من سفرو خیلی دوست دارم ، خیلیییی، مسافرت هم زیاد رفتم اما خیلی طبیعت گرد نیستم ، طبیعت رو دوست دارم در حد خوردن چای و دستی در آب چشمه شستن و از هوای پاکش نفس کشیدن و گذشتن.....بنابراین سفرنامه ای که میخونید سفری پرماجرا
به نام خدا «قل سیروا فی الارض» سفر مفهومی گنگ است؛ تعریفی جامع و مانع ندارد.حتا در لغتنامه هم مترادف ویژهای برای آن نمیبینید. همچنان که طی مسافتی سه،چهار کیلومتری را سفر مینامند، رفتن به قارهای دیگر و هفته ها و ماه ها ماندن را هم سفر
سلام می کنم خدمت دوستان عزیز لست سکندی. در هفته سوم بهمن 99، مطابق با عادت روزانه مشغول چک کردن بعضی از سایت ها بودم، که در سایت لست سکند با سفرنامه ای به مناطق جنوب غربی روبه رو شدم. سفرنامه بسیار خوب و پر انرژی
مقدمه یک ملت باگذراندن ایام در بستر تاریخ، ریشه دوانده و با شاخسار تمدن رشد میکند و میوه فرهنگ را همانندِ هدیهای برای بشریت بهبار مینشاند. فرهنگ و تمدن ایرانی در فراز و نشیب هزاران سال توانسته است هویت مستقل و بینظیر خود را در ابعاد
من بهادر هستم ، یک ایرانگرد که شما را از نیلوفرها تا عطر نان برنجی در کرمانشاه همراه می برم.آبانماه ۹۸ بود. دوباره چند تعطیلی پشت سرهم در تقویم داشتیم. من سه روز مرخصی هم گرفتم و ترتیب یک سفر کامل به جنوب کشور را
خیلی وقت بود که دوست داشتم به خوزستان سفر کنم ، اسم این استان یادآور جنگ هشت ساله ایران و عراق، نفت و گاز و در چند سال اخیر ریزگردهایی است که نفس خوزستان را بند میآورد. اما برای من با توجه به کارم یادآور
((به نام پروردگاری که در همین نزدیکی است...)) شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ خرمشهر، شهر خون، آزاد شد. این جمله را بار ها شنیده اید و حتما هم می دانید که مربوط به کدام تاریخ است و به چه چیزی اشاره دارد. جمله ای که شاید از خوش