بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
این مصراع رو خیلی دوس دارم، چون دقیقاً به نظرم تاریخ خوندنی نیست، تاریخ دیدنیه! با دیدنه که شما یاد میگیرین، و هر آنچه که براتون روایت شده رو با گوشت و پوستتون حس میکنین. اگر قرار باشه لیستی از شهرهای تاریخی دنیا تهیه بشه، قطعاً قسطنطنیه توی این لیست قرار میگیره. جایی که از خیلیها شنیده بودم حتی ۱ ماه هم برای دیدنش کمه، پس سفر ما با تور استانبول 4 شب و 5 روز به این شهر باید با برنامه ریزی دقیقی اتفاق میافتاد. هرچند انتخاب شهر استانبول به عنوان مقصد سفر، هزینه اقامتتون، انتخاب هتل، مدت اقامت و زمان و هزینه رفت و برگشتمون رو تو یه مسابقه تو شرکت همسرم به عنوان جایزه برنده شدیم. برنده شدنمون باورمون نمیشد، اما براش تلاش زیادی کرده بودیم تا برنده شیم! چون یکسال گذشته به خاطر مسائل مالی اصلاً میسر نشد که سفری بریم و همچنین برنامه های هم برای رفتن به سفر برای یک سال آینده نداشتیم.
سفر به شهر استانبول یه سری ویژگی ها داشت که باعث شد از همون لحظه اول شروع سفر، تصمیم بگیرم که سفرنامشو بنویسم. البته میدونم استانبول شهریه که خیلیا با دلایل متفاوت بهش سفر کردن و قطعاً عنوان سفرنامه استانبول نمیتونه زیاد جذاب باشه، اما خب همیشه یه اولین باری برای حداقل یه نفر هست که دنبال چجوری و کجا رفتن و چقدر هزینه کردن تو شهر استانبول میگرده! زمانی که سفر استانبولمون قطعی شد، یعنی حدود ۵ ماه قبل از سفر، اول سعی کردیم از دوستان و آشنایانی که رفته بودن اطلاعات کسب کنیم و بعد از اون تو اینترنت دنبال جاهای دیدنی گشتیم. اما خب با توجه به شنیده ها متوجه شدیم که جاهای دیدنی استانبول خیلی زیاده به طوری که باید علاوه بر پیدا کردن جاهای دیدنی زمانبندی دقیقی برای سفرمون انجام بدیم. پس مجبور شدم سفــرنامه های دیگران رو که برنامه ریزیشون رو نشون میداد مطالعه کنم. با گشتن تو این سفرنامه ها بود که متوجه شدم من زیاد تمایلی به خوندن احساسات جانبی یا حواشی سفرنامه ندارم و بیشتر مطالب مهم مربوط به جاذبه ها از قبیل مدت زمان گشت و گذار، روزهای تعطیل و ... برام اهمیت داره، به همین دلیل تو این سفرنامه از حواشی کم شده و به اصل کار بیشتر پرداخته میشه و خود مفصل بخوانید از این حدیث مجمل.
(فیلم ۱: خیابان های استانبول)
پیش از سفر:
مرحله اول:
برنامه ریزی برای مدت زمان چهار شب و پنج روز سفر به صورت جز به جز با احتمال تغیرات پیش بینی نشده و باز گذاشتن قسمتی از برنامه برای بهم نخــــوردن ســایر برنامه ریزی ها انجام گرفت و روی کاغذ نوشته شد. در این مرحله، ابتدا جاهای دیدنی از سایت های مختلف پیدا شد، سپس با استفاده از گوگل مپ آدرس دقیق هرکدام، فاصله از هتل و مدت زمان رسیدن به هر مکان به صورت پیاده یا با ماشین یا مترو تعیین شد. پس از آن با مطالعه سفرنامه ها و دیدن عکس مکانهای دیدنی، مدت زمان مورد نیاز برای هر جاذبه تعیین شد. بعد از اون با استفاده از نظرسنجی بازدیدکننده ها و مطالعه نظراتشون در گوگل برای هر جاذبه و همچنین در نظر گرفتن هدف ما از سفر (منظور از هدف سفر استراحت و آرامش، دیدن جاهای تاریخی، خرید، بازدید از جاذبه های طبیعی و طبیعتگردی و ... هستش که هدف ما دیدن جاهای تاریخی بود) به هر جای دیدنی درجه هایی رو اختصاص دادم تا در صورت نبود وقت کافی، از ندیدن جاذبه هایی که حذف میشن پشیمون نشیم.
با این درجه بندی تونستم مناطق اصلی بازدید رو تعیین کنم و با مشخص کردن جاذبه های نزدیک به اون جاذبه اصلی و فاصله دو جاذبه از هم به صورت زمانی تونستم برای یک صبح تا ظهر یا حتی تا شب با صرفه جویی در استفاده از وسایل نقیله و کم کردن زمان تلف شده، برنامه ریزی مناسبی داشته باشم. بعد از اون، نکته مهم مشخص کردن مبلغ ورودی برای داشتن برآورد درست از حداکثر خرجکرد و همچنین روزهای تعطیل هر مکان دیدنی بود تا جوری روز برنامشو بذاریم که با درهای بسته مواجه نشیم. بعد از تمام این کارها که زمان زیادی از من گرفت.
(تصویر۱: برنامه نوشته شده سفر استانبول)
مرحله دوم:
تو این مرحله که تقریباً یک هفته قبل از سفر بود، آب و هوا ، قوانین شهری، نحوه پوشش در امکان عمومی و دیدنی و کلمات مفیدی از زبان ترکی استانبولی برای برقراری ارتباط اولیه و ایجاد حس خوب در افراد، در اینترنت بررسی و یادداشت شد. این کار کمک کرد تا یه چمدون کوچیک برای دو نفر به راحتی بسته بشه و درگیر جمع کردن لباس یا وسایل غیر ضروری نشیم. میزان بار برای هر نفر در سفر اکونومی ۷ کیلوگرم هستش.
شروع سفر:
ساعت یک بامداد روز شنبه، هجده خرداد ۹۸، با ماشین از رشت به سمت تهران و فرودگاه امام خمینی حرکت کردیم. ساعت ۵:۳۰ صبح رسیدیم فرودگاه، چمدون رو تحویل دادیم و برگه پروازمون رو گرفتیم و برای پرواز آماده شدیم. با پرواز ماهان ساعت ۹ به سمت استانبول حرکت کردیم خداروشکر تاخیری توی پرواز نداشتیم و رأس ساعت هواپیما بلند شد. پرواز خوبی بود و تغذیه های که دادن مطلوب بود. مدت زمان پرواز تقریباً ۳.۵ ساعته یعنی باید ساعت ۱۲:۳۰ میرسیدیم اما با توجه به اختلاف زمان تو نیمه اول سال، حدود ساعت ۱۱ رسیدیم فرودگاه جدید استانبول، که خیلی هم زیبا و بزرگ بود هرچند هنوز کامل نشده بود و علائم رو به درستی برای راهنمایی مسافر نذاشته بودن و ما بیشتر با دنبال کردن ایرانی های دوروبرمون مسیرو پیدا کردیم. ترنسفر فرودگاهی داشتیم و بعد از گشتن لابه لای جمعیت زیاد، بالاخره پیداش کردیم و منتظر موندیم تا باقی مسافرین ترنسفرمون هم بیان و حرکت کنیم.
تو مسیر یه سری اطلاعات بهمون دادن از قبیل جاهای مخصوص خرید سیم کارت و شارژ و تبدیل ارز و ... و همینطور تورهایی رو معرفی کردن که با توجه به تجربه های قبلیمون تصمیمی برای خریدشون نداشتیم و میدونستیم خودمون میتونیم با صرف زمان و هزیــنه کمــتر از تمـــام موقعیتهای معرفی شده توی تور استفاده کنیم. ما سیمکارت داشتیم چون تقریبا دو ماه قبل یکی از دوستانمون که رفته بود استانبول سیم کارت رو تهیه کرده بود و فقط باید شارژ میشد، وقتی از تور لیدرمون برای شارژ پرسیدیم گفتن که احتمالا نمیتونیم از اون سیمکارت استفاده کنیم چون صاحبش از کشور ترکیه خارج شده، اما اشتباه میکردن و هیچ مشکلی با استفاده از سیم کارت نداشتیم. بودن سیمکارت و در واقع اینترنت همراهش کمک میکرد تا به راحتی از گوگل مپ استفاده کنیم و برای پـــیدا کردن آدرسها با مشکل مواجه نشیم. در رابطه با تغییر ارز هم بهمون گفتن بهتره توی فرودگاه این کارو انجام ندیم و تو شهر تو جاهایی که حتماً نوشته شده داویز اینکارو بکنیم و بهتره حتماً برای پولی که میگیرید رسید هم گرفته بشه، چون گویا در مواردی بوده که پول تقلبی داده شده و شخص پس از ارجاع پول به همون صرافی پول رو قبول نکردن، اما اگه رسید داشته باشین چون شماره سریال پول داخلش نوشته میشه مسئولن تا اگه پول مشکلی داشت اونو قبول کنن. هتل ما، هتل دیوان بود (تصویر ۲: نمای خارجی هتل دیوان در شب) یه هتل پنج ستاره، تو منطقه تکسیم.
(تصویر ۲: نمای خارجی هتل دیوان در شب)
این هتل سالن ورزشی، استخر، سونا و جکوزی هم داره. لابی هتل قشنگ بود و رفتار پرسنل هم خوب بود. تو ورودی هتل یه جورایی یه ایست بازرسی وجود داره که هر بار برای ورود و خروج وسایلی که همراهتون هست رو اسکن میکــنن و افراد هم از زیر یه در مخصـــوص عــبور و مرور میکنن. اتاق ما طبقه سوم هتل بود، متاسفانه اتاقمون منظره خاصی نداشت و البته کل پنجره های هتل رو به خیابون های اطرافه و فقط احتمالاً از طبقات خیلی بالاتر میشد تنگه بسفر و کاخ دلما باغچه رو دید.
(فیلم ۲: نمایی از داخل اتاق )
این هتل علاوه بر نزدیکی به استگاه مترو و خیابون استقلال، با دلماباغچه هم حدود ۲۵ دقیقه پیاده فاصله داره (البته موقع رفت که سرپایینیه نه موقع برگشت). از طرفی خوبی این هتل این بود که برای گردشهای شبانه و پیاده رویهای وقت و بیوقت و حتی خریدهای یهویی خوراکی و ... قطعاً به مشکل بر نمیخوردیم، و به دلیل توریستی بودن منطقه امنیت در اطراف هتل بالا بود. تو مسیر از فرودگاه به هتل واقعا از دیدن ساختمون های قدیمی و درب و داغون متعجب بودیم. باورمون نمیشد که قسمت اروپایی استانبول اینقدر با صحنه هایی که تو فیلماشون دیده بودیم متفاوت باشه که بعد متوجه شدیم منطقه اعیان نشین جای دیگه اس و فیلمبرداری ها همه اونجا انجام میشه و فاصله طبقاتی تو ترکیه هم خیلی زیاده. طبق برنامه قصد داشتیم اگه زودتر از ساعت پذیرش رسیدیم هتل، بریم تو خیابون های اطراف هتل یه چرخی بزنیم و یه چیزی بخوریم و بعد برگردیم برای پذیرش اما چون آخرین نفراتی بودیم که ترنسفر ما رو به هتلمون رسوند یعنی حدود ساعت ۱، همون موقع پذیرشمون انجام شد. هتل برای ثبت پذیرش صد دلار هم از ما وعدیه خواست که چون از قبل میدونستیم، صد دلاری همراهمون داشتیم و با دادنش بهمون رسید دریافت رو با کلید اتاق تحویل دادن. اتاقمون رو گرفتیم و تا حدود ساعت ۳:۳۰ استراحت کردیم.
روز اول:
با توجه به برناممون، پیاده به سمت خیابون استقلال رفتیم و سعی کردیم یه رستوران خوب پیدا کنیم.
(تصویر ۳: میدان استقلال)
متاسفانه خیلی سعی کردیم با استفاده از گوگل یا تریپ ادوایزر یه رستوران با امتیاز خوب پیدا کنیم اما نشد چون گشنگی بهمون غلبه کرد و یه رستوران رو اتفاقی انتخاب کردیم. خوبی رستورانهای اینجا این بود که یه نمونه از منو رو جلوی در گذاشته بودن که تمام غذاها با عکس و قیمتشون روش بود، این باعث میشد با وجود ندونستن زبان ترکی (چون خیلی از منوها انگلیسی نبودن) بتونیم از محتوای غذا مطلع بشیم و راحتتر انتخاب کنیم. بالاخره غذامون رو که یه جورایی دنر خودمون بود بـا یه نوشـابه سفــارش دادیم.
(تصویر شماره ۴: دنر کباب ترکیه)
انــکار نمیکنم که استرس داشتیم که غذا خوب نباشه و به همین دلیل دو نفری یه غذا سفارش دادیم تا اگه خوب نبود چیز زیادیو اصراف نکرده باشیم. اما صادقانه بگم، هرچند ما مردمان رشت تو غذا بسیار سختگیر هستیم چون غذاهای متنوع و خوشمزه زیادی تو شهرمون داریم و به همین دلیل هم از طرف یونسکو به عنوان تنها شهر خلاق ایران در خوراک انتخاب شدیم، غذاهای استانبول خوب و خوشمزهاس و قابل مقایسه شاید با سایر کشورهای همسایه نیست. بعد از خوردن غذا با توجه به اینکه موزه هنرهای مدرن رو تو برنامه داشتیم و تا ساعت ۶ عصر باز بود، گوگل مپ رو روشن کردیم و از خیابون استقلال و کوچه پس کوچه هاش پیاده به سمت موزه حرکت کردیم. هوای خنک و باد همیشگی استانبول گرمای هوای خرداد رو برای آدم مطبــوع میکنـــه، همچـــنین خیابون های زیبا و مغازه های سوغاتی، بستنی های معروفش و فروشگاه هاش باعث میشن آدم از پیاده روی تو خیابوناش هرچند با شیب زیاد خسته نشه و این سختی رو به جون بخره. خلاصه بعد از تقریباً ۴۵ دقیقه پیاده روی ( با وجود اینکه گوگل مپ زده بود ۲۷ دقیقه، گویا سرعت رو برای سطح صاف نه شیبدار محاسبه کــرده بود یا هرچیز دیگه ای نمیدونم، اما اینجا اولین جایی بود که متوجه شدیم زمانبندی ها میتونه متفاوت بشه) به موزه رسیدیم.
( تصاویر شماره ۵-۱۰: تعدادی از تابلوهای داخل موزه که با اشیای دور ریختنی درست شد)
ورودی موزه برای هر نفر ۶۰ لیر بود و شامل سه طبقه بود. طبقه اول بیشتر عینیت بخشیدن هنرهای انتزاعی و تجسمی بود که با استفاده از وسایل دور ریختنی یا غیرقابل استفاده یا چیزایی که دورو برمون زیاد دیده میشن یه سری تابلو درست شده بود. مثل مارک لباسا که باهاشون یه تابــلوی نقاشی طور از یه کوسـه درســت کرده بودن. طبقه دوم شامل تابلوهای نقاشی بود و یه سری فیلم هایی که پخش میشدن و در رابطه با آثار عکاسی و نقاشی مدرن ترکیه صحبت میکردن. و طبقه سوم هم یه جورایی موزه صنعت پارچه و لباس ترکیه بود و تاریخچه این صنعت. خلاصه این سه طبقه رو توی تقریباً ۱/۵ ساعت دیدیم. ما زیاد از دیدن این موزه راضی نبودیم هرچند تعدادی از آثاری که داخلش دیدیم واقعا جذاب بودن برامون اما در مجموع چون زیاد علایقمون به این سمت و سو نیست از اون همه عجله ای که برای اومدن به اینجا داشتیم، پشیمون شدیم.
بعد از اینکه از این موزه اومدیم بیرون طبق برنامه ریزی قرار بود بریم به دوتا از مراکز خریدی که فکر میکردیم میشه پیاده رفت اما خطای محاسباتی گوگل مپ اینجا مجدداً خودشو نشون داد و متوجه شدیم برای رفتن به اون دوتا مرکز خرید باید حداقل از سه تا خط مترو متفاوت استفاده کنیم، از رفتن به اونجا صرف نظر کردیم و قرار شد چون دیگه برای رفتن به اماکن دیدنی هم دیر بود، تو همون خیابونای اطراف یه چرخی بزنیم. تو مسیر رفتن به موزه، انتهای یه کوچه رو دیده بودیم که دریا ازش پیدا بود. به سمت همون کوچه رفتیم و به دریا و یه منطقه عالی رسیدیم و کنارش قدم زدیم.
(تصویر ۱۱: نمایی از تنگه بسفر)
بعد از اون به سمت استقلال برگشتیم، برای اولین بار یه تراموآ دیدیم که با توجه به اینکه میدونستیم تراموآی استانبول یکی از قدیمیترین ها توی دنیاس، کلی ذوق زده شدیم و یکی از اون بستنی های معروف استانبول رو خریدیم که قیمتش ۲۵ لیر بود (یکیش هم برای دو نفرمون کافی بود).
(تصویر ۱۲: تراموآ در خیابان استقلال)
ساعت حدود ۸ بود که با خریدن یه بطری ۵ لیتری آب به مبلغ ۵ لیر ( توی هتل بطری ۰/۵ لیتری آب ۱۵ لیر بود و واقعا استفاده ازش به صرفه نبود و همچنین تو استانبول نمیشه از آب شیر برای نوشیدن استفاده کرد، تو مینیبار هم هیچی حتی همون آب هم رایگان نبود) به هتل برگشتیم. با یکم استراحت ساعت ۹:۳۰ تصمیم گرفتیم پیاده به سمت پل بسفر بریم و اطرافش هم یه رستورانی برای صرف شام پیدا کنیم. از هتل تا پل بسفر تقریباً یک ساعت و چهل دقیقه پیاده راه داشتیم. تو مسیر از کنار دلماباغچه، چنتا مسجد، دیوار قدیمی و ورزشگاه فنر باغچه گذشتیم.
(تصویر ۱۳ و ۱۴: نمایی از برج ساعت و درب خروجی دلماباغچه در شب)
به یه اسکله رسیدیم که خیلی هم شلوغ بود و متوجه شدیم برای رفتن به قسمت آسیایی استانبول میتونیم با ۱۰ لیر سوار این کشتی ها بشیم و به اون طرف بسفر یا حتی جزایر پرنس بریم، هرچند برنامه ای برای این کار نداشتیم. کنار اسکله کلی رستوران بود که اغلبشون غذاهای دریایی داشتن. بالاخره با کلی بالا پایین کردن یه رستوران پیدا کردیم که متوجه شدیم قیمت غذاها تو تکسیم و استقلال به دلیل توریستی بودنش گرونتره مثلاً یه قوطی نوشابه که اونجا برامون ۷ لیر حساب کرده بودن اینجا ۵ لیر حساب شد. یه رستوران که موسیقی زنده و فضای باز داشت انتخاب کردیمو سفارش دادیم. حجم غذاهاش خوب بود و طعمش هم دوست داشتیم. بعد از شام از توی پارکی که کنار اسکله بود به سمت پل بسفر حرکت کردیم. تو مسیر چون دیروقت بود خیلی خلوت بود، اما وقتی به کنار پل بسفر رسیدیم، جمعیت زیادی از توریست ها و خود مردم استانبول رو دیدیم که اونجا شب زنده داری میکردن. موسیقی زنده یه چنــتا گروه، دستفروشی هایی که سوغاتی های استانبول رو میفروختن، یه نوع بازی که به این شکل بود که تو یه قسمت از آب، از این سر به اون طنابی بسته بودن و روش چندین بادکنک رنگی بود و اونایی که تو بازی بودن باید با تفنگ بادی که بهشون داده میشد بادکنکا رو نشونه میگرفتن و میزدن.
(تصویر ۱۵: مسجد اورتاکوی و پل بسفر)
کنار پل مسجد اورتاکوی هم وجود داره که واقعا منظره قشنگی رو به اینجا میده و قطعاً زیبایی خود پل با اون نورپردازی فوق العاده اش و انعکاس نور توی آب غیرقابل انکاره. خلاصه یکم اونجا نشستیم و عکاسی کردیم و بعد بین مغازه ها و دستفروشی ها رفتیم و یکم قیمتها رو بررسی کردیم. چون ما همیشه هرجایی که سفر میریم سعی میکنیم یه المان کوچیک از اون شهر یا کشور رو تهیه کنیم و به عنوان یادگاری توی خونمون بذاریم. قیمتها خیلی گرون بود و ترجیح دادیم تا همه جا رو ندیدیمو قیمتها رو وارسی نکردیم، چیزی نخریم. فقط به یه سوپر مارکت رفتیم و برای زمانهایی که تو هتل هستیم یه سری تنقلات از قبیل چیپس و شکلات و همینطور یه آب معدنی کوچیک تهیه کردیم که قیمتشون به همراه کیسه ای که فروشنده وسایل رو برامون داخلش گذاشـت، ۱۸ لیر شــد ( تو استانبول همه جا برای ساک و کیسه پلاستیکی مورد نیاز برای خریدتون باید ۱ تا ۲ لیر هزینه پرداخت کنین) حدود ساعت ۱ یا ۲ شب بود که به هتل برگشتیم، تا برای ۸ صبح فردا سرحال بتونیم بیدار شیم.
روز دوم:
صبح بعد از خوردن صبحانه تو هتل حرکت کردیم.
(تصویر ۱۶: صبحانه هتل)
اینجا فهمیدیم باید با خودمون یه کوله پشتی، قمقمه و ظرف غذا میاوردیم. چون آب بزرگی که گرفته بودیم قابل حمل نبود و همون بطری آب ۰/۵ لیتری که از شب قبل داشتیم رو پر کردیم و تو همون کیسه پلاستیکی که داشتیم گذاشتیم، تقریباً بیشتر کسایی که برای صبحانه اومده بودن یه مقداری کیک و مــیوه و آجیل رو توی ظرفی که با خودشون آورده بودن میریختن و میذاشتن تو کولشون ( لازم به ذکره که تو هتلمون اصلاً هیچ ایرانی ندیدیم و بیشتر اروپایی یا عرب بودن، برای این گفتم که فکر نکنید ایرانی ها بودن که از صبــحانه ها برمیداشتن یا باعث ایجاد فکر بد در مورد ایرانی ها نشه).
من دیدنی های استانبول رو به سه بخش تقسیم کردم. منطقه بیگ اوغلو که هتلمون توش بود، منطقه فاتح که بیشترین جاهای دیدنی و تاریخی رو توی خودش داشت و بعدی قسمت سلمانیه که مهمترین جای دیدنیش همون مسجد سلمانیه بود.
(تصویر ۱۷: عکس از قسمت بندی اماکن دیدنی از اینترنت به همراه تغییرات)
چون بیشترین جای تاریخی تو منطقه فاتح بود و همینطور با در نظر داشتن روزای تعطیل و ساعت کاری هر مکان تصمیم گرفتیم از همین منطقه گشت و گذارمون رو شروع کنیم. منطقه بیگ اوغلو و فاتح به وسیله پل گالاتا به هم وصل میشدن. شب قبل دیده بودیم که یه ایستگاه مترو تو نزدیکی دلماباغچه قرار داره، پس تا اونجا پیاده رفتیم و از اونجا سوار مترو شدیم. کارت مترو رو از همون دوستمون که سیم کارت داشت گرفتیم و توی ایستگاه مترو به صورت الکترونیک ۵۰ لیـر شـارژش کردیم ( نحوه شارژ کردن رو با انتخاب زبان انگلیسی و دنبال کردن دستوالعملها به راحتی میتونین متوجه بشین) که تا انتهای سفر نه تنها برامون کافی بود بلکه حدود ۱۲ لیر هم زیاد اومد چون بیشتر جاها رو پیاده رفتیم. ۲۰ دقیقه با مترو طول کشید تا دقیقاً جلوی میدان اسب دوانی برسیم.
توی میــدان اسب دوانی با یه سر چرخوندن میشد حداقل ۸۰٪ جاذبه های معروف استانبول رو دید. تو مترو یه بار دیگه جاهایی که قرار بود اون روز بریم رو تو گوگل چک کردیم و متوجه شدیم استثنا برج گالاتا رو روز یکشنبه بستن و دیگه نمیتونستیم غروب بریم اونجا و قرار شد برنامه رو یکم تغییر بدیم تا زمان خالی ایجاد شده تو برنامه رو بتونیم مفید پر کنیم. به همین خاطر به جای گالاتا ایاصوفیه رو وارد برنامه کردیم و اول رفتیم ایاصوفیه تا بعدش به کاخ توپکاپی بریم. یه صف خیلی خیلی طولانی پشت در ایاصوفیه بود که قبلاً در موردش خونده بودم. این صف برای کسایی که کارت موزه استانبول رو داشــتن کوتاه میشد، چون اونا میتونستن بدون صف برن داخل. کارت های موزه گردی رو میشه از یکی از همین جاهای دیدنی تهیه کرد. ما نیازی به خرید کارت ندیدیم چون با تخمین هزینه ها و خدماتی که کارت می داد متوجه شدیم بدون تهیه کارت برامون به صرفه تر هستش، هرچند موقع تهیه بلیط یه گزینه رو از دست دادیم، اونم این که شما زمانی که میرین بلیط تهیه کنین، یه کاغذ جلوی هر کیوسک زده شده که به شما پیشنهاد میده اگه بلیط ایاصوفیه و کاخ توپکاپی و موزه هنرهای باستانی رو باهم تهیه کنید به جای ۱۸۰ لیر برای هر نفر میتونید ۱۵۰ لیر پرداخت کنید و همینطور ورود به قسمت های جداگانه کاخ توپکاپی مثل حرمسرا هم براتون رایگانه.
همونطور که گفتم چون عجله داشتیم برای گرفتن بلیط و از دست ندادن زمان، این تبلیغ رو تو ایاصوفیه ندیدیم و زمانی که برای ورودی کاخ توپکاپی رفتیم متوجهش شدیم که دیگه دیر بود. حتما سعی کنید خوب دقت کنید و از چنین آفرهایی استفاده کنین. وارد مسجد بزرگ ایاصوفیه شدیم. جایی که از بچگی اسمش رو به عنوان بزرگترین و مهمترین مسجد استانبول شنیده بودم.
(تصویر ۱۸: نمای خارجی موزه ایاصوفیه)
بازدید از اینجا تقریباً ۱/۵ ساعت زمان برد. لوسترهای چوبی و بزرگ وسط مسجد، اسامی خدا، پیامبر و امامان در اسلام و ترکیبش با نقاشی های دیواری و تابلوهای موزاییکی از مسیح، ستون های بلند و قطور، نور ملایم محیط، طاق های بلند، پنجره های رو آسمون، درهای چوبی و نقاشی های سبک رنسانس اینجا واقعا خیره کننده اس. عظمت معماری این مسجد و در حقیقت کلیسای قبل از دوره ی اسلامی عثمانی در استانبول و موزه فعلی آدم رو مبهوت میکنه. بهترین قسمت این مکان برای من، وقتی بود که تو یه قسمت خلوت از طبقه دومش که کاملاً به کل مسجد اشراف داشت، حدود پانزده دقیقه با آرامش دوروبرم رو نگاه کردم. این مکان برای ما حس خیلی خوب و مثبتی داشت. اینجا فقط کلیسا یا مسجد نبود، اینجا تلاقی اسلام و مسحیت بود، افول و ظهور انسانهایی بود که برای ابدی شدن جنگیده بودن.
(تصاویر 27- ۱۹: نمای داخلی موزه ایاصوفیه)
بعد از خروج از ایاصوفیه به سمت توپکاپی حرکت کردیم. برای رسیدن به توپکاپی از پارک گلهانه و کــنار موزه باستانشناسی گذشتیم. قرار بود به این موزه هم سر بزنیم اما با دیدن درب ورودیش و همینطور تجربه موزه هنرهای مدرن از رفتن به این موزه صرف نظر کردیمو مستقیم رفتیم به سمت کاخ توپـکاپی و حــدود ۴۰ دقیقه بعد به کاخ رسیدیم. تقریباً ۱۵ دقیقه ی انتهای مسیر یه سربالایی با شیب آروم داره اما اینقدر مسیر قشنگه و درختای سربه فلک کشیده سرسبزیشون چشم نوازه که اصلاً خستگی طی کردن مســیر رو احــساس نمی کنین. ورودی توپکاپی بدون حرمسرا برای هر نفر ۶۰ لیر بود. چون میدونستم ممکنه ۳ ساعت زمانمون داخل کاخ صرف بشه، روی یکی از صندلی های پارک نشستیمو یکم کیک و میوهای که با خودمون آورده بودیم رو خوردیم تا با انرژی ۱۰۰٪ گشتمون رو در تاریخ شروع کنیم. وارد کاخ شدیم.
(تصاویر 31-28: منظره ایوان کاخ توپکاپی و نمایی از حیاط کاخ)
دنیا انگار اینجا عوض میشد، انگار زمان اینطرف متوقف شده بود. تو همون دالان هایی بودم که از کتاب سلطانه خونده بودم، مطبخی که توش هزاران دسیسه برای از بین بردن شاهزاده ها صورت گرفته بود، ظروفی که توشون غذاهای آنچنانی سرو میشد و شاید هم بارها توشون سمی برای کشتن ریخته شده بود، راهروهایی که پادشاهان توشون قدم میزدن و حکمرانی میکردن و تالارهایی که بارها و بارها داخلشون دستور قتل، جنگ و لشکرکشی داده شد، کاخی که دوره های زیادی رو به خودش دیده بود، آدم های زیادی که اومده بودن و رفته بودن اما کاخ پابرجا بود، باغ هایی که به گل و درخت زینت داده شده بودن تا این زندان رو برای بانوهایی که به کنیزی میومدن یا وارد حرمسرا میشدن رنگین و خوش رنگ و لعاب جلوه بدن، الحق هم که اگه به باقی ماجرا فکر نمیکردی، اونقدر مسحور کننده بود که بخوای تمام عمرت رو اینجا سپری کنی. موزه هایی که داخل این کاخ تعبیه شده بودن شامل کلی کتاب و لباس پادشاهان و چپق و مهر و تاج و زیور آلاتشون و همینطور غنیمت های جنگی عثمانی از قبیل عصای حضرت موسی، چوبدستی و ردای حضرت محمد، ردای حضرت فاطمه و ... بود. ماجرا به اینجا ختم نمیشد و زیبایی اونجایی دو صد چندان میشد که از پله ها بالا میرفتی و می رسیدی به استراحتگاه ها.
منظره ی فوق العاده های که از یه طرف به سبزی بستان و از طرف دیگه به آبی تنگه بسفر و آسمون ختم میشد. تا اینجای کار کلی قدم زده بودیم و تصمیم گرفتیم تو یکی از قسمت های حیاط کاخ بشینیم و لقمه ای که درست کرده بودم رو بخوریم. آب معدنیمون تموم شد و مجبور شدیم داخل کاخ از افرادی که آب می فروختن، آب بخریم که برامون یه بطری ۰/۵ لیتری رو ۶ لیر حساب کرد، اینجا بود که واقعا از نیاوردن کوله و قمقمه بیشتر پشیمون شدیم. بعد از یه استراحت کوتاه و گشت و گذار توی کاخ رفتیم به سمت ورودی حرمسرا تا با پرسوجو از کسایی که از داخل میومدن بیرون، اگه ارزش رفتن داره بلیط ۳۰ لیریش برای هر نفر رو تهیه کنیم، که متوجه شدیم کاخ حرمسرا با باقیه قسمت ها تفاوت چندانی نداره و فقط رنگ های به کار رفته در این قسمت متفاوته، پس دیگه داخل حرمسرا نرفتیم و از مسیر دیگه ای از کاخ خارج شدیم (البته بگم، اگه هزینه ای که میکردیم برامون مهم نبود قطعاً داخل حرمسرا رو از دست نمیدادیم) و با عبور از پارک گلهانه به پشت مسجد ایاصوفیه رسیدیم. از اونجا بعد از گرفتن چنتا عکس رفتیم به سمت میدان سلطان احمد.
(تصویر 32: نمایی از میدان و دورنمایی از مسجد آبی)
جلوی فواره مسجد یه سری عکس که قبلاً مدلشو دیده بودم گرفتیم. (واقعا یکی از روش های جذب توریست همین بلاگرها هستن که میرن جاهای مختلف عکاســی میــکنن و باعث میشن با یه عکس زیبا یه جاذبه معمولی دیدنی بشه و آدم تمایل داشته باشه باهاشون عکس هنری داشته باشه، حتی اگه هیچ کدوم از اون عکسایی که میگیری به پای عکسای بلاگرا نرسه. اینجا بود که وی نتیجه گرفت بلاگرا سفر نمیرن که کیف کنن، سفر میرن که تولید محتوا انجام بدن).
توی میدان سلطان احمد سه قسمت وجود داره فواره آلمانی ها، ستون مارپیچ و سـتـون هیـپـودروم یـا سـتــون نمـادیــن از میــدان اســبدوانـی.
(تصاویر ۳۴ و ۳۳: نمایی از هیپودروم و فواره آلمانی ها)
بعد از اونجا رفتیم داخل مقبره سلطان احمد، که شامل قبر خودش و همه خاندان درجه ی یکش بود.
(تصویر ۳۵: نمای داخلی مقبره سلطان احمد)
یکم برای من بودن اون همه قبر توی یه مقبره کنار هم ترسناک بود. تو این مقبره هر قبری که عمامه بالاش گذاشته بودن مربوط به یه مرد و اونهایی که عمامه نداشتن مربوط به یه خانم بود. بازدید از این مقبره حدود یک ربع ساعت زمان گرفت. ساعت تقریباً چهار بود که بین این دوراهی موندیم که مسجد آبی رو هم جلوتر از برناممون بریم ببینیم یا نه، که چون پاوربانک همراهمون نبود و شارژ گوشیمونم رو به افول بود تصمیم گرفتیم برای یه استراحت کوتاه و نماز و صرف غذا بریم به سمت هتل. با همون مترویی که اومده بودیم برگشتیم و تو ایستگاه آخرش یعنی ایستگاه دلماباغچه پیاده شدیم و تا هتل پیاده رفتیم و اینجا بود که سختی سربالایی رفتن گریبانمون رو گرفت. تا به هتل برسیم ساعت حدود ۵:۳۰ عصر بود تو مسیر از یه خانم دستفروش دو تا بطری کوچیک آب معدنی یخزده گرفتیم که ۳ لیر شد و حسابی هم چسبید. تا حدود ساعت ۸:۳۰ استراحت کردیم و از تنقلاتی که روز قبل خریده بودیم استفاده کردیم.
ساعت ۹ شب مجدداً برای پیاده روی تو خیابون استقلال آماده شدیم. عطر شاه بلوط کبابی شده همه جارو پر کرده بود، باد خنکی میوزید و شهر شلوغ بود. اینجا هم مثل رشت میشد بهش صفت شب های روشن رو اضافه کرد. مردمی که با آرامش نشسته بودن و شاهبلوط و هندوانه و بستنی میخوردن، یا دور گروه های موسیقی که از کشورهای مختلفی بودن حلقه زده بودن و با ریتم موسیقی دست میزدن و میخوندن، یا کسایی که توی مراکز خرید میگشتن و دنبال پیدا کردن جنس مورد نظرشون بود. به چهره ها که نگاه میکردی تنوع توریست رو به راحتی میشد دید و چقدر دیدن آرامش این صحنه از کنار هم قرار گرفتن این همه تفاوت لذتبخش بود. تا حدود ساعت ۱۲ شب توی خیابونها قدم زدیمو سر تا پا گوش و چشم شدیم برای ضبط و ثبت این همه حس خوب. این روز هم با حدود ۲۰ کیلومتر پیاده روی به پایان رسید.
روز سوم:
طبق برنامه روز قبل، چون مهمترین جاذبه برنامه روز سوم رو که همون ایاصوفیه بود زودتر دیده بودیم، تصمیم گرفتیم برنامه روز چهارم رو با روز سوم جایگزین کنیم. بریم سمت دیگه ی استانبول که همون مسجد سلیمانیه بود. صبح بعد از خوردن صبحانه ساعت حدود ۹ بود که به سمت متروی ایستگاه خیابون استقلال حرکت کردیمو با عوض کردن دو خط مترو و طی کردن مسیری ۲۰ دقیقه ای به صورت پیاده ساعت ۱۰ به مسجد سلیمانیه رسیدیم.
تصویر 36: نمایی از شیرینی معروف استانبول و سلیمانیه
تصویر ۳۷: نمای ورودی مسجد سلیمانیه
ورودی مسجد سلیمانیه یه قبرستونه اما نه اونجوری که فکر کنین با دیدنش دلتون میگیره یا حس بدی بهتون میده! اصلاً! قبرهای آدمهای معروفی که یه زمانی دنیارو رو انگشتاشون میچرخوندن و شاید هیچوقت فکر نمی کردن، اینقدر ساده زیر خوارها خاک قرار بگیرن.
(تصویر ۳۸: نمایی از آرامگاه)
مقبره سلطان سلیمان و خرمسلطان تنها زن عقدی سلطان عثمانی به صورت دو مقبره جداگانه اینجا واقع شده. متاسفانه روز دوشنبه روز تعطیلی مسجد بود و این باعث میشد در مقبره ها برای ورود باز نباشن و ما فقط از بیرون آرامگاه رو دیدیم، اما بازدید از سایر جاهای مسجد کاملاً آزاد و رایگان بود. واقع شدن این مسجد تو یه ارتفاع بالاتر از ساختمون های دوروبرش، گلکاری بینظیر، منظره رو به دریا، معماری بینظیر و عظمتش باعث میشد قدم زدن تو حیاط این مسجد واقعاً لذتبخش باشه. برای ورود به مسجد هم آقایون و هم خانمها باید حجاب داشته باشن که اگه لباستون مناسب هم نباشه میتونین از جاهایی که تو مسجد درنظر گرفته شده یه لباس روپوش مانندی تهیه کنین و وارد مسجد بشین. همینطور به دلیل وجود محراب همه جای مسجد قابل بازدید نیست اما یه بخشی وجود داره که توریست ها چه مسلمان چه غیر مسلمان میتونن واردش بشن. معماری بینظیر داخل مسجد هم غیرقابل توصیفه، زیبایی این ساختمون و آرامشی که القا میکنه قطعاً توی نوشتن نمیگنجه. امیدوارم عکسا کمی از این زیبایی رو نشون بده.
(تصاویر ۴۳-۳۹: نمای داخلی و منظره حیاط و مناره ی مسجد سلیمانیه)
تقریباً حدود یک ساعت و ربع بازدید از این مکان طول کشید. از اینجا گوگل مپ رو روشن کردیمو مقصد بعدی که تنها جای دیدنی در نزدیکیه مسجد سلیمان بود (البته به خیال خودمون نزدیک) یعنی کلیسای چورا رو سرچ کردیم. قبلاً فاصله این دوتا مکان رو به صورت پیاده پیدا کرده بودم و میدونستم حدود یک ساعت باید پیاده بریم. برای رسیدن به جاهای دیدنی پیاده روی رو به دو دلیل انتخاب میکردیم ۱. دیدن محله ها و زندگــی آدمهـای عـادی به دور از ظـــاهرسـازی های معمــــول بـــرای جـــذب توریسـت، ۲. صـرفه جویی در هزینه به خصوص تو مسیرهایی که مترو نداشتن و مجبور میشدیم از تاکسی استفاده کنیم.
یکی از سختیهای پیاده روی تو استانبول اینه که زمان و گوگل به شما یه چیزو میگه اما میزان مصرف انرژی و خستگی تو قوانین فیزیک یه چیز دیگه! در واقع شاید اگه این یه ساعت مسیر کفی رو قرار بود پیاده روی کنیم، اصلاً به چشم نمیومد اما وقتی قراره یک ساعت یه سطح شیبدار رو طی کنین در واقع مثل اینه که دارین میرین به یه کوهنوردی اونم نه مجهز. شنیده بودم که تو استانبول حتماً چای با باقلوا رو امتحان کنیم، تو مسیرمون به سمت چورا یه قهوه خونه قدیمی روبه روی یه پارک پیدا کردیم و توی پارک نشستیم و دو تای چای به مبلغ ۲/۵ لیر خوردیم و خیلی هم انصافاً چسبید و خستگی رو از تنمون در کرد.
( تصویر ۴۴: چای قند پهلوی معروف)
کلی هم گربه ی خوشگل و ملوس دیدیم که متوجه شدیم واقعاً این که میگن استانبول شهر گربه هاست درسته. این هم قابل ذکر که چای تو منطقه تکسیم یا فاتح که توریست زیاد میره برای هر نفر قیمتش ۷ لیره. خلاصه بعد از دیدن کلی از قسمتای شهر، گذشتن از خیابونا، دیدن دیوارهای قنات هایی که از دوره رنسانس باقی مونده بودن، مسجدهای دیگه ای که توسط فرزندان سلطان سلیمان ساخته شده بودن، و کلی مرغ دریایی، به کلیسای چورا رسیدیم.
(تصاویر ۴۸-۴۵: نمایی از قنات قدیمی، خیابان های شهر و مرغ دریایی)
(تصاویر ۵۰ و ۴۹: نمایی از دو دیوار موزاییک کاری شده کلیسا)
باورمون نمیشد که این همه پیاده روی و سختی برای اینجا بوده باشه. یه کلیسای خیلی کوچیک که جز سه تا نقاشی دیواری هیچ چیز خاصی نداشت و بدترین قسمتش این بود که جلوی کلیسارو با پارچه پوشونده بودن یعنی حتی اون نمایی که تو اینترنت سرچ کرده بودیم هم نداشت، خلاصه چون نمیخواستیم وقتی این همه مسیرو پیاده اومدیم ندیده از اینجا بریم، بلیط تهیه کردیم و رفتیم داخل، هرچند اگه الان قرار بود دوباره تصمیم بگیریم یه نفرمون میرفتیم داخل و عکس میگرفتیم و اگه ارزش داشت میگفتیم اون یکی هم بیاد. خلاصه این که برای رفتن به داخل کلیسا نفری ۴۵ لیر پرداخت کردیم که مبلغش دست کمی از ایاصوفیه و توپکاپی نداشت اما ۰/۱٪ اونا هم ارزش دیدن نداشت. با دیدن اینجا بیشتر مُسر شدم که این سفرنامه رو بنویسم تا بگم خیلی از اون ستاره هایی که تو گوگل میبینید به یه سری جاها داده شده، الکیه و ممکنه اصلاً مطابق با سلیقه شما نباشه. بعد از اینجا برای رسیدن به ایستگاه مترو مجبور شدیم تقریباً ۵۰ دقیقه دیگه پیاده روی کنیم. تصمیم داشتیم بریم به مرکز خرید فوروم استانبول و فروشگاه ورزشی دکاتلون تا یه سری لوازم ورزشی مورد نیازمون رو تهیه کنیم و همونجا هم نهارمون رو بخوریم. با تغییر دو تا خط مترو ساعت ۲:۳۰ دقیقه عصر به فوروم رسیدیمو مستقیم رفتیم سراغ فود کورتش تا هم یه جایی بشینیم هم یه غذایی سفارش بدیم. یه ساندویچ و نوشابه سفارش دادیم. بعد از یکم استراحت به سمت فروشگاه ورزشی دکاتلون حرکت کردیم.
(تصویر ۵۱: فروشگاه دکاتلون از اینترنت)
این فروشگاه زنجیرهای ورزشی واقعاً عالی بود. یه فروشگاه خیلی بزرگ با بخشهای متفاوت که انواع وسایل ورزشی از قبیل کوهنوردی، دوچرخه سواری، شنا، بسکتبال، والیبال، ورزشهای رزمی و ... رو میشد اینجا پیدا کرد. علاوه بر خرید می شد تو قسمتهای مشخص شده داخل فروشگاه دوچرخه یا اسکیت و... رو امتحان کرد و تو پیستای کوچیکی که تعبیه شده بود سوار شد. قیمت هاش هم واقعا خوب بود. ما وسایل مورد نظرمون رو برداشتیم و علاوه بر اون یه قمقمه ورزشی و کوله هم برداشتیم تا تو دو روز باقی مونده هم ازشون برای راحتی کار خودمون تو سفر استفاده کنیم. بعد از این فروشگاه یه گشت و گذار کوتاه تو مرکز خرید فوروم داشتیم و اون تعریفی که تو اینترنت در موردش خونده بودم اصلاً در موردش صادق نبود و زیاد از فروشگاه هاش، وسایلش و تنوع برندهاش راضی نبودیم. بعد از حدود ۱ ساعت به سمت مترو حرکت کردیم تا به سمت هتل بریم. ساعت حدود ۸ بود که به هتل رسیدیمو قرار بود که بعد از یه مقدار استراحت بریم دوباره بیرون قدم بزنیم اما ۲۶ کیلومتر پیاده روی در طی روز واقعا خسته مون کرده بود و ترجیح دادیم توی هتل بمونیمو برای فردا صبح سرحال بریم سمت باقی برنامه هامون.
روز چهارم:
روز چهارم در واقع یه جورایی برای ما روز آخر برنامه هامون محسوب میشد و باید جاهای مهمی که مد نظرمون بود رو میدیدیم. اولین مکان، کاخ دلماباغچه بود. بارون میبارید و آسمون استانبول رو جذابتر کرده بود. درختای مسیر از نم بارون حسابی تازگی و طراوت پیاده کرده بودن و یه عطر مطبوع از خاک بارون خورده تو فضا پخش شده بود. این کاخ حتی قبل از ورود بهش هم شما رو با در و دیوارهای زیبا و فوق العاده اش مدهوش میکنه. قبل از ورود به کاخ برج ساعت دلماباغچه وجود داره که حکاکی روی سنگ این برج واقعا جذاب و دلبره.
(تصویر ۵۲: برج ساعت دلماباغچه)
بعد از عبور از قسمت بازرسی باید برین برای تهیه بلیط ورودی که برای هر نفر بدون ورودی حرمسرا ۶۰ لیر هستش. داخل این کاخ چند قسمت برای بازدید وجود داره ۱. بخش اصلی کاخ، ۲. حرمسرا، ۳. موزه ساعت و ۴. کاخ شیشه ای. کاخ شیشه ای بسته بود و موزه ساعت هم با همون بلیط کاخ اصلی قابل بازید بود و ۳۰ لیر برای هر نفر هزینه اضافه برای حرمسرا به نظرمون لازم نبود و فقط همون بلیط اصلی رو تهیه کردیم و وارد کاخ شدیم. بینظیر بود. آینه کاری ها، مبلمان و ظروف و نقاشی های دیواری جذاب و تابلوهای فوق العاده، اتاق هایی که به صورت مجزا تو هر اتاق یه قسمت از وسایل و ابزارهای پادشاهان و حتی آتاتورک از قبیل مهر، اسلحه، شمشیر، نامه ها، کتابخونه و ... رو دسته بندی و به معرض نمایش گذاشته بودن. این کاخ خیلی مدرنتر از کاخ توپکاپی بود، اونجا اگه تاریخ بود و عظمت اینجا قدرت بود و زیبایی.
(تصاویر 55-۵۳: نمای خارجی کاخ دلماباغچه)
قسمتی از این کاخ سقف شیشه ای طاق مانندی داشت که اونقدر زیبا بود که میشد ساعت ها زیر اون سقف نشستو زندگی رو بازی کرد.
(تصاویر ۵۸-۵۶: نمای داخل و ایوان کاخ دلماباغچه)
حمام، ایوان، اتاق پذیرایی، اتاق های خواب، اتاق کار بخشی از اتاق هایی بود که داخل این کاخ وجود داشت و متاسفانه عکسبرداری از داخل کاخ ممنوعه هستش. این کاخ دقیقاً کنار تنگه بسفر ساخته شده و شما با موندن روی ایوان، منظره زیبای بسفر و آسمون استانبول (میگم استانبول چون اینجا واقعا جمله هرجا بری آسمون همین رنگه، صدق نمیکنه! آسمون استانبول و ابرهایی که دارن واقعاً خاص خودشه) یعنی عظمت خدادادی رو در کنــار عظمـــت ساخته ی بشر میبینین، اینجا شاید بشه گفت شاهد یه ترکیب کم نظیر هستیم. تو موزه ساعت شنیده بودم تمام ساعتها رو روی زمان مرگ آتاتورک تنظیم کردن برای احترام زیادی که ترک ها براش قائل هستن اما من تمام ساعت های این موزه رو چک کردم و هیچ اثری از حتی دو ساعت با یه زمان یکسان نبود. تو مسیر کاخ به موزه ساعت که خارج از کاخ تو یه ساختمون جداگانه قرار داره، کاخ شیشه ای رو هم دیدیم که فک میکنم چون بیشتر در و دیوارش از جنس شیشه بوده بهش میگفتن کاخ شیشه ای، همینطور یه سری طاووس و مرغ و خروس و اردک و قرقاوول که تو یه فضای خیلی کوچیک نگهداری میشدن. گشت و گذار و عکاسی تو این کاخ حدود دو ساعت و ربع طول کشید. بعد از اینجا به سمت ایستگاه مترو دلماباغچه که تقریباً یک ربع پیاده با اینجا فاصله داشت رفتیم و سوار مــترو شـــدیم تا دوباره بریـم سمت منطقه فاتح و مکان های باقی مونده تو برنامه رو ببنیم. با رسیدن به فاتح اول رفتیم به سمت مسجد سلطان احمد یا همون مسجد آبی.
(تصویر ۵۹: نمایی از مسجد آبی از اینترنت)
به این دلیل بهش میگن مسجد آبی که گنبدهای مسجد به رنگ آبیه البته باید گفت قبلاً آبی بوده، چون به نظرم اگه به آبی بودن باشه مسجد سلیمانیه خیلی خیلی آبیتر از اینجا به نظر میرسه. به نظرم اون زیبایی مسجد سلیمانیه رو نداشت و اونقدر شلوغ بود و بچه ها از اینور به اونور میدوییدن که حتی نمیشد درست یه جـا مونــد. بعـد از حدود ۳۰ دقیقه از مسجد بیرون زدیمو رفتیم سمت مسجد ایاصوفیه کوچک، که گفته میشه موقع ساخت ایاصوفیه اینجا رو در سایز کوچکتر با شباهت زیادی در نزدیکیش ساختن تا قبل از اتمام ایاصوفیه اصلی، از اینجا به عنوان محل استقرار بتونن بهره برداری کنن.
(تصویر ۶۰: نمایی از مسجد ایاصوفیه کوچک از اینترنت)
فاصله اش تا خود ایاصوفیه تقریباً ۱۵ دقیقه هستش و در انتهای یه کوچه در میدان سلطان احمد قرار داره. مسجد ایاصوفیه کوچک به نظرم جز نوع سنگها و رنگشون هیچ شباهتی به ایاصوفیه اصلی نداشت و نمیدونم چرا این اسم رو براش انتخاب کردن و کاملاً یه مسجد معمـــولی محـــسوب میشه. بعد از دیدن این مسجد، به سمت بار باسیلیکا"آب انبار باسیلیکا حرکت کردیم. آب انبار برای هر نفر ۲۰ لیر ورودی داره که ارزونترین ورودی توی تمام جاهایی بودیم که رفتیم و به نظرمون ورودیش صد برابر به کلیسای چورا که روز قبل رفته بودیم میارزید. از یه تعداد زیادی پله شاید حدود ۴۰ پله پایین رفتیم تا به مسیر راهرو مانندی که روی آب ذخیره شده درست شده بود رسیدیم. نورپردازیش متاسفانه خوب نبود و میتونست بهتر باشه. اینجا برای اولینبار جایی رو دیدیم که میگفتن با لباسهای سنتی عثمانی عکاسی انجام میدن. ما تو همون راهرو به مسیرمون ادامه دادیم تا به سه ستون معروف آبانبار برسیم که در واقع تنها قسمت دیدنی آبانبار بود.
آبی داخل آب انبار نبود و یه سری سکه هم تو کفش ریخته شده بود، گویا مردم قبلاً اعتقاد داشتن برای برآورده شدن آرزو باید تو آب سکه بندازن و این سکه ها از زمانی که آبی داخلش وجود داشته باقی مونده بود. توی آبانبار یه ستون به اسم ستون اشک و دو ستون از سر مدوزا یا پیرزنی که از روی سرش به جای مو، مار روییده وجود داره. ستون اشک تو یه راهروی انحرافیه و دو ستون مدوزا دقیقاً در انتهای آب انبار قرار داره و جالب اینه که هنوز هم گویا معلوم نشده که چرا داخل آب انبار باید چنین ستون هایی باشه.
( تصویر ۶۱ و ۶۲: ستون مدوزا از آب انبار باسیلیکا)
عکاسی اینجا به دلیل کم بودن نور محیط خیلی سخته و راه رفتن هم به دلیل لغزنده بودن زمین خیلی باید با احتیاط انجام بشه، چون هر لحظه احتمال سر خوردن وجود داره. دیدن آب انبار کمتر یک ساعت طول کشید. ساعت حدود ۲:۳۰ بود که از آب انبار اومدیم بیرون و رفتیم تو پارک روبه روی ایاصوفیه نشستیم و یکم میوه خوردیم و استراحت کردیم. بعد از اینجا به سمت بازار بزرگ مسقف و سنتی استانبول حرکت کردیم و تصمیم گرفتیم تو همین بازار یه یادگاری کوچیک هم از استانبول برای خودمون بخریم.
(تصویر۶۳: بازار مسقف)
قسمت هایی از بازار که چراغهای رنگی میفروختن واقعا خوشگل بودن و چشمو خیره میکرد اما متاسفانه جلوی تمام اینجور مغازه علامت عکاسی ممنوع رو زده بودن و من چون قبلاً دیده بودم عکسایی رو که جلوی همین مدل مغازه ها انجام شده بود واقعاً خیلی تو ذوقم خورد.
( تصویر ۶۴: چراغ های رنگی معروف استانبول)
قیمت های بازار هم با وجود اینکه انتظار داشتیم حداقل از جاهای دیگه ارزونتر باشه تفاوت چندانی با بقیه ی جاهایی که دیده بودیم نداشت و بالاخره خیلی اتفاقی وارده یه مغازه شدیم و یه زنگوله مسی که روش ایاصوفیه حکاکی شده بود رو انتخاب کردیم و با یکم صحبت با فروشنده متوجه شدیم پدرشون ایرانی هستن و به همین دلیل بهمون ۵ لیر کمتر از مبلغی که روی زنگوله نوشته بودن زنگوله رو فروختن یعنی ۳۵ لیر. بعد از خارج شدن از بازار قرار شد بریم ایستگاه متروی خود بازار و تا پل گالاتا رو با مترو بریم و بعد از زیر پل پیاده خودمون بریم اونطرف.
(تصویر ۶۵: ایستگاه مترو بازار بزرگ)
انصافاً خیلی تصمیم درستی بود. یکی از زیباییهای استانبول، هرچند که من بوی ماهی رو دوس ندارم همین اسکله امینو هستش.
(تصویر 66 و 67: اسکله و پل گالاتا)
زیر پـل کـلاً رستوران هایی با غذای دریایی وجود داره، پیاده رویی هم روی همین پل گالاتا قرار داره. برام جای تعجب بود چطور مردم ماهی کلیکا رو با نون باگت و کاهو و خیار در کنار هم میخورن اما قیافه های کسایی که داشتن میخوردن اصلاً ناراضی به نظر نمیرسید. بعد از عکاسی از اینجا هم عبـــور کردیمو رفتیم سمـــت پلــه های رنگین کمان که یکی از پیشنهادهایی بود که تو گوگل شده بود که یه جای خاص برای عکاسیه و یکی از جاهایی که توریست های کمی به اونجا میرن. خب من هم اغفال شدمو به سمت این پله های رنگین کمان پیاده حرکت کردیم. حدود ۴۰ دقیقه پیاده تا این پله ها راه داشتیم و تو راه کلی با شوخی و مسخره بازی داشتیم میگفتیم وای اگه رنگاش ریخته باشن، یا اگه خاک گرفته باشن یا اگه پله ها رو خراب کرده باشن و ... که چشمتون روز بد نبینه گوگل مپ بهمون می گفت شما به مقصد رسیدینو ما هرچی نگاه میکردیم جز یه سری پله ی رنگ و رو رفته ی خاک گرفته اونم با منظره ی ساختمونهای درب و داغون چیزی نمیدیدیم.
(تصویر 68: پله های الکی رنگین کمان)
شوخیامون الکی الکی واقعی شده بود. برج آرزوهامون اصلا انگار خراب شده بود و باز هم تلنگری بود برای باور نکردن خیلی از حرفهایی که تو اینترنت زده میشد. از اونجا رفتیم به سمت یه سوپرمارکت و یه بستنی و یه آب معدنی خریدیم و بعدش با ۳۰ دقیقه پیاده روی نفسگیر به خاطر شیبدار بودن مسیر رفتیم به سمت آخرین مقصدمون یعنی برج گالاتا.
(تصویر69 و 70: نمای خارجی از برج گالاتا)
کلی توی صف پایین برج موندیم تا بالاخره نوبتمون شد و رفتیم داخل و بلیط تهیه کردیم و با یه آسانسور به یه طبقه مونده به آخر برج رسیدیم. این برج تا مدت ها بلندترین ساختمون استانبول محسوب میشد و دو نوع رستوران یکی سنتی و یکی مدرن که در واقــــع یــــجور کافی شاپ هست تو دو طبقه انتهایی وجود داره. ارتفاع برج از زمین ۶۶.۵ متر و از سطح دریا ۱۴۰ متر هستش. برای ورودی برج باید بلیط تهیه بشه و قیمتش برای هر نفر ۲۵ لیره. خود برج از سنگ و چوب درست شده. زمانی که روی برج قرار میگیرین کل استانبول و امکان دیدنیش که در دو طرف تنگه قرار گرفتن رو میتونین ببینین و زیباییش اونجایی بیشتر میشه که غروب آفتاب رو اینجا تماشا کنین.
(تصویر 71 و 72: منظره برج گالاتا)
ما تو رستوران مدرنش نشستیمو غذا سفارش دادیم، غذاهاش خوشمزه هستش هرچند یه مقدار از رستوران های اطراف برج گرونتره. بعد از اینجا چون هیچ ایستگاه متروی نزدیکی نبود، پیاده به سمت هتل حرکت کردیم. حدود ساعت ۸ غروب به هتل رسیدیم و با دیدن یه فیلم تو هتل روز آخرمون رو هم تموم کردیم. روز چهارم هم با حدود ۲۸ کیلومتر پیاده روی به پایان رسید.
روز آخر:
شب قبل به لیدر سفرمون توی واتساپ پیام دادیم و زمانی که قرار بود بیان دنبالمون رو بهمون اعلام کردن. همونطور که موقع پیاده کردن آخرین گروه بودیم، موقع سوار شدن هم باید اولین گروه میشدیم و تو کل مسیر شاهد معطلی. بلیط برگشتمون ساعت ۸:۴۵ شب بود، اما قرار شد ساعت ۲ دنبالمون بیان. صبح بعد از صرف صبحانه هتل و تحویل چمدونامون برای نگهداری و چکاوت کردن و گرفتن صد دلاری که برای چک این بهشون داده بودیم، از هتل خواستیم برامون یه تاکسی بگیرن، چون لیدرمون گفته بود که یه مدل تاکسی شبیه اسنپ خودمون تو استانبول هم وجود داره که یه مدته قطعه و بهترین راه برای اینکه سرمون کلاه نره استفاده از همون تاکســی های هتله که تاکسی متر روشن میکنن. یه تاکسی گرفتیمو به سمت مرکز خرید استانبول مال رفتیم.
مسیر خیلی شلوغ و پر ترافیک بود و خیلی هم از هتل فاصله داشت و متاسفانه ایستگاه مترو نزدیکش نبود. ساعت حدود ۱۰ بود که رسیدیم. من تمام مدت به کیلومترشماری که روی شیشه ی آینه جلوی تاکسی بود نگاه میکردم یه جایی بود که یهو کیلومتر یه چنتایی واسه خودش پرید به همسرم گفتم احتمالاً خودش دستکاری کرده اما دیگه چیزی نگفتیم و کرایمون تا اونجا شد ۷۱ لیر. وقتی رسیدیم تازه فروشگاه ها داشتن باز میشدن. توی مرکز خرید قدم زدیم و قیمتها رو نگاه کردیم. اینجا تنوعش خیلی بهتر و بیشتر از مرکز خرید فروم بود. البته کلاً چون از سفر هدفمون خرید نیست بیشتر برامون جنبه ی تفریح داشت تا پول خرج کردن و فقط چیزیو که خیلی قیمتش خوب بود و واقعا لازمش داشتیم ممکن بود چشممون رو بگیره. با وجود اینکه شنیده بودیم توی زمان عید فطر حراج و تخفیف های خوبی دارن اما فهمیدیم امسال از شانس ما هیچ حراجی زده نشده و فقط یه سری برندها جنسای قدیمیشون رو حراج گذاشته بودن که با توجه به پایین اومدن ارزش پول ما، خرید همون وسایل هم مقرون به صرفه به نظر نمی رسید.
خلاصه ساعت دوازده ظهر بعد از دو ساعت بالا پایین کردن مرکز خرید به فودکورتش رفتیم، نهارمون رو همونجا خوردیم. بعد از اونجا با احتساب همون ۱ ساعتی که موقع اومدن در نظر گرفته بودیم، گفتیم تا ۱:۳۰ می رسیم هتل و منتظر ترنسفرمون میشیم. اما متاسفانه به ترافیک سنگینی برخوردیم که با روشن کردن گوگل مپ متوجه شدیم حداقل ۱۰ دقیقه با تاخیر میرسیم، چنان استرسی برای از جا موندین داشتیم که واقعا از اینکه اصلاً رفتیم سمت مرکز خرید پشیمون شده بودیم اما خداروشکر که شماره تماس لیدرمون رو داشتیم و چون سیمکارت هم داشتیم، تونستیم باهاش تماس بگیریم و بهش تاخیرمون رو اطلاع بدیم که گفتن اگه فقط ده دقیقه باشه مشکلی نیستو منتظرمون میمونن. اما متاسفانه ترافیک بیشتر از حد انتظار بود و ما هم دیدیم با این وضعیت با نیم ساعت تاخیر هم نمیرسیم، کرایه تاکسی رو حساب کردیم و باقی مسیر رو پیاده رفتیم. درضمن اینجا متوجه شدیم که واقعا راننده تاکسی مسیر رفتمون کیلومترو دستکاری کرده بود. بالاخره با کلی استرس و تاخیر به ترنسفرمون رسیدیم و به سمت فرودگاه جدید استانبول حرکت کردیم. موقع سوار شدن به هواپیما واقعا باورمون نمیشد که اینقدر زود پنج روز گذشت، اما خوشحال بودیم از اینکه هم هزینه ی سفرمون کم بود و هم تونستیم تمام جاهایی که میخواستیم رو ببینیم. شام رو توی هواپیما خوردیم و ساعت ۱:۳۰ با رسیدن به فرودگاه امام، یه سواری گرفتیم و به سمت رشت و خونه حرکت کردیم. ساعت حدود ۵ صبح بود که به شـــهر باران های نقره ای رسیدیم.
مجموع هزینه سفرمون برای دو نفر بدون هتل و هواپیما ۹۹۵ لیر شد که زمان سفرمون لیر ۲۳۰۰ تومان بود.
لوازم ضروری و پیشنهادی برای این سفر از نظر من:
کوله پشتی، قمقمه، ظرف غذای دربدار، پاوربانک، کتانی یا کفش راحتی، دانلود گوگل مپ آفلاین، سیمکارت استانبول
خلاصه ای از سفرنامه:
جاهایی که نیاز به تهیه بلیط است.
جاهایی که نیاز به تهیه بلیط نیست. ( بازار و فروشگاهها از ساعت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب باز هستند.)
نویسنده : Shamim