آنسوی مرزها چه می‌گذرد!: سفر به استانبول

4.6
از 30 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
آنسوی مرزها چه می‌گذرد!: سفر به استانبول + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
08 اردیبهشت 1399 09:00
92
18.2K

به نام خدا

 

آن سوی مرزها چه می‌گذرد؟!

"سفر به استانبول"

این سوی مرز یا آن سوی مرز؟!

اواسط شهریور بود. دراز کشیده بودم و غرق در بروشورها و نقشه‌های گردشگری ایران بودم. چشمانم را بستم و نقشه سیستان‌ و‌ بلوچستان را روی سرم کشیدم تا اتاق تاریک شود. سمنان در یک مشتم و هرمزگان در مشت دیگرم. خود را از وسط جاذبه‌ها بیرون کشیدم و گوشه‌ای نشستم. هنوز با این همه ایرانگردی لیست طولانی از ندید‌‌ه‌ها در کنارم بود. اما یک چیزی گوشه ذهنم تمرکزم را برای مقصدیابی جدید مختل کرده بود؛ هنوز از بن‏‌های جایزه و قرعه‌کشی لست‌سکند که 6 میلیون تومان می‌شد استفاده نکرده بودم و تاریخ اعتبارشان تا آخر شهریور 98 بود. یعنی چند هفته دیگر. هنوز با این همه اشتیاق سفر، فراتر از ایران نرفته بودم. بالاخره بروشورها را جمع کردم و در کمد گذاشتم تا شاید در فرصتی دیگر سراغ‌شان بروم. بله! زور مقصد جدید بالاخره غالب شد: استانبول! با من همراه باشید تا سری به آن سوی مرزها بزنیم.

 1.JPG

تصویر 1: نمایی از استانبول

مقصد ارزان‌تر یا مقصد زیباتر؟!

در جستجوی مقصد جدید ابتدا قیمت تورهای آذربایجان، گرجستان و استانبول را چک کردم که دوتای دیگر از استانبول ارزان‌تر بودند. در حقیقت هزینه سفر برایم مهم بود. اما زمانی که از دوستان گردشگرم کمک گرفتم همه یک صدا استانبول را به عنوان اولین سفر برون مرزی‌ام پیشنهاد دادند. پس در نهایت از آژانس زیماسفر تور 5 شب و 6 روز استانبول با هتل سه ستاره یوآم را به مبلغ نفری 3.650.000 تومان برای خودم و همسرم در تاریخ 28 شهریور رزرو کردم. سه هفته فرصت داشتم و شروع به جمع‌آوری اطلاعات و برنامه‌ریزی سفر کردم.

اما یک توصیه دارم: خیلی هم زیاد جستجو نکنید! من اولین سفر برون مرزی‌ام بود و دلم می‌خواست از تک تک دقایق سفرم استفاده کنم. اما در مورد برخی جاذبه‌ها آنقدر مطالعه کرده بودم که دیدم نیازی است ببینمشان که این خوب نیست!!!

 2.jpg

تصویر 2: علامت‌گذاری جاذبه‌ها روی Maps me

پرواز به سمت استانبول

پرواز با هواپیمایی ماهان راس ساعت 10 صبح بدون تاخیر انجام شد. تا استانبول سه ساعت راه پیش روی‌مان بود. بعد از کمی صحبت و پذیرایی در هواپیما، مشغول حل جدول شدم. هنوز هم به نقشه‌های کاغذی، مجله‌های جدول و کتاب بیش از نوع اینترنتی‌شان ذوق و علاقه دارم. حدود 30 دقیقه دیگر تا فرود مانده بود. زیرچشمی نگاهی به اطرافم کردم ببینم عملیات تغییر چهره شروع شده است یا نه! اما خبری نبود! یعنی طبق گفته‌های دوستان توقع داشتم نزدیکی‌های استانبول که سر بلند کردم آدم‌های جدید با ظاهری جدید ببینم که اینطورها هم نبود! بالاخره به استانبول زیبا رسیدیم آن هم زیر نم نم بارانی لطیف و دلچسب ...! ما که پیش‌بینی هواشناسی را چک کرده بودیم با فخر فروشی چتر را بالای سرمان گرفتیم و خندان از کنار مسافران بی چتر گذشتیم!

 3.jpg

تصویر 3: پذیرایی هواپیمایی ماهان

 

فرودگاه جدید استانبول بسیار بزرگ و با شکوه بود. با وجود بزرگی، تابلوهای راهنما کافی وجود داشت و چندان سردرگم نمی‌شدید. پس از پیاده‌روی طولانی، برای کنترل پاسپورت و بقیه امور بالاخره به سالن خروج رسیدیم و چشم چرخاندیم تا ترانسفر را پیدا کنیم. با لهجه ترکی به فارسی خوش‌آمد‌گویی گفت و از ما خواست منتظر بمانیم تا بقیه هم برسند. اما چه انتظاری! همه آمدند به جز یک مسافر که بیش از 45 دقیقه همگی را معطل کرده بود و جز لبان خندان چیزی برای گفتن نداشت. راهی شدیم و مسافران هر کدام سر مسیر هتل‌شان پیاده شدند و بعد از یک ساعت و نیم به هتل رسیدیم.

 4.jpg

تصویر 4: فرودگاه جدید استانبول

5.jpg

تصویر 5: فرودگاه جدید استانبول

6.jpg

تصویر 6: فرودگاه جدید استانبول

شما انتظارتان از هتل چیست؟!

حقیقت این است که در این سفر انتظار ما از هتل فقط جای خواب، دوش و یک لیوان چای بود! وقتی با این تصور وارد هتل یوآم استانبول شوید توی ذوق‌تان نخواهد خورد! هتل سه ستاره یوآم در منطقه فاتح قرار دارد. این هتل چند طبقه و بی آسانسور، از نظرم مانند یک مهمان‏خانه قدیمی بود. لابی کوچک، خدمه بدون لباس یک دست، در اتاق خراب، صبحانه بسیار کم تنوع، اتاق‌ها کوچک و وسایل قدیمی، حمام و دستشویی هم در فضایی دو مترمربعی در دل هم! اینها را نگفتم که غر بزنم چون در مجموع سخت‌گیر نیستم. گفتم که بدانید و آگاه باشید! با تمام اینها رفتار تمامی کارکنان بسیار دوستانه و خوب بود. هتل در منطقه آرام و با دسترسی بسیار نزدیک به سه ایستگاه مترو، تراموا و اتوبوس قرار داشت. پس در مجموع اگر هتل دوست هستید حتی به ده قدمی این هتل نزدیک هم نشوید!

 7.jpg

تصویر 7: هتل یوآم استانبول

روز اول

چتر به دست تا کلیسای سنت آنتونی

حدود ساعت 4 بعد از ظهر زیر باران زیبای استانبول گردش را آغاز کردیم. کوله، قمقه آب، فلاسک کوچک چای، زیرانداز سبک سفری و تنقلاتی که از ایران خریده بودیم هر روز همراه‌مان بودند و در مدیریت هزینه‌ها بسیار کمک‌مان کردند. خوشحال، هیجان‌زده و چتر به دست به سمت ایستگاه متروی Topkapi-ulubatli رفتیم و در ایستگاه  Sishane پیاده شدیم تا به خیابان استقلال برویم. در ابتدای خیابان کمی از دلارها را با نرخ 6/5 به لیر تبدیل کردیم (هر لیر حدود 2500 تومان). بازدید اول از کلیسای سنت آنتونی بود که خوشبختانه رایگان بود. ساختمان قرمز کلیسا با پنجره‌های مدور بزرگش ظاهری جالب داشت. محوطه کلیسا کوچک و جمع و جور بود و نور کم کلیسا در کنار تلالو شمع‌های روشن نذر و نیاز حالت روحانی خاصی داشت. کلیسا تعیین حریم شده بود و چندان نمی‌توانستیم نزدیک صحن اصلی آن شویم که به نظرم کمی زیادی دور از دسترس بود.

 8.jpg

تصویر 8: خیابان استقلال زیر باران

9.jpg

تصویر 9: نمای بیرونی کلیسای سنت آنتونی

10.jpg

تصویر 10: حیاط کلیسا رو به خیابان استقلال

11.jpg

تصویر 11: نمای درونی کلیسا

12.jpg

تصویر 12: یک آرزو! یک شمع!

13.jpg

تصویر 13: مجسمه حضرت مریم در حیاط کلیسا

دست در دست سلطان عثمانی در موزه مادام تسو!

قبل از سفرم در مورد کارت بین المللی راهنمایان گردشگری سوال کرده بودم. دارندگان این کارت از تمام اماکن تحت نظر میراث فرهنگی در همه جای دنیا می‌توانند رایگان بازدید کنند. اما دوستان سفر رفته بیان کردند که ترکیه به هیچ وجه این کارت را قبول نکرده است (البته در طی سفر متوجه شدم یکم هم با کلمه ایران مشکل دارندکه در ادامه خواهم گفت). خلاصه اینکه گفتم شانسم را امتحان کنم چراکه بلیط موزه مادام تسو 80 لیر بود یعنی حدود 200 هزار تومان ناقابل! توقع داشتم مردم ترکیه به زبان انگلیسی تسلط بیشتری داشته باشند که در کل اینگونه نبود.

- من: سلام، روز بخیر. من راهنمای بین المللی گردشگری هستم و فقط یک بلیط برای همسرم می‌خواستم.

- مسئول باجه: سلام، خوش اومدید. راهنمای تور؟! اجازه بدید باید با مدیریت تماس بگیرم.

با این که ترکی بلد نبودیم دلواپس و دقیق به صحبت‌های مسئول باجه گوش سپردیم و به خطوط چهره‌اش دقیق شدیم. خوشبختانه عملیات موفقیت آمیز بود!

- مسئول باجه: شما رایگان هستید اما همسرتان خیر.

خوشحال و با شیطنت به همسرم رو کردم: "لطفا بلیط خودتو حساب کن من جلوتر منتظرم!"

 

موزه بسیار خلوت بود! نمی‌دانم بلیط گران بود، موزه را پیدا نکردند یا خرید مجال‏شان نداده بود که از این همه توریست فقط ما و دو خانواده دیگر در موزه بودیم. مادام تسو مجسمه‌سازی معروف است که اولین موزه از مجسمه‌های افراد مشهور را در لندن افتتاح کرد و بعد از آن در تعدادی از شهرهای دیگر هم شعبه زد. خوبی این موزه این بود که به‌راحتی می‌توانستیم مجسمه‌ها را لمس کنیم و دست در گردن‌شان بیاندازیم و عکس بگیریم! در کنار تعدادی از آنها هم لباس، کلاه گیس و ملحقات معروف‌شان بود که می‌توانستیم برای عکس گرفتن از آنها استفاده کنیم.

 14.jpg

تصویر 14: سلطان عثمانی

15.jpg

تصویر 15: سینان معمار معروف عثمانی

16.jpg

تصویر 16: مولانا

17.jpg

تصویر 17: یاسر کمال نویسنده معروف ترکیه و همسفر خان!

18.jpg

تصویر 18: موتزارت

19.jpg

تصویر 19: مایکل جکسون

 

میدان تکسیم و کوچه نویزاده

حدود یک ساعتی در موزه بودیم و بعد به سمت کوچه نویزاده رفتیم. این کوچه‌ی معروف پر از کافه‌های رنگارنگ بود که با روی باز مصرانه شما را به کافه دعوت می‌کردند. البته نمونه‌های آن در استانبول زیاد است ولی با این‌حال دیدنش خالی از لطف نیست.

20.jpg

تصویر 20: کوچه نویزاده

 

بالاخره به میدان تکسیم یا جمهوری رسیدیم که مجسمه آتاتورک و همراهانش به پاس تلاش‌شان برای استقلال ترکیه در این میدان قرار داشت. باران کمی شدید شده بود و باد سردی هم می وزید. پس برای شام به برگر کینگ در اطراف میدان رفتیم. اتفاق غم‌انگیزی که در کل سفر تجربه کردیم این بود که مقدار غذاهایی که سفارش می‌دادیم خیلی کم بود! یعنی تا غذا را می‌آوردند مطمئن می‌شدی که سیر نخواهی شد! اینجا بود که رقابت برای برداشتن آخرین سیب زمینی سرخ شده از پاکتش شدید بود! برگرها بسیار کوچک و نان همراه غذا هم کم بود. البته شاید این ایراد نباشد و به عادات غذایی ما ایرانی‌ها بر‌گردد. به هر صورت بعد از شام با مترو از ایستگاه تکسیم به هتل برگشتیم. با توجه به نبود چای‌ساز در اتاق، از خدمه هتل درخواست کردیم فلاسک‌مان را از آب جوش پر کنند و بعد از خوردن چای برنامه فردا را چک کرده و استراحت کردیم.

 21.jpg

تصویر 21: میدان تکسیم 22.jpg

تصویر 22: وعده شام در برگر کینگ

graph 1.JPG

جدول 1: هزینه‌های روز اول

روز دوم

کاخ‌گردی در توپکاپی

صبح زود، نزدیک ساعت 8 و بعد از صبحانه به راه افتادیم. این بار از ایستگاه تراموای Pazartekke استفاده کردیم تا مجبور به تعویض خط نباشیم. در ایستگاه Gulhane پیاده شدیم تا اول کاخ توپکاپی را ببینیم. توپکاپی کاخی است حدود 400 ساله که زندگی 25 سلطان عثمانی را به خود دیده است. ما از سمت گلهانه آمده بودیم یعنی یک دروازه را رد کرده بودیم و به حیاط اول کاخ رسیده بودیم. برای تهیه بلیط به سمت باجه رفتیم. مسوول باجه ابتدا اعلام کرد که کارت راهنمای تور را قبول نمی‌کنند. بعد مدیرش را صدا کرد. برایش توضیح دادم که در سایت شما عملا نوشته شده است که دارندگان کارت ایکوموس رایگان‌اند و از موبایلم پیج‌شان را نشان دادم. دوباره کارت را نگاه کرد و این بار به انگلیسی گفت: ایران نه و گذاشت رفت. بلیط‌ها را خریدم و کمی به افق خیره شدم! چرا ایران نه؟!

 23.JPG

تصویر 23: دروازه اول یا دروازه سلطنتی

24.JPG

تصویر 24: دروازه دوم یا دروازه سلام

 

توپکاپی کاخ بزرگی است با محوطه‌ای وسیع و دلباز که برای بازدیدش دو ساعت یا بیشتر زمان نیاز دارید. بعد از عبور از دروازه دوم وارد دومین حیاط می‌شوید. در سمت چپ‌تان کلیسای ایا ایرنه قرار دارد و جلوترش دیوان‌خانه. در سمت راست‌تان نیز آشپزخانه سلطنتی. کلیسا و حرمسرا بلیط جداگانه دارد که ما از آنها بازدید نکردیم.

 25.JPG

تصویر 25: نمایی از دیوان‌خانه یا اتاق مشاوران در حیاط دوم

26.JPG 

تصویر 26: نمونه‌ای از تزیینات درون دیوان‌خانه در حیاط دوم

 

بعد از گذر از دروازه سوم یا دروازه سعادت به موزه‌ی اشیای مقدس (عکاسی از موزه ممنوع بود)، کتابخانه و سایر اتاق‌ها می رسید. در معماری عثمانی به نظرم بزرگ بودن اماکن به زیبا بودن‌شان اولویت داشت. یعنی هر چه بزرگ‌تر بهتر! تزیینات داخل کاخ زیبا و متفاوت بود اما به نظرم آمد در معماری ایرانی ظرافت نقش‌ مهمتری ایفا می‌کند.

 27.JPG

تصویر 27: دروازه سوم یا دروازه سعادت

 28.JPG

تصویر 28: حیاط سوم کاخ توپکاپی

 29.JPG

تصویر 29: کتابخانه کاخ توپکاپی

30.JPG

تصویر 30: کتابخانه کاخ توپکاپی

 31.JPG

تصویر 31: نمونه‌ای از اشعار بالای سردر

بالاخره در انتهایی‌ترین قسمت کاخ به بالکنی بسیار دلباز رسیدیم که نمایی با شکوه رو به تنگه بسفر داشت که حسن ختام زیبایی برای بازدید بود. توپکاپی کاخ بسیار بزرگی است و در حقیقت فرصت نشد تمام قسمت‌هایش را بگردیم. اما همین بازدید هم 2 ساعت و نیم زمان گرفت.

 32.JPG

تصویر 32: نمایی زیبا از کاخ توپکاپی رو به تنگه بسفر

33.JPG

تصویر 33: نمایی رو به تنگه بسفر

پرسه در خنکای باسیلیکا سیسترن

بعد از توپکاپی راهی بازدید از ایاصوفیه شدیم. در طول مسیر از مغازه‌ای که وسایل تزیینی می‌فروخت مگنت یادگاری استانبول را گرفتیم. اگر بگویم بجز باسلق، تنها خریدمان از استانبول بود دروغ نگفته‌ام! چرا که همانطور که در ادامه خواهید دید اصلاً پایمان را در مراکز خرید نگذاشتیم!.

34.jpg 

تصویر 34: مگنت یادگاری استانبول

 

جلوی ایاصوفیه صفی طولانی بود که ما را وادار کرد بازدیدش را به زمان دیگری موکول کنیم. پس با چند قدم پیاده‌روی در آن سوی میدان سلطان احمد به دیدن آب انبار باسیلیکا رفتیم. آب انبار ورودی کوچکی داشت و اصلاً تصور نمی‌کردیم زیرش چنین با شکوه باشد. این آب انبار در دوره‏ امپراطوری بیزانس (رم شرقی) و در زمان پادشاهی کنستانتین اول با 336 ستون بلند ساخته شد و بعدها در زمان امپراطوری عثمانی وظیفه تامین آب کاخ توپکاپی و بقیه قسمت‌ها را بر عهده داشت. ناگفته نماند هزینه بلیط 20 لیر بود که اینجا هم برای من رایگان شد.

35.JPG

تصویر 35: نمای بیرونی آب انبار باسیلیکا

وقتی وارد شوید اولین چیزی که به چشم‌تان می‌خورد ردیف بلند و طولانی از ستون‌ها در بین تاریکی است که تنها نوری ضعیف در پایه ستون‌ها دیده می‌شود. در سمت چپ‌تان غرفه‌ای وجود دارد که می‌توانید آنجا لباس‌های عثمانی را کرایه کنید و عکس یادگاری بیندازید. کمی جلوتر محوطه‌ای را پایین پای‌تان می‌بینید که پر از سکه است. یعنی درست مثل حوض سعدی خودمان که برای نذر و نیاز و آرزو درونش سکه می‌انداختند. کنارش ستونی معروف به ستون گریان قرار داشت چرا که همواره آب از آن به پایین می چکید.

36.JPG

تصویر 36: نمای درونی آب انبار باسیلیکا

37.jpg

تصویر 37: سکه‌های ریخته شده در کف آب انبار

38.JPG 

تصویر 38: غرفه کرایه لباس‌های عثمانی

انتهای آب انبار به ستون‌های مدوسا می‌رسید. اما جریان مدوسا چه بود؟! مدوسا از الهه‌های رم باستان بود که پرسئوس پسر زئوس عاشق او شد. این امر خشم آتنا، که از خدایان رم و شیفته پرسئوس بود، را برانگیخت. لذا مدوسا را به زنی زشت با موهایی شبیه مار تبدیل کرد. خشم آتنا سبب شد مدوسا به هر کس خیره می‌شد فورا تبدیل به سنگ شود. در حقیقت در پایین تعدادی از ستون‌ها سر مدوسا را به صورت نمادین قرار دادند تا محافظت کننده باسیلیکا باشد. تصور کنید اگر الان یکی از این مدوساها را داشتیم چه نگاه‌ها که با دل‌ و جان به برخی از افراد می‌کردیم!

39.JPG

تصویر 39: ستون با سر مدوسا

سلطان احمد و میدانش!

بعد از بازدید از باسیلیکا به سمت میدان سلطان احمد برگشتیم تا کمی استراحت کرده و ناهار بخوریم. در جوار این میدان چند جاذبه برای دیدن وجود دارد. اینجا بود که دسته‌بندی توریست‌ها به چشمم آمد: بولوندهای چشم رنگی و قد بلند آلمانی با خنده‌ای فراخ با فواره آلمانی در حال عکس گرفتن بودند، یک قشر از آسیایی‌ها هم از دور در حال عکس گرفتن از آنها! این بنا جهت یادبود بازدید ویلهم دوم، امپراطور آلمان از استانبول در سال 1898 ساخته شد. نمادی با هشت ستون سیاه و گنبدی سبز با پرندگان زیبای دور و برش. درون گنبد نیز در زمینه طلایی تزیینات با شکوهی به کار رفته بود و کنار بنا چندین آبخوری وجود داشت.

40.JPG

تصویر 40: میدان سلطان احمد

41.jpg

تصویر 41: فواره آلمانی

کمی جلوتر در میدان هیپودرم به ستون‌های بلند رومی می‌رسید. این ستون‌های بلند تاریخی معروف به آبلیسک، در میدان هیپودرم یا میدان اسب دوانی باستانی رم شرقی قرار داشتند. آبلیسک اول معروف به تئودوسیوس است. این ستون در مصر به دستور توتموس سوم ساخته شد و شرح پیروزی‌های او به خط هیروگلیف روی آن درج شده است. این ستون بعدها توسط کنستانتین به استانبول آورده شد.

42.JPG

تصویر 42: نمایی از میدان هیپودرم

43.JPG

 تصویر 43: ستون تئودوسیوس

44.JPG 

تصویر44: حجاری‌های تئودوسیوس اول، پسران، همسرش و امپراطور والنتینوس

آبلیسک دوم معروف به ستون مار است که کنستانتین آن را در زمان ساخت قسطنطنیه از معبد آپولون به اینجا آورد. این سازه از ذوب سلاح‌های لشکریان شکست خورده در برابر یونان به شکل مار ساخته شد که البته چیز زیادی از آن نمانده است. آبسیلیک سوم هم ستون سنگی ساده‌ای است.

 45.JPG

تصویر 45: ستون مار 

46.jpg

تصویر 46: ستون آجری (عکس از سایت www.alamy.com)

 

مسجد آبی: مسجد سلطان احمد

بعد از بازدید از میدان هیپودرم راهی مسجد آبی شدیم. صف به نسبت طولانی از گردشگران برقرار بود. اینجا پوشاندن موی سر خانم‌ها اجباری بود. گردشگران هم به اجبار روسری را کج و کوله و عجیب و غریب دور سرشان پیچیده و در صف منتظر بودند. متاسفانه فضای درونی گنبد در دست تعمیر بود و از کاشی‌های آبی معروفش چیز زیادی دیده نمی‌شد. اما متوجه شدم برای من معماری بسیاری از بناهای استانبول از بیرون زیباتر بودند و بهتر است موقعیتی پیدا کنم تا همه را از بالا ببینم!

47..JPG 

تصویر 47: مسجد سلطان احمد و صف طولانی گردشگران 48..JPG

تصویر 48: کاشی‌کاری‌های زیبای درون گنبد 49..JPG

تصویر 49: نقش و نگارهای زیبای درون گنبد

ایاصوفیه: نماد استانبول

مسجد، کلیسا، موزه یا هر چه که هست حالا حدود یک ربعی بود که در صفش ایستاده بودیم و با پرداخت بلیط 72 لیری برای هر نفر، بالاخره وارد آن شدیم. در نگاه اول عظمت و بزرگی‌اش مسحور کننده است. با توجه به اینکه این بنا سالیان سال کلیسا بوده است و بعدها تبدیل به مسجد شده است، تناقض مذهبی در گوشه و کنارش هویداست. از یک سو ناقوس بزرگ کلیسا را روی زمین می‌توان دید و از سوی دیگر اگر سر بلند کنی در لابلای درها اسامی مقدس محمد (ص) و حسین (ع) به چشمت می‌خورد. در اکثر سفرنامه‌ها خوانده بودم که ایاصوفیه به پای مساجد زیبای خودمان نمی‌رسد. من هم ابتدا همین حس را داشتم، اما خواهش می‌کنم مقایسه نکنید. شاید چشم ما به دیدن نقش و نگارهای زیبای گنبد شیخ صفی الدین و امثال آن عادت کرده باشد. اما موزاییک کاشی های مسیح و حواریونش و ستون های مرمری و با عظمت ایاصوفیه هم جای خودش را دارد. پس با مقایسه کردن و کم ارزش جلوه دادن هنر روبرویتان لذت بازدید را از خودتان نگیرید و مدام نگویید ما فلان را داریم و بهتر است. از مسیر مارپیچ، شیبدار و باریک به طبقه بالا بروید، فقط نگاه کنید و لذت ببرید!

50.JPG

تصویر 50: نمایی بیرونی مسجد ایاصوفیه از میدان سلطان احمد 51..JPG

تصویر 51: ناقوس بزرگ کلیسا

52..JPG

تصویر 52: راهروی ورودی ایاصوفیه

53..JPG 

تصویر 53: ستون آرزو 54..JPG

تصویر 54: محیط داخلی ایاصوفیه

55..JPG

تصویر 55: اسامی مقدس

56..JPG

تصویر 56: محیط داخلی از نمای طبقه بالا

57..JPG 

تصویر 57: موزاییک کاشی‌های حضرت مسیح

آسمان آبی در کنار آمینونو

نزدیک ساعت 6 عصر بود و ما پیاده به سمت اسکله آمینونو حرکت کردیم. در راه بازدید چشم‌مان به اطلاعیه رقص سماع در ایستگاه قطار سیرکچی خورد که ساعت 7 و نیم عصر شروع می‌شد. تصمیم گرفتیم همین جا این رقص سماع، که جزء برنامه‌هایمان بود، را ببینیم. پس بلیط 100 لیری آن را با کارت گردشگری‌ام نفری 70 لیر خریدیم. جریان کارت همچنان ادامه داشت! یک ساعت و نیم وقت داشتیم. پس چه بهتر که کنار اسکله زیبای آمینونو خودمان را به صرف چای و بلال کبابی دعوت کنیم و قدمی بر روی پل گالاتا بزنیم. اعتراف می‌کنم بارها کنار این اسکله این سوال را از خودم پرسیدم چرا آسمان اینجا اینقدر آبی‌تر است؟! چرا با این همه گردشگر هیچ زباله‌ای روی زمین نیست؟! با رودربایستی با خودم صلاح دانستم جواب خودم را ندهم!

58..JPG

تصویر 58: اسکله آمینونو

59..JPG

تصویر 59: نمای روبروی اسکله آمینونو

فیلم 1: اسکله آمینونو و پل گالاتا

ماهی‌گیران بر فراز پل گالاتا

پل گالاتا یکی از معروف‌ترین پل‌های این شهر است. در زیرش رستوران‌هایی قرار دارد که غذای معروف‌شان بالیک اکمک یا همان ساندویچ ماهی است. روی پل هم ماهی‌گیران زیادی مشغول ماهی‌گیری هستند و می‌توانید نمای زیبایی از دریای مرمره را در قاب عکس‌تان ثبت کنید. اما هر چه کردم راضی نشدم ساندویچ ماهی را امتحان کنم. در مجموع بد غذا نیستم ولی بویش را دوست نداشتم. پس سپردمش به روز دیگر که البته تا آخر سفر هم اتفاق نیافتاد! گشت‌و‌گذار دیگری به سمت برج گالاتا داشتیم که صفی طولانی جلویش بود. دقیقا از آن جاذبه‌ها که گفتم زیاد مطالعه کردم و دیدم نیازی نیست بازدیدش کنم! هدف دیدن نمایی از بالا به سمت استانبول بود که این وظیفه را به گردن تپه پیرلوتی انداختم نه گالاتا! پس دوباره به سمت اسکله برگشتیم و کمی به موسیقی خیابانی زیبای چند جوان ترک کنار ساحل گوش دادیم و روانه مراسم رقص سماع شدیم.

 60..JPG

تصویر 60: نمایی از پل گالاتا مجاور با اسکله

61..JPG 

تصویر 61: نمایی از روی پل گالاتا 62..JPG

تصویر 62: نمایی از روی پل گالاتا

63..JPG

تصویر 63: نمایی از روی پل گالاتا 64..JPG

تصویر 64: نمایی از رستوران‌های زیر پل گالاتا

65.JPG 

تصویر 65: نمایی از برج گالاتا

درویشان در ایستگاه قطار!: رقص سماع

ایستگاه قطار سیرکچی یکی از ایستگاه‌های قدیمی استانبول است که زمانی حرف‌ها برای گفتن داشت و مشهور به پایانه‌ی شرق بود. اما حالا چندان کاربری قبل را ندارد و ایستگاه مارماری استانبول کنار آن قرار دارد. در سالن کوچک مراسم دو ردیف صندلی دورتادور چیده شده بود و تقریباً شاید 70 نفر در سالن گرد آمده بودیم. در حال خوردن چای بودیم که یک استکان چای از دست یکی از توریست‎ها افتاد و هزار تکه شد. خدمه مشغول جمع کردن شدند و همه نگران از اینکه نکند تکه‌های شیشه زیر پای دراویش موقع رقص سماع برود. چشم تیز کرده بودند و ذره بینی تکه‌ها را جمع می‌کردند! بالاخره مراسم با ورود نوازندگان آغاز شد. حدود یک ربعی را موسیقی پر سوز و عرفانی گوش دادیم تا بالاخره مراسم شروع شد. دراویش یکی یکی وارد شدند و بعد از ادای احترام و مراسم‌های ویژه چرخش را آغاز کردند. حس و حال‌شان جالب بود و دوست داشتی همان لحظه خودت هم بلند شوی و در کنارشان چرخ بخوری.

 66..JPG

تصویر 66: ایستگاه قطار سیرکچی

67..JPG

تصویر 67: سالن اجرای رقص سماع

68..JPG

تصویر 68: گروه نوازندگان و شروع رقص سماع

69..JPG 

تصویر 69: ادای احترام دراویش

70..JPG

تصویر 70: شروع چرخش دراویش

فیلم 2: رقص سماع

 

بعد از سفر که تصاویر سفر را با دوستانم مرور کردم واکنش‌شان چنین بود:

- واقعا 140 لیر دادی بری ببینی اینا می‌چرخند؟! خب خودم می‌چرخیدم برات!

- به نظرم خسته کننده است و جذابیتی نداشت.

- این همه وقت و هزینه تلف کردی اونوقت میگی پاساژ نرفتم؟!

- بزن بعدی بسه دیگه سرمون گیج رفت!

بله! رفتم و لذت هم بردم! برای دیدن جاذبه‌ای رفتم که امکان دیدنش در کشورم فراهم نبود. برای دیدن مراسمی رفتم که بارها در موردش خوانده بودم و دوست داشتم یکبار آن را ببینم. البته ایرادی نیست به دوستان و سلایق سفر متفاوت است. اما گاهی احساس خوب خودتان را برای خودتان نگه دارید و لذتش را ببرید!. امروز برنامه بازدیدمان سنگین و پرجاذبه اما لذت بخش بود. پس حدود ساعت 9 شب به هتل برگشتیم تا کمی استراحت کنیم. ناگفته نماند جهت صرفه‌جویی در هزینه‌ها از نانوایی روبرروی هتل دو عدد نان تازه گرفتیم و تن ماهی وطنی را با اشتهای تمام خوردیم.

71.jpg 

تصویر 71: نانوایی روبروی هتل

graph 2.JPG

جدول 2: هزینه‌های روز دوم

روز سوم

اسکله اسکودار و پیاده‌روی در رنگین‌کمان کوزگونجوک

امروز را به گشت‌و‌گذار در قسمت آسیایی استانبول اختصاص داده بودیم. پس صبح زود از ایستگاه تراموا Pazartekke به سمت Sirkeci رفتیم تا در اسکله آمینونو با کشتی به سمت اسکله اسکودار در قسمت آسیایی برویم. بلیط کشتی نفری 6 لیر بود و حدود نیم ساعتی را در آب‌های زیبای مرمره سپری کردیم و دورنمای زیبایی از شهر در کنار پرواز مرغان دریایی را ثبت کردیم. اسکله اسکودار هم مکانی پر شور و حال بود. ماهی‌گیران کنار ساحل مشغول و دکه‌های فروش بلال، بلوط و چای پر رونق بودند. آنقدر آسمان زیبا و مسیر ساحلی تمیز بود که تصمیم گرفتیم مسافت حدود دو کیلومتری تا محله زیبای کوزگونجوک را پیاده برویم. البته شما می‌توانید با اتوبوس به‌راحتی به آنجا برسید.

 72..jpg

تصویر 72: اسکله اسکودار و منتظران ماهی!

73..JPG

تصویر 73: اسکله اسکودار

74..JPG

تصویر 74: نمایی از پل بسفر 75..JPG

تصویر 75: نمایی رو به قسمت اروپایی از اسکله اسکودار

محله کوزگونجوک به خانه‌های رنگی و زیبایش معروف است. اگر وارد یکی از خیابان‌های اصلی آن به نام ایجادیه شوید انرژی مثبت و خوبی از آن خواهید گرفت! همانطور که تصور داشتیم درست مثل کارتون‌ها رنگارنگ و باصفا بود! گاهی سه خانه عین هم و با سه رنگ متفاوت کنار هم قرار داشتند. رنگ‌ها انرژی خاصی به این خیابان سنگفرش شده و مشجر بخشیده بودند. مانند همه‌ی نقاط استانبول بساط چای و کافه بر پا بود؛ به‌خصوص که امروز روز تعطیل‌شان هم بود. اصلا ایرادی نداشت که خانه‌ای زرد، پنجره‌اش سبز، درش بنفش و پرده‌هایش قرمز باشد! در عین اینکه بی تناسب به نظر می‌رسید ولی واقعا چشم‌نواز بود. اصلا جلوی پای‌مان را نگاه نمی‌کردیم و سر به بالا محو تماشای این رنگین‌کمان لذت‌بخش بودیم.

76..JPG

تصویر 76: خیابان ایجادیه در محله کوزگونجوک 77..JPG

تصویر 77: خانه‌های رنگارنگ در خیابان ایجادیه

78..JPG

تصویر 78: خانه‌های رنگارنگ در خیابان ایجادیه 79..JPG

تصویر 79: خانه‌های رنگارنگ در خیابان ایجادیه

فلسفه وجودی میزبانان پشمالوی استانبول

شاید باید این مطلب را اول سفرنامه می‌کفتم تا برخی حواس‌شان را جمع کنند! وقتی درون کافه‎‌ای نشسته‌اید زیرپای‌تان وول می‎‌خورند! وقتی وارد فروشگاه لباسی می‌شوید جایی بین لباس‌ها لم داده‌اند! هر یک قدم که بردارید سر و کله‌شان نمی‌دانم از کجا پیدا می‏‌شود! گربه‌های استانبول را می‎گویم! برای گربه بازانی مثل من استانبول برای خودش آرمان‌شهری است! گربه‌ها آنقدر اجتماعی هستند که گاهی به زحمت باید از سر بازشان کنید! دلیل علاقه مردم استانبول به گربه‌ها را دقیق نمی‌دانم. این که در دین‌شان مهربانی به حیوانات توصیه شده یا آن را خوش یمن می‌دانند یا هر چیز دیگر... اما این قسمت فقط مخصوص دوست‌داران گربه است. ورود بقیه ممنوع!

 80.JPG

تصویر 80: میزبانان محله کوزگونجوک

81.JPG

تصویر 81: میزبانان محله کوزگونجوک 82..JPG

تصویر 82: به وقت خواب!

83..JPG

تصویر 83: یه جای دنج

84..JPG

تصویر 84: فیگور گربه‌ای 85..JPG

تصویر 85: ایستاده در خواب!

86.JPG

تصویر 86: گربه معروف ایاصوفیه که سال‌هاست آنجاست

پیاده روی در این محله حدود دو ساعتی از وقت‌مان را گرفت. یک کنیسه و کلیسا هم در اوایل خیابان وجود داشت که البته امکان بازدید نداشت و با در زدن و زنگ زدن به جایی نرسیدیم. کمی کنار ساحل زیبایش نشستیم و با تنقلات همراه‌مان کسب انرژی کردیم تا راهی شویم. برگشت را با اتوبوس رفتیم تا زمان را از دست ندهیم و بعد از صرف ناهار در اسکله اسکودار با دلموش‌های معروف استانبول به سمت اسکله کادیکوی رفتیم.

 87.jpg

تصویر 87: ناهار در کنار اسکله

پیاده‌روی در محله مودا

امروز عزم‌مان جزم بود که فقط در کوچه و پس کوچه‌های قسمت آسیایی بچرخیم و آماده پیاده‌روی‌های طولانی بودیم. از اسکله کادیکوی آدرس خیابان بهاریه را گرفتیم. از کوچه‌های تنگ ولی پرشور کادیکوی گذشتیم تا بالاخره چشم‌مان به جمال گاو برنزی معروفش روشن شد. خیابان بهاریه به‌راحتی از طریق گوی‌های رنگی دو سمت خیابان و تراموای معروف قرمز رنگش قابل شناسایی است. حسن پیاده‌روی‌ها این است که بیشتر به مردم شهر، پوشش و فرهنگ آنها دقت می‌کنید و با دیدن تزیینات آویزان به در خانه‌ها می‌فهمید اینجا هم برای خودشان مواردی دارند که همگی طبق قانونی نانوشته به آن اعتقاد دارند. میفهمید میز و صندلی‌های کوچک چای‌خوری جزء لاینفک زندگی‌شان است و البته درک نمی‌کنید چرا آمار دختران بسیار جوان سیگار به دست اینقدر بالاست! گشتی در خیابان زدیم و راهی پارک ساحلی مودا شدیم. محله مودا هم خانه‌هایی متفاوت و زیبا داشت و کوچه‌های سنگفرش آن به پارک ساحلی ختم می‌شدند.

88..jpg 

تصویر 88: خیابان بهاریه

89..jpg

تصویر 89: گاو برنزی

در ابتدای ورود به پارک غرفه‌های مرتب و منظم صنایع دستی را خواهید دید که درست به موازات آن، باغ چای قرار دارد که محیط باصفایی کنار ساحل برای صرف چای است. پارک ساحلی لاین‌های مخصوص دوچرخه‌سواری دارد و می‌توانید در نمایی زیبا، رو به قسمت اروپایی، از گردش‌تان لذت ببرید. ساعتی را در پارگ گذراندیم و پیاده به سمت اسکله کادیکوی رفتیم تا به قسمت اروپایی برگردیم. چاشنی سفرمان را هم با یک چای ترکی روی دریا کامل کردیم.

90..jpg

تصویر 90: پارک ساحلی مودا

91..jpg

 تصویر 91: غرفه‌های فروش صنایع دستی

92..jpg

تصویر 92: باغ چای

93..JPG

تصویر 93: پارک ساحلی مودا 94..JPG

تصویر 94: پارک ساحلی مودا

95..JPG

تصویر 95: پارک ساحلی مودا

96..JPG 

تصویر 96: در مسیر کادیکوی به آمینونو

97..JPG 

تصویر 97: در مسیر کادیکوی به آمینونو (در هنگام مرمت آثار با این شیوه نمای بیرونی را حفظ می‌کردند)

فیلم 3: پارک ساحلی مودا

 

همراه با آتاتورک در پارک گلهانه

وقتی به اسکله آمینونو برگشتیم قصد کردیم تا سری به بازار ادویه بزنیم. اما با دیدن ورودی‌اش پشیمان شدیم. از شدت جمعیت زیاد ظرفیت بازار تکمیل بود و برای چند لحظه تصور کردم این حجم از آدم آن تو گیر کرده‌‏اند و حرکت نمی‏‌کنند. بنابراین بازدید در این حال و هوا لذتی نداشت. پس به سمت پارک گلهانه حرکت کردیم. از پشت ایستگاه قطار سیرکچی به گلهانه رسیدیم. پارکی دلباز و مصفا که پیش از این قسمتی از محوطه کاخ توپکاپی بوده است و الان با حصارکشی از آن جدا شده است. در مرتفع‌‏ترین نقطه پارک کمی استراحت کردیم و بعد گشتی در پارک زدیم تا به مجسمه آتاتورک رسیدیدم.

 98..jpg

تصویر 98: نمایی از پارک گلهانه

99..jpg 

تصویر 99: مجسمه آتاتورک

گفته شده بعد از پیروزی ترکیه، اولین مجسمه آتاتورک را در این پارک نصب کردند. چندین دقیقه منتظر ماندم تا گردشگر عزیز از بغل جناب آتاتورک پایین بیاید تا عکسی بگیرم! اتفاقی غریب که گاهی در این سفر زیاد می‌دیدم و یک قشر خاص از گردشگر‌ها علاقه خاصی داشتند حتما کاملا بغل مجسمه‌ها بنشینند و عکس بگیرند (که خوشبختانه ایرانی نبودند!). خب از مجسمه خدای پوسیدون در آکواریوم استانبول و کمر مبارک گاو برنزی در خیابان بهاریه گذشتیم، اما آخه آتاتورک هم؟!

درب ورودی پارک همان ورودی کاخ توپکاپی هم محسوب می‌شود. بساط بلال کبابی، بلوط و سمیت هم برپا است و مقاومت در برابرشان دشوار. بازدید امروزمان پیاده‌روی زیادی داشت. پس کم کم آماده شدیم به هتل برگردیم تا برای فردا پر انرژی باشیم.

100..jpg

تصویر 100: پاویلیون انتهای پارک، مکانی که سلطان عثمانی از بالایش نظاره‌گر مراسم‌ها بود

101..jpg

تصویر 101: بلال کبابی graph 3.JPG

جدول 3: هزینه‌های روز سوم

روز چهارم

بازدید از آکواریوم استانبول

صبح زود از ایستگاه تراموای Pazartekke به ایستگاه مارماری Sirkeci رفتیم. با مارماری در ایستگاه Akvarium پیاده شدیم و با 5 دقیقه پیاده‌روی به آکواریوم استانبول رسیدیم. این آکواریوم یکی از بزرگ‌ترین آکواریوم‌های موضوعی جهان است و هر قسمتش مختص یک دریا یا منطقه است:

دریای سیاه، تنگه استانبول، تنگه داردانل، دریای اژه، کانال سوئز، دریای سرخ، قاره جنوبگان، دریای مدیترانه، تنگه جبل الطارق، شرق اقیانوس اطلس، اواسط آتلانتیک، غربی اقیانوس اطلس، کانال پاناما، اقیانوس آرام، ناتیلوس (زیردریایی) و در آخر جنگل بارانی آمازون. بلیط آکواریوم 99 لیر است که با کارت گردشگری‌ام برای هر نفر 69 لیر پرداخت کردیم. ورودتان با قدم گذاشتن در کشتی نوح آغاز خواهد شد.

102..jpg

تصویر 102: باجه فروش بلیط آکواریم

سلیقه خوبی در نورپردازی و تابلوی شرح گونه‌ها در هر قسمت وجود داشت. همچنین خلاقیت به کار رفته در قسمت‌های مختلف، بازدید را بسیار جذاب کرده بود. مانند زیردریایی ناتیلیوس، مجسمه پوسیدون خدای اقیانوس‌ها و بالکن زیبایی که نمایی فوق‌العاده رو به دریا داشت. در قالب تصاویر گشتی در این آکواریوم بزنید.

103..JPG

تصویر 103: نمایی از کشتی حضرت نوح

104..JPG

تصویر 104: سالن مدیترانه 105..jpg

تصویر 105: سالن قطب شمال

106.JPG

تصویر 106: سالن دریای مرمره

107.JPG

تصویر 107: پوسیدون خدای اقیانوس‎ها (پوسیدون بنده خدا یک ثانیه هم تنها نموند!)

108..JPG

تصویر 108: کانال پاناما

109..JPG

تصویر 109: کانال پاناما

110..JPG 

تصویر 110: نمایی از آکواریوم

111.JPG

تصویر 111: ساکن پر ابهت آکواریوم

112.JPG

تصویر 112: نمایی زیبا رو به دریا

اما حسن ختام آکواریوم جنگل آمازون است. در این محیط شبیه‌سازی آب‌و‌هوای آمازون صورت گرفته است. محیط سالن دم کرده و شرجی بود و حس می‌کردیم داخل طبیعت هستیم. ماهی‌های بزرگ مختص آمازون در آکواریوم نگهداری می‌شدند و قورباغه‌های سمی جذاب و خوش‌رنگ، درون جعبه‌های شیشه‌ای قرار داشتند. بازدید از این آکواریوم سه ساعت زمان برد.

113.JPG

تصویر 113: سالن جنگل آمازون 114.jpg

تصویر 114: ماهی‌های جنگل آمازون

115..JPG

تصویر 115: محفظه نگهداری قورباغه‌های سمی

بعد از آکواریوم با کمی پیاده‌روی به محوطه ساحلی فلوریا خواهید رسید. البته پلاژهای ساحلی فلوریا به‌دلیل سردی هوا بسته بودند. اما در پارک کنار آن می‌توانید چند دقیقه‌ای را از نمای زیبای ساحلش لذت ببرید.

116..jpg 

تصویر 116: ساحل فلوریا

فیلم 4: آکواریوم استانبول

استانبول کوچک: مینیاتورک

بعد از بازدید از آکواریوم با مارماری به آمینونو برگشتیم و راهی ایستگاه اتوبوس شدیم تا به مینیاتورک برویم. از راننده‌ها پرس‌و‌جو کردیم که کدام اتوبوس به مینیاتورک می‌رود. اما همانطور که گفتم زبان انگلیسی ضعیفی داشتند. راننده فقط با کلمه مینیاتورک متوجه منظور ما شد. با ترکی چیزی گفت ما هم نفهمیدیم!. شروع کرد روی ساعت مچی عقربه‌ای خود اعداد را نشان‌مان داد که در حقیقت شماره اتوبوس بود! شماره 73! راننده دیگری هم موبایلش را درآورد و با ماشین حساب شماره اتوبوس را برای‌مان تایپ کرد. تلاش‌شان بسیار دوست داشتنی و قابل تقدیر بود! گشت‌وگذارمان با اتوبوس هم عالی بود. حالا نقاطی از شهر را می‌دیدم که آرزو می‌کردم ای کاش وقت بیشتری داشتم و به بازدیدشان می‌رفتم. بالاخره به مینیاتورک رسیدیم. بلیط 15 لیری آن را پرداخت کردیم و وارد بالکن بزرگ آن شدیم که می‌توانستیم نمای کلی از پارک را ببینیم.

 117..jpg

تصویر 117: نمایی کلی از پارک مینیاتورک

مینیاتورک را بسیار دوست داشتم. به جز استانبول از چند شهر دیگر ترکیه (و حتی غیر ترکیه) هم آثاری در آنجا وجود داشت. در هنگام بازدید واقعی از بناها تنها نمای داخلی آنها را درست می‌دیدم. در حالی‌که معماری بیرونی کاخ‌ها و مساجد عثمانی بسیار زیباست ولی به‌دلیل بزرگی‌شان شما نمی‌توانید گاهی در یک قاب کلی آن‌ها را ببینید. اما به لطف مینیاتورک می‌توانستیم نمای بیرونی بناها و سازه‌های معروف را با جزییات کامل و واقعی مشاهده کنیم. مثل مسجد سلطان احمد که گنبدهای کوچک و بزرگش بسیار عالی بودند ولی در موقع بازدید نمایی فراهم نبود تا آنها را از بالا ببینید؛ اما مینیاتورک این امکان را فراهم آورده بود. حالا شما قدم در قلمرو عثمانی گذاشته‌اید!

118..jpg

تصویر 118: ماکت مسجد سلطان احمد، ایاصوفیه و میدان هیپودرم

119..JPG 

تصویر 119: ماکت مسجد الاقصی 120..JPG

تصویر 120: ماکت کاپادوکیا

121..JPG

تصویر 121: مسجد کبیر بورسا

در انتهای پارک هم پل بسفر به صورت نمادین ساخته شده است و شما می‌توانید روی آن قدم بگذارید. اگر به معماری بناها علاقمند هستید بازدید از این پارک را به شما توصیه می‌کنم. این پارک چندان شلوغ نبود و شاید دلیلش این بود که از سایر جاذبه‌ها فاصله داشت و در نقطه دیگری از شهر قرار گرفته بود. اما به شخصه بازدیدش برایم بسیار سودمند و جالب بود و باعث شد دو ساعتی را در پارک بگذرانیم. پیاده‌روی طولانی پارک کمی خسته‌مان کرده بود و با تنقلات‌مان کمی کسب انرژی کردیم. مقصد بعدی تپه پیرلوتی بود.

122..jpg

تصویر 122: نمایی از پارک و گردشگر‌های آسیایی

123..JPG

تصویر 123: نمایی از پل بسفر (سمت چپ تصویر)

فیلم 5 : پارک مینیاتورک 

بر فراز استانبول: تپه پیرلوتی

در برنامه‌ریزی سفر یک نقطه را مشخص کرده بودم که نمایی از بالای استانبول داشته باشد. در بین تپه چاملیجا، برج گالاتا، برج سفیر و تپه پیرلوتی، آخری را انتخاب کرده بودم. با پرس‌و‌جو متوجه شدیم از مینیاتورک اتوبوس مستقیمی به پیرلوتی وجود ندارد و بهتر است با تاکسی برویم. به‌دلیل گرانی تاکسی‌ها، در چند روز گذشته از تاکسی استفاده نکرده بودیم. اما حالا توفیق اجباری و گرانی بود که توانسته باشیم تمام وسایل نقلیه استانبول را تجربه کنیم. راننده تاکسی‌متر را روشن کرد. من هم انگار که ثانیه شمار بمب ساعتی را کار انداخته باشند مدام یک چشمم به تاکسی‌متر بود و چشم دیگرم به نقشه تا راننده بیخود مسیر را نپیچاند. انگار که اگر کیلومتر شمار عدد زیادی را نشان می‌داد وسط راه باید در را باز می‌کردیم و بیرون می‌پریدیم! خوشبختانه راننده منصفی بود و در وقت مناسب و مسیری که روی نقشه مشخص کرده بودم با 15 دقیقه و حدود 23 لیر ما را به آنجا رساند.

124..JPG

تصویر 124: بالکن بزرگ پیرلوتی بر فراز استانبول 125..JPG

تصویر 125: نمایی از استانبول از بالای تپه پیرلوتی

126..JPG

تصویر 126: نمایی از استانبول از بالای تپه پیرلوتی

127..JPG

تصویر 127: نمایی از استانبول از بالای تپه پیرلوتی

البته کمی اشتباه کرده بودم. تصورم این بود که ما را در حقیقت به پای تله‌کابین می‌برد اما الان در حقیقت بالای تپه بودیم که چه بهتر البته! نمای استانبول از بالای پیرلوتی فوق‌العاده بود. بالکن بزرگی کنار ایستگاه تله‌کابین و در بالای تپه وجود داشت که با خیال راحت می‌توانستیم مدت‌ها آن بالا بمانیم و از نمای دریای مرمره لذت ببریم. چندین کافه هم در آنجا وجود داشت که مثل همه جای استانبول بساط چای‌شان بر پا بود. مسیر برگشت را پیاده از بین آرامستان قدیمی که سراشیب بود طی کردیم. به نظرم مزارها خیلی چسبیده به هم بودند و گاهاً تردد در بین آن‌ها مشکل به نظر می‌رسید. بر خلاف برخی دوستان که در سفرنامه‌ها فضای آن را ترسناک بیان کرده بودند به نظرم بسیار با صفا و پر آرامش آمد.

 128..JPG

تصویر 128: استانبول از میان درختان آرامستان

129..JPG

تصویر 129: مسیر سنگفرش آرامستان

ما که پیرلوتی را از انتهایش شروع کرده بودیم حالا تازه به میدان اول راهش رسیدیم. کمی استراحت کردیم و قصد کردیم تا ایستگاه تراموا کمی پیاده برویم تا این منطقه از شهر را هم ببینم (البته کمی منظورم حدود 2 کیلومتر بود!). به ایستگاه تراموای Demirkapi رسیدیم و با خط T1 در ایستگاه Fetihkapi پیاده شدیم تا به هتل برسیم. ساعت حدود 10 شب بود. دیگر جانی نداشتیم تا طبق برنامه، گشت دوباره‌ای در خیابان استقلال بزنیم!

graph 4.JPG

جدول 4: هزینه‌های روز چهارم

روز پنجم

آرامش در بویوک آدا

حسن ختام سفرمان را جزیره زیبای بویوک آدا انتخاب کرده بودم تا با کسب آرامش از استانبول خداحافظی کنیم. اولین حرکت کشتی از اسکله آمینونو ساعت 9 بود که کمی دیر رسیدیم و باید تا ساعت 10:10 منتظر می‌ماندیم. از فرصت استفاده کردیم و دوباره به سمت پل گالاتا رفتیم. ساعت 10 برگشتیم و بالاخره سوار کشتی شدیم. حدود یک ساعت و 45 دقیقه در راه بودیم. کشتی در سه جای دیگر قبل از بویوک آدا توقف داشت. کادیکوی، بورگوزآدا، هایبلی آدا و در آخر بویوک آدا. نمای جزیره‌ها از دور بسیار جذاب و پر انرژی بود.

130..JPG

تصویر 130: در مسیر رسیدن به بویوک آدا 131..jpg

تصویر 131: در مسیر رسیدن به بویوک آدا 132..jpg

تصویر 132: در مسیر رسیدن به بویوک آدا

درون کشتی چند دست‌فروش خیلی جذاب محصولات‌شان را، مانند پوست‌کن میوه و آبمیوه‌گیری‌های کوچک دستی، را عرضه می‌کردند و در آنجا احساس کردم فرهنگ مردم ترکیه به کشور خودمان بسیار نزدیک است. بالاخره به جزیره بویوک آدا رسیدیم و راهی میدان ساعت معروفش شدیم. ابتدا قصد داشتیم دوچرخه کرایه کنیم ولی بعد منصرف شدیم و تصمیم گرفتیم پیاده برویم تا جزیره را با آرامش بیشتری ببینیم.

133...JPG

تصویر 133: جزیره بورگوز آدا

134..JPG 

تصویر 134: جزیره هایبلی آدا 135..JPG

تصویر 135: اسکله جزیره بویوک آدا

بیوک آدا جزیره‌ای است که به جز ماشین پلیس، آتش‌نشانی و آمبولانس در ظاهر ماشین دیگری در آن تردد نمی‌کند. البته در سال‎‌های اخیر موتورها و ماشین‌های کوچک برقی و قابل شارژ به‌ندرت به آن اضافه شده‌اند. اما جاذبه اصلی آن برای گردشگر‌ها، نمای زیبای خانه ویلاهای رنگارنگ‌شان است که همگی غرق در گل و گیاه هستند. آرامش در جزیره حس می‌شد و تنها صدای درشکه‌سواران این آرامش را به هم می‌زد.

136.JPG

تصویر 136: خیابان ابتدای جزیره بویوک آدا 137..JPG

تصویر 137: تردد درشکه‌ها در جزیره بویوک آدا 138..JPG

تصویر 138: خانه‌ی زیبای mizzi kosku

139..JPG 

تصویر 139: خانه‌های ویلایی جزیره بویوک آدا 140..JPG

تصویر 140: خانه‌های ویلایی جزیره بویوک آدا

141..JPG

تصویر 141: خانه‌های ویلایی جزیره بویوک آدا

142..JPG 

تصویر 142: خانه‌های ویلایی جزیره بویوک آدا

بالاخره به جنگل‌های بلوط رسیدیم و کمی استراحت کردیم هنوز 20 دقیقه‌ای مسیر داشتیم. هدف‌مان دیدن کلیسای ایایورگی، در بالای یوجه تپه و بر فراز جزیره بود. اینجا سراشیبی تندی بود که دیگر خبری از دوچرخه و درشکه نبود و حدود یک کیلومتری را باید پیاده می‌رفتیم. نمای مسیر رو به دریا فوق‌العاده زیبا بود. در ابتدای مسیر نخ‌هایی را زیر دست و پا دیدم که همین‌طور تا بالا ادامه داشتند. ابتدا متوجه نشدم جریان چیست. اما چند نفر را دیدم که از ابتدای مسیر نخی را گره زده بودند و آن را با خود به بالای تپه می‌کشاندند و آنجا به درخت یا سنگی گره می‌زدند. انگار این کار برای برآوردن حاجت‌شان بود. مشخص بود این کلیسا بسیار مورد احترام مردم منطقه است.

 143..JPG

تصویر 143: پیاده‌روی در کنار جنگل‌های بلوط در جزیره بویوک آدا

144..JPG 

تصویر 144: نمایی رو به دریا سر مسیر کلیسا در جزیره بویوک آدا

145.JPG 

تصویر 145: مسیر پیاده‌روی به سمت کلیسا در جزیره بویوک آدا 146.JPG

تصویر 146: نخ‌هایی برای نذر و نیاز در مسیر کلیسا در جزیره بویوک آدا 147.JPG

تصویر 147: دست‌فروشان سر مسیر کلیسا در جزیره بویوک آدا 148.JPG

تصویر 148: نمایی زیبا رو به استانبول سر مسیر کلیسا در جزیره بویوک آدا 

جلوی ورودی کلیسا علاوه بر ماشین پلیس، چند نفر از گارد پلیس هم ایستاده بودند. عکاسی درون کلیسا ممنوع بود. قبل از ورود می‌توانستید شمعی برای روشن کردن درون کلیسا تهیه کنید. کلیسا فضای مدور محدودی داشت و در حقیقت یک زیارتگاه بود. اینجا خبری از ردیف نیمکت‌ها نبود و تنها صندلی‌های بلندی دورتادورش چیده شده بود که افراد برای دعا روی آن می‌نشستند. ظرفی شیشه‌ای هم وجود داشت که درخواست‌های‌شان را روی تکه‌ای غذا می‌نوشتند و درون آن می‌انداختند. از حس و حال مردم مشخص بود که مکان مذهبی مهمی برای‌شان محسوب می‌شود.

149..JPG

تصویر 149: کلیسای ایایورگی

150.JPG

 تصویر 150: مکان تهیه شمع

151.jpg

تصویر 151: عکس از درون کلیسا (عکس از سایت nomadicniko.com)

بعد از کلیسا به رستوران ycetepe kir gazinosa  در مجاورت کلیسا رفتیم. میزهای رستوران در فضای باز و رو به دریا چیده شده بودند. سفارش ما تاووک (جوجه کباب) و کادوس (کباب بره) بود که طبق پیش‌بینی‌های‌مان باز هم حجم غذاها کم بود! بعد از غذا نیم ساعتی در جزیره گشت زدیم و پیاده قصد برگشت کردیم. خوشبختانه مسیر سراشیب بود و قسمتی از آن را از درون جنگل‌های بلوط طی کردیم. سعی کردیم تا ساعت 4 به کشتی برسیم که به موقع رسیدیم.

152.JPG

تصویر 152: میزهای رستوران رو به دریا در مجاورت کلیسای ایایورگی

153.jpg 

تصویر 153: وعده ناهار در رستوران مجاور کلیسای ایایورگی

154.JPG

تصویر 154: نمایی زیبا موقع صرف ناهار در رستوران مجاور کلیسای ایایورگی

155.JPG

تصویر 155: نمایی از بالای یوجه تپه در جزیره بویوک آدا 156.JPG

تصویر 156: نذر و نیازها در کلیسای ایایورگی

بعد از رسیدن به اسکله آمینونو به سمت بازار بزرگ استانبول رفتیم تا بلکه سوغاتی برای خاندان بخریم. نم نم باران شروع شده بود و این گونه روز اول و آخر سفرمان را تلطیف کرده بود. درون بازار رنگ و لعاب‌های باسلق‌ها حسابی چشمم را گرفته بود. چند مغازه‌ای قیمت کردیم و البته چند نمونه‌ای تست کردیم که همگی عالی بودند. کمی معطل شدیم برای تصمیم‌گیری؛ چرا که قیمت جعبه نازنین که در تصویر می‌بینید 230 لیر بود یعنی 57500 تومان ناقابل. از همان دم مغازه، لحظه‌ی خوردن باسلق‌های دلبندم را تداعی کردیم و خنده‌مان گرفت. با توجه به مدیریت هزینه، کمتر از میزانی که پیش‌بینی کرده بودم هزینه کرده بودیم و حالا می‌توانستیم باسلق‌ها را بخریم! پس جعبه را بغل زدیم و زیر باران روانه‌ی ایستگاه گلهانه شدیم. کمی در هتل استراحت کردیم و مشغول جمع کردن وسایل شدیم. آخرین چای را هم در کنار پنجره هتل به تماشای استانبول نشستیم.

 157..jpg

تصویر 157: بازار بزرگ استانبول 158..jpg

تصویر 158: جعبه نازنین باسلق‎‌ها

graph 5.JPG

جدول 5: هزینه‏‌های روز پنجم

مسئله این است: شهر همسایه یا کشور همسایه!؟ 

 پرواز فردا ساعت 12 ظهر بود و مجالی برای گردش بیشتر نمی‌داد چراکه فاصله فرودگاه از شهر زیاد بود و باید سراغ چندین مسافر دیگر از بقیه هتل‌ها هم می‌رفتیم. خوشبختانه پرواز بدون تاخیر انجام شد و در نهایت ساعت 3 و نیم بعداز‌ظهر در فرودگاه امام خمینی (ره) بودیم. یک روز را در تهران کنار اقوام گذراندیم و روز بعدش راهی اهواز شدیم. این سفر در مجموع برای ما دو نفر 10.765.000 تومان تمام شد که 7.300.00 آن هزینه بلیط و هتل و 3.465.000 تومان آن مربوط به سایر مخارج بود (1386 لیر با قیمت هر لیر حدود 2500 تومان). از روز اول دوستانم به من گوشزد کردند که اگر یک‌بار از ایران خارج شوی معتاد سفرهای خارجی می‌شوی! حالا منظورشان را درک کردم. شنبه صبح اولین کارم این بود که قیمت تورهای کشورهای همسایه را بگیرم! باورم نمی‌شد دارم این کار را می‌کنم. کمی به خودم آمدم و خودم را جمع‌و‌جور کردم و از این جوگرفتگی سفر خارجی خنده‌ام گرفت. سایت‌ها را بستم و لیست ایرانگردی‌هایم را باز کردم تا سفر بعدی را مشخص کنم. باز هم مثل تصمیم روز اول سفر یک چیزی گوشه ذهنم را قلقلک می داد! شما فکر می‌کنید چه چیزی بود؟!

 

نویسنده: ویدا مهین پو

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر