سفر ۲۷ روزه به چهار کشور آسیایی-اروپایی

4.6
از 30 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر ۲۷ روزه به چهار کشور آسیایی-اروپایی

یکی از معدود جاهایی که میشه معجزه رو با چشم دید سفر هست. اینکه صحیح و سالم به مقصد برسی، اونجا با کلی چالش رو به رو بشی و در نهایت با کلی تجربه و یادگیری به مقصد برسی یعنی یک معجزه اتفاق افتاده. از هم مهم‌تر، اگر از سفر برگشتی و در خودت تغییر بزرگی دیدی یعنی قدم بزرگی در زندگیت برداشتی و یک مسافرت هدفمند داشتی. همه چیز از زمانی شروع شد که ما روی سقف راینو (ونی که قراره برای سفر تجهیزش کنیم) در یک بیابان خشک نشسته بودیم و مشغول نگاه کردن به ستاره‌ها و پیدا کردن صور فلکی بودیم که ستاره قطبی بهمون چشمک زد و گفت: بسه دیگه! چقدر تنبلی می‌کنید! دیگه بعد از دو سال وقتشه که اولین سفر جدی خارجی خودتون رو شروع کنید. کجا بریم با این قیمت دلار؟! در کشمکش‌هایی که من و همسرم، جواد با افکار درونمون داشتیم، بلاخره تصمیم گرفتیم یک سفر زمینی ترکیه انجام بدهیم که البته در طول زمان، مسیرمون تغییراتی پیدا کرد و قرار شد در چهار کشور که در یک مسیر هستند قدم بگذاریم: ترکیه، قبرس، گرجستان و ارمنستان.

کارهای قبل از سفر رو میشه به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله اول که برنامه‌ریزی برای سفر هست و مرحله دوم تهیه مدارک مورد نظر برای سفر یک ماهه بود. پس من شروع کردم به برنامه‌ریزی کردن و جواد هم دنبال مدارک. گواهینامه بین‌المللی اولین کاری بود که باید انجام می‌شد. برای این منظور وارد سایت جهانگردی و اتومبیل‌رانی کشور شدیم و مدارک لازم رو آپلود کردیم. شما می‌توانید گواهی‌نامه یک ساله یا سه ساله بگیرید، البته بستگی داره که کدوم کشور رو انتخاب کنید، مثلاً برای کشور آذربایجان به گواهینامه سه ساله نیاز دارید ولی برای ترکیه و کشورهای دیگه که ما قصد رفتن داشتیم گواهینامه یک ساله کفایت می‌‌کرد.

بدین ترتیب با هزینه 260 هزار تومان یک گواهی‌نامه بین‌المللی یک ساله در مدت هفت روز کاری از طریق اداره پست دریافت کردیم. مرحله بعد کاپوتاژ ماشین و گرفتن پلاک بین المللی بود. اگر در مراکز استان هستید باید به سازمان اتومبیلرانی و جهانگردی مراجعه کنید ولی در شیراز باید به اداره گمرک بروید. تمام مدارک ماشین چک میشه و دور یک میدان باید بچرخید و از یک اتاق وارد اتاق دیگری بشید تا در یک نیمروز کاری مدارک لازم رو به شما بدهند و بعد باید به آژانس مراجعه کنید و با داشتن مدارکی که از گمرک گرفتید اینجا پلاکتون رو تحویل بگیرید. کل هزینه کاپوتاژ ماشین با پلاک 1/360/000 تومان شد. کاپوتاژ ماشین تا یک سال اعتبار داره و بعد باید دوباره مراجعه کنید و تمدید یا باطل کنید که جریمه نشوید.

عکس 28- مارماریس.jpg
پلاک بین‌المللی 

نکته مهم:  در سفر زمینی با ماشین شخصی حتماً به جز پلاک و کارت ماشین که به همراه دارید برگه‌ای که بالاش نوشته شده ثبت پروانه به همراه داشته باشید چون موقع خروج از مرز از شما این برگه رو میخوان و اگر نداشته باشید استرس زیادی مثل ما بهتون وارد میشه و مجبور میشید هزینه 150 هزار تومان اضافه پرداخت کنید. یک کار دیگه باقی ماند که گرفتن بیمه مسافرتی هست. با هزینه 200 هزار تومان بیمه مسافرتی برای هر نفر به مدت یک ماه و با سقف 30 هزار یرو از بیمه ایران خریداری کردیم.

مدارک رو گرفتیم و بعد باید می‌رفتیم سراغ برنامه‌ریزی که مهمترین بخش سفر هست. خیلی سریع شروع کردم به پیدا کردن و اولویت بندی شهرها و مناطق گردشگری که دوست داشتیم ببینیم و مسیر هر کدوم هم در برنامه مسیریابی آفلاین maps.me   و برنامه آنلاین  Google map ذخیره کردم. البته برای استفاده آفلاین، نقشه همه کشورهایی که لازم داشتیم رو اول دانلود کردیم. مرحله بعد پیدا کردن اقامتگاه در هر شهری بود که از طریق سایت بوکینگ و گوگل انجام دادم ولی هیچ مکانی رو از قبل رزرو نکردم چون دوست نداشتم محدود بشیم.

عکس 2- برنامه مسیریابی.jpg
برنامه مسیریابی

 بلاخره روز موعود فرا رسید. طبق برنامه در روز پنجشنبه، پنجم خردادماه 1401، تیم سه تفنگ‌دار شامل(من، همسرم جواد و پسرعمو صادق) از شیراز به سمت تبریز حرکت کرد. وسایلی که با خودمون بردیم شامل این موارد بود: کیسه خواب، چادر مسافرتی، ساک وسایل شخصی، وسایلی برای پخت‌و‌پز و یه مقدار خوراکی. ساعت 11 شب رسیدیم تبریز و رفتیم خونه یکی از دوستان با‌معرفتمون.

روز اول(Iran-Erzurum)

 سفر جذاب ما به صورت رسمی از روز جمعه شروع شد. حدود ساعت 6 صبح از تبریز به سمت بازرگان حرکت کردیم. هوا عالی بود و مسیر سرسبز و زیبا. منظره رشته کوه‌های برفی، دشت سبز و ابرهایی که با آرامش تمام در آسمان جا گرفته بودند، بسیار چشم‌نواز بود. حوالی ساعت 10:30 به مرز بازرگان رسیدیم. یک ساعتی در شهر برای خریدن میوه و پر کردن باک بنزین چرخیدیم. همین جا بود که به خودمون گفتیم دیگه سفر داره جدی میشه و آیا مطمئن هستیم که قراره یک ماه همچین سفر پر فراز و نشیبی رو تجربه کنیم؟! هرچند با استرس، ولی جواب ما بله بود. پس با قدرت به سمت مرز خروجی حرکت کردیم. به محض ورود، شوک بدی به ما وارد شد. برای کاپوتاژ ماشین برگه‌ای از ما می‌خواستند که گمرک شیراز در موردش به ما چیزی نگفته بودند و نگهبان گفت: باید برگردید و برگه رو از شیراز بیارید.

ما هم با قیافه‌های آویزان گفتیم: یه راه حل جایگزین به ما بده! راهنمایی کرد که یکی از کارکنان گمرک به اسم کارچاق‌کن کار ما رو درست کنه. حدود یک ساعتی طول کشید و خوشبختانه این مرحله رو رد کردیم. ماشین به همراه راننده از یک سمت خارج میشد و ما به عنوان مسافر از سالن اصلی. چون از قبل عوارض خروج از کشور رو اینترنتی پرداخت نکرده بودیم باید در سالن توسط دستگاهی که نصب کردند عوارض رو پرداخت می‌کردیم. مابه‌التفاوت بنزین رو هم به قیمت 900 هزار تومان پرداخت کردیم. برخلاف انتظارمون هیچ بازرسی خاصی از ماشین توسط ماموران ایرانی انجام نشد و از مرز ایران خارج شدیم و وارد مرز ترکیه شدیم.

در این قسمت هم فقط باید کار بیمه ماشین رو در کیوسکی نزدیکی سالن ورودی مرز ترکیه انجام می‌دادیم. بیمه  23 روزه‌ای با هزینه ۳۲۰ لیر به ما داده شد. بعد برای وارد کردن مشخصات ماشین توسط ماموران مرز، یکم معطل شدیم چون اسم ماشین برای افراد ناشناخته بود یعنی ولکس سی‌سی. به هر صورت در این قسمت هم بازرسی خاصی انجام نشد و صرفاً در ماشین و کاپوت عقب رو باز کردند و نگاه اجمالی انداختند و تمام.

عکس 3- مرز بازرگان.jpg
مرز بازرگان

ما رسماً وارد خاک ترکیه شدیم. خیلی شگفت‌زده بودیم و حسابی خودمون رو تحویل می‌گرفتیم که اولین مرحله رو با موفقیت سپری کردیم. وارد یک جاده دو بانده سرسبز، با آسفالت عالی و ویو کوه آرارات شدیم. تمام مناظر پوستر بود. جاده‌ها جوری بود که دلت نمی‌خواست سرعتت از 100 بالاتر بره. در سمت راست جاده، تابلوی یک روستا دیدیم به اسم Yanayol و وارد فرعی شدیم. یک روستای سرسبز با صدای موسیقی طبیعت که واقعاً دلنشین بود. از ماشین پیاده شدیم، گشتی در روستا زدیم، مسجد روستا رو پیدا کردیم و از سرویس بهداشتی اونجا استفاده کردیم. بعد در یک قسمت دشت سبز نشستیم و نهار خوردیم. مردم روستا سعی می‌کردند با زبان اشاره با ما ارتباط برقرار کنند و از ما بپرسند که اهل کجا هستیم. مردمان دوست‌داشتنی و مهربانی بودند ولی ما باید دل از این روستا می‌کندیم و به مسیر ادامه می‌دادیم.

عکس 4- مسیر ارزروم، ارزینجان.jpg
مسیر ارزروم، ارزینجان

 حوالی عصر به اولین مقصدمون یعنی شهر ارزروم رسیدیم. طبق برنامه‌ریزی که از قبل داشتیم خیابانی که هتل ها در آن قرار داشتند رو پیدا کردیم و ماشین رو در یک قسمت پارک کردیم و تحقیقات میدانی سه تفنگ‌دار آغاز شد. در مورد همه چیز کنجکاو بودیم و قیمت تک تک میوه‌ها رو می‌پرسیدیم. قیمت‌ها شبیه ایران بود. اولین کار، پیدا کردن اقامت بود. هتل‌ها اکثراً اتاق سه تخته از ۴۰۰ لیر به بالا داشتند. خیلی از هتل‌ها هم پر بودند. در حال گشتن، به یک پسر پاکستانی برخورد کردیم که مدیر یک هاستل به اسم Bahar بود و قیمتش برای سه نفر ۱۲۰ لیر میشد ولی همه اتاق‌هاش پر بود و ما رو به یک هتل دیگه معرفی کرد. وقتی داشتیم به سمت ماشین برمی‌گشتیم آدرس رو پرسیدیم و چند نفر ترکی آدرس رو به ما دادند ولی ما متوجه نشدیم و گفتند سوار ماشین بشید تا برسونیمتون.

نمیدونم چرا ولی ما اینجا بهشون اعتماد کردیم و به قسمت دیگری از شهر رفتیم. مردمان مهمان‌نوازی عین خودمون بودند. به هتل Guler رسیدیم که در واقع  یک مسافرخانه بود. قیمت رو با تخفیف فراوان و صرفا با ابزار زبان اشاره از 250 لیر به 170 لیر کاهش دادیم. بسیار خرسند شدیم که با یک قیمت عالی اقامتگاه در جای خوب شهر پیدا کردیم. ماشین رو در خیابان پارک کردیم، استراحت کوتاهی کردیم و شب گشتی در اطراف زدیم. حدود ساعت 9:30 مغازه‌ها یکی یکی بسته شدند و ما به هتل هدایت شدیم و خوابیدیم.

عکس 5- مسافرخانه ارزروم.jpg
مسافرخانه ارزروم

روز دوم(Erzurum-Erzincan)

ما سعی می‌کردیم ماشین رو در داخل شهر زیاد حرکت ندهیم. پس پیاده به دل شهر زدیم تا ببینیم قراره چه شگفتانه‌هایی برای ما داشته باشه. از نظر تاریخی این شهر ارزش زیادی داره چون نشانه‌هایی از دوران اورارتو در این منطقه پیدا کردند. ارزروم در گذشته شهر مهمی در ناحیه‌ بالکان و آناتولی بوده و آثاری هم از سلجوقیان در خودش جا داده. با این وجود یک شهر توریستی نیست و بیشتر یک شهر دانشجویی حساب میشه. اولین مکان مدرسه یاقوتیه(Yakutia Madrasa) با معماری جذاب و ساده ایلخانی بود. اینجا در واقع موزه مردم شناسی هم هست و دیدنش خیلی جذابه.

مبلغ ورودی هم 15 لیر باید پرداخت کنید. مسجد لاله مصطفی پاشا(Lala Mustafa Pasha Mosque) هم در کنار این مدرسه بود که در حال برگزاری نماز جمعه بودند. جالب بود که فقط آقایون شرکت کرده بودند و به من هم اجازه ورود نمی‌دادند و البته به صادق که تیشرت آستین کوتاه پوشیده بود. این شهر مردم مذهبی بیشتری داشت. مکان بعدی قلعه ارزروم(Erzurum Castle) بود. این قلعه در سال ۴۱۵ میلادی توسط امپراتوری بیزانس ساخته شده و جالبه که از قلعه فقط قسمتی از دیوارهاش باقی مانده بوده و مابقی رو بازسازی کردند. تمام زیبایی قلعه در برجی هست که در حیاط درونی قرار گرفته. از بالای برج منظره چشم‌نواز شهر با کوه و دشت پیداست و برای لوکیشن عکاسی هم خیلی زیباست. ورودی این قلعه هم 15 لیر هست.

عکس 6- نمای قلعه ارزروم.jpg
نمای شهر از قلعه ارزروم

سومین مکان اصلی، مدرسه منار دوقلو ارزروم (Çifte Minareli Medrese) بود که ورودی رایگان داشت و به نظر من زیباترین مکان بود. این مکان هم از آثار به جا مانده دوره سلجوقیان هست. از تک تک اتاق‌ها به عنوان موزه استفاده کرده بودند و به جذابیت بنا اضافه کرده بودند. دیگه زیاد وقت نداشتیم و به دیدن همین چند بنا رضایت دادیم. در مسیر چند جا برای گرفتن سیم‌کارت ترکیه ایستادیم. ترکیه سه تا شرکت داره: ترکسل که از همش بهتر و گرونتره، ودافون و از همه ارزونتر تلکام بود. ترکسل پرسیدیم و گفتند 250 لیر با 20 گیگ اینترنت یک ماهه. ما چون زمان زیادی قرار بود ترکیه باشیم لازمش داشتیم با توجه به اینکه بر خلاف گفته‌ها، اینترنت رایگان در سطح شهر وجود نداره مگر اینکه در کافه یا رستوران چیزی سفارش بدهید و وایفای بگیرید.

به هر حال بعد از دادن پاسپورت و نیم ساعتی معطلی گفتند: سیستم مشکل داره و نمیشه. دو جای دیگه هم همین مشکل رو داشت و ما از خیرش گذشتیم. در راه نگاهی هم به مغازه‌های ‌برند مثل defacto انداختیم . انصافا خیلی قیمت‌های خوبی داشتند و برای خرید عالی بود ولی ما قصد خرید نداشتیم. قیمت رستوران و فست‌فود هم زیاد بالا نبود. غذای برنجی از 70 لیر به بالا و ساندویچی هم از 25 لیر شروع میشد. ما یک فست فود به اسم Tombic رو امتحان کردیم که شاورمای خیلی خوشمزه‌ای داشت. ظهر از ارزروم خارج شدیم و به سمت ارزنجان حرکت کردیم.

قیمت غذا در ترکیه

عکس 7- فست فود باکیفیت ارزروم.jpg
فست فود باکیفیت ارزروم

 از قبل با میزبانمون هماهنگ کرده بودیم و آدرس رو گرفته بودیم. این نکته رو هم بگم تا اینجا آب آشامیدنی در همه جای شهر و بین شهرها و در مسجدها وجود داشت و ما اصلا آب معدنی نخریدیم. آب اینجا هم شبیه آب چشمه خیلی خوب بود. مسیر سبز سبز و رودخانه هم وجود داشت. ساعت 8 شب بود که به خانه میزبانمون به اسم حسن رسیدیم. اگر قرار باشه قصه آدمهایی بگم که در این سفر باهاشون برخورد کردیم این سفرنامه به یک کتاب تبدیل میشه پس من اجمالی از داستان آدم‌ها می‌گذرم ولی بدانید که وجود تک تک این افراد برای ما یک معجزه بود. بعد از یک گپ کوتاه عالی و گوش دادن به موسیقی سنتی ترکیه خوابیدیم.

روز سوم(Erzincan-Kameh- Kayseri- Cappadocia)

صبح زود، حسن با مربای محلی و ماست محلی روستاشون که خیلی خوشمزه بود به ما صبحانه فوق‌العاده‌ای داد و پیشنهاد کرد که اول روستاشون کما(Kemah) رو ببینیم و بعد بریم کاپادوکیه. مسیرمون سی کیلومتری دورتر میشد ولی تصمیم گرفتیم بریم روستاگردی. در طول جاده، پلیس هر از گاهی جلوی ما رو می‌‌گرفت و فقط پاسپورت رو چک می‌‌کرد و خیلی خوش ‌برخورد خداحافظی می‌کرد.

عکس 8- صبحانه ارزینجان .jpg
صبحانه محلی ارزنجان 

به کنار یک کافه که رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و حسن ما رو از یک مسیر سبز و لا‌به‌لای گل‌های زرد و قلعه تاریخی به روستاشون برد البته با پای پیاده که یک ساعتی راه بود. یه روستای سبز، تمیز و پر از آرامش. مساجد ترکیه خیلی زیبا هستند و انرژی مثبت خیلی خوبی برای ما داشتند. بعد رفتیم به کافه و چند تا آبمیوه خوردیم و با صاحب کافه گپ کوتاهی زدیم. دیگه داشت دیر میشد و برگشتیم به سمت ماشین. اون کافه که دوست حسن بود یه غذای محلی برامون آورد به اسم Gozleme که خیلی خوشمزه بود و خودشون Katmer صداش می‌زدند و مواد داخل نان شامل: پنیر، سیب‌زمینی و جعفری بود. با سه تا از این نان‌ها که هر کدام سه لیر بود سیر شدیم. بعد از غذا چایی هم بهمون داد والبته این قیمت به علت آشنایی با حسن بود. جالب بود که این روستای کوچک قطار داشت. قطاری که از آنکارا به سمت سیواس و آخرین مقصد ارزروم حرکت می‌کنه و قیمت توریستی آن 1000 لیر هست ولی برای خودشون 250 لیر میشه. از ارزینجان به این روستا برای خودشون 10 لیر هست که عالیه.

عکس 9- ریل قطار روستا کامه.jpg
ریل قطار روستا کامه

 با کلی خاطره قشنگ با حسن خداحافظی کردیم و به سمت کایسری حرکت کردیم. قرار بود شب رو اونجا بمونیم. یکی از دوستان از قبل یه هتل رزرو کرده بود. ساعت 8 رسیدیم کایسری و رفتیم هتل. ولی با کمال تعجب گفت باید عضو یک خانواده باشید که یک اتاق سه نفره به شما بدهیم چون اینجا یک هتل دولتی هست. در واقع مشکل محرمیت من با پسرعمویم مطرح بود. این شد که به هیچ عنوان قبول نکردند و ما سریع تصمیم گرفتیم که مستقیم به گورمه بریم که یک ساعتی فاصله داشت.

ما در یک شب تعطیلی یعنی شنبه که همه هتل‌ها پر بود به روستای توریستی گورمه رسیدیم. هتل ها یا قیمت نجومی 200 یرو به ما پیشنهاد می‌دادند یا پر بودند. کمترین قیمت 800 لیر برای سه نفر بود که برای ما مبلغ زیادی بود. در این گشت‌و‌گذار در حالی که ساعت 11 شب بود به یک هتلی برخورد کردیم، با مدیریت یک ایرانی به اسم امیر که خیلی آقا بود. به تمام هتل‌های با قیمت مناسب تماس گرفت و همه پر بودند. بعد گفت شما ماشین دارید به شهر نوشهیر برید که نیم ساعتی فاصله بیشتر نداره. یه هتل خوب به ما معرفی کرد و ما وقتی رسیدیم متوجه شدیم اینجا یک هتل در حد چهار ستاره به مبلغ 800 لیر هست که امیر برای ما تخفیف گرفته و شده 500 لیر. اسم هتل Seven Brothers بود و صبحانه بوفه خیلی خوبی هم داشت. انقدر خسته بودیم که نفهمیدیم کی خوابمون برد.

عکس 10- گورمه.jpg
گورمه

روز چهارم (Nevşehir- Göreme)

بعد از صبحانه به سمت گورمه یعنی منطقه کاپادوکیا حرکت کردیم. این منطقه در گذشته هاتی نام داشته چرا که محل زندگی هیتی‌ها بوده. پس از سقوط امپراتوری هیتی‌ها، کاپادوکیا توسط اشرافیت فئودالی اداره می‌شد. این ناحیه از دوره مادها به بعد بخشی از پادشاهی ایران بوده. گزارش‌هایی از نویسندگان یونانی مبنی بر پرستش خدایان ایرانی، به‌ خصوص مهر و آناهیتا، در کاپادوکیا داده شده. در واقع کاپادوکیا یکی از سه روستای صخره‌ای جهان است که دو روستای دیگر کندوان در ایران و داکوتا در آمریکا هستند.

روستای اوچیسار در مسیر و قبل از رسیدن به گورمه بود. مرتفع‌ترین نقطه کاپادوکیه همین روستا هست که به عنوان دروازه کاپادوکیه شناخته میشه. یک قلعه هم داخل روستا هست که از بالای قلعه نمای خیلی زیبایی به شهر دارید. برای رفتن به بالای قلعه ورودی 35 لیری باید می‌دادیم که ما ترجیح دادیم از مناطق اطرافش همون ویو رو ببینیم. این روستا شبیه کندوان تبریز خودمون هست با این تفاوت که اینجا صرفا توریستی هست و کسی در داخل خانه‌های غار مانند زندگی نمی‌کند.

  به هر حال قدم زدن در کوچه پس کوچه‌های این منطقه خیلی خوبه و کافه‌ و هتل‌های زیبا با قیمت نجومی داره. قیمت هتل‌ها از 200 یرو به بالا بود. یک مغازه صنایع دستی در این روستا وجود داره که هم مگنت‌هایی با قیمت مناسب داره و هم می‌توانید رایگان از داخل خانه تاریخی غار مانند بازدید کنید. خانه‌ای سه طبقه که چشم‌انداز خیلی زیبایی به کوه و روستا داشت. خیلی دوست داشتیم شب رو اینجا بمونیم ولی برای اقامت کرایه نمی‌دادند. قیمت مگنت‌ها 5 لیر بود که اگر در روستای گورمه می‌خواستیم بگیریم میشد 20 لیر.

عکس 11-دروستای یوچیسار.jpg
روستای یوچیسار

  بعد از گشت و گذار به گورمه رفتیم و دنبال یک مکانی برای کمپ نهارمون گشتیم که هیچ مکان خاصی پیدا نکردیم. و در نهایت خارج از روستا و با نمای خانه‌های غارمانند، کته گوجه ایرانی پختیم. عصر رفتیم برای دیدن مناطق دیدنی گورمه. موزه باز گورمه پنجاه لیر هزینه داشت که میشد پیاده در اطرافش همان منظره رو رایگان دید. منطقه بعدی دره رز بود. دره سرخ (Red valley) و دره رز (Rose valley ) دو دره مابین روستاهای گورمه و چاوشین هستند.

در دره رز می‌توانید خانه‌های غارمانند، کلیسا و صخره‌هایی به رنگ صورتی ببینید و در دره سرخ پوشش گیاهی بیشتر و صخره‌هایی با رنگ متفاوت‌تر ببینید. در کل برای ما ایرانی‌ها که انواع و اقسام کوه‌های رنگی با اشکال مختلف داریم، این منطقه خیلی جذاب نیست. در همین قسمت دره رز، منطقه‌ای به اسم مکان غروب(Sunset point) معرفی کردند که ما هر چی خیره شدیم نفهمیدیم چه تفاوتی با غروب‌های دیگه داره!

عکس 12- دره رز.jpg
دره رز

 بعد از غروب به مرکز گورمه برگشتیم، جایی که پر از کافه و رستوران‌های جذاب هست. معماری و طراحی هر کافه با دیگری فرق می‌کرد. صدای موسیقی شنیده نمی‌شد ولی صدای آرامش همه جا پیچیده بود. می‌توانستی خیلی راحت تو یه کافه چند دقیقه‌ای بشینی، عکس بگیری و بدون سفارش خارج بشی. انگار همه افراد برای برخورد با توریست آموزش دیده بودند. قیمت خوراکی‌ها شبیه رستوران‌های گران شیراز بود یعنی از 200 هزار تومان به بالا. برای شب هاستلی انتخاب کردیم که ارزان‌ترین اقامتگاه اونجا بود. در واقع اونجا فقط یک هاستل رو دیدیم به اسم stay in peace cave. یک اتاق ده تخته به صورت dorm داشت که فقط یک پسر نیوزلندی اقامت داشت و خوب بود. ما هم ساعت 12 شب اونجا خوابیدیم. تخت‌هاش خیلی صدا می‌داد ولی فضای بیرونی قشنگی داشت. نفری 8 دلار هزینه هر تختی بود.

روز پنجم (Göreme- Konya)

 کاپادوکیا به شهر بالن‌ها معروفه. هر روز صبح قبل از طلوع آفتاب، بالن‌‌ها در آسمان پرواز می‌کنند و صحنه بسیار تماشایی رو در گورمه به وجود میارن. برای دیدن بالن‌ها، باید ساعت 4:45 دقیقه صبح به بالای یکی از تپه‌های گورمه برید و منتظر بلند شدن بالن‌ها باشید که از گوشه و کنارتون به پرواز در می‌آیند. لذت دیدن طلوع خورشید و این بالن‌های رنگارنگ انقدر زیاد بود که دوست نداشتیم تموم بشه. تا ساعت 7 بالن‌ها هستند. قیمت پرواز هم برای هر نفر 150 یرو هست که هر بالن 20-24 نفر رو سوار میکنه و یک ساعتی در آسمان هستی. البته تفریحات دیگری هم داره مثل: شترسواری، اسب‌سواری(دو ساعت، 400 لیر) و موتور چهارچرخ(یک ساعت، 200 لیر). البته که ما هیچ کدام رو امتحان نکردیم و حرکت کردیم به سمت شهر مولانا.

عکس 13- بالون های گورمه.jpg
بالون های گورمه

تا اینجای مسیر، هیچ مشکلی برای پارک ماشین و امنیتش نداشتیم. ساعت 10 صبح رسیدیم به قونیه که به سفرمون حال و هوای معنوی بدهیم. پارک ماشین حتی برای یک دقیقه  هم در این شهر خیلی مشکل بود و اصلا جای پارک درستی گیر نمی‌آمد. برای پیدا کردن هتل خیلی اذیت شدیم و زیاد گشتیم. هتل‌ها از 450 لیر به بالا بود ولی توانستیم یک هتل سه تخته با صبحانه و مبلغ 350 لیر پیدا کنیم که نزدیک آرامگاه مولانا بود و پارکینگ هم داشت. استراحت طولانی در هتل داشتیم و عصر به سمت آرامگاه مولانا رفتیم که البته بسته بود چون تا ساعت 6 عصر بیشتر باز نیست. ولی یک فضای خیلی جذاب دیدیم که باز هم یک مسجد بود به اسم سلطان سلیم.

عکس 14- مسجد سلطان سلیم.jpg
مسجد سلطان سلیم

 بعد رفتیم به سمت مقبره‌ای منصوب به شمس تبریزی که در حال تعمیر بود و ما محوطه بیرون و مسجد شمس رو دیدیم که در غروب آفتاب منظره خیلی زیبایی داشت. ما هنوز هم مشکل سیم‌کارت داشتیم. حتی به دادن مبلغ 350 لیر هم راضی شدیم ولی مشکل سیستمی همچنان ادامه داشت. ساعت 8 بود که مغازه‌ها یکی یکی بسته می‌شد و خیابان‌ها خلوت. جالبه که حتی غذاخوری‌ها هم در این ساعت بسته می‌شد. تنها خیابانی که یکم آدمیزاد در اونجا پیدا می‌شد، خیابان نزدیک آرامگاه مولانا بود. دقیقا رو‌به‌روی مسجد سلطان سلیم یه شیرینی فروشی بود که می‌توانستی چند نوع شیرینی و چای سفارش بدهی و همونجا نوش جان کنی. این شد که ما پنج عدد شیرینی با دو تا چایی به مبلغ 25 لیر سفارش دادیم و حسابی لذت بردیم.

عکس 15- مسجد شمس.jpg
مسجد شمس

 برای شام هم از یک فست‌فودی که یادش رفته بود ببنده، ساندویچ محلی خودشون به اسم دونر خردیدیم که خیلی تند بود و خوشمزه. در مورد قونیه باید گفت که یک شهر تاریخی و عرفانی هست که تاریخش به زمان امپراطوری روم برمیگرده. شهر قونیه وقتی توسط سلجوقیان تصرف می‌شود به عنوان پایتخت این سلسله شناخت می‌شود و در همین دوران مولانا جلال‌الدین بلخی، شاعر صوفی به همراه خانواده به این شهر مهاجرت می‌کند و داستان این شهر را کاملا عوض میکنه. به طوری که این شهر به شهر مولانا معروف میشه.

روز ششم (Konya-Mersin-Tasucu)

بعد از صبحانه به سمت آرامگاه مولانا رفتیم. شاعری که بزرگترین حماسه عرفانی بشر رو به زبان فارسی سروده و مریدان زیادی در ترکیه داره که شبیه به یک امام یا پیامبر، آرامگاهش رو ستایش و عبادت می‌کنند. این آرامگاه که شامل اتاق‌های موزه هم هست از ساعت 9 صبح تا 6 بعدازظهر باز هست و ورودی هم رایگانه. برای ورود به داخل آرامگاه باید روی کفشت پلاستیکی که گذاشتند بکشی و بدون کندن کفشت وارد بشی. حس آرامش و انرژی داخل بنا خیلی بی‌نظیر بود و آدم دوست داشت ساعت‌ها به نظاره و گفتمان با مولانا بشینه. داخل بنا سنگ قبر مولانا و تعدادی سنگ قبر دراویش هم وجود داشت. مردم محلی جلوی سنگ مزار که اطرافش با آب طلا تزئین شده بود به حالت دعا می‌ایستادند. در سالن فرعی شعر مشهور مولانا به زبان فارسی روی دیوارها نوشته شده بود که من با افتخار می‌توانستم بخوانم و لذت ببرم.

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

 از جدایی‌ها حکایت می‌کند

عکس 16- آرامگاه مولانا.jpg
آرامگاه مولانا

 وسط سالن یک جعبه وجود داشت که دور تا دورش شیشه بود و افراد محلی کنارش می‌رفتند و عین امامزاده‌های ما شیشه رو می‌بوسیدند. بعد که از نگهبانی پرسیدیم، متوجه شدیم که داخل جعبه ریش مولانا قرار گرفته. جالب بود که در توضیحات شخصیت مولانا که به زبان انگلیسی نوشته بود صحبتی از کشور دیگری جز ترکیه نبود یا در توضیحات شمس نوشته شده بود: در تبریز به دنیا آمد و هیچ توریستی نمی‌دانست که شهر تبریز در ایران قرار گرفته نه ترکیه. در اتاق‌های اطراف آرامگاه، وسایل و ابزارهای به جا مانده از مولانا و اطرافیانش قرار داشت. بعد از یک بازدید دو ساعته به علت کمبود وقت با شهر حضرت عشق خداحافظی کردیم و خودمون رو به دل جاده‌ها سپردیم.

عکس 17- موزه آرامگاه مولانا.jpg
موزه آرامگاه مولانا

ساعت پنج عصر بود که به شهر مرسین رسیدیم، جایی که قرار بود شب رو در خانه میزبانمون سپری کنیم و برای سفر به قبرس آماده بشیم. داستان این میزبانمون که اهل نیجریه بود هم جذابه که در این متن نمی‌گنجد. سیاه‌پوستی که کار بزرگی برای ما انجام داد و همه استرس ما در مورد قبرس رو حل کرد. به مدت یک ساعت و نیم در اینترنت برای ما جستجو کرد، بلیط کشتی از سایت ترکی با کارت اعتباری خودش خرید، رزرو هتل انجام داد و پرینت همه این مدارک رو بهمون داد و تمام. بلیط رفت و برگشت کشتی رو از سایت filodenizcilik به قیمت 800 لیر برای هر نفر خریدیم و باید حرکت می‌کردیم به سمت بندر Tasucu، چون بلیط ساعت 12 شب بود.

ما فقط دو ساعت در مرسین بودیم و سریع این شهر رو ترک کردیم که به کشتی برسیم. وقتی به بندر رسیدیم، در پارک ساحلی بندر به دنبال دفتر شرکت کشتیرانی بودیم که بلیط رو ازش تهیه کردیم و از همانجا با دادن پاسپورت، بلیط کشتی رو به صورت چاپی دریافت کردیم. مسئله مهم، پارک ماشین بود. با استفاده از زبان اشاره متوجه شدیم که در پارک ساحلی یک پارکینگ وجود داره و با شبی ۴۰ لیر می‌توانیم ماشین رو پارک کنیم. یک پارکینگ طبقاتی بود که به صاحب پارکینگ مبلغ یک شب رو پرداخت کردیم و با خیال راحت به سمت دفتر برگشتیم ولی ساعت 10:30 بود و آخرین دلموش که حمل و نقل رایگان مسافران رو انجام می‌داد، حرکت کرده بود.

پس مجبور شدیم یک تاکسی به قیمت 10 لیر برای سه نفر بگیریم که ما رو به اسکله ببره. هر چند فقط 20 دقیقه پیاده‌روی لازم داشت ولی ما مکان دقیق اسکله رو بلد نبودیم و ترسیدیم کشتی رو از دست بدهیم. ساعت ۱۱ بود که سوار کشتی شدیم که دو طبقه بود و خیلی راحت می‌توانستیم به قسمت‌های مختلف کشتی بریم حتی تا پشت در کابین ملوان. از شانس خوب ما، تعداد مسافرین کم بود و هر کس می‌توانست ده صندلی داشته باشد. پس ما خیلی راحت شب رو خوابیدیم و کشتی ساعت 8:30 صبح به شهر گیرنه قبرس رسید.

عکس 18- کشتی قبرس.jpg
کشتی قبرس

روز هفتم (Cypress: Kyrenia)

یک دلموش اینجا وجود داشت که ما رو رایگان به کنار اسکله می‌برد، هر چند که مسافت خیلی کوتاهی بود. در گیت ورودی، ما رو راهنمایی کردند که به گیشه مامور مربوط به کنترل توریست‌های تور قبرس بریم. گفت انگلیسی بلد نیستم و فقط به صورت تک کلمه‌ای از ما سوال می‌پرسید. پرینت بلیط برگشت و رزرو هتل رو چک کرد و خواست که میزان پولی که به همراه داریم رو نشون بدهیم. ما 3000 لیر داشتیم. گفت برای سه نفر کمه ولی به هر صورت پاسپورت رو مهر زد و از این مرحله هم جان سالم به در بردیم. از همون اسکله پیاده به راه افتادیم. بارون نم‌نم، یک شهر جدید ساحلی، دیدن دریا و حس آرامش فوق‌العاده‌ای که در کل شهر وجود داشت، همه اینها باعث شد که در همان ابتدای سفرمون بفهمیم مقصد درستی انتخاب کردیم.

خیلی آروم قدم میزدیم تا به مرکز شهر برسیم. رزرو هتل ما شبی 600 لیر برای سه نفر بود که کمتر از این مقدار می‌خواستیم. بعد از پرسیدن از محلی‌ها که بهتر از ترکیه انگلیسی بلد بودند به یک guest house سرسبز و دنج رسیدیم. سلیمان ابی(به معنی سلیمان، برادر بزرگ)، مسئول هتل، اتاق سه تخته به مبلغ شبی 400 لیر به ما داد. یک آشپزخانه با تمام امکانات داشت که می‌توانستیم استفاده کامل ببریم. اینجا بیشتر شبیه یک هاستل با اتاق‌های شخصی بود که شب‌ها مسافرین با هم گفتگو می‌کردند. همینجا ما با یک خانم ایرانی هم صحبت شدیم و کلی لذت بردیم. نقطه قوت سفر ما همین اقامتگاه جذاب بود.

عکس 19- هاستل گیرنه .jpg
هاستل گیرنه

لازمه قبل از گشت و گذار یک توضیح مختصر در مورد قبرس بدهم: جزیره قبرس سومین جزیره پرجمعیت دریای مدیترانه هست که به دو بخش قبرس شمالی و جنوبی تقسیم میشه. قبرس شمالی بخش ترک نشین است و ساکنان آن ترک زبان هستند و واحد پول آنها لیر، اما بخش جنوبی قبرس بخش اروپایی است و اغلب یونانی نشین هستند و واحد پول آنها یرو است. تنها بخش جنوبی قبرس عضو اتحادیه اروپاست. برای رفتن به قبرس شمالی نیازی به گرفتن ویزا نداریم ولی برای قبرس جنوبی نیازه که باید از ایران اقدام کنیم و از ترکیه نمیشه.

عصر شروع کردیم به پیاده روی کردن به سمت دریا. تو مسیر یه هایپرمارکت دیدیم که همه چیز داشت به جز گوشت آدمیزاد. من و جواد که عاشق سوپری بودیم مدام یه چیزی انتخاب می‌کردیم و بارکد رو جلوی دستگاه می‌گرفتیم تا قیمتش رو بفهمیم. قیمت آبمیوه و نوشابه از ترکیه هم کمتر بود ولی قیمت میوه‌ها بیشتر. در کل خیلی قیمت‌ها با ترکیه فرقی نمی‌کرد به جز پوشاکی که گرون بود. بعد از نیم ساعتی مارکت‌گردی بلاخره به ساحل رسیدیم و غروب دریا رو تماشا کردیم.

قلعه بزرگ گیرنه تا ساعت 5 عصر بیشتر باز نبود و فقط قسمت بیرون قلعه رو دیدیم. اطراف ساحل هم پر از کافه بود و کشتی‌های تفریحی. تور قایق هم که برای 4 ساعتی تو آب بودند و با یک وعده غذایی میشد نفری 20 دلار. قیمت خوراکی های رستوران هم از 100 لیر به بالا بود. این شهر انگار رو اسلوموشن بود و همه آروم بودند. یعنی فقط دوست داشتی یه گوشه دراز بکشی و به یک نقطه خیره بشی. صدای آهنگ کافه ها هم خیلی آروم بود. ما قدم زنان ساعت 9:30 شب برگشتیم به سمت هتل و با بچه ها صحبت کردیم و رفتیم برای یک خواب راحت.

عکس 20- دریای گیرنه .jpg
دریای گیرنه

روز هشتم (Cypress: Kyrenia-Nikosia)

صبح ساعت 8 رفتیم از سوپری نان بخریم و متوجه شدیم نان اینجا از ترکیه ارزونتره و البته تخم‌مرغ‌هاش. بعد از صرف یک صبحانه لذیذ حرکت کردیم به سمت ایستگاه دلموش‌ها که به شهر نیکوزیای شمالی بریم. هر دلموشی جای 6 نفر داشت که وقتی ما سوار شدیم خیلی زود پر شد و حرکت کرد. نفری 25 لیر هم هزینه داشت. تقریبا بعد از 40 دقیقه‌ای به پایتخت قبرس رسیدیم. همه دیدنی‌ها در مرکز شهر هست. یه کلیسای بزرگ داره که به علت تعمیرات بسته بود و نتوانستیم بازدید کنیم.

به جاش به موزه مردم شناسی با ورودی 15 لیر رفتیم که خیلی حرفی برای گفتن نداشت به جز اینکه مجسمه‌هایی از مراسم حنابندان گذاشته بودند و فهمیدم مراسمی شبیه ما دارند. بعد از بازدید موزه به سمت بازارچه صنایع دستی و کاروان‌سرای Buyuk Han رفتیم که فضای جذابی داشت. همه حجره‌ها، فروشگاه صنایع دستی با قیمت بالا بود و اکثرا قیمت با یرو یا پوند نوشته بودند. اینجا توریست‌های اروپایی بیشتری نسبت به گیرنه داشت.

عکس 21- کاروان سرای هان.jpg
کاروان سرای هان

از کاروان‌سرا که بیرون آمدیم و گشت بیشتری در بازار زدیم، یک دفعه وسط بازار رو بسته بودند و پلیس‌های مرزی ایستاده بودند. بعد متوجه شدیم اینجا لب مرز قبرس جنوبی هست که توریست‌ها باید پاسپورتشون کنترل بشه تا بهشون اجازه ورود داده بشه. اروپایی‌ها بعد از یک چک کردن مختصر پاسپورت، به راحتی می‌توانند بین دو بخش قبرس رفت‌و‌آمد کنند ولی مابقی کشورها نیاز به ویزا دارند. ما هم با تعجب از این دو تکه شدن و جدایی‌های سیاسی برگشتیم به سمت دلموش‌ها.

ولی در مسیر تابلویی که به فارسی در سر در یک مکان نوشته شده بود: حضرت مولانا، نظرمون رو جلب کرد. بعد فهمیدیدم اینجا خانه‌ای منسوب به مولانا هست. داخل حیات تعداد زیادی سنگ قبر وجود داشت که می‌گفتند در این خانه مولانا پیدا شده. سنگ قبرهایی که برخی از اشعار مولانا روی اون نوشته شده بود. هزینه ورودی این مکان هم 15 لیر بود. داخل سالن اصلی هم فقط یک اتاقک بود که سفره طعام مولانا رو با مجسمه‌ها نشان داده بودند و دور تا دور سالن هم سنگ قبر وجود داشت. جالب بود که اثری از مولانا در اینجا هم یافتیم و با یک حس معنوی از نیکوزیا خارج شدیم.

عکس 22- خانه منسوب به مولانا.jpg
خانه منسوب به مولانا

بر خلاف تصورمون، پایتخت قبرس خیلی برامون جذاب نبود. تا رسیدیم گیرنه، رفتیم سوپری محبوبمون و چندتا خوراکی برای درست کردن نهار خریدیم. بعد از خوردن نهار و استراحت رفتیم کنار ساحل و باز غروب رو تماشا کردیم. شب با بچه‌ها که صحبت کردیم فهمیدیم فاماگوستا شهر خوبیه و حدود دو ساعتی با گیرنه فاصله داره ولی اکثر مناطق نیاز داره که ماشین داشته باشید و دلموش نداره. ما هم وقت کافی برای کشف یک شهر نداشتیم چون شب باید سوار کشتی می‌شدیم. منطقه محافظت شده دیکارپاژ هم به همین صورت بود و نیاز بود که بدون دغدغه بتوانیم کشفش کنیم. نکته جالب در قبرس کرایه ماشین بود. با روزی 200 لیر می‌توانستی یک ماشین خوب کرایه کنی ولی حداقل باید سه روز اجاره می‌کردی. دیگه باید می‌پذیرفتیم در این سفر شهر دیگری نمی‌توانیم ببینیم. 

روز نهم  (Cypress: Kyrenia-Turky:Tasucu)

روز آخر قبرس رو به استراحت و آشپزی اختصاص دادیم. سه نفر از بچه‌های هتل رو مهمان کردیم به کته گوجه ایرانی. بعد از خوردن کته گفتند که تا به حال همچین غذایی نخورده بودند. ما هم هندوانه‌ها رو زیر بغل گذاشتیم و رفتیم برای گشتن سمت دیگر شهر. پنج دقیقه‌ای بیشتر تا ایستگاه دلموش‌ها راه نبود. نفری 10 لیر دادیم که به خیابان Yaz Gulu برسیم. خانه‌های این محل همه ویلایی بودند و پر از گل. انگار هر خانه یک گلخونه داشت. انواع گل لوتوس، مرجان و رز در حیاط خونه‌هاشون می‌دیدیم و کیف می‌کردیم. یه سمت دریا بود و سمت دیگر، خانه‌های پر گل. پیاده‌روی در این منطقه خیلی جذاب بود.

عکس 23- خیابان Yaz Gulu.jpg
خیابان Yaz Gulu 

 بعد از یک شنای کوتاه پیاده به سمت خانه رفتیم، کوله رو برداشتیم و خداحافظی کردیم. لحظه جدایی از دوستانی که تازه باهاشون آشنا شدم، خیلی برام سخته ولی سفر پر از جدایی و رهایی هست. باید به نکته‌ای اشاره کنم که ما بعد از این سفر فهمیدیم. در واقع می‌دانستیم که گیرنه بهشت کازینو هست ولی فکر می‌کردیم نفر به نفر با هم بازی می‌کنند ولی بعد متوجه شدیم که معمولا شام رایگان دارند و شما می‌توانی با یک کارت 100 لیری با یکی از بازی‌های شانسی سر و کله بزنی و شانست رو امتحان کنی. به هر حال ما بی اطلاع بودیم و امتحان نکردیم. بلیط برگشت هم برای ساعت 12 شب بود. پیاده نیم ساعتی بیشتر راه نبود و قدم‌زنان از شهر خداحافظی کردیم و به سمت اسکله رفتیم. بلیط‌ها رو از دفتر تحویل گرفتیم و وارد یک صف طولانی شدیم. برعکس زمان رفت، الآن خیلی شلوغ بود که شاید دلیلش تعطیلی آخر هفته بوده.

بعد از یک ساعت مهر خروج زده شد و وارد کشتی شدیم و با صحنه‌ای روبه‌‌رو شدیم که برامون غیر قابل تصور بود. افرادی از طبقه خیلی پایین جامعه با لباس‌های کهنه و سبدهای پر از ظرف و البته بچه‌های قد و‌ نیم‌قد روی صندلی ها نشسته بودند طوری که هر بچه چهار صندلی برای خودش گرفته بود و اصلا جای خالی وجود نداشت. هیچ نظارت و پاسخ‌گویی از طرف کارکنان کشتی هم نمی‌دیدیم. دیگه بعد از چند دقیقه گشتن به زور سه تا صندلی پیدا کردیم و تا صبح مات و مبهوت این آدم‌ها بودیم. خانواده‌هایی که شاید از نگاه‌های سرزنش‌گر ما خسته شدند و از جایی به بعد تصمیم گرفتند حق خودشون رو به زور بگیرند. به هر حال با یک علامت سوال بزرگ شب رو به هر سختی که بود به صبح رساندیم و به اسکله tasucu ترکیه رسیدیم.

روز دهم  (Tasucu-Antalya)

ماشین رو از پارکینگ برداشتیم و برای 4 شب مبلغ 80 لیر دادیم و به سمت آنتالیا حرکت کردیم. جاده ساحلی خیلی قشنگی بود با یک دریای آبی زلال و آسمان پاک. برای نهار کنار دریا در یک آلاچیق نشستیم و نهارمون رو خوردیم. تازه در این شهر بود که فهمیدیم مردمان ترکیه هم برا خودشون پیک‌نیک دارند و روزهای تعطیل کنار دریا برا خودشون غذا درست می‌کنند. ساعت 7 عصر بود که به خانه میزبانمون در آنتالیا رسیدیم. یکم صحبت کردیم و میزبانمون سریع شب بخیر گفت.

عکس 24- مسیر تاسوکو به آنتالیا.jpg
مسیر تاسوکو به آنتالیا

روز یازدهم (Antalya-Oludeniz)

اکثر جاهای دیدنی آنتالیا خارج از شهر بود و ما خیلی فرصت گردش نداشتیم. فقط مقداری دلار رو تبدیل کردیم، چند دقیقه‌ای پاساژگردی و تمام. نزدیک ظهر به دهکده توریستی الودنیز رسیدیم. این قسمت سفر بیشتر وارد طبیعت بکر و شهرهایی شدیم که اصلا توریست ایرانی تور آنتالیا نمی‌دیدیم. خیابانی که اولش با انواع هتل‌های جذاب شروع می‌شد و بعد بازارچه و کافه و رستوران‌هایی که خودشون رو به بهترین شکل ممکن به ما نشون می‌دادند.

قرار بود اینجا رو فقط یه نگاه بندازیم و بعد بریم مارماریس ولی تا وارد خیابان شدیم، دلمون گیر کرد و گفتیم یه شب رو باید اینجا بمونیم. رفتیم سراغ تحقیقات میدانی تا اینکه یک هتل آپارتمان یک خوابه با قیمت 400 لیر کرایه کردیم. ویو بالاکن رو به جنگل سبز، حیاط سبز و استخر رو باز تمیز به همراه ماشین لباس‌شویی که خیلی برا ما واجب بود، این هتل رو خیلی لاکچری کرده بود و اصلا فکرش هم نمی‌کردیم با همچین قیمتی، اینچنین فضایی گیرمون باید. اسم هتل، Noyal بود.

عکس 26- هتل آپارتمان الودنیز.jpg
هتل آپارتمان الودنیز

بعد از کلی استراحت، عصر پیاده به سمت ساحل رفتیم و در مسیر، بازارچه رو هم دیدیم. اکثر توریست‌ها از انگلیس و فرانسه آمده بودند و جالبه که قیمت‌ها رو به پوند و یرو گذاشته بودند و خیلی هم گرون بود. در واقع الودنیز یکی از روستاهای شهر فتحیه هست که مرتب از شهر به روستاها و ساحل دلموش‌ها در رفت‌و‌آمد هستند و تا ساعت 12 شب هم کار می‌کنند. هزینه هر مسیری که سوار بشی نفری 13 لیر میشه. تو بازارچه دفترهای گردشگری بودند که تورهای مختلفی برای تک تک روستاهاشون برنامه‌ریزی کرده بودند. مثلا رودخانه‌ای داره برای رفتینگ که هزینه تور یک روزه کامل با صبحانه، نهار و تجهیزات و رفت و برگشت به هتل، نفری 40 دلار میشد.  قیمت فست‌فودها از 50 لیر به بالا بود و قیمت غذای رستوران‌ها از 150 لیر به بالا.

عکس 27- کشتی تفریحی الودنیز.jpg
کشتی تفریحی الودنیز

نم نم بارون شروع شده بود و هوا رو حسابی دو نفره کرده بود. ما هم کیف می‌کردیم از این پیاده‌روی. جاده‌ای شبیه شمال داشت که هیچ کس جز خودمون مشغول پیاده‌ رفتن به سمت ساحل نبود. یه سری هتل‌های لاکچری هم داشت که استخری با ویو دریا داشتند و خیلی قشنگ بودند و البته هزینه‌های قشنگ‌تری هم داشتند، اتاق دو نفره از 2000 لیر به بالا بود. تو مسیر بارون تندتر شد و ما تقریبا چهار کیلومتری پیاده‌روی کردیم. وقتی به دریا رسیدیم دیگه شب شده بود. کشتی‌های تفریحی دیدیم شبیه واکینگ‌ها و با دکورهای دزدان دریایی.

کنار ساحل هم پر از کافه و رستوران با تزئینات و تم‌های مختلف هیجانی و آرام‌بخش. یه کافه، حرکات آتش‌بازی و حرکات آکروباتیک داشت و یه کافه، موسیقی کلاسیک آروم. خلاصه که تمام صحنه‌ها شبیه فیلم‌هایی بود که دیده بودیم و همه چیز برامون جدید و دست اول بود. ساعت یازده شب به زور خودمون رو مجبور به بازگشت کردیم و این بار با دلموش برگشتیم. تو مسیر هم یک فست‌فود رفتیم و ساندویچی سفارش دادیم که اصلا خوب نبود. به هر حال یکی از رویایی‌ترین شب‌های سفرمون تمام شد و به خواب خوش رفتیم.

روز دوازدهم (Oludeniz-Marmaris- Orhaniye)

خیلی دوست داشتیم یک شب دیگه اینجا بمونیم ولی همسفران دیگری هم داشتیم و باید طبق برنامه پیش می‌رفتیم. صبح، بعد از خرید از سوپری که قیمت‌های خیلی خوبی داشت به سمت مارماریس حرکت کردیم. یکی از موارد جالب سوپری‌ها، مواد غذایی آماده‌ای بود که با قیمت خوبی میشد تهیه کرد. مثلا ما یک بسته چهارتایی پیتزا مینی آماده به مبلغ 28 لیر خریدیم و سه نفر رو کامل سیر می‌کرد. ظهر بود که به مارماریس رسیدیم. یک شهر ساحلی دیگه شبیه الودنیز ولی شلوغ‌تر و مدرن‌تر. تو خیابان‌ها خیلی تحقیقات میدانی انجام دادیم تا بلاخره یک هتل مناسب یافتیم با قیمت 400 لیر با صبحانه و استخر رو باز که بچه‌ها رفتند و استفاده بردند. هتل‌های مارماریس نسبت به الودنیز هم گرون‌تر بودند و هم کیفیت پایین‌تری داشتند.

عکس 28- مارماریس.jpg
مارماریس 

بعد از استراحت کوتاهی به سمت روستای نزدیک مارماریس به اسم Orhaniye رفتیم. ساحل جذاب و آرومی داشت که ما به راحتی در دریا قدم می‌زدیم. این روستا که از جاهای دیدنی مارماریس هست شبیه جزایر ناز خودمون بود ولی خیلی خلوت و بکر با منظره جنگل سبز. ما خیلی وقت نداشتیم که به داخل روستا بریم و از همین ساحل و دریای فوق‌العاد بهره بردیم و نظاره‌گر غروب زیبایی بودیم. ولی باز هم باید از یک منظره پوستری دیگه خداحافظی می‌کردیم. به مارماریس برگشتیم و رفتیم شب‌های این شهر ساحلی رو هم بچشیم. یه کافه بود که آهنگ کوردی گذاشته بود. من کافه‌های مارماریس رو بیشتر دوست داشتم. هر چند که ما به نیم نگاهی کفایت می‌کردیم و بیشتر در طول ساحل قدم می‌زدیم. ساعت یازده به هتل رفتیم و سریع خوابیدیم.

عکس 29 ساحل روستای اورحانی.jpg
ساحل روستای اورحانی

روز سیزدهم  (Marmaris-Ephesus-Yalova)

روز طولانی و پرکاری انتظار ما رو می‌کشید. بعد از صبحانه، زود حرکت کردیم و به سمت شهر باستانی افسوس رفتیم.  این شهر باستانی، روزی در زمان یونانیان و رومیان، یکی از مهمترین بنادر بوده. بیشتر تاریخچه‌ای که از آن به یادگار باقی مانده، متعلق به هفت قرن قبل از میلاد مسیح و بعد از آن هست. این شهر باستانی جذاب و دیدنی پادشاهان مختلفی رو به خودش دیده: از پارسیان گرفته تا اسکندر مقدونی، مصری‌ها، پادشاهان سلوکی و همین‌طور رومیان. بلیط این مجموعه تاریخی 150 لیر هست و ورودی پارکینگ 25 لیر و حداقل دو ساعت زمان برای بازدید نیاز دارید.

البته به نظر من در پنج ساعت میشه درست و کامل اینجا رو بازدید کرد. این شهر قسمت‌های مختلفی داره که شامل: ورزشگاه ودیوس و استادیوم، کلیسای مریم مقدس، میدان ورلانوس و حمام‌ها، آرکادیان، تئاتر بزرگ، خیابان مرمر و کتابخانه سلسیوس می‌باشد. اینجا هم عین تخت‌جمشید، آفتاب خیلی آزاردهنده هست و حتما باید آب داشته باشید چون داخل مجموعه قیمت آب معدنی سه برابره. این مکان رو خیلی دوست داشتم ولی حیف که اصلا وقت نداشتیم و باید سریع به سمت یالوا می‌رفتیم.

عکس 30- شهر باستانی افسوس.jpg
شهر باستانی افسوس

 حرکت کردیم و ساعت هشت شب خانه یکی از دوستانمون ماندیم. از یالوا به استانبول هر روز کشتی وجود داره و کمتر از یک ساعت میشه رفت. قیمتش هم حدود 50 لیر برای مسیر یک طرفه هست. ولی ما ماشین داشتیم و باید شب رو با استرس عوارض پل عثمان غازی به صبح می‌رساندیم.

روز چهاردهم  (Yalova-Istanbul)

بعد از صبحانه، سریع حرکت کردیم و خیلی زود به این پل رسیدیم. یک پل بزرگ که فاصله سه ساعتی یالوا به استانبول رو به نیم ساعت تبدیل کرده و خیلی قشنگ بود. بلاخره به قسمت تلخ پرداخت عوارضی رسیدیم و 192 لیر پرداخت کردیم. البته چون فکر می‌کردیم هزینه زیادی باید پرداخت کنیم خیلی مزه تلخی نداشت. به استانبول که رسیدیم همان لحظه اول فهمیدیم که با تمام شهرهای قبلی فرق می‌کنه. ترافیک، شلوغی، صدای بوق ماشین‌ها و خیابان‌های نه چندان تمیز به استقبال ما آمدند. به سمت دو هتلی که از قبل رزرو کرده بودیم رفتیم و هیچ‌کدام مناسب نبودند. این قسمت سفر تعدادی همسفر به ما اضافه می‌شدند، بنابراین اتاقی برای هفت نفر می‌خواستیم.

همین موضوع باعث شد حدود سه ساعت در منطقه تکسیم و خیابان استقلال تحقیقات میدانی داشته باشیم. بلاخره هتلی پیدا کردیم که یک کارمند ایرانی داشت و سه اتاق سه تخته برای ما فراهم کرد. اسم هتل ما Taksim palace hotel بود که برای هفت نفر با صبحانه مبلغ 1200 لیر گرفت. با میدان تکسیم ده دقیقه فاصله داشتیم و با خیابان استقلال پنج دقیقه و البته با سفارت کانادا که یکی از همسفرانمون باید می‌رفت ده دقیقه بیشتر پیاده‌روی نداشت. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که نزدیک تکسیم و خیابان استقلال محله فقیرنشین باشه و حتی محله‌های شبیه زاغه‌نشینان. تصویر من از استانبول با چیزی که در روز اول دیدم بسیار متفاوت بود. قبل از رسیدن به گشت و گذار در استانبول لازمه که چند خطی در مورد یکی از بهترین شهرهای توریستی جهان بنویسم.

عکس 31- ورود به استانبول.jpg
ورود به استانبول

استانبول یکی از  شهرهای بزرگ جهان، در دو قاره آسیا و اروپا قرار گرفته است. تاریخ استانبول به چهار دوره روم شرقی، امپراتوری روم شرقی، امپراتوری عثمانی و تاریخ جمهوری ترکیه تقسیم میشه که از 6700 سال قبل از میلاد مسیح مردمانی در این شهر سکونت داشتند. عثمانی در سال 1453 میلادی این منطقه را فتح می‌کند تا زمان تاسیس جمهوری ترکیه در سال 1923 توسط مصطفی کمال آتاتورک. اصلاحات آتاتورک باعث پیشرفت هر چه بیشتر ترکیه و استانبول میشه تا جایی که در سال 2020 استانبول به عنوان هشتمین شهر برتر در جهان از لحاظ تعداد توریست قرار می‌گیره.

شب در خیابان استقلال قدم زدیم، انگار که وارد یک راهپیمایی عظیم شدیم طوری که حرکت در عرض خیابان خیلی سخت بود. در دو طرف پاساژهایی با برندهای معروف دیده می‌شد مثل: نایک، دفکتو و .... من اهل پاساژگردی نبودم و سراغ خوشمزه‌جات می‌رفتم. یک غذای فست‌فودی داشتند شبیه سیب‌زمینی شکم‌پر. یک سیب‌زمیتی تنوری بزرگ وسطش رو خالی کرده بودند و مشتری می‌توانست از مواد موجود در ویترین هر چی خواست انتخاب کنه و تحویل بگیره. قیمت هر سیب‌زمینی هم 60 لیر بود. یا کافه‌ای که شیرینی انتخاب می‌کردی و با چایی می‌توانستی سر میز بشینی و بخوری ولی این یکی خیلی گرون بود. موسیقی خیابانی هم در حد دو تا بیشتر ندیدیم و توقع داشتم بیشتر باشند. بر خلاف تصورات از لحاظ امنیتی هم ما مشکلی احساس نکردیم. خیابان تا ساعت 12 شلوغ بود و سرزنده ولی ما خسته بودیم و به هتل برگشتیم.

عکس 32- غذاهای خیابان استقلال.jpg
غذاهای خیابان استقلال