده میشه و آدم تصور میکنه،  اصلا ارتفاع زیادی ندارن شاید حدودا شش متر باشن.

 

تندیس علی و‌ نینو

تندیس علی و‌ نینو

چرخ و فلک باتومی: چرخ و فلکی ۵۵ متری در کنار برج الفبا و‌ خط ساحلی باتومی با ظرفیت ۲۴۰ نفر سرنشین. قیمت چرخ و فلک برای هر نفر ده لاری بود. هر دور چرخ و‌ فلک نزدیک به ده دقیقه زمان میبره  و طبق توضیحاتی که دادن ظاهرا چرخ و فلک مذکور از نیروی گرانش استفاده میکنه و هیچ نیروی مکانیکی ای در چرخشش استفاده نمیشه.

(امیدوارم این مطلب واقعی باشه و سرکارمون نزاشته باشن)

چرخ و فلک باتومی
چرخ و فلک باتومی

کارا دنیز: اگر نوشتم کارا دنیز به این دلیله که برخی معتقدند لفظ کارا در اینجا نه به معنی سیاه که به‌ معنی جهت جغرافیایی شمال هستش و  ترجمه صحیح این اسم دریای شمال هست، نه دریای سیاه. همونجوری که برخی روستاها در سراسر کشور پیشوند آق و قره رو یدک میکشن و  به معنی رنگ سفید یا سیاه نمیتونن باشن. ولی چون نظرات مختلفه من از همون لغت غیر ترجمه شده استفاده میکنم کارا دنیز ، دریایی منشعب از دریای مدیترانه ، در قاره آسیا و اروپا واقع شده و شش کشور ترکیه، گرجستان، بلغارستان، روسیه، رومانی و اوکراین رو به دریای مدیترانه و از طریق مدیترانه به اقیانوس اطلس متصل میکنه.

در ساحل باتومی امکاناتی مثل رختکن و دوش وجود داره. متاسفانه رختکن ها از نظر بهداشتی بسیار وضع نامناسبی دارن و بوی خیلی نامطبوعی میدن.(یه چی میگم یه چی میشنوید) آب دریا تمیز و دمای آب هم مناسب بود. تنها نکته قابل اشاره ، وجود بسیار زیاد عروس دریایی در آب بود که برخی مواقع برای دفاع از خودشون ، شناگرها رو نیش میزدن. نیششون شبیه به وصل شدن ولتاژ ضعیف برق به آدمه و البته خارش محل گزش... برای نهار و‌ شام از غذاهای محلی گرجی مثل خاچاپوری و ... خوردیم که همسفران پسندیدند ولی من اصلا دوست نداشتم و واقعا اذیت شدم بعد از خوردنشون.

(خدا نصیب هیچ‌کس نکنه،بلایی سر من آورد این غذاهای گرجی که نگو و نپرس)

نکته جالب اینکه امروز از پلیسای گرجستان پرسیدیم؟

w.c کجاست؟

پلیس گفت:w.c متوجه نمیشم

w.c اصلا نمنه دی؟

با توجه به تجربه ترکیه

فکر میکنم که شاید این اصطلاح در بین مردم ایراج رواج داره و خارج از کشور خیلی کاربردی نداره احتمالا.

تور گرجستان نوروز

روز چهارم

صبح به باغ گیاه شناسی باتومی رفتیم ، ورودی هر نفر ۲۰ لاری بود. و اگر بخواید از وسایط نقلیه جهت تردد در باغ استفاده کنید برای مسیر رفت ۱۰ لاری و مسیر برگشت هم ۱۰ لاری باید پرداخت کنید. بدلیل اینکه درب ورودی که ما ازش وارد شدیم، تو مسیر باغ تماما سر بالایی بود و بخاطر خستگی پیاده روی و شنای دیروز و همچنین عدم مساعد بودن حال جسمی من بدلیل خوردن غذای گرجی و ... و البته اینکه کلا آدمای تنبلی هستیم(ما مردا)

مسیر رو فقط تا باغ گل ها تونستیم بریم و از ادامه مسیر منصرف شدیم.خانوم ها هم که دیدن ما جونی برای راه رفتن نداریم و کاری از پیش نمیبرن،لاجرم مجبور شدن همراه باشن و برگردن. این‌ همه انرژی خانوما جای تحسین داره.از کجا میاد این همه توان؟ چرا ما مردا همه اش خسته ایم‌پس؟ برای گشت و گذار و‌ عکاسی و ... حداقل سه چهار ساعت وقت نیاز هست تا کل باغ رو بگردی. اگر با ماشین شخصی به باغ میرید،طبیعتا باید از همون دربی که ورود کردید،خارج بشید.

اینم بگم کندن گل ها و میوه ها و ... مشمول جریمه میشه پس شیطان رجیم گولتون نزنه یه وقت.

 

 

zE2txRq3OGKSV2LWaD7dADBUIVVxJNumWTlHnnYJ.jpg
 ورودی باغ گیاه شناسی

 

این باغ شامل بخش های مختلف و گیاهان و‌ گل هایی از نواحی مختلف جهان هستش که نقشه مربوط به اون جهت آشنایی با قسمت های مختلف رو بارگذاری می کنم. البته این نقشه به تمام مراجعه کنندگان در ورودی باغ داده میشه. متاسفانه باغ فاقد هرگونه تابلو راهنما برای پیدا کردن مسیر هست و آدم سر در گم میشه.

نقشه باغ گیاه شناسی
نقشه باغ گیاه شناسی

این‌محل خیلی با علایق ما همخونی نداشت. از باغ برگشتیم به داخل شهر باتومی و به ساحل رفتیم. امکاناتی مثل کشتی، جت اسکی، پاراشوت و ... وجود داشت.با پرداخت ۲۰ لاری برای هر نفر، به مدت نیم ساعت به گشت با کشتی پرداختیم که همراه با موسیقی و حرکات موزون بود...

انواع کشتی ها وجود داره که خودتون میتونید با سلیقه شخصی تون انتخاب کنید که واسه کدومشون بلیط بگیرید.قیمت همگی یکسان هستش.

 

نمای نوار ساحلی از داخل کشتی
نمای نوار ساحلی از داخل کشتی

بعد از کشتی سواری، مجددا به ساحل رفته و شنا کردیم و مجددا از شرایط افتضاح رختکن ها افسوس خوردیم.

تو ساحل یک پدل به مدت یک ساعت اجاره کردیم به مبلغ ۳۰ لاری

و یک سایه بون و پنج تخت ریلکس به قیمت ۴۰ لاری که این مورد آخر از سر بی اطلاعی و بی تجربگی بود و اصلا نیاز نبود و‌ توصیه هم نمیشه.

استفاده از ساحل رایگان هستش و‌حتی میتونید زیرانداز بیارید و بشینید روی اون بدون هیچ هزینه ای، ولی استفاده از تخت ها و سایبان ها فقط با پرداخت هزینه مقدور هستش.

پدل در باتومی
پدل در باتومی

عصر هم به میدان و فواره نپتون و ... رفتیم و‌ در پارک ساحلی قدم زدیم.

میوه در ساحل باتومی
میوه در ساحل باتومی

میدان و آب نمای نپتون: نمونه مشابهی از آب نمای نپتون در شهر بولونیا ایتالیا که در مقابل ساختمان تئاتر شهر باتومی واقع شده است. این فواره از پنج قطعه تشکیل شده و یک پیکر نپتون طلاکاری شده بر روی بنای مرکزی آن ایستاده است. در اطراف آن یک فواره قرار دارد که متشکل از چهار تصویر پری دریایی است.

 

امشب در قالب بازی های جام ملت های اروپا تیم‌ملی فوتبال گرجستان با جمهوری چک بازی داشت و با نتیجه ۴ـ۱ تونسته بود برنده بشه،مردم باتومی با ماشین هاشون به همراه بوق و شیپور و موسیقی کارناوال شادی راه انداخته بودن. 

خوشحالی بعد از برد تیم‌ملی گرجستان
خوشحالی بعد از برد تیم‌ملی گرجستان

 

در پارک ساحلی یک آقا و‌ خانوم با لباس و بال فرشته رو دیدیم که با ظاهر خاص و زیبایی که داشتن توجه همه رو به خودشون جلب میکردن. چند نفر گرجی دورشون کرده بودن و باهاشون صحبت میکردن. ما هم رفتیم که از نزدیک ببینیمشون تصورمون این بود که احتمالا مبلغ دین یا فرقه خاصی هستن. یهو فرشته ها دستشونو به سمت دوست مون دراز کردن و دستهاشو گرفتن و با اشاره بهمون فهموندن که ازشون عکس بگیریم.

سه چهارتا ژست مختلف و چند تا عکس... همراه با لبخند و نهایتا بهمون گفتن بابت عکسهایی که گرفتیم باید ۶۰ لاری بهشون پرداخت کنیم!!! یعنی تقریبا یک و‌نیم میلیون تومن و اگر سه نفر از اعضای خانواده ات عکس انداخته باشن باید چهار و نیم میلیون پول بدی بهشون!

اگه با برد پیت و آنجلینا جولی عکس بگیری اینقدر هزینه نداره برات. اینم از تجربه های ناخوشایند بود که آدم حس میکنه سرش کلاه گذاشتن. در کل تو‌ باتومی،سلام‌دادن‌هم رایگان نیست و بابتش ازت پول میگیرن. استفاده از سرویس های بهداشتی هم یک تا دو‌ لاری هزینه داره. شب به خونه برگشتیم تا وسایلامونو جمع کنیم چون فردا عازم تفلیس بودیم. لازم بذکر هست که باتومی دارای آکواریوم و دلفیناریوم هم هست که در حقیقت مراکز اسارت حیوانات هستن. بنابراین ما از بازدیدشون صرف نظر کردیم تا در این ظلم شریک نباشیم . ( بامید تعطیلی همه مراکز اسارت حیوانات )

روز پنجم

ساعت هشت و نیم صبح خونه رو تحویل دادیم و راهی تفلیس شدیم. حدود پنج ساعت در راه بودیم.ده کیلومتر مونده بودیم به تفلیس که به شهر متسختا رفتیم تا از بازارچه و کلیسای متسختا اونجا بازدید کنیم. متسختا پایتخت قدیم گرجستان قبل از تفلیس و‌ مرکز دینی و مذهبی گرجستان محسوب میشه. مکانی زیبا با حال و هوای قدیمی و سنتی که کلیسای جامع سوتیتسخوولی هم در این شهر قرار داره و به‌عنوان یکی از آثار جهانی ثبت شده یونسکو محسوب میشه‌ و دومین کلیسای بزرگ گرجستان بعد از کلیسای جامع سامبا هستش و معتقد هستند ردای عیسی مسیح در این کلیسا دفن شده.

کلیسای سوتیتسخولی شهر متسختا
کلیسای سوتیتسخولی شهر متسختا

 

قوانین مربوط به پوشش بازدیدکنندگان کلیسا
قوانین مربوط به پوشش بازدیدکنندگان کلیسا

تو ورودی کلیسا برقع و پارچه هایی برای استفاده بازدیدکنندگان وجود داره که بتونن پوششون رو اصلاح کنن.  تو‌ کلیسا دیدم عده ای کاغذ به دست نشستن و مینویسن. انگار که دارن امتحان میدن. رفتم و جلو و با توجه به تسلطم به زبان گرجی تحقیق و تفحص کردم که چی کار میکنن که دیدم مثل مسجد جمکران زوار محترم کلیسا در کاغذهای مخصوص خواسته ها و آرزوهاشونو مینویسن و اونجا میندازن تا توسط عیسی مسیح بررسی و برآورده بشه.

جمکران شعبه متسختا
جمکران در متسختا

 

جالب اینکه چند تا محل برای انداختن وجوه نقدی هم وجود داشت. چه اشتراک جالبی.

کمک های مردمی به کلیسا

کمک های مردمی به کلیسا

این دو‌ مورد رو‌ در کلیساهای قبلی که رفته بودم، ندیده‌بودم. در اطراف کلیسا رستوران و هتل به وفور دیده میشه. کلیسایی هم در قله یک‌ کوه وجود داشت که طبیعتا کار ما نبود که بخوایم بریم (برای اطلاع از دلیلش مراجعه شود به قسمت باغ گل ها)

 

صنایع دستی متسختا

صنایع دستی متسختا

بعد از گردش در متسختا به تفلیس رفتیم.

چرا اسم این شهر تفلیس یا تیبیلیسی هستش؟

تفلیس در قرن پنجم میلادی و توسط واختانگ یکم پادشاه گرجستان باستان یا همان ایبریا بنیان‌گذاری شده و به سبب چشمه‌های آب گرم آن، «تْبیلیسی» (مشتق از واژهٔ «تْبیلی» به معنای گرم؛ منسوب به چشمه‌های آب گرم تفلیس) نام گرفته است. خونه ای که تو تفلیس گرفته بودیم تقریبا روبه روی پل بارتاشویلی بود که از نظر دسترسی به جاهای دیدنی تفلیس بسیار ایده آل بود و با پل صلح و تله کابین و کلیسای سامبا و ... کمتر از پونزده دقیقه پیاده راه داشت ولی محله کاملا بافت قدیمی و‌ پیچ در پیچ و سر بالایی و پایینی و باریک بود که پیدا کردن خونه و تردد با ماشین رو‌ برامون سخت کرده بود.

هر دفعه میومدیم بیرون،بدون استفاده از مپ نمیتونستیم خونه مونو پیدا کنیم. به قول دکتر شریعتی:(به مزاح البته) مشکل ما فرار مغزها نیست،ماندن خنگ هاست. (دور از حضور البته،منظورم خودمونیم) خونه تمیز و مرتب بود و حدودا شصت متر که تمام امکانات مورد نیاز ما توش موجود بود و برای سه شب اقامت مبلغ ۱۲۵ دلار پرداخت کردیم براش.

محل اقامت در تفلیس

محل اقامت در تفلیس

شب اول به پل صلح و تله کابین رفتیم.

پل صلح: پلی به طول ۱۵۰ متر، بر فراز رود کورا که سازه فولادی و شیشه ای اون به شکل کمان می باشد و با چراغ های متعدد ال ای دی تزیین شده است.

پل صلح تفلیس

پل صلح تفلیس

روی پل بساط موسیقی و عکاسی و ... بر پا بود‌. از روی این پل دید مناسبی به کلیسای متخی و مجسمه واختانگ یکم وجود داره و کاخ ریاست جمهوری هم در همون نزدیکی هاست. چون دیر وقت بود دیگه مزاحم رئیس جمهورشون نشدیم. (بدینوسیله از سرکار خانوم سالومه زورابیشویلی-رییس جمهور گرجستان پوزش میطلبم)

تله کابین: ایستگاه بالایی تله کابین مشرف به مجسمه کارتلیس ددا یا مادر گرجستان هست که بدلیل اینکه رو به شهر تفلیس و‌‌ در کنار لبه دره هست هیچ گونه راهی برای دیدن روی کامل مجسمه وجود نداره تقریبا.

ای مادر عزیز که جانم فدای تو

چرا بد جا نصب کردن تورو

از هر دری وارد شدیم پشتت به ما بود...

دو دقیقه اومده بودیم خودتونو ببینیم که اونم قهر کردی باهامون.

ویو ایستگاه بالایی تله کابین

ویو ایستگاه بالایی تله کابین

هیچ گونه امکانات بهداشتی در بالای ایستگاه وجود نداره متاسفانه.

کارتلیس ددا یا مادر گرجستان: مجسمه ۲۰ متری ساخته شده از آلومینیوم با شمایل بانو گرجی با لباس محلی که در دست راست شمشیر که به معنی شجاعت و تهدید دشمنان و در دست چپ جام شراب به معنی مهمان نوازی و اکرام دوستان هست رو در دست داره و بدلیل واقع شدن در ارتفاع از اکثر نقاط تفلیس قابل رویت هست.

مجسمه مادر گرجستان-عکس از اینترنت

مجسمه مادر گرجستان-عکس از اینترنت

تلسکوپ یا دوربین هایی هم برای دیدن شهر وجود داره که با انداختن یک لاری میتونی شهر رو باهاشون ببینی که ما انداختیم و در کمال تعجب چیزی ندیدیم بعد فهمیدیم که کار نمیکنن و هیچ مسئول و متصدی هم برای پیگیری ندارن و پول زبون بسته رفت که رفت. (کمرمون از این ضربه و ضرر سنگین اقتصادی شکست)

قیمت تله کابین و‌ کارت بلیط برای مسیر رفت و برگشت و پنج نفر ۲۷ لاری شد و‌برای کودکان زیر شش سال رایگان هستش. بعد از تله کابین به سمت فواره و آب نما نزدیک تله کابین رفتیم و کمی بستنی و لیوان میوه که هر کدوم پنج لاری بود خریدیم و‌ مزه کنان و قدم زنان به خونه برگشتیم. (کنار آب نما چند نفر موسیقی زنده به زبان فارسی اجرا میکردن که اونقدر خواننده بی حال بود که من ایرانی هم نمیفهمیدم چی داره میگه و چی میخونه،چه برسه غیر ایرانیا)

واسه اینکه از زمان ایونت های تفلیس باخبر باشید میتونید از اپلیکیشن tbilisi events کمک بگیرید.

روز ششم

بر فرس تندرو هر که ترا دید گفت

برگ‌ گل سرخ را باد کجا میبرد...

صب امروز از طریق اینستاگرام متوجه فوت یکی از دوستان عزیزمون شدیم

استاد بزرگوار آقای محمد حسن امیر فرهنگی از فعالین بنام منطقه و کشور در حوزه محیط زیست و حقوق حیوانات و فعالیت های اجتماعی و منشا خدمات ارزشمندی مانند

-راه اندازی بزرگ ترین انجمن‌مردم‌نهاد زیست محیطی شهرستان مراغه و‌ مدیر عاملی انجمن همای سبز

-عضو هیئت موسس و رییس هیئت مدیره انجمن حمایت از حیوانات رها

-موسس باشگاه کوهنوردی،دوچرخه سواری و طبیعت گردی همای

-موسس انجمن دوچرخه سواری بانوان هورسان

-پویش سه شنبه های بدون خودرو

-راه‌اندازی طرح پاکبانی مردمی ایام سوگواری امام حسین

-جنگلبان افتخاری نمونه کشور

-راه اندازی طرح های درختکاری در سطح شهرستان و‌حومه

و ده ها آثار ارزشمند دیگر که از ایشون به یادگار مانده است.

که در طی سالها فعالیت در انجمن حمایت از حیوانات من‌ و‌ همسرم افتخار حضور در کنار ایشون رو داشتیم این خبر ناگوار کاممون رو بسیار تلخ کرد و بعد از یک ساعت اندوه و‌ گریه و تماس با دوستان مشترک و صحبت با اونها و البته دلداری همسفران مون و کلی تاخیر در برنامه های اون روز،وبا حال روحی نامناسب برای اینکه همسفران مون هم ناراحت نشن،از خونه رفتیم بیرون.

برنامه اول مون دیدار از کارخانه آبمیوه سازی ktw بود. که با تفلیس حدودا چهل دقیقه فاصله داشت. فروشگاه بزرگ فروش انواع آبمیوه های تولیدی کارخونه در ورودی وجود داشت. برای ورود به کارخونه هیچ گونه هزینه ای گرفته نمیشه و هر ده پونزده نفر به همراه یک راهنما که از پرسنل کارخونه ست وارد محوطه میشن. تو ورودی کارخونه لیوان در اختیار بازدیدکنندگان قرار داده میشه تا طعم آبمیوه هارو بصورت رایگان تست کنن و از هر کدوم خوششون اومد از فروشگاه کارخونه خریداری کنن.

توضیحات مقتضی توسط لیدر داده میشه و بعد لیوان ها پر میشن من الکی لیوان برداشته بودم و برام اضافه وزن محسوب میشد و کارآیی دیگه نداشت برام یکی از دوستان گفت برو بده لیوانتو پر کنن،بده ما تست کنیم لااقل (احتمالا هم‌ تو‌ دلش گفته الکی مثل گاگولا واستادی اینجا) منم اطاعت امر کردم تا آخر بازدید لیوانمو پر میکردم میدادم ایشون تست کنن! کلی هم دعا برای خودم و طلب آمرزش برای اموات مون

امروز چه خدمات شایانی جهت شادی دل مردم انجام‌داده بودم.

نوش جان،گوارای وجود

به قول ما ترکا:

او گئدن یئره درد و بلا گئتمه سین...

یا به قول گرجیا

گو مار جوس...

 

بعد از بازدید از کارخونه آبمیوه سازی،به سمت پارک آبی جینو پارادایس رفتیم.

پارک آبی جینو پارادایس: بزرگ ترین پارک آبی گرجستان هستش به وسعت حدود ۲۰ هکتار و‌ در جوار دریاچه بزرگ تفلیس واقع شده.این پارک قابل قیاس با پارک های آبی مطرح جهان مثل دوبی و‌ چین و ... نیست ولی لحظات خوبی رو براتون به یادگار میزاره.

ورودی پارک آبی Gino paradise

ورودی پارک آبی Gino paradise

ورودی برای هر نفر ۸۹ لاری و بعد از ساعت پنج عصر ورودی ۶۹ لاری هستش با یک‌ پک ۲+۱ یعنی دو‌ بزرگسال و یک‌کودک به مبلغ ۲۴۰ لاری و دو نفر آزاد هر کدام ۸۹ لاری جمعا مبلغ ۴۱۸ لاری پرداخت کردیم. هر شخص باید حوله و دمپایی و مایو ... همراه داشته باشه واسه خودش. در ورودی پارک به هر نفر یه دستبند داده میشه برای گذاشتن وسایل در کمد و قفل کردن اون که در صورتی که دستبند گم بشه مبلغ ۲۹ لاری جریمه میگیرن ازتون.

البته پارک یک‌ ورودی وی آی پی هم داره که نمیدونم مبلغش چند بود و یک سری امکانات مثل جکوزی و سونا و ... اضافه تر داشت.

ساعت کاری پارک ده صبح تا ده شب هستش. و برای ما که از نعمت استفاده خانوادگی از پارک آبی و استخر محروم هستیم یک غنیمت... بردن‌ دوربین به داخل پارک هیچ منعی نداره... پارک شامل چندین استخر و سرسره و رودخانه ریلکس و استخر موج و جکوزی و استخر و رستوران و ... هستش. برای سفارش غذا فقط پول نقد قبول می کنن. حدودا سه الی چهار ساعت تو‌ پارک آبی بودیم و بعد از اینکه از پارک بیرون اومدیم به سمت بنای یادبود گرجستان رفتیم که در فاصله کمتر از پنج دقیقه ای با پارک آبی قرار داشت.

بنای یادبود گرجستان: این مکان شامل ۱۶ ستون بزرگ هستش که تاریخ کشور گرجستان قبل و بعد از مسیحیت رو‌ در قالب کنده کاری به نمایش بزاره. بنایی بزرگ و زیبا و با شکوه که قدمت اتمام ساختش به زیر بیست سال میرسه و در نگاه اول بنظر میاد از سنگ تراشیده شده ولی آهنی هستش و در هر ستون و‌ پایه اون‌ روایات مختلف مذهبی و ملی از طریق شکل ها نقل میشه.

توصیه میکنم در سفر با تور تفلیس بازدید از اینجارو از دست ندید علی الخصوص اگر اهل عکاسی هستید. بعد از بنای یادبود به سمت خونه اومدیم تا استراحت کنیم. لازم بذکر هستش که اگه در تفلیس نیاز به تاکسی داشته باشید استفاده از uber و yandex که تاکسی اینترنتی هستن،مقرون به صرفه ترین راه هستش. مراسم سوگواری استاد و دوست عزیزمون و تماس با دوستان جهت ابلاغ همدردی و تسلیت به خانواده ایشون از طرف ما،در خانه ادامه داشت.

برای امشب از رستوران شاندیز تفلیس یک میز رزرو کرده بودیم. که مقرر شده بود ساعت نه اونجا باشیم. ولی بدلیل حال روحی نامناسب با حدودا یک ساعت تاخیر به رستوران رفتیم. در حالی که پیاده ده دقیقه با خونه مون فاصله داشت. چندین بار هم وسوسه شدیم تا تماس بگیریم و کنسل کنیم ولی بدلیل اینکه همسفرانمون محروم نشن از این مکان و زحمت رزرو این دوستان و‌ احترامی که به ما گذاشته بودن زایل نشه منصرف شدیم. رستوران در محل نرسیده به پل صلح،جنب هتل آمباسادوری واقع شده بود که هر شب بجز دوشنبه ها اجرای موسیقی زنده داره که من از دو روز قبل از طریق شماره واتس اپ رستوران،رزرو رو‌ انجام داده بودم.

رستوران شاندیز تفلیس
رستوران شاندیز تفلیس

حدودا ساعت ده رسیدیم شاندیز،که پرسنل بسیاااااار خوش رو مودب و خوش برخورد بودن و بعد از اینکه پرسیدن آیا رزرو داریم یا خیر و گفتن فامیلی مون بسیار تحویل گرفتن و مارو به سمت میزی که برامون رزرو کرده بودن که در بهترین موقعیت ممکن بود راهنمایی کردن. انواع غذاها،نوشیدنی ها و قلیان در منو موجود بود برای چهار پرس غذا شامل یک چلو جوجه ۲۷ لاری،یک چلو ماهی ۳۰ لاری،یک چلو وزیری ۳۷ لاری،یک چلو برگ ۳۹ لاری ،یک قلیان ۵۵ لاری و حدودا ده عدد آب و‌نوشابه و حق سرویس و ... جمعا ۲۵۰ لاری پرداخت کردیم.

یک مجموعه حرفه ای و کاردرست که یک شب زیبا براتون رقم میزنن. دو زوج هم مراسم ازدواج شون رو اونجا برگزار میکردن که از کردهای عزیز کشورمون بودن و ما هم از جشن و پایکوبی اون دو‌ زوج بی نصیب نموندیم. (قوشا قاریاسوز ایللر بویی)

برای من که غذاهای گرجی روح و روانمو به نابودی کشیده بود دیدن و خوردن غذای ایرانی یک روحیه مضاعف بود. استفاده از این رستوران رو‌به همه گردشگران تفلیس توصیه میکنم. حدودا ساعت دوازده و‌ نیم اجرا موسیقی تموم شد و به خونه برگشتیم.

روز هفتم

بدلیل خستگی های دیروز تا ساعت دوازده استراحت کردیم و بعد از اون به سمت کلیسای سامبا یا کلیسای جامع تثلیث که نزدیک خونه مون بود رفتیم.

کلیسای سامبا(کلیسای جامع تثلیث): کلیسای جامع تثلیث به عنوان بزرگ ترین کلیسای ارتودکس جهان و با ارتفاع ۹۷ متر سومین کلیسای مرتفع ارتدوکس جهان شناخته میشه و مجموعه کلیسای سامبا شامل بخش‌های مختلفی از جمله بنای اصلی، برج ناقوس، اقامتگاه اسقف اعظم، صومعه، آکادمی علوم دینی، فرهنگستان الهیات، کارگاه‌های آموزشی، استراحتگاه و غیره است.

کلیسای جامع تثلیث

کلیسای جامع تثلیث

در بازدید از کلیسا حتما به سایر طبقات هم سر بزنید که دیدنش خالی از لطف نیست. در کلیسا نمادی بود که عیسی مسیح به صلیب کشیده شده بود،که در حال عکس گرفتن با اون بودیم که یک بانو گرجی به سمت ما اومد و گفت:این نماد برای مردگان است و توصیه میکنم باهاش عکس نندازید چون خوش یمن نیست و حتی اگر میتونید عکس هایی که انداختید از گوشی تون پاک کنید.با توصیه ایشون عکس هارو پاک کردیم. بعد از کلیسا به سمت میدان آزادی و مرکز خرید گالریا رفتیم.

میدان آزادی

میدان آزادی تفلیس

مرکز خرید زیبا و‌بزرگ که انواع برندها در اون شعبه دارن ولی متاسفانه قیمت ها با ریال ما همخوانی ندارن.

مرکز خرید گالریا

مرکز خرید گالریا

در زمان سفر ما هر لاری حدودا ۲۲۳۰۰ و نرخ تبدیل دلار به لاری ۲.۶۸ الی ۲.۶۹ بود.

نرخ تبدیل دلار به لاری
نرخ تبدیل دلار به لاری

البته در فرودگاه نرخ تبدیل ۲.۶۰ و در خود مرکز خرید ۲.۶۳ بود.

بعد از کمی گشتن و اندکی خرید بعد مرکز خرید گالریا،به درخواست همسرم به سمت یک بازار قدیمی که چند مغازه فروش مستقیم غذا و تشویقی حیوانات خانگی که تو‌ خیابون razhden gvetadze بود رفتیم.تا هم ما و‌ همسفرامون برای اون عضو خانواده مون که لاجرم تو‌ خونه گذاشته بودیم خریدی انجام بدیم و بدین گونه دلجویی ای بخاطر تنها گذاشتن شون انجام داده باشیم.

ما برای جناب آقای مک و دوستان برای لوسی خانم قیمت ها بسیاار مناسب تر از ایران هستن و اصلا قابل مقایسه نیست. قیمت غذاها از کیلویی صد هزار تومن شروع میشد تا حدودا پونصد هزار تومن،در حالی که قیمت غذاهای مارک خارجی در ایران کیلویی حدودا یک‌و‌نیم الی دو‌ میلیون تومن هست. بر خلاف پت شاپ های ایران،تشویقی و کنسرو و وسایل بازی و‌ قلاده و پاپیون و کروات و عینک و اکسسوری و ... خیلی رواج نداره اونجا و اغلب فقط لوازم ضروری فروخته میشد. اندکی خرید کردیم و به سمت خونه برگشتیم. تو این چند روز که از نعمت اینترنت فیلتر شده بی بهره بودیم و‌ راحت به شبکه های اجتماعی دسترسی داشتیم،

 

 

و‌ البته که روز به روز حال من بخاطر خوردن غذاهای گرجستان بدتر میشد. با اینکه دو روز آخر لب به غذای اونجا نزدم و‌ با پنیر و‌ کره و تخم مرغ سر کردم اغلب. کم کم شروع به جمع کردن چمدون ها و مرتب کردن خونه کردیم تا فردا اول وقت راه بیفتیم.

روز هشتم

ساعت هفت صبح خونه رو تحویل دادیم و به سمت ترکیه و‌ مرز کارتساخی حرکت کردیم. هیچ امکانات رفاهی خاصی در مسیر وجود نداره و فقط چند پمپ بنزین کوچک و محلی هست. کل مسیر جنگلی و زیبا هستش و یادآور شمال کشور خودمون،البته تمیزتر و‌ بکر تر.حتی یک‌عدد ویلا در دل کوه و جنگل نمیبینی.تماما بکر و دست نخورده... (بابا پاشید بیاید ایران و احترام به طبیعت و حفظ منابع طبیعی رو‌ یاد بگیرید خب.کوه خواری،دریا خواری،جنگل خواری،پاچه .... نه نه ببخشید این به طبیعت ربط نداشت)

حدودا چهار ساعت طول کشید تا به مرز برسیم.

نزدیکای مرز باک رو‌ پر کردیم.و دیگه تا خود ایران نیازی به بنزین نداشتیم.

در طول سفرمون در گرجستان حدودا ۱۱۰ لیتر بنزین زده بودیم که با احتساب هر لیتر ۳.۱۵ لاری میشد حدودا ۸,۰۰۰,۰۰۰ تومن.

قیمت بنزین در گرجستان

قیمت بنزین در گرجستان

تو مرز قسمت مربوط به ماشین های سواری خالی بود و‌ کل پروسه خروج از گرجستان و‌ ورود به ترکیه و کنترل پاسپورت و مدارک‌و‌خودرو حتی به نیم ساعت هم نکشید.

مرز کارتساخی

مرز کارتساخی

بدلیل حال نامساعد تصمیم داشتیم بکوب تا بازرگان بیایم و خودمونو به اولین کلینیک یا بیمارستان برسونیم. ولی میسر نشد و بدحالی امون مو‌ بریده بود.واسه همین در شهر ایغدیر به بیمارستان مراجعه کردم. به همسفرا هم گفتم تایمی که من اینجا هستم اگر میخواید برید در شهر چرخی بزنید و‌ خرید کنید که اول قبول نمیکردن و‌میگفتن تنهات نزاریم ولی با اصرار من و گفتن اینکه وجود شما نیازی نیست و در صورت لزوم تماس میگیرم و‌ بچه نیستم و ... اونارو‌ راهی کردم و با حال درب و‌ داغون به لطف غذاهای گرجی پذیرای انواع سرم و آمپول و ... شدم.

به پرسنل بیمارستان گفتم میخوام‌ برم اگر حالم خوب نشد تو ایران مجددا میرم دکتر.

شهر ایغدیر:

بنده که فقط بیمارستان دیدم و‌ دکتر و آمپول و سرم و دارو ولی از زبان همسفران توصیف میکنم شهری کوچیک که تعدادی از برندها نظیر flo,lc,mavi,koton,migros و ... در اون شعبه دارن و‌میتونید اندک خریدی در اون داشته باشید البته که قابل قیاس با استانبول و ... نیست. ولی از هیچی بهتره.

 

جریمه استعمال دخانیات در فروشگاه های ترکیه

جریمه استعمال دخانیات در فروشگاه های ترکیه

همسفران برای نهار دونر مرغ خورده بودن به قیمت

دونر در نان برگر ۸۰ لیر و دونر دوبل در نان لواش ۱۵۰ لیر که از کیفیتش هم راضی بودن.

برای منم باقلوا استانبولی خریده بودن به امید اینکه قراره حالم خوب شه و‌ بخورم که افسوس...

تا خود ایران و یک هفته الی ده روز بعد هم تو یخچال مونده بودن.

قیمت باقلوا پسته هر کیلو ۵۰۰ لیر بوده.

باقلوا استانبولی در ایغدیر

باقلوا استانبولی در ایغدیر

ساعت هشت شب از ایغدیر حرکت و حدودا نه و نیم به مرز بازرگان رسیدیم. صف خروج از ترکیه و ورود به ایران بسیار شلوغ بود. تو صف واستادیم و در طول مدت چندین بار حال من بهم خورد متاسفانه. مامور مرزبانی ترکیه اومد حالمو پرسید و گفت شما از صف خارج بشید و بدون نوبت برید خروج کنید. ولی ما قبول نکردیم و‌گفتیم افراد داخل صف ناراحت میشن.

ولی با دیدن ادامه حال بد من،مجددا اومد و گفت من به شما دستور میدم برید بدون صف خروج کنید ولی ما نگران رفتار هموطنان بودیم که گفت شما با ماشین حرکت کنید سمت گیت من خودمم پیاده میام و اونجا توضیح میدم. با شک و تردید از صف خارج و به سمت گیت حرکت کردیم که در کسری از ثانیه با حمله هموطنان مواجه شدیم. هر چقدر شرایط رو توضیح دادیم گوش احدی بدهکار نبود.

گفتیم خود مامور گفته و داره خودشم میاد گفتیم مریض داریم فیش پرداختی بیمارستان ایغدیر و داروهارو نشون دادیم و ....ولی هیچ تاثیری نداشت و ده ها نفر دور ماشینمونو گرفتن و با انواع فحش ها و حرف های رکیک، مرده و زنده رو مورد عنایت و لطف خودشون قرار دادن. و ماشین رو بلند میکردن و تکون میدادن و جابجا میکردن...در همین حین و استقبال بی نظیر و با شکوه هموطنان پلیسی که بهمون گفته بود از صف خارج شید و به سمت گیت برید،رسید.

و از دیدن اون‌ همه لطف هموطنان عزیزمون تعجب کرد. رفت سایر مامورین رو‌ هم صدا کرد و به کمک هم مثل نیروهای ضد شورش،ایرانی های معترض رو از دور ما و‌ ماشین با اعمال اندکی خشونت متفرق کردن و توضیح داد که من خودم این ماشین رو از صف خارج کردم و مریض هستن و مگه شما انسان نیستید و ...هی ما گفتیم اجازه بدید ما بریم ته صف واستیم ولی ایندفعه پلیس مرز اجازه نمی داد و‌میگفت حق ندارید برگردید باید اینا بدونن که به دستور پلیس احترام بزارن و‌ تو‌ خاک خودمون با ما درگیر نشن و‌ مارو تهدید نکنن

یه حالتی بین برزخ و دوزخ

هموطنا راضی نبودن رد شیم

پلیس نمی زاشت برگردیم

صد بار با خودمون گفتیم چه غلطی کردیم به حرف پلیس مرز از صف خارج شدیم همونجا تو صف میموندیم و درد بیماری رو‌ تحمل می کردیم بهتر از این بود که این رفتارها باهامون بشه و این درگیری ها پیش بیاد بدستور پلیس گفتن ماشین رو روشن و حرکت کنیم به سمت گیت خروج ولی ماشین که دل و روده اش با تکون‌های هموطنان غیورمون بهم خورده بود به هیچ‌وجه دیگه روشن نشد که نشد پلیس ترکیه ماشین رو‌ هول داد و از مرز خارج کرد.

مهر خروج ترکیه رو زدیم و وارد ایران شدیم. در مرز ایران هم مامورین ایرانی لطف کردن ماشین رو‌ هول دادن تا وارد ایران بشیم. بعد مرز ماشین رو هول دادیم و یه گوشه نگه داشتیم و با یه سواری برای ادامه درمان به یک‌ کلینیک مراجعه کردیم. به توصیه اهالی بومی و‌ محلی که گفتن کسی اینجا از ماشین چینی سر در نمیاره و بهتره ببرید تبریز یا شهر خودتون با یدک کش تماس گرفتیم و خودمون و‌ ماشین رو به مراغه رسوندیم.

این سفر با همه خوبی ها و بدی ها و بیماری و اخبار ناگوار و اتفاقات عجیب و‌غریبش باز هم برای ما خاطره ای شیرین بود که شاید تا مدت ها ازشون به نیکی یاد کنیم.

جمع هزینه های ما(ریالی و ارزی) برای این هشت روز و پنج نفر حدودا ۹۵,۰۰۰,۰۰۰ تومن شد که شامل اسکان،سوخت،غذا،تفریحات و .... بود.

در آخر سفرنامه قیمت برخی اقلام غذایی رو هم مینویسم:

پنیر ۶ لاری

کره ۱۰۰ گرم ۱۰ لاری

شیر پاکتی ۵ لاری

نان لواش بسته سه عددی ۲ لاری

نان باگت ۱.۵ لاری

مربا ۶ الی ۱۰ لاری

تن ماهی ۸ لاری

پیاز ۲ لاری

سیب زمینی ۲ لاری

گوجه ۳ لاری

نوشابه دو لیتری ۴.۵ لاری 

آب معدنی ۱.۵ لاری

تخم مرغ ده عددی ۵ لاری

قیمت غذا فست فودی از ۵ لاری الی ۱۵ لاری

سوسیس ۵ الی ۱۰ لاری

سخن پایانی:

در سفر به این کشور،تماشاگر رفتار بسیار عالی و‌ مسالمت آمیز مردم با حیوانات شهری بودم. و چقدر زیبا و دوستانه در کنار هم زندگی میکنن. احترام به طبیعت و منابع طبیعی و‌محیط زیست به مراتب وضعیت مناسب تری داره بر خلاف ایران که هر روز رفتار و اخبار ناگوار در این زمینه به گوش میرسه.به امید اینکه احترام به طبیعت و سایر جانداران در کشورمون ایران هم به سرعت توسعه پیدا کنه و قدر محیط زیست،منابع طبیعی،حیات وحش و حیوانات شهری رو بدونیم و یک همزیستی مسالمت آمیز در کنار هم داشته باشیم.

حضور حیوانات شهری در فروشگاه ها

حضور حیوانات شهری در جوار فروشگاه

 

آرامش خاطر حیوانات در مواجهه با توریست ها
آرامش خاطر حیوانات در مواجهه با توریست ها

 

و سفرنامه سومم رو تقدیم می کنم به استاد گرانقدرم

مرحوم امیر فرهنگی بزرگوار

روحشان شاد ، قرین رحمت و راهشان‌ پر رهرو باد.

 

برگزاری مراسم ارج استاد امیرفرهنگی

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر