استانبولستان

4.4
از 39 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
استانبولستان + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
29 اردیبهشت 1399 09:00
65
17.3K

ماجرای سفر ما به استانبول از آنجا شروع شد که تقریبا یکماه قبل از رفتن به استانبول،  از طرف سایت لست سکند، بنده به عنوان یکی از اعضای فعال در لست گرام به سفر رایگان کوش آداسی انتخاب شدم ولی از شانس بد، تاریخ انقضا گذرنامه من تمام شده بود و تا روز موعود هم نمیشد این مساله رو حل کرد. البته با توجه به اینکه این سفر همراه نداشت، زیاد هم مایل نبودم بدون همسر و پسرم به این سفر بروم.

این قضیه تمام شد و خوش بحال کسی شد که به عنوان نفر جایگزین به جای من به کوش آداسی رفت. بعد از یکماه دوباره مسابقه نقدوبررسی لست سکند با اسپانسری آژانس مسافرتی  گلفام سفر شروع شد و من با توجه به آماده بودن گذرنامه مصمم به بردن جایزه بودم.

زمان قرعه کشی فرارسید و با استرس و هیجان زیاد، همراه همکاران که با تشویق من عضو لست گرام شده بودند و شانسی برای جایزه داشتند،  منتظر اعلام نفرات برنده بودیم که بالاخره سعی و تلاشهایم به ثمر نشست به عنوان نفر سوم با یک همراه برنده تور استانبول به مدت سه شب شدم. کلی خوشحال شدم و با استرس و هیجان فراوان شروع به آماده کردن مقدمات سفر شدیم.

با توجه به اینکه ما اهل تبریز هستیم و شروع سفر از تهران بود، بنابراین برنامه ریزی ما یک روز قبل از پرواز به استانبول شروع میشد .پرواز ما روز پنجشنبه10/11/98 ساعت 4:30 صبح بود و برای روز چهارشنبه ساعت 14:30 دو عدد بلیط اتوبوس تبریز به تهران بصورت اینترنتی، نفری 66000 تومان خریدم .

 

روز اول(چهارشنبه)

با آماده کردن وسایل و با کمک پدرم نیم ساعت قبل حرکت به ترمینال بزرگ تبریز رسیدیم.

تصویر1(ترمینال تبریز)

1.jpg

تصویر 2

2.jpg

سوار اتوبوس شدیم و منتظر حرکت.ولی امروز تعطیل رسمی بود و به جز ما و چند نفر دیگر، مسافری داخل اتوبوس نبود و مجبور شدیم منتظر بمانیم تا اتوبوس پر شود.تا حدودی به راننده هم حق میدادیم تا مسافران دیگری هم سوار کند، ولی از آن طرف استرس داشتیم که به پرواز نرسیم. با دو ساعت تاخیر بالاخره اتوبوس راهی شد و سفر ما شروع شد.

بعد از حدود 7 ساعت رسیدیم ترمینال غرب تهران .ورودی ترمینال پیاده شدیم و با چانه زدن یا یک راننده و پرداخت کرایه 60.000 تومانی خودمان را به فرودگاه امام رساندیم.

 

روز دوم(پنجشنبه)

حدود چهار ساعت تا پرواز زمان داشتیم و منتظر بودیم تا کانتر صدور کارت پرواز باز شود . بحث ویروس کرونا هم داغ بود و بعضی مسافران با ماسک و دستکش عازم سفر بودند . از شانس بد ما هم فرودگاه پر از مسافران چینی بود و  ترس از کرونا باعث شد از مسافران چینی فاصله بگیریم.

حدود سه ساعت مانده به پرواز کانتر صدور پرواز باز شد و کارت پروازمان صادر شد و بعد از زده شدن مهر خروج از کشور به سالن ترانزیت رفتیم .

پرواز ما راس ساعت و با هواپیمای ایرباس 321 هواپیمایی اطلس گلوبال انجام شد . مهماندارهای هواپیما که یک از آنها ایرانی بود، بسیار مودب بودند و سعی میکردند با حوصله پاسخگوی مسافران باشند . با توجه به اینکه چند ردیف از صندلی های آخر هواپیما خالی بودند، با درخواست ما و موافقت و کمک آنها به ردیف های خالی رفتیم. بعد از مدتی پذیرایی شروع شد و بسته غذایی شامل بورک پنیری ، نوشابه، مربا، پنیر و نان بود. پرواز ما حدود 2 ساعت و 45 دقیقه طول کشید و در کل سفر با هواپیمایی اطلس گلوبال، با توجه به رفتار مهماندارانش و سایر خدماتی که ارائه کردند رضایت بخش بود .

فرودگاه تازه تاسیس استانبول واقعا بینظیر و بزرگ بود و آنچه در فضای مجازی و بعضا خبرها شنیده بودیم واقعیت داشت. معماری متفاوت ، خدمات ارائه شده ، سرویس های بهداشتی ، فروشگاه ها و کافه های متنوع و لوکس و .... همه و همه در جهت تبدیل کردن استانبول به قطب گردشگری دنیا نقش مهمی ایفا میکرد و خواهد کرد.

تصویر3(فرودگاه استانبول)

3.jpg

تصویر 4(فرودگاه استانبول)

4.jpg

با تحویل گرفتن وسایل و چمدان ها نوبت  پیدا کردن تور لیدر بود . بعد از کمی جستجور بالاخره یک خانمی را که همه ایرانی ها دورش جمع شده بودند را پیدا کردیم و بعد از کلی معطلی و جمع شدن همه مسافران سوار مینی بوس ها شدیم . آنقدر بی نظمی بود که تصمیم گرفتیم در سفرهای آتی خودمان با تاکسی یا هر چیز دیگری به هتل برویم.

فرودگاه جدید حدودا یک ساعتی بیرون از استانبول قرار داشت و مسیر با داشتن فرزند کوچک که کمی هم خسته و بی حوصله شده بود به نظر طولانی شده بود . خانم تور لیدر میخواست شروع به معرفی استانبول و تورهای خودشون بکنه  که آراس خان شروع به جیغ و گریه کرد و هر کاری کردیم تا بتوانیم آرامش کنیم نشد که نشد .انگار جیغ و گریه آراس هم خانم تور لیدر ما را ناراحت کرد و وقتی ازش خواستم ما رو از همه اول به هتلمون برساند قبول نکرد .

نزدیک میدان تکسیم بودیم،  نخواستیم بیش تر موجب اذیت مسافران دیگر بشیم و تصمیم گرفتیم بقیه راه را خودمان برویم. با گوگل مپ و کمک گرفتن از خود مردم استانبول هتل چهار ستاره گرند اوزتانیک که دو کوچه با میدان تکسیم فاصله داشت ،پیدا کردیم.

ساعت 10 صبح بود و حدود 4 ساعت تا تحویل اتاقمان باید منتظر میماندیم. رسپشن هتل با دیدن فرزندمان سعی کردند خیلی سریع اتاق را آماده کنند . نزدیک ساعت 12 بود که اتاق ما حاضر شد بالاخره بعد از سفر طولانی این فرصت را داشتیم تا دوش گرفته و استراحت بکنیم و برای گردش در استانبول آماده بشویم.

طبیعتا اولین جایی که دوست داشتیم برویم میدان تکسیم و خیابان استقلال بود .حدود 5 دقیقه فاصله هتل ما با میدان تکسیم بود . اطراف هتل ما پر بود از کافه ها ، رستوران ها، سوپرمارکت ها و.... همین باعث شده بود بسیار پر ازدحام و پر جنب وجوش باشد.

تصویر 5

5.jpg

میدان تکسیم قلب تپنده استانبول و در واقع مبدا هر گونه خروش مردم استانبول چه در جنبش های ضد دولتی ، چه راهپیمایی های مسالمت آمیز و حتی کارهای خیرخواهانه که در طول مدتی که آنجا بودیم بارها اکیب های سیار انتقال خون در همین میدان میزبان  مردمی بودند که میخواستند خون اهدا بکنند.

میدان تکسیم در قسمت اروپایی استانبول قرار دارد و یادبود جمهوریت نیز با مجسمه آتاتورک در همین میدان هست.

تصویر6 

6.jpg

تصویر 7

7.jpg

جدای از اینکه این مکان یک محل تاریخی و گردشگری مهم در استانبول است اما وجود پرندگان بسیار زیبا، این میدان را جذاب و منحصر به فرد کرده بود.

پرندگان میدان، فضای بسیار زیبایی برای عکاسی به وجورد آورده بودند و هر کسی با یک ژستی عکاسی میکرد.

تصویر 8

8.jpg

تصویر 9

9.JPG

بعد عکاسی از میدان تکسیم( Taksim meydani) ، نوبت پر جنب وجوش ترین خیابان استانبول که خیلی هم در موردش در سفرنامه های دوستان عزیز خوانده بودم ،یعنی خیابان استقلال(istiklal caddesi) بود. خیابان استقلال به طول تقریبی 2 کیلومتر در کنار میدان تکسیم قرار دارد.

تصویر 10

10.jpg

این خیابان پر است از رستوران های سنتی ترکیه، فست فودهای معروف مثل کینگ برگر،مک دونالد و ...  پر از کافه های بزرگ و کوچک با دکوراسیون فانتزی و کلاسیک ، برندهای مطرح لباس ، شیرینی فروشی ها، مساجد متعدد و کلیسا و ... . در این خیابان هر چقدر پیش میروی ساختمان هایی با نمای رومی ،کافه های زیبا،  گروه های موسیقی تمامی ندارد و آنقدر محو فضای این خیابان می شوی که متوجه گذر زمان نمیشوی.

زیبایی و هیجان این خیابان در جمله نمیگنجد، ساختمان هایی خیلی قدیمی بازمانده عثمانی بسیار زیبا، مغازه های مجلل ، بوی قهوه ترک  کافه ها که صدایشان در کوچه پس کوچه های استقلال پیچیده و در کنار همه این ها ،گذر تراموا قرمز با صدای خاص خودش و ازدحام جمعیتی که از هر ملیتی بودند، تابلو نقاشی زندگی روزمره مردماین قسمت از استانبول بود.  این خیابان را با خواندن و شنیدن نمیشود حس کرد، استقلال جایی هست که باید در آنجا حضور داشته باشی و قدم به قدم لمسش کنید .

تصویر 11

11.jpg

تصویر 12

12.jpg

تصویر 13

13.jpg

تصویر 14

14.jpg

در حال قدم زدن بودیم که رسیدیم به کلیسای سنت آنتونیو ، بدون بلیط وارد این مجموعه تاریخی و مذهبی شدیم . این کلیسا در زمان رومیان و توسط ایتالیایی ها که آن زمان در استانبول زندگی میکردند به سبک نئوگوتیک ساخته شده بود.داخل حیاط کلیسا یک درخت کاج تزئین شده بزرگ و مجسمه پاپ قرار داشت. نمای خود ساختمان کلیسا ترکیبی از سنگ و آجر و همچنین نقاشی هایی از حضرت مریم و حضرت عیسی بود.

تصویر15

15.jpg

تصویر 16

16.jpg

بعد از کند و کاو و عکاسی از حیاط کلیسا رفتیم داخل کلیسا  صدای دعاخوانی داخل کلیسا، نور کم کلیسا و شمع هایی که در گوشه ای از کلیسا روشن کرده بودند، سکانس هایی از کلیساهای فیلم های رومی که قبلا دیده بودم را برای من تداعی می کردند. عده ای از مسیحیان استانبول مشغول راز و نیاز و عده ای هم مثل ما مشغول عکاسی و سرک کشیدن به گوشه گوشه کلیسا بودند .

تصویر17

17.jpg

تصویر 18

18.jpg

تجربه جالبی برای من و همسرم بود که جز یکی دو تا بیشتر کلیسا ندیده بودیم و دوست داشتیم در سفر دیگرمان به استانبول دوباره به این کلیسا سری بزنیم.

بعد از کلیسا خیابان استقلال را باید به انتها می رساندیم مگر تمامی دارد جذابیت خیابان.

تصویر 19

19.jpg

نکته ای که در طول خیابان استقلال برای ما بسیار جالب بود، گردشگران عرب بودند که اکثر مردانشان با سری  خونی بودند (البته به تعبیر خانم بنده) انگار که کاشت مو در ترکیه بهتر یا با هزینه کمتری انجام میگرفت و  البته توریست درمانی شاید راه جدیدی برای کسب درآمد ترکیه هست .

انتهای خیابان استقلال میرسید به برج گالاتا .امضای شهر استانبول، که از هر نقطه این شهر خودنمایی میکرد. اثری که همیشه در سریال های ترکیه به عنوان نماد استانبول نمایش داده می شود . این برج سنگی و به بلندای 67 متر دارای تاریخی به اندازه ارتفاع خود است . این برج قرن 14 میلادی با هدف نظامی در این منطقه ساخته شد و بارها بدلیل زلزله و آتش سوزی مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت. بعد از تغییرات متعدد در نوع کاربری آن، بالاخره با هدف گردشگری مورد بهره برداری قرار گرفت دوست داشتیم از داخل ، بام و همچنین رستوران برج هم دیدن کنیم ولی وقتی با صفی طولانی مواجهه شدیم تصمیم بر آن شد تا روزی دیگر و شاید سفری دیگر.

تصویر 20

20.jpg

تصویر21

21.jpg

تصویر22

22.jpg

تصویر23(صف طولانی برای ورود به برج گالاتا)

23.jpg

ما که تا اینجا آمده بودیم بنابراین هدف بعدی ما پل گالاتا بود . با پرس و جو متوجه شدیم از کوچه پس کوچه های پشت برج گالاتا میشد به آنجا رسید.

تصویر24(نمایی ازبرج گالاتا ازکوچه پس کوچه های استانبول)

24.jpg

چه کوچه هایی ، باریک و تو درتو با شیب زیاد مخصوصا برای ما که کالسکه و خود آراس جان که داخلش آرمیده بود ،کلی کار را سخت میکرد . ولی خیال برگشتن هم نداشتیم و راه را ادامه دادیم . در همین کوچه پس کوچه کافه هایی خیلی کوچک و دوست داشتنی هم بودند که پیش خودم فکر کردم کی میاد اینجا، ولی خوب مطمئنا مشتری خاص خودش را دارند.

تصویر25

25.jpg

  در همین کوچه پس کوچه های منطقه گالاتا بعضا ساختمانهایی بودند که بسیار زشت و حتی متروکه بودند و  دیدن آنها تو ذوق آدم میزد و به ما یادآوری میکرد که استانبول فقط مکان ها و ساختمان های زیبا و تاریخی نیست و مثل هر جای دنیا مخصوصا جاهایی که تو چشم نیست مخروبه و غیرزیبا هم میتواند داشته باشد.

خان آخر ما برای رسیدن به مقصد، پایین آمدن از پله های رنگی کوچه منتهی به پل گالاتا بود و مجبور شدیم آراس خان و کالسکه اش را با  کمک همسرم با دست تا پایین پله ها حمل کنیم.

تصویر26

26.jpg

نزدیک غروب بود که رسیدیم پل گالاتا. یکی از پل هایی که قسمت آسیایی و اروپایی استانبول را به هم وصل میکند همین پل میباشد. زیر پل گالاتا رستوران هایی بودند که غذاهای دریایی سرو میکردند ولی ما قصد خوردن غذای دریایی را  نداشتیم. ما که با پای پیاده از هتل به این پل رسیده بودیم میتوانستیم از طریق تراموا هم خودمان رو به اینجا برسانیم. پل گالاتا به بسیاری از مکان های دیدنی و بناهای عظیم استانبول مشرف است و عکاسی از روی این پل بسیار لذت بخش بود.

تصویر27

27.jpg

تصویر28

28.jpg

تصویر29

29.png

کنار پل گالاتا یک بلال فروشی بود که وقتی بوی  بلال ها به مشامم رسید از خود بی خود شدم و سریع رفتم دو تا از نوع آب پز به قیمت هر کدام 4 لیر گرفتم و مشغول خوردنشان شدیم.

تصویر 30

30.png

تصویر 3131.png

وقت خداحافظی با پل گالاتا بود و میخواستیم برگردیم استقلال و از آنجا سمت هتل، ولی دیگر نای برگشتن از همان مسیری که آمده بودیم را نداشتیم و شانسی، یک مسیر دیگر را انتخاب کردیم. برگشت ما از خیابان Tersane بود و یک کوچه ای پیدا کردیم پر از مغازه های الکتریکی شبیه خیابان فردوسی تبریز که آخرش میرسید برج گالاتا، مسیر باز هم با سربالایی با شیب خیلی زیاد بود ولی خوشبختانه پله نداشت با کمی صرف انرژی رسیدیم به برج گالاتا.

بعد از این همه گشتن و پیاده روی یک شام خوب میتوانست انرژی مان را برگرداند. همانطور که از گشتن در خیابان استقلال لذت میبردیم دنبال یک رستوران خوب هم بودیم. البته آنقدر رستوران های متنوع در استقلال زیاد هست که انتخاب را سخت میکرد.

بیشتر گروه های موسیقی و نوازنده بعد از غروب شروع به هنرنمایی میکنند و تعدادشون خیلی بیشتر شده بود موقع برگشت هرکدامشان عده ای از مردم و گردشگران را دور خودشون جمع کرده بودند و کسب درآمد میکردند.

تصویر32

32.jpg

شب های خیابان استقلال بسیار زیباتر و زنده تر از روزهای آن بود و ما تصمیم گرفتیم شب های دیگر هم به خیابان استقلال سر بزنیم.

تصویر33

33.jpg

تصویر34

34.jpg

روی تراموا  نوشته بودند که لطفا آویزان نشوید ولی کو گوش شنوا، انگار لذت آویزان شدن از تراموا خیلی بیشتر از این هستش که داخلش بنشینی.

بالاخره یک رستوران با همان غذاهای پشت شیشه اش و البته صاحب رستوران که در کمال صمیمیت ما را داخل رستوران دعوت کرد. بعد از مشورت با همسر گرامی انتخابمان شد دو کاسه سوپ ازوگلین، دو لیوان دوغ، دو نوع سالاد و یک پرس کوفته پنیری ذغالی و یک پرس کوفته کوچک ساده.

تصویر 35

35.jpg

تصویر36

36.jpg

تصویر37

37.jpg

غذا ها و مخصوصا سوپ ها طعم لذیذی داشتند و فقط سالاد لوبیا زیاد باب میل ما نبود. هزینه شام شد 67 لیر .

روز اولمون با کلی پیاده روی و خستگی تمام شد و برگشتیم هتل ، ولی پایان امروزمون نبود با توجه به اینکه آراس مشکل دستشویی رفتن پیدا کرده بود و مدام گریه میکرد ، مجبور بودم برای خرید دارو بروم بیرون . به چند داروخانه اطراف هتل سرزدم که همه آنها بسته بودند، تصمیم گرفتم بروم تکسیم و حتی خیابان استقلال. ساعت حدود 12 شب بود که میدان تکسیم بودم و متوجه شدم شبهای استانبول یک روی دیگری هم دارد که به هیچ وجه شبیه تمامی زیبایی هایی که دیده و شنیده بودیم نبود. میدان تکسیم پر بود از دست فروش ها، گداها که اکثرا بچه های زیر ده سال بودند، مادرانی که در سرمای شب فرزندش را بغل کرده بود و منتظر بودند کسی یک مقدار پولی بهشان بدهد و کلی اتباع خارجی و مخصوصا سوریه که معلوم بود در شرایط بسیار بدی قرار دارند. و چند نفر از  خانم ها و دخترانی که برای تامین مخارج زندگی خود حاضر بودند در آن دل شب دست به هر کاری بزنند.

پرسان پرسان رسیدم به خیابان استقلال، یکی از سوپرمارکتی ها گفت برو دنبال داروخانه ای بگرد که نوبت چی باشه. هر چی فکر کردم متوجه نشدم منظورش چی بود و بالاخره وقتی از یکی سراغ داروخانه رو گرفتم رفت کنار مغازش که یک داروخانه البته بسته بود را نگاه کرد و آدرس چند تا کوچه بالاتر رو بهم داد. خلاصه رفتم داروی مورد نظر را پیدا کردم، در ضمن متوجه شدم که در استانبول داروخانه شبانه روزی مثل ایران نیست و هر کدام از داروخانه ها موظف هستند بصورت نوبتی برخی شب ها باز باشند و داروخانه های دیگری که بسته هستند باید آدرس داروخانه های باز را روی شیشه خودشون بزنند.

 

روز سوم(جمعه)

دیشب آنقدر خسته بودیم که صبح خیلی سخت خودمان را به صبحانه هتل رساندیم. رستوران هتل در طبقه یک قرار داشت و زمان سرو صبحانه از ساعت 7 الی 10 بود .یک رستوران بزرگ و با کلی مسافرهای ایرانی و عربی و البته صبحانه بسیار مفصل و کامل با منو گرم و سرد ، انواع نوشیدنی اعم از شیر ، چای، نسکافه و 4 نوع آب میوه و....

تصویر38

38.jpg

امروز روز جمعه بود و بر اساس تحقیقی که کرده بودیم در منطقه فیندیک زاده جمعه بازار برپا میشد. بنابراین برنامه امروزمان بیشتر برای خرید بود.

میدان تکسیم استانبول مبدا برنامه های هر روز ما بود ، برای سوار شدن به فونیکولار ، مترو و اتوبوس باید به میدان تکسیم می رفتیم. خودمان را رساندیم میدان تکسیم، ولی باز هم این پرنده های میدان، آنقدر دلبری کردند که حدود نیم ساعتی مشغول بازی و عکاسی با آنها بودیم.

قبلا استانبول کارت را از یکی از دوستان گرفته بودیم و فقط کافی بود با دستگاههایی مخصوص شارژ بکنیم.

برای رفتن به فیندیک زاده  اول سوار فونیکولار(قطاری که برای مسیرهای با شیب زیاد استفاده و با کابل حرکت میکند ) شدیم و رفتیم ایستگاه کاباتاش و از کاباتاش بوسیله تراموا خط T1  رفتیم فیندیک زاده. کل مسیرحدود نیم ساعت طول کشید .

جمعه بازار فیندیک زاده دقیقا پشت ایستگاه تراموا قرار داشت و از ازدحام جمعیت و چادرهایی که برپا کرده بودند، نیازی به پرسیدن و پیدا کردن نبود

.تصویر39

39.jpg

کمی ازدحام جمعیت باعث نگرانی بابت آراس و همچنین دزدیدن وسایلهایمان شد ولی تا اینجا آمده بودیم و با حواس جمع رفتیم داخل بازار.

داخل بازار که رفتیم زیاد شلوغ نبود و با خیال راحت شروع به گشتن کردیم. داخل بازار همه چی بود از انواع لباس مردانه ، زنانه ، بچه گانه و کیف و کفش تا انتهای بازار که میرسید به محل فروش میوه و سبزی و ...

در این بازار اغلب اجناس نو بودند و خیلی کم بعضی غرفه ها جنس های دست دوم میفروختند .

تصویر40

40.jpg

تصویر41

41.jpg

در این بازار هیچ جنس با برند مطرح و درجه یک وجود نداشت ولی با کمی گشتن میشد برخی جنس های خوب با قیمت مناسب پیدا کرد. ما که چند قلم لباس برای آراس که هم کیفیت خوبی داشتند و هم قیمت مناسبی داشتند، خریدیم و البته سوغاتی هم خریدیم ، فکر میکنم بهترین مکان برای خرید سوغاتی همینجا بود.

مقصد بعدی برای خرید طبق تعریف دوستان و البته مسافران ایرانی داخل هتل که دیروز فرصت کرده بودم و باهاشون گپ زده بودم، اوت لت اولیویوم بود. این مرکز خرید که در منطقه زیتون بورنو قرار دارد از مراکز خریدی است که بیشتر اجناس فروش نرفته سال های قبل در معرض فروش قرار میگیرند.

برای رفتن به این مرکز خرید، کنار ایستگاه تراموا فیندیک زاده یک ایستگاه اتوبوس بود سوار اتوبوس مسیر T93  شدیم و در یک خیابان نزدیک اولیویوم پیاده شدیم و از آنجا با ده دقیقه پیاده روی خودمان را به اولیویوم رساندیم.

تصویر42(مسجدی کنار اوت لت اولیویوم)

42.jpg

اوت لت اولیویوم شامل چهار طبقه و در آخرین طبقه فوت کورت بود. تقریبا تمامی برند های نام آشنای ترکیه در این مرکز خرید وجود داشتند. بعد از گشتن و بررسی قیمت ها برامون ثابت شد که واقعا قیمت در این مرکز خرید نسبت به سایر جاهای دیگر استانبول پایین بود و برای همین هم بیشتر بازدیدکننده گان از این مرکز خرید ایرانی بودند.

تصویر 4343.jpg

تصویر44

44.jpg

تصویر45

45.jpg

معمولا در مسافرت، ما وعده های غذایی رو به دو وعده کاهش میدهیم و به همین خاطر فود کورت اولیویوم نرفتیم و بعد از 3 ساعت رفتن به همه مغازه ها و کمی خرید تصمیم گرفتیم برگردیم.

موقع خروج از اولیویوم باد به شدت می وزید و هوا هم کمی سرد شده بود . ولی برخی مغازه های رو به روی اولیویوم هم با قیمت خیلی پایینی لباس و کفش میفروختند که باعث شد به آنها هم سری بزنیم و با همان طریقی که آمده بودیم برگشتیم فیندیک زاده. از آنجا هم به امید اینکه مسجد سلطان احمد باز باشد با تراموا خودمان را رساندیم سلطان احمد. ایستگاه سلطان احمد یکی از ایستگاه های مهم مسیر T1 تراموا هست که برای رفتن به مکانهای تاریخی مثل مسجد سلطان احمد ، ستون های سه گانه، آب انبار قدیمی ، موزه ایاصوفیه و ...  باید با تراموا در این ایستگاه پیاده شد.

کنار ایستگاه تراموا یک بلال فرشی بود که دو تا بلال گرفتم و نوش جان کردیم.

آراس خان هم که تازه از خواب بیدار شده بود به شدت گرسنه ، دنبال یک جایی بودیم که بتوانیم  آب جوش تهیه کنیم و برای آراس شیر درست کنیم ، کنار مسجد سلطان احمد یک کافه رستورانی بود که ازش خواستم شیشه شیر آراس را پر کند، برای پر کردن این شیشه 60 میلی لیتری 5 لیر از من پول گرفت که واقعا دود از سرم بلند شد و پیش خودم گفتم کاش اول میپرسیدم پولش چقدر میشود.

هوا تاریک شده بود و مسجد سلطان احمد با اینکه درب ورودی کل مجموعه باز بود ولی داخل مسجد بسته بود و چند تا از نمای بیرونی مسجد عکس انداختیم و عزم برگشت کردیم.

تصویر46

46.JPG

تصویر47

47.JPG

تصویر48(ایاصوفیه)48.JPG

سوار تراموا و بعدش فونیکولار شدیم برگشتیم تکسیم. برای شام رفتیم خیابان استقلال ، تا از شب های زنده این خیابان لذت ببریم و دلی هم از عزا در بیاوریم.

باز هم غذا های پشت شیشه رستورانی بنام دونر بی اغلو وسوسه مان کرد و رفتیم داخل.

تصویر49

49.jpg

این بار دو تا دونر گوشت همراه با خوراک مرغ در ظرف سفالی ، دو تا دوغ سنتی و دسری بنام شکر پاره سفارش ما بود.غذاها بسیار لذیذ و همچنین محیط رستوران هم آرام و بسیار بهداشتی. ما اولین باری بودیم که این نوع دسر را امتحان میکردیم البته به سفارش خود رستوران بود که واقع طعم و مزه بی نظیری داشت.

تصویر50

50.jpg

با پرداخت 57 لیر و با شکمی سیر و انرژی بی نهایت، آماده استقلال گردی شبانه بودیم. در هر گوشه از این خیابان گروه های موسیقی مشغول هنرنمایی و کسب درآمد بودند . در این بین اطراف گروه های موسیقی که ترانه های ایرانی اجرا میکردند بسیار شلوغ بود و گردشگران ایرانی مشغول همخوانی با هنرمندان بودند .

باقلوا فروشی های خیابان استقلال با آن همه باقلواهای خوش رنگ و خوشمزه پشت شیشه مغازه شان دل هر کسی رو میبردند و ما هم مستثنا نبودیم ، رفتیم داخل ، سه نوع باقلوا و در مجموع شش عدد رو انتخاب کردیم .مغازه دار آنها را در یک قوطی شیک و مجلسی گذاشت و بهمون داد، حساب را که پرسیدم گفت 37 لیر ،ما آدم های حقوق بگیر خیلی سریع به ریال تبدیل میکنیم و شد 87000 تومان !!!!!!

واقعا برای شش عدد باقلوا زیاد بود. کیلویی 120 لیر میفروختند که در خود تبریز لذیذترین باقلوا در گرانترین مکان 60.000 تومان هست و هیچ چیزی از همین باقلوایی که خریدیم کم ندارد و حتی لذیذتر هم می باشد. موقع خوردن هم سعی کردیم خیلی آرام و با طمانینه بخوریم تا حسابی از مزه اش به اندازه پولی که داده بودیم لذت ببریم.

امروز ما با لذت بردن از خیابان استقلال و همچنین سر زدن به برخی مراکز خرید موجود در همین خیابان به پایان رسید.

 

روز چهارم(شنبه)

امروز بعد از خوردن صبحانه، قصد گردش مکان های تاریخی و طبیعی استانبول را داشتیم. مقصد اولمون بویوک آدا (Buyuk Ada ) بود. باز هم با استفاده از فونیوکولار از تکسیم به کاباتاش و از آنجا با تراموا  خط T1به ایستگاه امین اونو رفتیم. اسکله امین اونو (Eminonu) محل تردد کشتی های تفریحی و همچنین مسافربری از استانبول به سمت جزایر مختلف دریای مرمره می باشد. موقع رسیدن ما به اسکله، کشتی بویوک آدا حرکت کرده بود و باید منتظر میماندیم تا ساعت 12:30 . بنابراین مشغول عکاسی از دریا، اسکله و خود شهر استانبول شدیم.

تصویر51

51.jpg

تصویر52

52.jpg

تصویر53(برج و پل گالاتا از اسکله امین اونو)

53.JPG

تصویر54

54.jpg

تصویر55(ساندویچ ماهی)

55.JPG

بعد از کمی عکاسی متوجه شدیم بازار مصری ها  (Misir carsisi)  دقیقا روبه روی اسکله قرار دارد. این بازار سرپوشیده یکی از قدیمترین بازارهای ترکیه به شمار میرود که در سال 1664 میلادی ساخته شده است .

با تدابیر امنیتی وارد بازار شدیم. همیشه بازارهای سنتی مخصوصا بازار بزرگ  شهر خودمان تبریز حس و حال خاصی دارد و هیچ وقت قدم زدن، گشتن و دیدن چنین جاهایی خسته کننده نیست. بازار مصری ها مخصوصا با معماری خاصی که داشت، حجره های ادویه فروشی و بوی خاص ادویه و گیاهان دارویی و البته شیرینی های سنتی خود استانبول حس و حال بینظیری داشت و دوست داشتیم تا فرصت هست در این بازار قدم بزنیم و به هر گوشه گوشه آن سرک بکشیم .

تصویر56

56.JPG

تصویر57

57.JPG

تصویر58

58.JPG

تصویر59

59.jpg

تصویر60

60.JPG

اکثر مغازه های این بازار، ادویه فروشی بودند ولی بعضا مغازه های طلافروشی ، فروشگاه اشیا زینتی و ... هم در این بازار داد و ستد میکردند . کم کم وقت رفتن به بویوک آدا و سوار شدن به کشتی بود، بنابراین با خریدن شیرینی سنتی و فلفل قرمز  (pul biber) مخصوص استانبول به عنوان سوغاتی از این بازار خداحافظی کردیم.

خیلی سریع خودمان را به اسکله رساندیم و با پرداخت نفری 3.5 لیر با استانبول کارت سوار کشتی شدیم. کشتی بسیار شلوغ بود ، برخی خانه شان در یکی از جزایر بود، برخی هم مثل ما مسافر، برای گردش سوار شده بودند. دوست داشتیم به طبقه دوم کشتی برویم و از دریا لذت ببریم ولی با کالسکه آراس نمیشد بالا رفت، همان طبقه اول یک جایی برای خودمان پیدا کردیم و منتظر شدیم تا سفر دریایی شروع شود.

تصویر61(داخل کشتی)

61.jpg

کشتی شروع به حرکت کرد و و با آقای محترمی که خانه اش در بویوک آدا بود گرم صحبت شدیم و متوجه شدیم حدود 1.5 ساعت تا بویوک آدا طول میکشد در بین راه دو تا جزیره هم خواهیم دید .

من و همسرم به نوبت روی عرشه کشتی می رفتیم و از دریا و چشم انداز زیبای شهر استانبول و همچنین از پرندگانی که دنبال کشتی با صدای زیاد پرواز میکردند عکس می انداختیم،. در بین راه هم دست فروشان با صدای بلند اجناس خودشان را تبلیغ میکردند . دو تا دختر نوجوان هم بودند که یک از آنها ویولون مینواخت و دیگری که صدای بسیار خوبی داشت ترانه معروفی از هنرمند فقید، احمد کایا رو میخواند و کسب درآمد میکردند.

تصویر62(اسکله امین اونو از داخل کشتی)

62.JPG

تصویر63

63.jpg

تصویر64

64.JPG

تصویر65

65.JPG

داخل کشتی بوفه هم بود، البته طبقه بالا که نوشیدنی و کیک و شکلات و سیمیت میفروخت. ما دو تا سیمیت به مبلغ 5 لیر خریدیم و مشغول دادن سیمیت به پرندگان و البته عکاسی شدیم. جالب بود که پرندگان روی هوا سیمیت را با منقارشان میگرفتند و آن همه پرت کردیم  هیچ کدام داخل دریا نیافتاد.

بالاخره رسیدیم به مقصد، از هر یک ساعت به مقصد اسکله امین اونو ، یک کشتی از بویوک آدا راهی میشد که مطابق با آن ساعت برگشتمان را برنامه ریزی کردیم.

تصویر66

66.jpg

شروع کردیم به قدم زدن در این جزیره زیبا و البته آرام. همین که خانه های ویلایی را دیدیم به ساکنان این خانه ها غبطه خوردیم که در چه جایی زندگی میکنند.بدون ترافیک، بدون آلودگی، بدون هرج ومرج های رایج در زندگی شهری.

تصویر67

67.jpg

تصویر 68

68.jpg

گردشگر کمتری در جزیره بود و تقریبا همه کافه ها و رستوران به جز برخی تعطیل بودند. قبلا شنیده بودیم که درشکه سواری در این جزیره  برقرار هست ولی آن هم تعطیل بود. فقط مغازه کرایه دوچرخه باز بود که ساعتی 15 لیر میگرفت، ما ترجیح دادیم پای پیاده بگردیم و عکاسی کنیم و کلی از جزیره، ساحل و دریا لذت ببریم.

بعد از دیدن مغازه ها و داخل جزیره برگشتیم طرف ساحل.

تصویر69(استانبول از دید بویوک آدا)

69.JPG

تصویر70

70.JPG

تصویر71

71.JPG

تصویر72

72.jpg

پس از دو سه ساعت قدم زدن در جزیره برگشتیم طرف اسکله تا سوار کشتی بشویم. میخواستم بلیط بخرم که بلیط فروش گفت 20 لیر. بهش گفتم ما موقع آمدن 7 لیر داده بودیم او هم گفت این اسکله نفری 10 لیر هست. متوجه شدم که این اسکله مربوط به کشتی هایی هست بصورت خصوصی هستن و قیمت آنها هم بالاتر ، ولی خوب آن کشتی که ما تا اینجا آمده بودیم دولتی بود و بلیط آن هم ارزانتر.

خلاصه بلیط را گرفتیم سوار کشتی شدیم. این کشتی بسیار تمیزتر و شیک تر و البته خلوت تر بود .آنقدر خلوت بود فقط چند خانواده ایرانی بودند و همه روی نیمکت های خالی دراز کشیده بودند.

تصویر73(داخل کشتی 10 لیری)

73.jpg

تصویر74

74.jpg

برنامه بعدی رفتن به مسجد سلطان احمد و البته ایاصوفیه و همچنین در صورت فرصت آب انبار قدیمی استانبول بود. رو به روی اسکله امین اونو سوار تراموا شدیم  و بعد از چند دقیقه رسیدیم ایستگاه سلطان احمد.

 کنار ایستگاه تراموا یک پارک کوچکی بود  بنام آکیف آرسوی  و بعد از آن میدان سلطان احمد و خود مسجد سلطان احمد. پارک پر بود از بلال فروشی که خوردن بلال را گذاشتیم بعد از بازدیدمان .

وسط پارک سلطان احمد یک بنای سنگی با گنبد کبود بنام آلمان چشمه سی (German fondation) که درو تا دور آن شیرهایی از جنس برنز تعبیه شده بود ، وجود داشت . این بنا که در آلمان ساخته شده بود، به عنوان هدیه به پادشاه عثمانی داده شده است . البته این بنا در سال 1901 میلادی بصورت تکه تکه به استانبول آورده شده و سپس در محل این بنا ساخته شده است.

تصویر75(آلمان چشمه سی)

75.jpg

کنار درب ورودی ضلع غربی مسجد ، مغازه های فروش صنایع دستی ، عکاسی با لباس های دوران عثمانی و یک کافه رستوران هم وجود داشت .

تصویر76

76.jpg

ورودی مسجد سلطان احمد رایگان بود و از درب غربی وارد مجموعه سلطان احمد شدیم .

تصویر77(ورودی غربی مسجد سلطان احمد)

77.jpg

این مسجد با معماری بی نظیر در قرن 17 میلادی توسط سلطان احمد پادشاه عثمانی ساخته شد و در محلی از استانبول ساخته شد که تقریبا از همه جای استانبول به خصوص دریا، چشم انداز بسیار زیبایی داشته باشد. این مسجد در واقع برای رقابت با معماران ایاصوفیه که زمانی کلیسا بود در نزدیکی آن و برای به رخ کشیدن توانایی ها وقابلیت های معماران عثمانی ساخته شده است.

محوطه بیرونی مسجد شلوغ  بود و بسیاری گردشگران در حال واکاوی این بنا و ثبت خاطراتشان بودند .

تصویر78

78.jpg

مسجد دارای دو محوطه بیرونی شمالی وغربی بود که غربی کوچکتر از شمالی . برای رفتن به داخل مسجد هم باید از محوطه غربی میرفتیم .

تصویر79

79.jpg

بعد از بازدید از این دو محوطه دوست داشتم از داخل مسجد هم دیدن بکنیم. حجاب برای خانم ها جهت بازید از داخل مسجد اجباری بود. در این مسجد امروزه نماز خوانده می شود و برخی مردم خود استانبول در حال اقامه نماز بودند ، ولی بیشتر مسافران و گردشگران خارجی بودند که با حیرت نظاره گر معماری داخل مسجد بودند .

تصویر80

80.jpg

تصویر81

81.jpg

بعد از بازدید از مسجد سلطان احمد و نوش جان کردن بلال این بار ذغالی، رفتیم میدان سلطان احمد یا میدان هیپودروم و سه ستون که داخل آن قرار داشتند را ببینیم . اولین ستون ابلیسک توتمس سوم نام داشت که قبل از میلاد و در مصر ساخته شده است.در حال حاضر  بلندای این ستون 19.59 متر است و روی این ستون نقش های برجسته ای حک شده است .

تصویر82

82.jpg

دومین ستون ستون مار نام داشت که به علت مارپیچی بودن و داشتن سه سر مار به این نام شناخته می شود و توسط یونانی ها به نشانی پیروزی آنها در مقابل دشمن ساخته شده بود .البته امروزه دیگر سر مارها وجود ندارد و فقط ستون آبی رنگ مارپیچی وجود دارد.

تصویر83

83.jpg

ستون سوم ستون کنستانتین نام دارد که برگرفته از نام پادشاهی است که در قرن 10 میلادی به ارتفاع 32 متر ساخته شده و در محل کنونی نصب شده است.

تصویر84

84.jpg

تصویر85

85.jpg

بعد از بازدید از ستون ها چشممان خورد به یک کوچه با خانه های بسیار کوچک و البته رنگی .این کوچه دقیقا پشت مسجد سلطان احمد قرار داشت بنام کوچه تاووک خانه.

تصویر86

86.jpg

تصویر 87

87.jpg

روی خانه ها نام صاحب خانه ها نوشته شده بود و متوجه نشدیم این خانه ها ساکنینی دارند یا نه، موزه هستند یا نه  و ... ولی هر چه که بودند ما را ترغیب کردند تا عکسی از آنها بگیریم.

مسجد سلطان احمد دارای دو ورودی بود یکی از  ضلع غربی و دیگری شمالی که به پارک سلطان احمد و موزه ایاصوفیه راه داشت. بنابراین دوباره از ضلع غربی وارد و از شمالی برای رفتن به پارک و سایر جاهای دیدنی خارج شدیم .

اولین مکان آرامگاه سلطان احمد(Sultan Ahmet Turbesi) بود. یک ساختمان کوچک داخل پارک سلطان احمد پر از مقبره  شاهزاده های عثمانی و قبر خود سلطان احمد که اول از همه و بزرگتر از سایر قبور.

تصویر88

88.JPG

وقتی وارد شدیم، اتفاقات فیلم ترکیه ای که در مورد سلطان سلیمان بود در ذهنم تداعی شد، برادر کشی ها برای پادشاهی ، خیانت های شاهزاده ها علیه همدیگر ، درگیری مادران شاهزاده ها و ... که آخر همشون به همین جا ختم شده بود و یک مشت خاک نصیبشون، همیشه برام سوال هست که آیا اگه همه اینها روزی دوباره زنده شوند و برگردند باز هم چنین کارهایی انجام می دهند؟؟

تصویر89

89.JPG

تصویر90

90.jpg

خود پارک سلطان احمد هم بسیار زیبا و دیدنی بود و قرار داشتن مابین دو مسجد سلطان احمد و موزه ایاصوفیه قرار داشتن منظره بینظیری برای عکاسی فراهم میاورد . وسط پارک یک آب نمای بزرگ ، کلی نیمکت های چوبی و فضای سبز منظم داخل پارک باعث میشد دو ساعتی از اینجا لذت ببریم و استراحت بکنیم.

تصویر91(نمایی از مسجد سلطان احمد از پارک سلطان احمد)

91.jpg

تصویر92

92.jpg

تصویر93(ایاصوفیه از دید پارک سلطان احمد)

93.jpg

هوا کم کم داشت تاریک میشد سریع خواستیم برویم موزه ایاصوفیه. البته مابین مسجد سلطان احمد و ایاصوفویه، حمام و چشمه Hurrem sultan  هم بود که حمام سنتی همچنان دایر بود و برای رفتن قبلا باید نوبت میگرفتیم.

تصویر94

94.jpg

تصویر95

95.jpg

رسیدیم ایاصوفیه به نظر خیلی خلوت میومد و ما متعجب از این همه خلوتی. همین که نزدیکتر شدیم متوجه شدیم موزه بسته هست و کلی ناراحت شدیم. متاسفانه قبلا بررسی نکرده بودیم چه روزها و چه ساعت هایی باز هست. از این اثر بی نظیر که قبلا کلیسا بوده و بعدا در دوران عثمانی تبدیل به مسجد شده و در حال حاضر موزه ، در غروب آفتاب عکس هایی به یادگار گرفتیم و رفتیم به طرف آب انبار قدیمی استانبول.

تصویر96(ایاصوفیه)

96.jpg

از شانس بد ما آب انبار قدیمی که دقیقا داخل خیابان کنار ایاصوفیه قرار داشت تا ساعت 17:30 باز بود و ما یک ساعت دیر رسیده بودیم. با شکمی گرسنه و البته خسته، رفتیم به سمت تراموا تا برگردیم.

بعد از کلی گشتن در خیابان استقلال البته با هدف خرید و گرفتن سه عدد دونر لقمه ای همراه دو عدد نوشابه که شد 42 لیر  برگشتیم هتل .

 

روز آخر (یکشنبه)

امروز روز آخر ما در استانبول بود و باید با این شهر که کلی خاطرات خوب ثبت کرده بودیم خداحافظی میکردیم. پرواز ما ساعت 23:30 بود و تا عصر ساعت 19 که تور لیدر می آمد دنبالمون فرصت داشتیم دوباره خوب بگردیم. بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن ساک ها و وسایلمان و با پرداخت 8 لیر برای دو عدد آب معدنی کوچک که از یخچال هتل برداشته بودیم، اتاق را راس ساعت 12 تحویل دادیم و وسایلامون را تا عصر در هتل به امانت گذاشتیم.

طبق روال گذشته رفتیم میدان تکسیم و از آنجا قصد داشتیم با مترو به مرکز خرید جواهیر برویم. سوار مترو خط M2 که مقصد آخرش ایستگاه حاجی عثمان بود شدیم و بعد از دو ایستگاه در ایستگاه شیشلی پیاده شدیم. از ایستگاه مترو با استفاده از تابلوها به سمت جواهیر که یکی از ورودی هایش در خود ایستگاه بود، رفتیم .

مرکز خرید جواهیر در شش طبقه و با مساحت بسیار بزرگ و شامل تمامی برندهای مطرح که هر طبقه آن حداقل یک ساعت زمان لازم داشت برای گردش. البته خریدهایمان را قبلا مشخص کرده بودیم و سعی کردیم ابتدا جنس های مد نظرمان را بخریم. ایستگاه شیشلی به طبقه زیر همکف جواهیر راه داشت و باعث میشد از همون طبقه شروع کنیم به گردش و برویم طبقات بالاتر. رفته رفته ازدحام جمعیت مرکز خرید زیاد میشد و برخی برند های نسبتا ارزان مثل ال سی و کتتون و .... بسیار شلوغتر از سایرین بودند و باعث میشد برای خرید یک قلم جنس کلی زمان را از دست بدهیم . مخصوصا مسافران عرب که عین جارو برقی با توجه به ارزش بالای پولشان همه مغازه رو خالی میکردند و ازدحام به وجود می آوردند.

تصویر97

97.jpg

تصویر 98

98.jpg

تصویر99

99.jpg

مرکز خرید جواهیر به هیچ وجه از باب تنوع اجناس و برند های مختلف و حتی فودکورت طبقه آخر آن قابل قیاس با جاهایی که قبلا رفتیم نبود، ولی قیمت اجناس نسبتا گران بود و ما خوشحال بودیم که بیشتر خریدهایمان را با قیمت مناسب از جاهای دیگر خریده بودیم و به روز آخر و مرکز خرید جواهیر نگه نداشته بودیم.

نزدیک ناهار بود  و تصمیم برآن شد که ناهار برویم خیابان استقلال. اوایل خیابان استقلال فست فود کینگ برگر بود و با انتخاب یک منو ترکیبی شامل دو عدد برگر مرغ ، دو عدد نوشابه لیوانی و همچنین سیب زمینی به قیمت 24 لیر ناهارمان را خوردیم و تا فرصت بود رفتیم استقلال گردی.

تصویر100

100.jpg

بالاخره لحظه خداحافظی از استانبول فرا رسید و همراه سایر مسافران ایرانی به سمت فرودگاه بزرگ استانبول حرکت کردیم.

پرواز ما با هواپیمایی اطلس گلوبال با یک ساعت تاخیر انجام شد که باعث شد برای رسیدن به پروازمان از تهران به تبریز نگران شویم ، که خدا رو شکر به موقع رسیدیم . بالاخره سفر ما تمام شد ولی حتما به این شهر زیبا برای کشف جاهای دیگر آن باز خواهیم گشت.

 

چند نکته در مورد فرودگاه جدید استانبول :

  • به رغم بزرگ بودن این فرودگاه تابلوهایی جهت راهنمایی مسافران اعم از شماره کانتر و ساعت صدور کارت پرواز و ... وجود دارد که به راحتی میشود کانتر صدور کارت پرواز با توجه به شماره پرواز پیدا کرد . بودند برخی مسافرانی که با عدم توجه به تابلوها برای پیدا کردن کانتر خودشان یک ساعتی دور خودشون میچرخیدن چه بسا پرواز خودشان رو از دست میدادند.
  • برای راحتی و جا به جایی مسافران پا به سن گذاشته ماشین هایی برقی داخل فرودگاه وجود دارد که مسافران میتوانند به راحتی جا به جا بشوند.
  • حتما تمامی خوراکی که لازم هست قبلا از آمدن به فرودگاه تهیه شود، چون قیمت ها در فرودگاه بسیار بالاست مثلا یک آب معدنی که در شهر 1 و بعضا 1.5 لیر بود داخل فرودگاه 8 لیر میفروختند .
  • افراد مسن و خانواده هایی با فرزند کوچک نیازی به ایستادن در صف صدور کارت پرواز نیستن و همان مسئول کانتر کارت پرواز این چنین افرادی را زودتر از دیگران صادر میکند . (متاسفانه در فرودگاه امام ما چنین چیزی ندیدیم)

 

 

هتل چهارستاره گرند اوزتانیک

مزایا

  • موقعیت بسیار عالی این هتل و فاصله چند دقیقه ای با میدان تکسیم و خیابان استقلال
  • صبحانه بسیار عالی و کامل هتل
  • تمیز بودن هتل و تمیز کردن روزانه اتاق ها و شارژ لوازم بهداشتی از جمله شامپو و صابون
  • رفتار بسیار مودبانه پذیرش هتل
  • سرعت نسبتا مناسب اینترنت در همه جای هتل
  • گرمایش مناسب داخل اتاق
  • وجود چای ساز همراه با چای و نسکافه البته بدون شارژ در روزهای بعدی

 

معایب

  • سر و صدای زیاد بارها و دیسکوهای اطراف هتل تا صبح
  • قیمت بالای نوشیدنی ها و خوراکی های داخل یخچال که تقریبا 3 برابر فروشگاه های سطح شهر بود

 

من و همسرم تقریبا رضایت کامل را از این هتل داشتیم و از آژانس مسافرتی گلفام سفر برای انتخاب چنین هتلی برای ما بسیار متشکر و سپاسگزاریم.

 

هزینه سفر ما برای سه شب و چهار روز.

تصویر 101

Untitled.jpg

البته لازم به ذکر هست که هزینه تور ، که توسط  گلفام سفر پرداخت شده بود  28.000.000 ریال برای هر نفر بود.

 

سخن آخر

سفر کردن تنها تفریح نیست و تجربه ای بی نهایت لذت بخش که اثرات آن میتواند سال های سال در زندگی قابل مشاهده باشد . سفر کردن فعالیتی است که هر چند کوتاه، میتواند آدمی را از دغدغه های تکراری و البته ناتمام زندگی برهاند . شاید سفر کردن بتواند استعداد های نهفته را شکوفا کند ، ارتباطات را گسترده تر و وسیع تر کند، ذهن ها را خلاق تر  و دل ها را به هم نزدیکتر . خلاصه که سفر کنید و سفر کنید و سفرکنید

تشکر ویژه از همسرم و همچنین آراس جان عزیزم  که باعث دو چندان شدن لذت سفر شدند و تشکرهای فراوان از گروه لست سکند عزیز بخاطر آماده کردن بستر چنین سفرهایی و البته آژانس گلفام سفر بخاطر خدماتی خوبی که در طول سفر اعم از هتل و همچنین بلیط رفت و برگشت به استانبول ارائه کرد.

 

نویسنده: Peiman zaki

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر