روز دوازدهم سفر اروپا (دومین و آخرین روز حضور در میلان)
بیست و هفتم مهرماه 98، عاشقانهای در ناویلی
دم دمای صبح بود که صدای قطرههای باران که از ناودان به پایین سُر میخوردند در حالی خواب را از چشمان ربود که سی دقیقه زمان باقیمانده بود که زنگ ساعت گوشی به صدا در بیاید. از فرصت استفاده کرده و سری به اینستاگرام میزنم. پُستها را مرور میکردم که به خبر احتمال توقف پروازهای هواپیمایی ماهان بدلیل تحریمها به مبدا و مقصد ایتالیا رسیدم. خبر کمی من را نگران کرد و امیدوار بودم این اتفاق تا فردا صبح رُخ ندهد. پرواز ما فردا صبح با هواپیمایی ماهان از فرودگاه میلان به مقصد تهران بود. خودم را به بیخیالی میزنم تا همسرم متوجه خبر نشود. همه مسافرین در اتاق خواب بودند که آهسته از تخت بیرون میآیم و همسرم را بیدار میکنم.
به سختی چشمانش را باز میکند؛ 11 روز سفر فشرده هیچ انرژی برایش باقی نگذاشته بود. دقایقی زمان میبرد تا در سکوت اتاق آماده شویم و کوله را برداشته و برای صرف صبحانه به سمت لابی برویم. ترسمان ریخته بود و با آسانسور که چراغش همچنان سوخته و غرق تاریکی بود به لابی هاستل میرویم. دختر جوان ایتالیایی که به نظر در هاستل همه کاره میآید پشت میز پذیرش مشغول آماده کردن صبحانه است. با دیدن ما در آن ساعت از صبح کمی جا میخورد؛ شاید مسافری سحرخیز تر از ما به چشم ندیده بود. صبحانه از هرچه که فکرش را کنید سادهتر بود. چند عدد میوه در سبد، کیک و آبمیوه و قهوه. اینها صبحانهای بود که در این هاستل زیبا انتظارمان را میکشید. ای کاش صبحانه هاستل بارسلونا بال درآورده بود و همراه ما به میلان میآمد. همچنان که زیر لب مشغول غُر زدن بودیم صبحانه را خوردیم و با تشکر از دختر جوان از هاستل خارج شدیم.
چترم را باز میکنم، چون همیشه در کنار تماشای عاشقانهی باران، از خیس شدن زیر آن هم بیزار بودم. مقصد نخست ما بازدید از کلیسای جامع میلان و مسیر همان مسیر روز گذشته و استفاده از مترو بود. قدمهایمان را آهسته بر میداریم تا از تماشای باران و آخرین روز از سفر لذت ببریم. در ایستگاه Lima سوار بر مترو شده و در ایستگاه Duomo پیاده میشویم. از ایستگاه که خارج میشویم خود را در میدان «دوئومو» مییابیم. میدانی که روز گذشته از آن دیدن کرده بودیم. سرعت بارش باران شدیدتر شده بود که تصمیم گرفتیم هر چه سریعتر وارد کلیسا شویم.
فایل PDF بلیت بازدید از کلیسای جامع میلان
کلیسایی مرمر پوش
بلیتهای بازدیدی که پیش از سفر برای هر نفر به قیمت 13/5 یورو خریده بودیم را بر روی موبایل به مسئول پذیرش نشان داده و پس از اسکن بارکد و تایید وارد کلیسا شدیم. تا به حال مسجدی را ندیدم که بلیت بازدید داشته باشد حتی مسجد شیخ زاید در ابوظبی که بزرگترین مسجد دنیا لقب گرفته اما در نقطه مقابل کلیساهای زیادی هستند که بلیت ورودی دارند!
وجه تمایز کلیسای دوئومو «Duomo» با کلیساهایی که پیشتر دیده بودیم، استفاده از سنگ مرمر در نمای بیرونی بود که رنگش سفید متمایل به صورتی بود و «کندوگلیا» (Candoglia) نام داشت. این سنگ از معدنی در کوههای آلپ، در شمال غربی میلان به اینجا آورده و جلوه دهنده این کلیسا شده بود.
در بدو ورود ستونهای عظیم و معماری به کار گرفته شده در طراحی کلیسا بیش از هر چیز توجهمان را به خود جلب کرد. معماری کلیسا همچون اکثر بناهای تاریخی اروپا، گوتیک بوده و از این حیث دومین کلیسای بزرگ گوتیک در جهان به شمار میآید.
رفت و آمد تعدادی گردشگر در گوشهای از کلیسا توجه ما را به خود جلب کرد و زمانی که نزدیکتر شدیم پلههایی را مشاهده کردیم که به زیر زمینی مخوف ختم میشدند.
این زیر زمین، تعمیدگاهی (مکانی که در آن غسل تعمید انجام میگرفته) از یک کلیسای قدیمی بوده که در زمان حفاری مترو کشف شده و قدمتش به پیش از ساخت کلیسای دوئومو باز میگشت و بسیار رازآلود بنظر میرسید.
پس از بازدید تعمیدگاه، مجدداً وارد کلیسا شدیم جایی که طاق اصلی آن 45 متر ارتفاع دارد و بلندترین طاق کامل در جهان لقب گرفته است. دور تا دور کلیسا پر شده بود از مجسمههای چشمگیری که توجهات را به خود معطوف میکرد و در این بین یکی از عجیبترین مجسمهها، تندیس «سانتا بيارتولومه فلید» (St. Bartholomew Flayed) نام داشت که از ظاهری متفاوت بهره میبرد و ظاهری روح مانند داشت.
اعتراف به گناه و تقاضای بخشش در پیشگاه کشیش، از سنتهای بارز کلیسای کاتولیک میباشد. بر اساس آموزههای کلیسای کاتولیک روم، آیین اعتراف یکی از آیینهای مقدس است و اعتراف به همه گناهان بزرگ که بعد از تعمید (از ارکان ضروری این دین است که تمامی مسیحیان میبایست در زمان کودکی غسل تعمید را انجام دهند) صورت گرفته، ضروری است.
بخش جذاب بازدیدمان باقی مانده بود و آن چیزی جز تماشای پشت بام جذاب کلیسا نبود. بلیت بازدیدمان را به همراه دسترسی به پشت بام توسط پلهها خریداری کرده بودیم (دسترسی با آسانسور هزینه بیشتری داشت). تعداد پلههای مارپیچ قدری زیاد بود و ناگزیر در میان راه یکبار برای نفسگیری ایستادیم. به پشت بام که رسیدیم باران نه تنها بند نیامده بود، بلکه شدتش بیشتر هم شده بود. چتر را باز کرده و آهسته بر روی سنگهای مرمر پشت بام قدم گذاشتیم زیرا به علت خیس شدن بسیار لغزنده شده بودند و دوست نداشتیم با سر در میدان دوئومو فرود بیاییم. ستونهای نوک تیز کلیسا تا پشت بام امتداد یافته و بر روی آنها مجسمههایی قرار گرفته بودند که در نوع خود بسیار فریبنده مینمودند.
دسترسی به تراس بالاتر بدلیل بارندگی امکان پذیر نبود و با دشواری تعدادی عکس گرفتیم و از تماشای میدان دوئومو و گالری ویکتور امانوئل دوم در زیر باران پاییزی لذت بردیم و پس از چند دقیقه به پایین برگشتیم و از کلیسا خارج شدیم.
مقصد بعدی بازدید از قلعه «اسفورزا» و پارک «سمپیون» بود از این رو پیاده در زیر نَمنَم باران به سمت خیابان «دانته» حرکت کردیم تا به میدان کایرولی رسیدیم جایی که روز گذشته از آن دیدن کرده بودیم. در کنار میدان که ایستاده بودیم نمای قلعه اسفورزا کاملاً آشکار بود. میدان کایرولی دقیقاً مسیر عبور تراموای قدیمی میلان میباشد، تراموای زرد رنگ سالخوردهای که بیشتر شباهتی به یک جاذبه گردشگری داشت تا به یک وسیله حمل و نقل عمومی.
مسیر را به سمت قلعه ادامه دادیم و در نزدیکی آبنمای روبروی قلعه بودیم که مسیر برگزاری مسابقه دو توجه ما را به خود جلب کرد.
به آبنمای سنگی روبروی قلعه رسیدیم که در دوران فاشیست (یک حزب سیاسی در ایتالیا) ساخته شده و بدنبال بازدید موسولینی (رهبر حزب ملی فاشیست) افتتاح شده بود. شدت باران همچنان ادامه داشت که وارد قلعه اسفورزا شدیم. قصد بازدید از موزه قلعه را نداشتیم و جان پناهی در قلعه برای خود یافته و اندک زمانی را استراحت کردیم تا از شدت باران نیز کاسته شود.
اسفورزا، از فراز تا فرود
باران کمابیش متوقف شده بود که تصمیم گرفتیم بیشتر به جست و جوی قلعه بپردازیم. قلعه اسفورزا (Sforzesco Castle) در قرن 14 میلادی به دستور اولین دوک (لقب مهم اشرافی و از القاب سلطنتی اروپایی) میلان به عنوان قلعهای نظامی به سادهترین معماری ممکن ساخته شده است. این قلعه در زمان شکوه خود به کاخی شکوهمند بدل گشت به نحوی که «دوناتو برمانته» معمار و «لئوناردو داوینچی» نقاش مشهور ایتالیایی وظیفه آراستن آن را بر عهده داشتند. این شکوه دیری نینجامید و در قرنهای بعد این کاخ از بد روزگار به سربازخانه و انبار مهمات بدل گشت و تغییرات عمدهای را شاهد بود. قلعهای که امروزه با آن روبرو بودیم به شکل چهارگوش بود و چهار برج باشکوه در چهارگوشه آن قد برافراشته بودند و برج 70 متری فیلارت به عنوان ورودی اصلی آن استفاده میشد.
بازدیدمان که از قلعه تمام شد به سمت پارک سمپیون (Sempione Park) حرکت کردیم که در زمان دوکهای میلان به شکارگاهی برای آنها تبدیل شده بود. سمپیون پارکی سرسبز و وسیع بود که به عنوان بزرگترین فضای سبز میلان نیز شناخته میشد. بدلیل بارندگی پارک بسیار خلوت بود و معدود بازدیدکنندگان نیز بههمراه سگ خانگیشان در پارک حضور داشتند. دقایقی را بر نیمکتهای پارک استراحت کرده و سپس به ادامه مسیر پرداختیم.
شام آخری که به مرادش نرسیدیم
همانطور که بارها اشاره کردم برای لحظه به لحظه سفر اروپا برنامه داشتیم و بلیت ورودی بیشتر مکانهایی را که احساس میکردیم امکان تهیه آن بصورت حضوری نباشد، پیش از سفر تهیه کرده بودیم. نقاشی دیواری شام آخر (Last Supper) اثر لئوناردو داوینچی یکی از آثاری بود که بود که میدانستیم باید برای تماشای آن پیش از سفر بلیت تهیه کنیم اما شاید باورش سخت باشد که بدلیل محدودیتهای شدید برای بازدید، زمان بازدید تا 3 ماه بعد از سفر ما نیز تکمیل شده بود. با این وجود انگیزه خود را از دست نداده و به سمت کلیسای «سانتا ماریا دله گراتزیا» مکانی که نقاشی در آن کشیده شده به راه افتادیم.
به کلیسا که رسیدیم مستقیماً به سمت دفتر فروش بلیت رفتیم و از مسئول فروش بلیت همان جملهای را شنیدیم که انتظارش را داشتیم؛ تمامی بلیتها فروش رفته و امکان بازدید وجود ندارد. اصرار من برای بازدید هم سودمند نبود و مسئول بلیتفروشی گفت کوتاهترین زمان نوبتدهی بصورت تلفنی و حدوداً یک ماهه میباشد. چارهای نبود، دست از پا درازتر از دفتر خارج شدیم و با حسادت به گردشگرانی نگاه میکردیم که در صف ورودی برای بازدید از نقاشی قرار داشتند و به سمت ورودی کلیسا رفتیم.
نزدیک ظهر بود و زمان نیایش که یکی از مسئولان کلیسا گفت امکان ورود به کلیسا برای گردشگران میسر نیست. نمیتوانستم علاوه بر نقاشی از دیدن کلیسا نیز به راحتی عبور کنم و به هر شکلی بود وارد کلیسا شدیم. کلیسای «سانتا ماریا دله گرتزیه» (Santa Maria delle Grazie) در نزدیکی پارک سمپیون قرار گرفته و با تلفیقی از معماری گوتیک و رنسانس نماد سنت کاتولیک در شهر میلان میباشد. اما به واقع دلیل اصلی شهرت آن قرار گرفتن نقاشی مشهور داوینچی بر دیوار گچی سالن غذاخوری صومعه میباشد که در ضلع شمالی کلیسا قرار گرفته است.
تابلو شام آخر به سفارش « لودوویکو ماریا اسفُورزا » (Ludovico Maria Sforza) دوک مشهور میلان توسط داوینچی کشیده شد و صحنهای را نشان میدهد که طی آن مسیح خیانت یکی از حواریونش را اعلام میکند.
با اندوه از دست دادن فرصت تماشای نقاشی مشهور داوینچی از کلیسا خارج شدیم و مسیر خود را به سمت کلیسای «آمبروز مقدس» (Sant'Ambrogio) ادامه دادیم. زمانی که به کلیسا رسیدیم برای ساعتی دربهای کلیسا بسته بود و ناچاراً از دیدن آن منصرف شدیم اما یک فروشگاه اشیاء قدیمی درست چسبیده به کلیسا توجه ما را به خود جلب کرد و وارد آن شدیم.
راهرو فروشگاه آنقدر باریک بود که از ترس برخود کولهای که بر پشت داشتم با اشیاء آنجا، خیلی سریع از آن خارج شدیم. مسیر را به سمت بازدید از خرابههای رومی «سن لورنزو» و کلیسای «سن لورنزو» ادامه دادیم. خرابههای رومی «سن لورنزو» در واقع ستونهای رومی میباشند که تعدادشان به 16 عدد میرسد و درست روبروی کلیسای «سن لورنزو» قرار گرفتهاند و در قرن 4 اُم میلادی از یک معبد به اینجا آورده شدهاند. در گذشته فاصله بین این ستونها و کلیسا خانههای مسکونی قرار داشتند که با مرور زمان تخریب شدهاند.
کلیسای «سن لورنزو» (Basilica San Lorenzo Maggiore) یکی از قدیمی ترین کلیساهای میلان است که در اصل در زمان روم باستان، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میلادی ساخته شده اما بعدها در زمانهای گوناگون مورد بازسازی قرار گرفته است.
در ادامه به سمت محله «ناویلی» حرکت کردیم که بالاخره چشممان به جمال رستوران تراموای اتمسفرا (ATMosfera) روشن شد. این تراموای سبز رنگ قدیمی امروزه به یک رستوران متحرک تبدیل شده تا گردشگران در کنار صرف غذا، از تماشای بافت قدیمی شهر نیز لذت ببرند.
به نزدیکی محله ناویلی که رسیدیم با دروازه قدیمی شهر به نام (Porta Ticinese) روبرو شدیم که در گذشته دروازه شهر میلان بوده و سوی آن به جنوب غربی شهر میباشد.
ونیز کوچک!
محله ناویلی (Navigli) نام خود را از کانال آبی به همین نام میگیرد که قدیمیترین کانال شهر میلان لقب گرفته است. در گذشته از این کانال برای جابهجایی مصالح استفاده میشده اما امروزه در این کانال قایقهای توریستی در حرکت هستند و در دو سمت آن نیز بوتیکهای چشمنوار، رستوران و کافههای رنگارنگ قرار گرفتهاند و این محله را به منطقهای توریستی تبدیل کردهاند.
گرسنگی دیگر مجالی برای راه رفتن باقی نگذاشته بود که به سمت یک برگر فروشی که از پیش در این محله نشان کرده بودم به راه افتادیم. رستوران Burger Wave نام داشت و درست روبروی کانال ناویلی قرار گرفته بود.
برگر جذاب بود اما نه به اندازه برگری که در رستوران Burger & Fries در پاریس خورده بودیم. پس از صرف غذا که جمع هزینه آن 19/3 یورو شد از رستوران خارج شده و در امتداد کانال زیبای ناویلی قدمزنان به راه افتادیم.
طبق برنامه قرار بود شب را در این محله باشیم تا انعکاس نور چراغهای رستورانها و بوتیکها را در این کانال زیبا ببینیم اما خلوتی محله و این که تا زمان تاریکی زمان زیادی باقیمانده بود نظرمان را عوض کرد و در نهایت تصمیم گرفتیم برای آخرین بار سری به میدان دوئومو بزنیم.
پیاده تا ایستگاه مترو P.TA Genova FS حرکت کردیم و با یک تعویض خط پس از 20 دقیقه به ایستگاه Duomo رسیدیم و خود را در میدان دوئومو یافتیم.
امروز شنبه بود و روز تعطیل، به همین دلیل جمعیت زیادی در خیابانها بودند. آخرین روز حضورمان در میلان بود و فردا صبح به وطن بازمیگشتیم؛ همیشه این لحظات برعکس همه، احساس خوبی داشتم چون هم دلتنگ بودم و هم راضی از اینکه همه چیز طبق برنامه خوب پیش رفته بود. لحظاتی را در این میدان زیبا سپری کردیم و وارد گالری «ویکتور امانوئل دوم» شدیم.
تصمیم گرفتیم آخرین شکمگردی سفر را انجام دهیم برای همین به سمت بستنی فروشی مشهور Cioccolat حرکت کردیم. بستنی فروشی خیلی شلوغ بود و صفی طولانی در روبروی آن شکل گرفته بود و زمانی که نوبت به ما رسید یک بستنی به قیمت 4 یورو سفارش دادیم که طعمی شگفتانگیز داشت.
مزه بستنی از دهنمان بیرون نرفته بود که چشممان به رستوران لوئینی (Luini) افتاد که جمعیت زیادی روبروی آن صف کشیده بودند. نگاهی به همسرم انداختم و علامت رضایت در چشمان او هم هویدا بود. رستوران لوئینی از مشهورترین رستورانهایی بود که پانزروتی (Panzerotti) تهیه میکردند. پانزروتی یک غذای مشهور ایتالیایی هست که عمدتاً از پنیر به همراه گوجه در طبخ آن استفاده میشود و محبوبیت فراوانی دارد. وارد رستوران شده و یک پانزروتی به قیمت 2/8 یورو گرفتیم و در بیرون رستوران نوشجان کردیم.
نزدیک غروب بود و دیگر پاهایمان توانی برای راه رفتن نداشت و دلیل آن هم پیادهروی طولانی در مدت 12 روز سفر اروپا بود که در طول روز به 25 کیلومتر پیادهروی نیز میرسید. تصمیم گرفتیم به هاستل برگردیم و استراحت کنیم و سپس مشغول پیچیدن چمدانها شویم.
نقشه مسیر طی شده در روز دوازدهم سفر اروپا - بیست و هفتم مهرماه 98
روز سیزدهم سفر اروپا
بیست و هشتم مهرماه 98، چَاُ میلانو، سلام بر وطن
پروازمان ساعت 11:55 صبح بود از این رو عجله زیادی برای بیدار شدن نداشتیم. ساعت حدود 7:30 دقیقه بود که برای صرف صبحانه و Check-Out به لابی رفتیم. پس از صرف صبحانه و خداحافظی با مسئول هاستل چمدانکشان از هاستل دوستداشتنی خود خارج شدیم و به سمت ایستگاه مرکزی اتوبوس میلان رفتیم.
برخلاف پرواز داخلی پیشین ما که در فرودگاه برگامو انجام گرفت، اینبار پرواز ما از فرودگاه اصلی شهر میلان به نام مالپنسا (Malpensa) بود. بلیت اتوبوس فرودگاه را از باجه فروش هر کدام به مبلغ 10 یورو خریدیم و پس از چند دقیقه که ظرفیت اتوبوس تکمیل شد به سمت فرودگاه راهی شدیم.
پس از 45 دقیقه به فرودگاه بزرگ مالپنسا رسیدیم و خوشبختانه دیگر نگران محدودیت وزن چمدانمان نبودیم. مشکلی که در طول 3 پرواز پیشین همیشه با ما بود اما به خوبی توانستیم آن را مدیریت کنیم. گیت پرواز ماهان در گوشهای از فرودگاه قرار گرفته بود و بنظر میرسید بزودی هم بدلیل فشارهای آمریکا بر کشور ایتالیا این پرواز برای مدتها متوقف خواهد شد اما بازهم جای شکر داشت که ما بدون پرواز نمانده بودیم. در صف تحویل چمدان قرارگرفتیم که قطره چکانی به پیش میرفت و پس از 2 ساعت تاخیر سوار هواپیما شدیم.
حدود 1 ساعتی هم در هواپیما منتظر بودیم تا در نهایت هواپیما به سمت باند پرواز رفت و نهایتاً چرخهای ایرباس 340 ماهان از باند پرواز فرودگاه مالپنسا جدا شد و آسمان ایتالیا را ترک کردیم. به گفته خلبان بخش عمدهای از تاخیر بوجود آمده بدلیل تاخیر در خدمات فرودگاهی به پرواز ما بود.
مثل بیشتر پروازهای خارجی که پیشتر داشتیم، ورود به تهران برای ما پایان سفر نبود و این جابهجایی از فرودگاه امام به مهرآباد و پرواز تهران به شیراز خود داستانی مفصل داشت. تاخیر پرواز از میلان باعث شد پروازمان از تهران به شیراز را از دست بدهیم و در نهایت با آخرین پرواز در ساعت 23:45 به شیراز پرواز کنیم و نیمه شب به خانه برسیم.
فایل PDF جزئیات برنامه سفر یک و نیم روزه به میلان
سخن آخر
سفر به اروپا تجربهای منحصر به فرد برای من داشت. در 12 روز به 4 شهر در 3 کشور متفاوت سفر کردیم و برای اولین بار در هاستل اقامت کردیم. این سفر به واقع به یک برنامهریزی بسیار منسجم نیاز داشت و اگر به جز این بود نمیتوانستیم از تک تک لحظات آن لذت ببریم.
در پایان از شما دوستان عزیز بابت مطالعه آخرین بخش از سفرنامه اروپایی ما تشکر میکنم و برایتان در دوران بیماری کرونا آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم از مطالعه سفرنامه لذت برده باشید و اگر پیشتر به این شهر سفر کردهاید توانسته باشم خاطرات سفرتان را زنده کنم. خوشحال میشوم با درج نظراتتان در پایان این سفرنامه بنده را در بهبود نگارش سفرنامهها یاری کنید.
آدرس پیج من در اینستاگرام:
آدرس پروفایل من در لستسکند:
لینک سفرنامههای پیشین:
1) فِلامِنکو در سواحل مدیترانه (سفرنامه بارسلونا)
2) لبخند ژکوند به شیرینی ماکارون (سفرنامه پاریس)
4) از چشمههای شگفت انگیز باداب سورت تا دریاچه رویایی چورت
5) کاشان، منزلگاه خانههای پر فروغ
6) سفر به روستای گلگون ایران، ابیانه (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 98)
7) سفر به جزایر عاشقانهها با کشتی کروز (از بندر کوش آداسی تا سانتورینی شگفت انگیز)
8) سفر به نگین خاورمیانه، امارات (سفرنامه دبی و ابوظبی) (برنده مسابقه سفرنامه نویسی سال 97)
9) از سیر تا پیاز سفر زمینی به گرجستان و ترکیه (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 96)
10) سفر به سرزمین سیام (سفرنامه تایلند) (کاندیدای مسابقه سفرنامه نویسی سال 96)
نویسنده: پوریا اقتداری