سفر ۲۷ روزه به چهار کشور آسیایی-اروپایی

4.6
از 30 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفر ۲۷ روزه به چهار کشور آسیایی-اروپایی
آموزش سفرنامه‌ نویسی
26 بهمن 1401 12:00
25
24.5K

روز پانزدهم  (Istanbul)

صبح، بعد از خوردن یک صبحانه مفصل، پیاده به سمت کاخ دولما باغچه که در دو کیلومتری هتل بود حرکت کردیم. این کاخ، آخرین اقامتگاه سلطنتی پادشاهان عثمانی بوده و شش سلطان عثمانی در این کاخ زندگی کردند. دلمه باغچه به عنوان کاخ ریاست جمهوری هم استفاده می‌شد و زمانی که آتاتورک به استانبول می‌آمد در این مکان اقامت می‌کرد و بعد از مرگش دلمه باغچه به موزه تبدیل شد. این کاخ از قسمت‌های مختلفی تشکیل میشه و قبلا امکان خرید بلیط برای هر قسمت وجود داشت ولی به تازگی باید یک بلیط برای همه قسمت‌ها بگیریم. قیمتش 300 لیر بود.

من خیلی علاقه‌ای ندارم که مکان‌های خیلی توریستی رو ببینم بنابراین به دیدن سر در اصلی کاخ رضایت دادم و از دور لذت بردم. در مقابل کاخ، برج ساعتی وجود داره که به دستور سلطان عبدالحمید یکی از سلاطین عثمانی بین سال‌های ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۵ ساخته شده. این برج از چهار طرف دارای 4 ساعت است. در نزدیکی این برج و کنار تنگه بسفر هم کافه‌ای قرار داره که ویو خیلی قشنگی داره.

عکس 33- دلمه باغچه.jpg
 دلمه باغچه

 بعد خیلی راحت در نزدیکی کاخ سوار تراموا شدیم که به سمت کاخ توپکاپی و مسجد ایاصوفیه بریم. البته اولش گیج بودیم چون باید استانبول کارت می‌خریدیم. دستگاه‌هایی بود که میشد این کار رو انجام داد ولی فقط منوی اولش انگلیسی بود و برای مراحل بعد ترکی میشد و نمی‌فهمیدیم کدام گزینه رو باید بزنیم. خدا رو شکر در هر ایستگاه نگهبانی وجود داره که انگلیسی بلده و خودش راهنماییت میکنه که کارت بخری. ما یه استانبول کارت به مبلغ 25 لیر خریدیم و حداقل شارژ اولیه 25 لیر هم باید پرداخت می‌کردیم. برای هر مسیر هم تقریبا نفری 7 لیر از کارت کم میشه.

خرید استانبول کارت برای استفاده از هر نوع وسیله نقلیه عمومی در استانبول ضروری هست و حتی در بعضی هایپرمارکت‌‌ها مثل Sok  اگر این کارت رو داشته باشید بهتون تخفیف میدن. هر کارت هم میتونه برای چند نفر استفاده بشه. مثلا ما برای 7 نفر یک کارت تهیه کردیم البته برای استفاده بیشتر از تخفیفات بهتره هر سه نفر یک کارت داشته باشند هر چند ما تفاوتی در نرخ‌ها ندیدیم ولی بعد از دو روز اتفاقی افتاد که در زمان خودش تعریف می‌کنم و میگم که بهتر بود دو تا کارت داشته باشیم. این کارت‌ها به مدت سه سال اعتبار دارند.

 به هر حال با تراموا خیلی سریع و راحت به مسجد ایاصوفیه رسیدیم. محوطه‌ای که می‌توانید چند آثار رو در کنار هم ببینید. در واقع در اطراف میدان سلطان احمد می‌توانید مسجد ایاصوفیه، مقبره سلطان احمد و همسرش، مسجد سلطان احمد، مشهور به مسجد آبی و مسجد ایاصوفیه که از جاهای دیدنی استانبول هستند رو ببینید که ورودی همه اینها رایگان بود به غیر از موزه‌های اطراف. کاخ توپکاپی هم که پیاده از همین میدان میشه رفت و مسافت زیادی نداره. مسجد ایاصوفیه شکوه خیلی زیادی داره و البته خیلی هم شلوغه و برای ورود باید در صف می‌ایستادیم. نکته جالب یک دستگاه بود که با پرداخت سکه، شال و یک روپوش بلند شبیه لباس عمل می‌توانستی بخری و بپوشی. هر چند که همه با پوشش وارد نمی‌شدند و البته ایرادی هم گرفته نمیشد. حکاکی ها، ستون‌های سنگی و نقاشی سقف خیلی باشکوه بود. یک قسمتی هم کتاب قرآن با زبان‌های مختلف گذاشته بودند.

عکس 35- مسجد ایاصوفیه.jpg
مسجد ایاصوفیه

 در کل بیرون مسجد آبی و ایاصوفیه خیلی جذاب‌تر هست. کاخ توپکاپی هم نمی‌توانم در موردش صحبت کنم چون وقت بازدیدش تموم شد در ساعت 6 عصر و باید برمی‌گشتیم هتل. این بار مسیر مترو رو انتخاب کردیم. متروی استانبول شبیه تهران اندازه یک شهر هست ولی وجود تابلوهایی که به زبان انگلیسی هم بودند باعث میشد راحت ایستگاه رو پیدا کنیم. ما باید به سمت میدان تکسیم می‌رفتیم و باز هم با استفاده از استانبول کارت این کار به راحتی انجام شد. برای شارژ مجدد کارت، کافی بود اسکناس 10 یا 20 لیری به دستگاه بدهیم که خودش کارمون رو راه بندازه. از میدان تکسیم تا هتل هم راهی نبود ولی شهر استانبول خیلی بزرگه و برای هر گشت و گذاری حداقل یک ساعت باید تو راه باشید. شب هم به خیابان استقلال رفتیم و یک روز دیگه از استانبول تمام شد.

راهنمای حمل و نقل عمومی در استانبول

عکس 36- مسجد آبی.jpg
مسجد آبی

روز شانزدهم  (Istanbul)

روز سوم ما در استانبول بود و هنوز کلی مناطق بود که ندیده بودیم. از طرفی فراموش کرده بودیم که اتاق رو برای یک روز بیشتر رزرو کنیم. همه اتاق‌ها پر شده بود و باید دنبال یک مکان جدید می‌گشتیم ولی خدا رو شکر صاحب هتل یک آپارتمان در روبه‌روی هتل داشت و اونجا سه اتاق با همین قیمت بهمون داد و واقعا بار سنگینی از دوش ما برداشت. به خاطر نقل و انتقالات ساعت 11:30 از خانه بیرون زدیم و پیاده به سمت برج معروف گالاتا رفتیم که 20 دقیقه‌ای بیشتر راه نداشت. برج گالاتا با ارتفاع 67 متر، بلندترین برج استانبول محسوب میشه که قدمتی 700 ساله داره. کاربرد این برج هم دیده‌بانی و نظارت بر حرکت کشتی‌ها بود که از خطای دشمن آگاه بشوند. بالای برج بهترین چشم‌انداز به شهر دارد و توریست‌های زیادی که با تور استانبول به این شهر سفر کردند برای بالا رفتن از این برج صف می‌کشند. ورودی این بنا 150 لیر بود. البته که ما باز هم از بیرون بنا لذت بردیم.

عکس 37- برج گالاتا.jpg
برج گالاتا

 از کنار قلعه گذشتیم و از کوچه ‌پس کوچه‌های باریک و شیب‌دار شهر عبور کردیم تا به ایستگاه کشتی Karakoy رسیدیم و با پرداخت 25 لیر که مستقیم از گیشه به صورت نقد انجام شد، سوار کشتی شدیم و به سمت جزایر پرنس حرکت کردیم. حدود نیم ساعتی در راه بودیم تا به جزیره بیوک‌آدا رسیدیم یعنی بزرگترین جزیره بین هفت جزایر پرنس. هوا فوق‌العاده بود و کشتی هم صندلی‌ خوب و راحتی داشت که هم می‌توانستیم در سالن داخلی بنشینیم و هم روی عرشه. یک نفر هم موسیقی زنده در واقع خیابانی می‌زد که فضای کشتی رو خیلی دلنشین کرده بود. به جزیره که رسیدیم باران شدیدی شروع به بارش کرد ولی در حد ده دقیقه و بعد تمام شد.

عکس 38- کشتی جزایر پرنس.jpg
کشتی جزایر پرنس

 سوپرمارکت Sok هم این جزیره داشت و ما رو کلی مشغول کرد. جالب بود که اینجا متوجه شدیم با استانبول کارت می‌توانی روی بعضی اجناس تخفیف بگیری و ما هم نهایت استفاده رو بردیم. یک سری ماشین‌های برقی برای گشت جزیره در یک قسمت پارک کرده بودند که حدود 45 دقیقه‌ای گشت داشتند و بلیطش نفری 25 لیر بود که با استانبول کارت پرداخت کردیم و مامان اینا رفتند و تیم سه نفره ما مشغول بازدید جزیره با پای پیاده شد. راه رفتن در خیابان‌های سبز و تمیز جزیره در هوای نم‌خورده خیلی دلپذیر بود. بعد از دیدن تمام این زیبایی‌ها، گشتی در بازارچه جزیره زدیم و متوجه شدیم اجناس اینجا گرانتر از استانبول هست.

بعد هم رفتیم به سمت رستوران‌هاش که یک نهار مشتی بر بدن بزنیم. برای اولین بار رفتیم سراغ کباب‌هاش که هر خانواده یه نوع کباب سفارش داد: آدنا کباب که یک سیخ به همراه برنج بود، اسکندر کباب و دونر کباب که با نون بود و مقدارش برای دو نفر هم خوب بود و همگی سیر شدیم. انصافا خیلی خوشمزه بود. همه کباب‌ها در رنج قیمتی 80 تا 90 لیر بود ولی بعد که برای حساب کتاب رفتیم، متوجه شدیم بیست درصد مالیات می‌گیرند و این در مورد تمام رستوران‌ها و مغازه‌های جزیره هست. به هر حال ما چونه زدیم و نگذاشتیم غذا در دهانمان زهر شود.

تا 8 شب کشتی برای برگشت گذاشته بودند. کشتی برگشت قرار بود یک ساعتی در دریا باشه چون از هفت جزیره می‌گذشت و چهار ایستگاه هم توقف داشت. این بار بلیط رو فقط میشد با استانبول کارت گرفت و نفری 23 لیر هزینه برگشت کشتی بود. ساعت هفت سوار کشتی شدیم و این بهترین زمان بود چون غروب زیبای خورشید رو در دریا می‌دیدیم و قبل از غروب هم نظاره‌گر پرواز مرغان دریایی بودیم که با اشتیاق نزدیک مسافران می‌شدند و غذاشون رو به راحتی تهیه می‌کردند.

به نظرم داخل کشتی، جاذبه‌ها بیشتر از درون جزیره بود. برای خرید بلیط برگشت بود که متوجه شدیم استانبول کارتمون دیگه کار نمی‌کند و میزان مجاز استفاده از کارت تموم شده و ما مجبور شدیم یه کارت جدید دیگه بخریم. دیگه شب بود که به استانبول رسیدیم و از اسکله تقریبا سه کیلومتری تا میدان تکسیم راه داشتیم ولی خیلی خسته بودیم و یک دلموش گرفتیم که با نفری ده لیر و البته با تخفیف خیلی زیاد، ما رو به میدان تکسیم برد. یک روز فوق‌العاده دیگه در استانبول تمام شد.

عکس 39- غروب جزیره بیوک‌آدا.jpg
غروب جزیره بیوک‌آدا

روز هفدهم  (Istanbul)

در مورد قسمت آسیایی شنیده بودم که خیلی تمیزتر و آروم‌تر از قسمت اروپایی هست. به خاطر همین تصمیم گرفتیم امروز رو به دیدن منطقه آسیایی استانبول اختصاص بدهیم که با کشتی نیم ساعت راه داشتیم. پس از میدان تکسیم با مترو به اسکله رفتیم و سوار کشتی شدیم. ولی کشتی دو ایستگاه داشت و تعدادی از همسفران ما اشتباهی ایستگاه اول پیاده شده بودند و مجبور بودیم با همین کشتی دوباره برگردیم و بچه‌ها رو بیاریم. یکی از اتفاقات سفر گروهی، همین گم شدن‌ها هست ولی باید در این مواقع آرامش خودمون رو حفظ کنیم و مسئله رو به بهترین شکل ممکن حل کنیم. دیگه تا به قسمت آسیایی رسیدیم ظهر بود.

همونجا ایستگاه اتوبوس بود و مستقیم به خیابان بغداد می‌برد. ما هم سوار اتوبوس شدیم و رفتیم طبقه بالا نشستیم و شهر رو از بالا ورانداز کردیم. فهمیدیم درست می‌گفتند خیابان‌ها تمیزتره ولی ترافیک همچنان وجود داره. چند تا ایستگاه که جلو رفت، تصمیم گرفتیم در خیابان کنار ساحل پیاده بشیم. ساحل بکر و تمیزی بود ولی باز هم ساحل شنی نبود که بشه حسابی بهش دل سپرد. بچه‌ها که خسته بودند روی چمن نشستند و ما دنبال یک رستوران گشتیم ولی هیچی پیدا نشد و دست به دامان گوگل مپ شدیم. در خیابان بغداد داخل یک پمپ بنزین، شعبه مرغ کنتاکی بود و گفتیم بریم ببینیم کنتاکی اصل چیه؟! پیاده نیم ساعتی راه رفتیم تا رسیدیم به رستوران کنتاکی کوچکی که کارکنانش انگلیسی هیچی نمی‌فهمیدند.

ما از روی منو سفارش دادیم و وقتی برامون آوردند خیلی سفارش‌ها رو قاطی زده بودند و بعضی سفارش‌ها رو دو تا یکی کرده بودند. خلاصه نیم ساعتی طول کشید تا اشتباهشون رو فهمیدند و سفارش رو آوردند. خداییش طعم خاصی هم نداشت. هر ساندویچ هم 60 لیر بود. بعد از نهار، یه پارک قشنگ در خیابان بغداد بود که رفتیم یکم استراحت کردیم و بچه‌ها به نمایندگی بنز هم سری زدند. انقدر خسته بودیم که اصلا توان گشتن خیابان رو نداشتیم ولی این خیابان پر از برندهای معروف بود. خیلی زود زمان بازگشت رسید و این بار مارمارای استانبول به قیمت 15 لیر رو امتحان کردیم (تونل مارمارای استانبول یکی از جذاب‌ترین و تقریبا گران‌ترین سیستم حمل و نقل عمومی ترکیه است. این تونل زیر آب در عرض تنگه بسفر کشیده شده). هر چند که جاذبه خاصی امروز ندیدیم ولی تجربه وسایل حمل‌و‌نقل استانبول خودش میتونه یک تور جذاب باشه. امشب باید با زیبایی‌های استانبول خداحافظی می‌کردیم و برای آخرین بار خیابان استقلال رو پیمایش می‌کردیم. وقتی به هتل رسیدیم دیگه خسته خسته بودیم و سریع به یک خواب ابدی رفتیم.

عکس 40- پارک قسمت آسیایی استانبول.jpg

روز هجدهم  (Istanbul-Trabzon)

صبح آخر باران تندی زد و استانبول خواست آخرین روی قشنگش رو به ما نشون بده. آقاجون اینا بلیط هواپیما داشتند و جواد با ماشین، به فرودگاه رفت. پارکینگ فرودگاه از سالن اصلی یکم دوره ولی جواد جلوی در اصلی ایستاد که ما پیاده بشیم و آقاجون اینا رو بدرقه کنیم. کارت پرواز رو گرفتیم و از همسفرانمون خداحافظی کردیم ولی مامان و بابا با ما همسفر شدند. در همین باران جیلینگی، استانبول رو ترک کردیم و به سمت ترابزون حرکت کردیم. حدود ساعت پنج عصر به ترابزون رسیدیم و به سمت هتل آپارتمانی که در سایت Expedia دیده بودیم و قیمتش ۱۸ دلار بود رفتیم ولی وقتی به هتل رسیدیم متوجه شدیم که رسپشن انگلیسی بلد نیست و با همراه همیشگی Google translate، قیمت شبی ۶۰۰ لیر برای پنج نفر به ما گفت و انگار که قیمت‌های درج شده در سایت رو قبول نداشتند.

به چند هتل دیگر هم سر زدیم و همه قیمت ۵۵۰ لیر بدون صبحانه می‌گفتند. ولی بلاخره هتل خوبی پیدا کردیم به اسم: Sanli Hotel که با صبحانه برای پنج نفر قیمت ۶۰۰ لیر می‌گفت و ما چونه زدیم و به هر حال به قیمت ۵۵۰ لیر رسیدیم. ترابزون شهر خیلی تمیزی نبود و شبیه قسمت اروپایی استانبول زباله زیاد در خیابون ریخته شده بود. از ساعت هشت و نیم شب به بعد هم مغازه‌ها رو می بستند و این شد که ما سریع به تخت‌خواب پناه بردیم تا فردا صبح برای یک خرید مفصل به بازار بریم.

عکس 41- ترابزون.jpg

روز نوزدهم (Trabzon)

بعد از خوردن یک صبحانه مفصل، به سر خیابان رفتیم که پنج دقیقه‌ای بیشتر راه نبود و از آنجا با دلموش و با هزینه نفری ۵ لیر به سمت میدان یعنی مرکز شهر رفتیم که همه بازارها با برندهای مختلف در آنجا بودند. همان ابتدای بازار به برند defacto رسیدیم. تیشرت‌ها با قیمت ۷۰ لیر به بالا بودند و شلوار جین از 100 لیر به بالا. بعد از خرید کردن برای حساب کردن متوجه شدیم که تابلویی به زبان ترکی در جایگاه صندوق‌دار گذاشتند که ما فقط متوجه تخفیف شدیم.

با Google translate از صندوقدار پرسیدیم و گفت باید در سایت ثبت‌نام کنید و شماره ترکیه داشته باشید. ما هم سریع در سایت ثبت‌نام کردیم و بعد اطلاعات شماره سیم‌کارت رو به صندوقدار دادیم و به این صورت توانستیم ده درصد تخفیف بگیریم و این شانس خیلی خوبی بود. وقتی در سفر، توجه به تابلوها و نوشته‌ها داشته باشیم، می‌توانیم از یکسری تخفیف‌ها بهره ببریم. بعد از یک خرید مفصل به رستورانی رفتیم که قیمتش خیلی خوب بود: ساندویچ بزرگ از ۳۵ لیر به بالا و خوراک کباب از ۵۰ لیر به بالا که دو نفر هم سیر می‌شدند.

عکس 42- خوراک اسکندر کباب.jpg
خوراک اسکندر کباب

بعد از سیر شدن، دوباره به خرید ادامه دادیم. برندهای معرف اینجا قیمت خیلی بهتری دارند و ما حسابی استفاده کردیم. بعد از فروشگاه  LC Waikiki به یک مغازه کوچک رسیدیم که لباس هایی با قیمت خیلی ارزان داشت. 25 و 50 لیر که لباس‌های مناسب و زیبایی برای خانم‌ها داشت و برای سوغاتی هم عالی بود. وقتی همه پولمان را تمام کردیم، به دنبال مغازه‌ای برای گرفتن لیر بودیم که در مسیر به یک ایرانی برخورد کردیم و گفت اینجا صرافی تبدیل تومان به لیر نداره و خیلی راحت کار ما رو خودش راه انداخت. به کارتش پول واریز کردیم و هیچ درصد اضافه‌ای هم از ما نگرفت. از این انسان‌های بامعرفت و بامرام در سفر زیاد داشتیم. دیگه به خونه رسیدیم و حساب کتاب مفصل خودمون رو درست کردیم و خوابیدیم.

روز بیستم  (Trabzon- Georgia:Batumi)

در این قسمت سفر باید رسماً از ترکیه خداحافظی می‌کردیم و پا به کشور گرجستان می‌گذاشتیم. هر چند جاهای دیدنی ترابزون بسیار بود ولی وقت نداشتیم و باید طبق برنامه سفر رو ادامه می‌دادیم. از ترابزون تا باتومی راه زیادی نداشتیم پس نزدیک به ظهر حرکت کردیم به سمت باتومی. برای خارج شدن از مرز ترکیه چند راهروی بزرگ و چند پله برقی را طی کردیم تا به گیت ورودی گرجستان و قسمت کنترل پاسپورت رسیدیم. وقتی متوجه شدند که از ایران آمدیم، حدود ۱۵ دقیقه‌ای پاسپورت را گرفتند و به ما گفتند منتظر باشید و بعد از 15 دقیقه‌ای برگشتند و مهر ورود ما را به کشور گرجستان زدند. جواد از قسمت دیگر باید وارد گرجستان می‌شد ولی بعد از نیم ساعتی گوشی پسر عمو زنگ خورد و متوجه شدیم که در ترکیه جلوی ماشین جواد رو گرفتند به علت اینکه چهار روز ماشین رو در کشور ترکیه رها کردیم و بدون اطلاع به قبرس رفتیم.

به همین خاطر باید جریمه ۴ هزار لیری رو قبول می‌کردیم. جواد کلی چونه زد که من نمی‌دونستم و موقع خروج از ترکیه هیچ کس این قانون رو متذکر نشده و اصلا این مقدار پول رو ندارم و نمی‌توانم این جریمه رو بپردازم. در همون لحظه درخواست جلسه‌ای میده که بتونه با مدیر گمرک صحبت کنه و تخفیف ازش بگیره. جالبه که مدیر گمرک هیچ کلمه انگلیسی بلد نبوده و یک نفر با Google translate ترجمه می‌کرده و انقدر چونه زده تا اینکه بالاخره به ۲۱۰۰ لیر راضی شدند و جواد بیشتر از این نتوانست تخفیف بگیره. بعد از سه چهار ساعتی وارد گرجستان شد و هیچ بازرسی از سمت گرجستان برای ماشین انجام نشده بود.

عکس 43- ساحل مرز ترکیه-گرجستان.jpg
ساحل مرز ترکیه-گرجستان

 بعد از ورود، دفترهایی برای بیمه ماشین وجود داشت که 45 لاری باید پرداخت می‌کردیم ولی گفتند سیستم مشکل داره و نتوانستیم بیمه کنیم. خیلی گرسنه بودیم و همونجا یک نان سیب‌زمینی به قیمت دو لاری خریدیم که دو تاش سیرکننده بود. در واقع یکی از غذاهای محلی باتومی بود. یه ساحل قشنگ که رو به روش جنگل سرسبزی بود، ورودی ترکیه به گرجستان رو خیلی قشنگ کرده بود ولی حال ما گرفته شده بود و مستقیم به سمت خانه‌ای که در بوکینگ پیدا کرده بودیم رفتیم. به زور توانستیم خونه رو پیدا کنیم. در واقع یک مجتمع بزرگ 20 طبقه­‌ای بود با امنیت خیلی بالا که با یک کلید باید در اصلی ساختمان رو باز می‌کردیم و بعد برای بالا رفتن آسانسور هم باید با همین کلید بالا می‌رفتیم. برای یک خانه تمیز قدیمی، 25 دلار برای پنج نفر از ما گرفت و رفت. این خانه فقط برای یک شب جا داشت و مجبور بودیم شب دوم رو در جای دیگری سر کنیم.  

روز بیست و یکم  (Batumi)

کمک‌رسانی مردمان ترکیه به مراتب از گرجستانی ها بیشتر بود چون صبح که از صاحب‌خانه خواستیم یک خونه دیگر رو بهمون معرفی کنه هیچ راهنمایی نکرد. وسایل‌ها رو جمع کردیم و به سمت ساحل رفتیم. پدر و مادر رو در ساحل گذاشتیم و خودمون در سایت بوکینگ دنبال یک مکان دیگر گشتیم تا اینکه به یک هاستل رسیدیم به اسم Batumi sun hostel. فضای بیرونی خیلی زیبایی داشت و تا دریا ده دقیقه بیشتر راه نبود. اتاق‌های شخصی نفری ۲۰ لاری و اتاق‌های مشترک نفری ۱۵ لاری می‌گفت. در سایت بوکینگ قیمت پایین‌تری دیده بودیم ولی این بار هم قیمت روی سایت رو قبول نداشتند تا اینکه با تخفیف به مبلغ ۷۵ لاری راضی شد که یک اتاق ۷ تخته را به ما بدهد. آشپزخانه، سرویس بهداشتی و حمام هم در کنار اتاق بود.

عکس 44- هاستل باتومی.jpg
هاستل باتومی

 سوپری‌های باتومی به نسبت ترکیه مواد غذایی گران‌تری داشتند ولی هزینه اقامت تقریبا مشابه ترکیه بود و البته پول گرجستان باارزش‌تر هست. بعد از استراحت کوتاهی، شروع کردیم به پیاده‌روی و رفتن به سمت کلیسای مادر مقدس که از سال ۱۹۰۳ میلادی به عنوان کلیسای جامع شناخته شده. کلیسا دو برج دو قلوی بلند با پنجره‌ های شیشه‌‌ای رنگی و نقاشی های جذاب داره. در کلیسا آرامش خیلی عجیبی داشتیم. دو نفر در حال عبادت بودند، تابلوهای پیامبرانشون رو می بوسیدند، جلوی صلیب عبادت می‌کردند و یک نامه می‌نوشتند و روی میز می‌گذاشتند. این نامه شبیه نامه آرزوها به خدا بود. البته عکس گرفتن از داخل کلیسا ممنوع بود.

عکس 45- کلیسای مادر مقدس.jpg
کلیسای مادر مقدس

خلاصه بعد از گرفتن یک حس آرامش واقعی به سمت مجسمه مدئا حرکت کردیم. این مناطق حدود یک کیلومتری بیشتر از هم فاصله نداشتند. تندیس مدئا مجسمه‌ای در میدان اوروپاس، سبمل شاهزاده‌ای از اساطیر یونانی هست. داستان شاهزاده اینه که: شخصی به نام یاسون برای دستیابی به پشم زرین به این منطقه سفر می‌کند، مدیا هم یه دل نه صد دل عاشقش میشه و مثل خیلی از داستان‌های دیگه با هم فرار می‌کنند و ازدواج می‌کنند. سال ها بعد یاسون عاشق شخصی به نام گلاوکه میشه و مدیا رو رها می‌کنه. مدیا هم خشم همه وجودش رو می‌گیره و گلاوکه و فرزندان خودش را می‌کشد. اینجا یک فواره هم داشت که میشد رفت زیرش و حسابی آب بازی کرد.

اطرافش هم کافه و غرفه‌هایی برای خرید صنایع دستی وجود داشت. بعد از دیدن این مجسمه به سمت ساحل رفتیم و چرخ و فلک بزرگ باتومی رو دیدیم که قیمتش نفری ۱۰ لاری بود و از اون بالا میشد کل شهر باتومی رو دید. قیمت اسکوتر برقی نیم ساعت، تک نفره، ۲۵ لاری، گشت قایق، ساعتی ۳۵ لاری و پاراسل به مدت ۷ دقیقه، ۱۵۰ لاری بود. ساحل باتومی با سنگ‌های سیاه براقی پوشیده شده بود و شنی نبود ولی غروب خیلی زیبایی داشت. بعد از دیدن غروب دریا به سمت هاستل برگشتیم. یک نانوایی کنار هاستل بود که نان شیرین و نان سیب زمینی گرم پخت می‌کرد و قیمتش هم مناسب بود. هر کیک نیم لاری. به امید دیدن شب های باتومی و فستیوال تابستانه شهر ساعت 12 دوباره به سمت ساحل حرکت کردیم.

وقتی به ساحل رسیدیم خیلی جا خوردیم، همه جا سوت و کور بود. اصلا خبری از موسیقی‌های کنار ساحل نبود و حتی مجسمه‌ علی و نینو که موقع غروب روشن بود رو هم خاموش کرده بودند. این تندیس نشانگر عشق و پیوند بین مردم گرجستان و آذربایجان و روایت عشق علی و نینو است. خلاصه اینکه جشنواره تابستانه دو هفته دیگه شروع میشد و ما زود آمده بودیم. به هر حال از دریا خداحافظی کردیم و به هاستل برگشتیم.

عکس 46- مجسمه علی و نینو.jpg
مجسمه علی و نینو

روز بیست و دوم (Batumi-Tbilisi)

بالاخره نوبت به پایتخت گرجستان یعنی شهر  تفلیس رسید. جاده سرسبز و قشنگی داشت ولی تقریباً شلوغ بود و بعد از 5 ساعت به تفلیس رسیدیم. از قبل یک هاستل در سایت بوکینگ رزرو کرده بودیم به قیمت ۲۴ دلار برای ۵ نفر و مستقیم به سمت آدرس مورد نظر رفتیم. یک اتاق پنج تخته در هاستلی به نام Parallax hostel گرفتیم که آشپزخانه طبقه پایین داشت و یک بالاکن خیلی قشنگ طبقه بالا. تقریبا مرکز شهر بود و میشد پیاده به اکثر مناطق تاریخی رفت. عصر به سمت پل شیشه‌ای یا پل صلح رفتیم که با 20 دقیقه پیاده‌روی بهش رسیدیم. سری قبل که به تفلیس آمده بودیم فواره‌ای با رقص نور خیلی جذاب رو تماشا کرده بودیم که این دفعه دیگه خبری از اون رقص نور نبود.

وقتی در حال گشت و گذار بودیم به یک خوردنی محلی برخورد کردیم که شبیه یخمک خودمون بود. لایه درونی مغز گردو بود و لایه بیرونی آبمیوه که خشک شده بود و به قیمت 2-3 لاری می‌فروختند. رستوران‌های اطراف پل، غذاهای محلی و غیر محلیشون، از پرسی ۲۰ لاری شروع میشد. خیابون پر از گردشگر ایرانی تور تفلیس بود و البته پر از افرادی که برای ایرانی‌ها تور قایق‌سواری رو تبلیغ می‌کردند، اون هم به زبان فارسی که خیلی بامزه بودند. این تورها نفری 30 لاری بود که یک گشت نیم ساعتی در دریاچه داشت. یک گشت درون شهری هم که با ون برای بیست تفر داشتند، نفری ۳۵ لاری برای یک ساعت بود که البته ما هیچ کدوم رو نخریدیم. گشت شهری ما خیلی زود تمام شد و به هاستل برگشتیم تا فردا صبح با انرژی بیشتری شهر رو بگردیم.

عکس 47- پل صلح.jpg
پل صلح

روز بیست و سوم (Tbilisi)

اولین مکان از جاهای دیدنی تفلیس که باید بازدید می‌کردیم، کلیسای معروف تفلیس به اسم کلیسای جامع تثلیث(Holy Trinity Cathedral) بود، که تقریبا یک کیلومتری با هاستل ما فاصله داشت و باز هم پیاده‌روی کردیم. حکاکی های روی سنگ خیلی قشنگی داشت و پر از نقاشی‌های دیواری جذاب بود. داخل کلیسا کلی شمع روشن کرده بودند و جالبه که به عنوان اردو، بچه‌های دبستانی رو به اینجا آورده بودند. اینجا یک مکان زیبا برای گرفتن عکس‌های متفاوت هست. بیرون کلیسا یک کارگاه شیرینی پزی کوچک محلی بود که نان شیرینی‌های خوشمزه‌ای داشت. یک نان شیرینی رو تست کردیم که وسطش پوره سیب‌ بود و خیلی خوب بود. هر سه تا نان قیمتش یک لاری میشد. پیاده‌روی خودمون رو ادامه دادیم و بعد از یک کیلومتر به پل صلح رسیدیم.

عکس 48- کلیسای جامع تثلیث.jpg
کلیسای جامع تثلیث

 مجسمه مادر بالای کوه قرار داشت که هم می‌توانستیم از پله‌ها پیاده بریم و هم سوار تلکابین بشیم. مسیر یک طرفه تلکابین قیمت 12 لاری داشت. در مسیر پیاده‌روی به قلعه ناریکالا رسیدیم. این قلعه به قلعه مادر تفلیس در بین مردم هم معروف است و از آن به عنوان نمادی از مقاومت گرجستان یاد می‌شود. سبک ساخت این قلعه به خاطر داشتن ارگ‌های آن به قلعه‌های ایرانی شباهت دارد، اما اسناد محکمی درباره سازندگان اولیه آن در دسترس نیست. از این قلعه فقط دیواره‌هاش باقی مونده.

عکس 49- قلعه ناریکالا.jpg
قلعه ناریکالا

یک کلیسا هم در اینجا ساخته شده که از شانس خوب ما وقتی رسیدیم، مراسم غسل تعمید در حال اجرا بود. یک بچه 4-5 ماهه که بغل مادرش بدون لباس بود و اطرافیان با لباس های شیک مهمانی با شمعی در دست ایستاده بودند. کشیشی با داشتن چند صلیب در کنار یک کاسه آب ایستاده بود و دعاهای مخصوص می‌خواند و بعضی اوقات مهمانان دعاها رو تکرار می‌کردند. مردم به سمت مختلف می‌ایستاند و دعاها رو به همراه کشیش زمزمه می‌کردند شبیه نیایش و سلام دادن های خودمون بعد از نماز که در مسجد انجام می‌دهیم. فامیل‌ها کادو هم آورده بودند و انگار بعدش یک جشن داشتند.

عکس 50- مراسم غسل تعمید.jpg
مراسم غسل تعمید

 به هر حال بعد از نیم ساعتی که از مراسم دیدن کردیم، مسیر رو ادامه دادیم تا به مجسمه مادر رسیدیم. این مجسمه 20 متری به نام کارتلیس ددا هست. نقشی سمبلیک از یک زن، در لباس محلی گرجستان که در دست چپش، یک کاسه آب انگور برای دوستانش داره و در دست دیگرش، شمشیری به نشانه مبارزه با دشمنانش جای گرفته. این مجسمه از همه جای شهر پیداست و شهرت زیادی در بین مردم داره. پایین مجسمه هم باغ گیاه شناسی تفلیس بود که نیاز به پیاده‌روی زیادی داشت و از خیرش گذشتیم.

عکس 51- مجسمه مادر.jpg
مجسمه مادر

یک نوع بستنی قیفی سنتی داشتند که خیلی جالب بود. بستنی که قیفش بر روی زغال درست میشد و البته گرون هم بود. هر بستنی، 21 لاری ولی به علت منطقه توریستی این قیمت رو داشت. در پارک کنار هاستل به قیمت 11 لاری می‌فروختند. ظهر در هاستل استراحت کردیم و عصر زدیم بیرون. فهمیدیم تازه شهر جان گرفته چون تعطیلی شنبه بود و همه جا شلوغ و زنده. اطراف هاستل یک بازارچه زده بودند که انگار آخر هفته‌ها همیشه برقراره و اطرافش کافه‌های مختلف به همراه موسیقی زنده و شادی. یک قسمت هم سمفونی گذاشته بودند و همه صندلی ها هم پر بود. یک قسمت گروه رباتیک می‌دیدی، یک جا رپ‌خوانی و یک جا خوشمزه‌جات. دیدن این صحنه‌های شادی مردم خیلی برام لذت‌بخش بود. گشت پر هیجان امروز ما هم تمام شد.

عکس 52- سمفونی.jpg
سمفونی

روز بیست و چهارم (Tbilisi)

امروز باید کمر همت می‌بستیم و سه کیلومتر پیاده‌روی می‌کردیم تا به پارک کوهستانی تفلیس به نام پارک متاتسمیندا برسیم. این پارک در بالای کوهی به همین نام قرار گرفته و در بلندترین نقطه شهر واقع شده. یک مسیر سربالایی با درختان سبز توت و آلبالو داشت. هر چند برای ما مسیر جذابی بود ولی با توجه به وجود قطار کابلی که تمام این مسیر رو با حرکت آرام می‌توانی بالا بری، لزومی برای این پیاده‌روی نداشتیم. نیم ساعتی به انتهای مسیر مانده بود که یک کلیسای جذاب دیدیم به اسم سنت دیوید.

سنگ قبرهایی از کشیش‌ها و مجسمه‌‌های شیطان و فرشته در محوطه اطراف کلیسا وجود داشت. وجود یک اتاقک که درونش چشمه زلالی جاری بود، نظرم رو جلب کرد. این چشمه مقدس بود و کشیش‌ها زن و شوهر جوان رو اونجا می‌بردند و براشون دعا می‌خواندند و از این آب مقدس می‌خوردند. مسیر رو ادامه دادیم و متوجه شدیم که در وسط مسیر، ایستگاه قطار گذاشتند ولی ما پیاده مسیر رو ادامه دادیم. بلیط یک طرفه قطار کابلی 6 لاری بود. فضای پارک بزرگ بود و نیاز به پیاده‌روی زیادی داشت. از بین بازی‌ها، roller coaster اینجا معروف بود که بلیطش 12 لاری میشد و من قبلا امتحان کرده بودم. یک دور خیلی کوتاهی داشت و یک بازی دیگه رو امتحان کردیم. خستگی زیاد پیاده‌روی، اجازه گشت‌و‌گذار بیشتری رو به ما نمی‌داد.

عکس 53- نمای شهر از پارک متاتسمیندا.jpg
نمای شهر از پارک متاتسمیندا

 برگشتیم هاستل و دوباره خودمون رو برای دیدن شب‌های هیجانی آخر هفته تفلیس آماده کردیم. یک هایپر مارکت بزرگ در نزدیکی هاستل بود که همه چیز داشت و ما عاشق دور زدن در این سوپرمارکت‌ها بودیم. انواع شیرینی و نان هم داشت که قیمت‌هاش تقریبا مناسب بود. مثلا یک شیرینی ناپلئونی به قیمت 3 لاری و یک مرغ کوچک کنتاکی آماده به قیمت 11 لاری خریدیم. یک قسمت سوپری خیلی جالب بود که به مناسبت آخر هفته، لباس، روتختی و روبالشتی به قیمت کیلویی خیلی خوبی گذاشته بودند. فقط باید خیلی می‌گشتی و سبد رو زیر و رو می‌کردی که جنس مورد نظرت رو پیدا کنی. هر صد گرم جنس 5/1 لاری میشد. بعد از خرید سوپری که ساعت 10 شب بسته می‌شد به سمت پارک رفتیم و از شلوغی‌ها لذت بردیم.

روز بیست و پنجم (Tiblisi-Armenia: Yerevan)  

مقصد اول ما فرودگاه تفلیس بود چون باید پدرم رو به پروازش می‌رساندیم. اینجا کارت واکسن رو کاملا چک می‌کردند و سخت‌گیری بیشتری نسبت به ترکیه داشتند. به هر حال مشکل خاصی نبود و بعد از گرفتن کارت پرواز پدر با تفلیس خداحافظی کردیم. تا مرز فاصله زیادی نداشتیم ولی مسیر فوق‌العاده بود. یک مسیر با دشت‌ها و کوه‌های سبز، گل‌های زرد، بنفش و قرمز. واقعا اینجا بهشت کوهنوردان هست. برای ورود به ارمنستان با ماشین باید هزینه حق خاک به مبلغ 25 دلار پرداخت می‌کردیم. نزدیک مرز برای بیمه ماشین هم اقدام کردیم و مبلغ 8000 درام پرداخت کردیم و وارد جاده مرگ شدیم. یک جاده دو طرفه که تردد ماشین‌های سنگین زیاد بود و وسط جاده یه دفعه چاله می‌دیدی. در واقع باید پرش از مانع رو یاد می‌گرفتی. به هر حال با کلی سلام و صلوات به ایروان رسیدیم.

عکس 54- مسیر رسیدن به ایروان.jpg
مسیر رسیدن به ایروان

 ساعت 7 عصر بود و ما هتل مناسبی در بوکینگ پیدا نکرده بودیم و رفتیم سراغ تحقیقات میدانی ولی هزینه اکثر هتل‌ها 30-35 هزار درام بود و هاستل‌ها همه پر بودند. بعدا متوجه شدیم با توجه به شروع ماه تیر و تعطیلات، ایرانی های زیادی با تور ارمنستان آمدند و به همین خاطر قیمت‌ها بالا رفته و کیفیت‌ها پایین. در خیابان، به یک ایرانی برخورد کردیم که یک هتل به ما معرفی کرد با وعده 15000 درام. ساعت 11 شب شده بود و به سمت هتل Gyumri حرکت کردیم. تا به هتل رسیدیم خیلی سریع و بدون هیچ حرفی اتاق خوب دو تخته رو به ما نشان دادند و سریع امکانات اضافه برای دو نفر دیگه هم آوردند.

من همان لحظه به معرف هتل گفتم: به خاطر شیرازی بودن مدیر هتل باید کمتر از 15 هزار تا با ما حساب کنید. بعد که وسایل‌ها رو پایین آوردیم و رفتیم برای تحویل پاسپورت و دادن هزینه، به ما گفتند: اتاق دو تخته این هزینه رو داره و برای 4 نفر باید 30000 درام پرداخت کنید! هر چی گفتیم به ما مبلغ دیگری گفته شده قبول نکردند و با بی‌احترامی تمام ما رو بیرون کردند. این رفتار نامناسب از یک هم‌وطن و به نوعی کلاه‌برداری خاطره بدی از ایروان در ذهن ما کاشت. چند دقیقه قبل از آمدن به این هتل، در سایت بوکینگ یک خانه اجاره‌ای دیده بودم و سریع رزروش کردم. جالبه که به هتل هم خیلی نزدیک بود. یک خانواده ارمنی با دادن قهوه و دوغ خانگی به ما خو‌ش‌آمد گفتند و خانه یک خوابه تمیزی با کلیه امکانات به ما نشان دادند. این خانه رو با قیمت 30 دلار کرایه کردیم و با خیال راحت خوابیدیم.

روز بیست و ششم  (Yerevan-Tatev)

اولین مکانی که من دوست داشتم حتما ببینم، یادمان نسل‌کشی ارامنه بود. از ساعت 10 صبح مراسم با پخش یک آهنگ شروع میشد و افراد با گل وارد یک محدوده دایره‌ای با ارتفاع زیاد می‌شدند که در مرکز دایره، شعله آتش روشن بود و در اطراف این مرکز، مردم گل‌های خودشون رو تقدیم افراد درگذشته می‌کردند. این مکان آرامش فوق‌العاده‌ای داشت و دوست داشتی یک ساعت اونجا بنشینی و به تاریخ وحشتناک حکومت عثمانی و نسل کشی بی‌رحمانه این حکومت فکر کنی.

عکس 55- یادمان ارامنه.jpg
 یادمان ارامنه

 بعد از این مکان به مرکز شهر یعنی بنای هزار پله یا کاسکاد رفتیم که در واقع 570 پله داره. پله برقی رو برداشته بودند و منطقه بالای پله‌ها در دست تعمیر بود. فواره‌های خیلی قشنگی هم داشت که از عصر باز می‌کردند. یک مورد جالب در ایروان وجود آب‌خوری‌هایی بود که آب دائم چشمه داشتند و خیلی هم خوشمزه و خنک بود. بعد به سمت بازار ورنیساج رفتیم که یکم شبیه بازار محلی بود. کارهای چوبی قشنگی داشتند ولی همه قیمت‌ها بالا بود. دیگه ظهر شده بود و به سمت شهر بعدی یعنی تاتو حرکت کردیم. برای نهار ساندویچ هات‌داگ به مبلغ 550 درام خریدیم که خیلی هم راضی نبودیم.

عکس 56- بنای هزار پله.jpg
بنای هزار پله
عکس 57- بازار ورنیساج.jpg
بازار ورنیساج

 مسیر باز هم سبز و زیبا بود و البته هنوز پر از چاله برای تست میزان مهارت رانندگی. در مسیر باغ‌‌های زردآلو بود و در کنار جاده می‌فروختند. ما هم به قیمت کیلویی 300 درام زردآلوهای خیلی خوشمزه‌ای گرفتیم و کیف کردیم. ایستگاه تلکابین رو دیدیم که از همین ایستگاه، طولانی‌ترین تلکابین جهان رو می‌توانستی سوار بشی و به تاتو بری ولی ما قصد داشتیم بریم بالاتر. بیست دقیقه مانده به تاتو، یک جاده پیچ در پیچ پیش رو داشتیم در حالی که غروب شده بود ولی خدا رو شکر حداقل موانع رو برداشته بودند. یک خانه در سایت بوکینگ رزرو کرده بودم که به سختی توانستیم باهاش تماس بگیریم که ما رو در تاریکی مطلق به خانه ببره. تاتو یک روستا با خانه‌های کوچک و کوچه‌های تنگ و تاریک هست. یک خانه یک خوابه با صبحانه محلی برای چهار نفر به مبلغ 20 هزار درام کرایه کردیم و سریع روی تخت پریدیم.

روز بیست و هفتم (Tatev)

برای صبحانه مربای انجیر و زردآلوی خانگی خیلی خوشمزه‌ای خوردیم و با انرژی روزمون رو آغاز کردیم. با ماشین به سمت ایستگاه تلکابین رفتیم. یک دشت سبز با منظره یک کوه سبز خیلی قشنگ که یک صومعه تاریخی هم داشت. ما برخلاف توریست‌های دیگه آمده بودیم. در واقع همه برای آمدن به روستای تاتو با تلکابین تاتو می‌آمدند و نگاهی به صومعه می‌انداختند و نیم ساعت بعدش برمی‌گشتند. این تلکابین به عنوان طولانی‌ترین تلکابین بدون توقف جهان محسوب میشه و نامش در گینس ثبت شده. مسیر رفت این تلکابین بلیط 5000 درامی داشت و مسیر برگشت 7000 درام و ما هم درام کافی به اندازه 4 نفر نداشتیم و آقایون رو فرستادیم چون من محو صومعه شده بودم.

عکس 58- تلکابین تاتو.jpg
تلکابین تاتو

 صومعه تاتو در واقع مجموعه‌ای از سه کلیسا و بخش‌های مختلف است که مورد استفاده راهبان و کشیش‌های مختلفی بوده. قدمتش به حدود قرن چهارم میلادی برمی‌گرده. این مجموعه به عنوان مرکز فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ارمنستان هم شناخته شده بوده و زمانی مهمترین دانشگاه قرون وسطایی منطقه محسوب می‌شده.  منظره روستا از درون صومعه خیلی جذاب بود و این مکان پر از لوکیشن‌های زیبا برای عکاسی هست.

عکس 59- صومعه تاتو .jpg
صومعه تاتو

 بعد از گشت و گذاری در این منطقه باید از تاتو و البته کشور ارمنستان خداحافظی می‌کردیم و با کوله‌باری از تجربه به سرزمین زیبای خودمون برمی‌گشتیم. درسته که یک حس غم و اندوه همه ما رو گرفته بود ولی سفر بهت رهایی یاد میده. اینکه بتوانی از یک منطقه، از یک فرد و از یک سرزمین دل بکنی و بری سراغ کشف دیگری. خیلی زود به مرز ایران رسیدیم و در ایران بیشترین بازرسی ماشین رو داشتیم. کل وسایل رو پایین آوردیم و تمام قسمت‌های ماشین رو چک کردند. و رسیدیم به آخر خط سفر و در انتظار آغازی دوباره...

هزینه ها رو به تفکیک هر کشور در جدولی قرار دادم. مطمئنا در هر سفر، قسمت هزینه خیلی موضوع مهمی هست. توجه داشته باشید که تعداد نفرات ما تا قبل از استانبول سه نفر بود، در استانبول هفت نفر بودیم و بعد از استانبول پنج نفر. کل مسافت طی شده با ماشین شخصی ولکس سی‌سی 5770 کیلومتر بوده. در مورد هزینه اقامت در چند شهر محدود میزبان داشتیم و نیازی به پرداخت هزینه نبود پس این هزینه اقامت شامل: 12 شب در ترکیه، 2 شب در قبرس(دو شب آن در کشتی بودیم)، 5 شب در گرجستان و 2 شب در ارمنستان می‌شود. در مورد خوراک، ما وسایل پخت‌و‌پز برده بودیم و بیشتر مواقع خودمون غذا درست می‌کردیم و از هایپرمارکت‌های خوش قیمت خرید می‌کردیم.

هزینه‌های متفرقه شامل حق خاک ارمنستان، دوچرخه سواری و یک هزینه بالا که در این دسته‌بندی قرار می‌گیره، جریمه ترک ماشین در ترکیه و رفتن به قبرس بدون اطلاع گمرک ترکیه بوده. عوارضی در ترکیه هزینه بالایی داشت ولی هزینه پارکینگ‌های دولتی ارزان بود و ما هزینه پارکینگ رو فقط در شهرهای استانبول، بندر تاسوکو برای رفتن به قبرس و شهر باستانی افسوس دادیم. معمولا داخل شهر، ماشین رو در پارکینگ هتل پارک می‌کردیم و پیاده می‌رفتیم. وسایل حمل و نقل عمومی هم در استانبول زیاد داشتیم و در شهرهای گیرنه قبرس و الودنیز هم دلموش و هزینه کشتی داشتیم. تمام هزینه‌ها به صورت تکی نوشته شده به جز ستون‌های بنزین، حمل و نقل عمومی و متفرقه که بتوانید بر نفرات خودتون تقسیم کنید. 

Untitled.png
هزینه سفر

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر