سفر به تفليس، شهری در آغوش ياس‌ها

5
از 3 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به تفليس، شهری در آغوش ياس‌ها

نمی دانم عشق به سفر از كی و كجا به جانم افتاد. شاید از اولین باری كه شروع كردم به خواندن شعر مسافر سهراب سپهری و بعد شروع كردم به تمام وقت مرور كردنش زیر لبم مثل وردی كه قرار بود از روزمرگی زندگی نجاتم دهد. شعر مسافر مرا با خود تا جاجرود خروشان می‌برد تا لبنان و تاج محل، تا معابد بودایی، تا كنارچمن و زیر خنكای یك درخت. نمی‌دانم از كی شروع كردم به مسافرت رفتن یادم می‌آید چمباتمه زده بودم پای جوی روستای پدری و قایقی كه با برگ درخت گردو ساخته بودم را به آب می‌دادم، یادم می آید زائر حرم امام رضا بودم و دیدم كه كودكی شفا یافت. یادم می‌آید پای زاینده رود كتلت مامان پز می‌خوردم. حافظیه در یادم مانده و تخت جمشید و بعد فقط عشق به سفر و یك فهرست بلند بالا از آرزوهای نرفته و سرزمین‌های نشناخته.    

آرزوی قدم زدن در خیابان شانزلیزه‌ی پاریس یا به همان میزان ولع برای قدم زدن در محله‌ی فهادان یزد. دیدن سازه‌های آبی شوشتر یا  قایقرانی در ونیز و البته رویای دیدن تفلیس. شهری كه تركیب جذابی ست از تاریخ و طبیعت. شهری كه بارها توسط ایرانیان فتح شده و باز آهنگ جدایی كوك كرده است. شهرِ نارین قلعه‌ی ساسانی و حمام‌های آب گرم. شهری كه بالاخره می‌توانستم ببینمش. 

شهری كه بارها سفرنامه‌هایش را خوانده بودم و آرزوی قدم زدن در خیابان‌هایش را در سر پرورانده بودم. آن‌قدر سفرنامه خوانده بودم كه بتوانم با اطمینان بگویم چه هتلی را در كدام گوشه‌ی شهر دوست دارم و بدانم كه دقیقاً كجاها را باید ببینم. احتمالا تعطیلات خردادماه هزار چهار صد و سه مناسب‌ترین ، زمان برای این سفر بعد از تور تفلیس نوروز بود چرا كه با یك روز مرخصی می توانستم پنج روز به سفر بروم. آن هم به همراه هفت نفر از دوستداشتنی ترین آدم های زندگی ام. این زمان فصل غوغای گل‌ها درتفلیس است و هوا بی نهایت لطیف و دلپذیر است. گرچه در زمان بازدید ما یك توده هوای گرم حساب و كتاب ما را به هم ریخت و دمای هوا تا سی و پنج درجه سانتیگراد در روز هم بالا رفت.

 برای همین بدون هیچ تعللی اقدام كردیم برای  رزرو تور تفلیس برای مدت چهار شب و پنج روز. برای اقامت، هتل چهار ستاره‌ی مگنولیا را انتخاب كردیم كه موقعیت مكانی فوق العاده ای داشت. این هتل دوست داشتنی تنها یك كوچه با خیابان روستاولی فاصله دارد و به تمام مراكز دیدنی شهر تنها چند دقیقه پیاده روی فاصله دارد. كوچه های اطراف هتل بسیار زیباست و به چندین سوپر و كافی شاپ و از همه مهم تر به میدان آزادی و صرافی‌هایش بسیار نزدیك است. قیمت این تور برای هر نفر مبلغ  نوزده میلیون چهارصد و چهل هزارتومان بود.

سفر دراز نبود:

عبور چلچله از حجم وقت كم می‌کرد. (مسافر- سهراب سپهری)

روز اول:در جستجوی نارین قلعه (14 خرداد 1403)

پرواز رفت ما ساعت سیزده و سی دقیقه دوشنبه چهارده خرداد هزار و چهارصد و سه با هواپیمایی ایران ایر تور بود. برای همین ریسك نكردیم و شب قبل از كرمان به تهران آمدیم و ازآنجایی‌که ترافیك تهران همیشه برای ما غیر تهرانی‌ها حتی در یك روز تعطیل ترسناك و غیرقابل‌پیش‌بینی به نظر می رسد، صبح زود به سمت فرودگاه امام حركت كردیم به‌طوری‌که ساعت نه و نیم صبح همه‌ی گروه شاد و قبراق در محل فرودگاه حضور داشتند. یك جمع شاد و البته كمی شلوغ و پرسروصدا که هر دقیقه ساعتشان را نگاه می‌کردند تا سفر را آغاز كنند.

 

فرودگاه امام پیش به سوی درك یك تجربه جدید

خوشبختانه پرواز تأخیر نداشت و درست سر ساعت بلند شد. مدت‌زمان پرواز تقریباً یك ساعت و نیم بود. پذیرایی هواپیمایی ایران ایر تور مختصر و مفید بود و به خاطر كوتاهی زمان پرواز خیلی فوری و فوتی انجام شد. آن‌طور كه مهماندار گفت مسیر پرواز از كرج، زنجان، تبریز،شرق ایروان، ارمنستان و درنهایت گرجستان می‌گذرد. در مدت‌زمان كوتاه پرواز خودمان را با دیدن مناظر سرسبز جغرافیای شمال سرگرم كردیم.

undefined
اقلیم سرسبز شمال

 

undefined
پذیرایی هواپیمایی ایران ایر تور

پرواز بدون هیچ مشكلی در فرودگاه بسیار كوچك تفلیس نشست و برخلاف مطالبی که خوانده بودم رفتار پلیس گرجستان خیلی خوب بود. مدارک شامل پاسپورت، کپی بلیت‌های رفت‌وبرگشت، ووچر هتل حتماً باید همراهتان باشد. افسر پذیرش قبل از اجازه‌ی ورود درباره مقدار پولی که همراهت است هم سؤال می‌پرسید اما حداقل از گروه ما مقدار دلار کسی را کنترل نکرد. نه از فری‌شاپ خبری بود و نه از راهروهای پیچ‌درپیچ.خیلی زود بچه‌های لیدر را پیدا كردیم كه قرار بود دنبالمان بیایند.

در مسیر رفت دانیال تور لیدرمان كمی درباره‌ی تفلیس صحبت كرد و بعد شروع كرد به معرفی و فروش تورهایی كه آن چند روز توسط شرکتشان برگزار می شد. من از قبل خوانده بودم كه این گروه قیمت زیادی برای تورها می‌گذارد و هیچ هدفی جز فروش تورهایش ندارد. برای همین با یك ذهنیت منفی به حرف‌های دانیال گوش دادم. هدفم این بود كه خودم تمام شهر را بگردم و حتی برای رفتن به خارج از شهر از تورهایی كه در مراكز توریستی خود شهر وجود دارد خرید كنم؛ اما هم‌سفرانم با من همكاری نكردند و تا به خودم آمدم مبلغ دویست دلار تور در لابی هتل خریده بودم. طوری كه عملاً جز همان عصر هیچ روز خالی برای ما باقی نمانده بود.

اما با توجه به گروه بزرگی كه ما بودیم درنهایت مشخص شد كه خرید تور بهترین گزینه برای ما بوده است. درجای خودش من هزینه‌ی هر تور، مقاصدش و صد البته كیفیت برگزاری تورها را خواهم گفت.

نزدیك ساعت چهار به هتل ماگنولیا رسیدیم یك هتل با ساختمان قدیمی صدوبیست ساله كه پیرامون یك درخت ماگنولیا بزرگ قرار دارد. لابی هتل خیلی كوچك بود و جو یك هتل خانوادگی را داشت. اتاق‌های هتل جمع‌وجور و البته بسیار تمیز بودند.

 

undefinedundefined

undefined
هتل ماگنولیا

 

undefined
گل ماگنولیا هتل

بعد از یك استراحت كوتاه تصمیم گرفتیم كه غروب را بر بام تفلیس و در كنار قلعه ساسانی نارین قلعه بگذرانیم پس به خیال خودمان پیش به‌سوی تله‌کابین تفلیس. یك نكته است كه باید در اینجا و قبل ازاینکه بگویم ما نزدیك به یك ساعت در خیابان‌های شهر سرگردان بودیم ذكر كنم. من‌ بعد از خواندن سفرنامه‌های متعدد این تصور اشتباه را داشتم كه مجسمه مادرتفلیس، نارین قلعه، مقصد تله‌کابین و فونیكولار و باغ گیاه‌شناسی (بوتانیکال گاردن) یکجاست.

پیش خودم یك كوه یا تپه در حاشیه شهر تصور كرده بودم كه با رسیدن به آنجا همه‌چیز را می‌توان دید؛امااین تصور کاملاً اشتباه است؛وگله‌ای هم كه از گروه لیدر دارم هم این است كه با وجود اینكه ما از آنها سوال كردیم اصلاً ما را راهنمایی نكردند.آن‌قدر مشغول فروش تورهایشان بودند که حتی آدرس صرافی را هم به ما ندادند. حالا كه این سفرنامه را می‌نویسم می‌دانم كه برای رفتن به صرافی باید به سمت میدان آزادی حرکت كرد كه حدود ده دقیقه با هتل فاصله دارد. پیرامون میدان آزادی كلی صرافی است كه روی تابلوشان نرخ تبدیل ارز یعنی رقم 2.77 نوشته‌شده است.

 

undefined
صد دلار معادل 277 لاری

مقصد فونیكولار یك پارك بزرگ و یك رستوران پنج ستاره خیلی زیباست كه در كنار برج مخابراتی تفلیس قرار دارد و ایستگاهش نزدیك پانزده دقیقه با هتل ماگنولیا فاصله دارد. محل سوارشدن به تله‌کابین در میدان اروپا قرار دارد كه متأسفانه فرصت نشد مقصدش را ببینم؛و اینكه می‌توان باکمی پیاده‌روی سربالایی و در امتداد میدان آزادی و خیابان افغازی و شاردنی به سمت نارین قلعه رفت. بوتانیكال گاردن در همان نزدیكی نارین قلعه قرار دارد كه متأسفانه برای من فرصت دیدنش پیش نیامد اما بسیار از زیبایی‌اش شنیدم و آرزوی دیدنش توی دلم ماند.

آن روز عصر بعد از چنج ارز درمیدان آزادی و كمی عكاسی درحالی به سمت جهت جغرافیایی فونیكولار پیش می‌رفتیم كه می‌خواستیم نارین قلعه را ببینیم. یعنی کاملاً دو مسیر عكس هم. حاصل این سردرگمی حدود یك ساعت گم‌شدن در شهر زیبای تفلیس بود. شهری كه غنی بودن تاریخ و طبیعتش در همان نگاه اول مجذوبتان می‌کند و حتی گم‌شدن در شهر هم برایتان خاطره می‌سازد. بعداً میشا پسر جذابی كه رسپشن هتل بود گفت كه همه روز اول درتفلیس گم می‌شوند. درنهایت در درست‌ترین زمان ممكن به قلعه رسیدیم. به قول سهراب سپهری غروب بود. صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.

 

undefined

 

undefined

 

undefined

undefined
در مسیر

 

undefined
شهر از آن بالا جادویتان می‌کند.

 

undefined
غروب شهر از نارین قلعه

 

undefined
وقتی مطمئن می‌شوی شهر درستی را برای سفرانتخاب كرده‌ای.(محله حمام ها از كنار نارین قلعه)

از نارین قلعه جز دیوار بیرونی چیزی باقی نمانده است و در میان دیوارها یك كلیساست كه به نسبت سایر كلیساهای تفلیس چندان جلب‌توجه نمی‌کند. از آن بالا جز شهر كه بی‌نهایت زیباست می‌توان مناظر بكر فوق‌العاده‌ای از بوتانیكال گاردن دید. كمی روی دیوار قدم زدیم. ایستادیم و غروب هزار رنگ قفقاز را با تمام وجودمان سر كشیدیم. بوی علف تازه زده‌شده می‌آمد و صدای سكوت را که با آواز پرندگان شكسته می‌شد گوش می‌دادیم. آن‌قدرآن بالا ماندیم كه درنهایت ترس از تاریكی وادارمان كرد كه برگردیم.

حالا كمی جغرافیای شهر توی دستمان آمده بود از تپه پایین آمدیم و در میان خیابان زنده شاردنی قدم زدیم. فضای زنده‌ی خیابان و هوای خوب شبمان را ساخت. بیشتر هدفمان شناخت شهر بود و محیط پیرامونمان. كمی در پاساژ گالریا كه درابتدای خیابان روستاولی و نزدیك میدان آزادی است قدم زدیم و با محیط آشنا شدیم. جالب اینجاست كه این پاساژ سر ساعت ده شب تعطیل می‌شود. درنهایت این روز به‌یادماندنی با كلی خاطرات خوش از شهری كه حالا می‌توانستیم بگوییم لمسش کرده‌ایم به پایان رسید.

روز دوم: سیغناغی در آتش (پانزده خردادماه 1403)

برای این روز تور شهر سیغناغی را به قیمت شصت‌وپنج دلار خریده بودیم. این تور شامل دیدن ازکارخانه تولید نوشیدنی، بازدید از صومعه بودبی سنت نینو و همچنین بازدید از شهر سیغناغی یا همان شهر عشق، ناهار و البته دیوار شهر سیغناغی بود. ون تور درست سر ساعت نه و بعد از صبحانه نه‌چندان مفصل هتل دنبالمان آمد. به‌طور كل صبحانه هتل كامل بود اما چندان به دل نمی‌نشست. سالن صبحانه در زیرزمین بود و به نظرم برای صبح‌ها نور كافی و مناسبی نداشت. هر روز هتل چهار مدل صبحانه گرم، چندین مدل كالباس و پنیر و میوه و دو مدل شیرینی، قهوه و چای به همراه دتاكس و آب‌میوه داشت.

undefinedundefined

undefined
صبحانه هتل

تور لیدر ما دختری جوان به اسم اكا بود كه انرژی خوبی برای شروع روز داشت. بعد از توقفی كوتاه در محل یك سوپر زنجیره‌ای وخرید شیرینی‌ای كلوچه مانند و آب برای گروه توسط اكا به جاده زدیم. جاده بی‌نهایت زیبا بود و آن‌طور كه اكا می‌گفت ما زمان خیلی خوبی را برای سفر انتخاب كرده بودیم. در طول مسیر تاکستان‌هایی بی‌نهایت زیبا دیدیم، تپه‌هایی تمام پوشیده شده از گل‌های یاس زرد كه انگار شهر را و جاده ها را در آغوش كشیده بودند، دشت‌هایی زیر گل‌های بنفش، شقایق‌های قرمز، گل‌های ریز سفید و زرد، جنگل‌های هزار رنگ و درختانی كه سایه‌شان آدم را صدا می‌زدند و به‌سوی خودشان فرامی‌خواندند. دلت می‌خواست کفش‌هایت را دربیاوری و یكی از این کوره‌راه‌های جنگلی را برای قدم زدن انتخاب كنی و تا انتها بروی.

بعد از بازدید از كارخانه به سمت دومین مقصدمان یعنی صومعه بودبی حركت كردیم. فاصله این صومعه به نسبت سایر جاهایی كه این چند روز بازدید كردیم زیاد بود و ازآنجایی‌که ون تهویه مناسبی نداشت و هوا هم به‌شدت گرم شده بود. هم‌سفرانمان شروع كردند به بی‌تابی كردن و شكایت كردن. موضوعی كه همه را كلافه كرده بود و انرژی گروه را كم كرد. درنهایت تنها چیزی كه می‌توانست دوباره حالمان راخوب كند آن‌همه زیبایی بود كه انتظارمان را می‌کشید.

صومعه سنت نینو یك ساختمان قرن نهمی با معماری بسیار زیباست كه محل دفن نینو راهبه‌ای است كه اولین بار مسیحیت را به گرجستان آورد پیش از او گرجی‌ها زرتشتی بودند. می‌گویند نینو گیس بافته‌اش را برید و به كمك آن دوشاخه انگور را به هم وصل كرد و اولین صلیب گرجی را بر بالای تپه جورای (بعداً از این مكان خواهم گفت.) به زمین كوبید. این صومعه مشرف است به تپه‌ای بی‌نهایت زیبا. وجود این صومعه زیبا در كنار آن‌همه گل‌های رنگارنگ شاید بهترین المان برای توصیف گرجستان در یك تصویر باشد. تاریخ غنی در كنار طبیعت بی‌نظیر.

undefinedundefined

undefined
صومعه سنت نینو

انرژی گروه دوباره برگشته بود اما متأسفانه هر بار با سوارشدن به ون دوباره از دست می‌رفت. جالب اینجا بود كه زیر آفتاب و در فضای باز هوا خیلی خنک‌تر از داخل ون و زیر كولرش بود. مقصد بعدی شهر سیغناغی بود. شهری كوچك در شرق تفلیس كه با تپه‌ها و دشت‌هایی مملو از گل احاطه‌شده است.آن‌طور كه اكا می‌گفت در این شهر طلاق وجود ندارد و اغلب در سطح شهر و كلیساهایش مردم در حال برگزاری مراسم عروسی هستند. این شهر زیبا كه تمام خیابان‌هایش سنگفرش شده است با معماری خاص و سكوتش ما را به خود می‌خواند.

 زمان ناهار بود و اولین مواجهه‌ی ما با غذای گرجی. شنیده بودم كه گرجستان غذای خوشمزه‌ای دارد و باید از تمام غذاهایش مزه كرد. متأسفانه چون ناهار را مهمان تور بودیم و به خاطر این‌که نمی‌توانستم اسم رستوران‌ها را بخوانم نمی‌توانم بگویم که به کدام رستوران رفتیم. رستوران در شهر سیغناغی بود و نحوه‌ی سرو غذا کاملاً با ایران متفاوت بود. روش سروی که بعدتر در سایر رستوران‌های گرجی هم تکرار شد. در ابتدا انواع سالاد روی میز بود و بعد به ترتیب خاچاپوری، سیب‌زمینی سرخ‌کرده، جوجه‌کباب، لقمه کباب با نان، کباب کنجه و .... هم برای پذیرایی می‌آوردند. گروه ما غذا را خیلی دوست داشت به‌خصوص انواع کباب‌ها و خاچاپوری خوشمزه بود.

 

undefined
 ناهار(سالاد سزار، ساندویچ كباب خوشمزه، نان و سالاد سه ایكس لارج شیرازی در انتهای تصویر)

 

undefined
خاچاپوری و یك نوع سالاد مرغ خوشمزه

 

undefined
جوجه كباب آبدار و البته كنجه كه آن قدر خوشمزه بود كه نشد عكس بگیرم.

بعد از صرف ناهار در پارک شهر که یادبود نقاش نیکو پیروسمانی در آنجا نصب شده بود رفتیم و داستان آهنگ میلیون میلیون گل رز اثر خواننده روس آلاپوگاچوا را گوش دادیم. اگر مثل من به روسیه سفرکرده باشید با این آهنگ خاطرات زیادی دارید(سفرنامه سنت باسیل با طعم هات داگ) . مثل اینکه سیغناغی زادگاه این نقاش و این آهنگ است. 

undefinedundefined

undefined
پارك و یادبود کشته‌شدگان در پارک شهر

 

undefined

undefined
شهر سیغناغی و مجسمه شاعری كه ذكرش رفت.

انگار که این روز گرم و آتشی خیال تمام شدن نداشت. گرمای هوا کلافه‌مان کرده بود و حتی صدای ما را هم درآورده بود اما هنوز دیوار شهر سیغناغی را ندیده بودیم. این دیوار که تقریباً در مرز آذربایجان واقع‌شده طولانی‌ترین دیوار ثبت‌شده دنیا بعد از دیوار چین است. ما در اوج گرمای هوا و نزدیک به ساعت چهار بعدازظهر به آنجا رسیدیم. اما باوجود گرمی هوا از دیوار بالا رفتیم و از دیدن مناظر پیش رو لذت بردیم و آرزوی دیدن دیوار چین را در سر پروراندیم.

undefinedundefined

undefined
دیوار و مناظر فوق‌العاده اطرافش

این روز فوق‌العاده با پیاده‌روی در خیابان افغازی و دیدن پل صلح و کنار رودخانه کورا به پایان رسید. آن‌قدر خیابان‌های تفلیس سرزنده و بیدار بودند که توان رها کردنشان را نداشتیم به‌خصوص که می‌دانستیم فردا صبح هم باز قرار است از شهر خارج شویم.

undefinedundefinedundefined

undefined
میدان آزادی و خیابان های اطرافش

 

undefined
پل صلح (عکس از اینترنت)

روز دوم: استالین در خانه (شانزده خردادماه 1403)

از شب قبل با گروه طی کرده بودیم که اگر قرار است اوضاع تهویه ون مثل روز قبل باشد ما برنامه‌مان را کنسل می‌کنیم. صبح آرش با یک ون جدید و یک گروه جدید به سراغمان آمد و روحیه‌ی جدیدی در کالبد گرمازده‌مان دمید. برنامه امروز را به مبلغ پنجاه‌وپنج دلار برای بازدید از سه مکان شامل تپه جورای، شهر گوری و درنهایت شهر باستانی متسختا (شهری که آخر من نتوانستم درست تلفظش کنم.) خریدیم. برنامه امروز کوتاه‌تر بود و قرار بود زودتر به شهر برگردیم. در ابتدای مسیرجلوی یك هایپرماركت برای خرید شیرینی و آب معدنی ایستادیم.

undefined undefined undefined

undefinedundefined

undefined
 سوپرگردی جذاب و قیمت خوراكی ها

باز هم مثل دیروز مسیر بی نهایت زیبا بود. انگار كه پا به تكه ای از بهشت گذاشته باشی. دشت تمام سبز بود و اطراف جاده با یاس های زرد پوشیده شده بود. آن قدر مسیر زیبا بود كه اصلا متوجه گذشت زمان نمی شدی.

 

undefined

undefined
یاس ها از ماشین

 جواری در گرجی به معنای صلیب است. تپه جواری همان تپه مشهوری است که نینو راهبی که گرجی‌ها را برای اولین بار مسیحی کرد اولین صلیبش را آنجا نصب کرد. در محل آن صلیب صومعه و کلیسای فوق‌العاده‌ای ساخته‌شده است که نزدیک به هزار و پانصد سال قدمت دارد. این تپه به شهر متسختا و دو رودخانه مشرف است. منظره پیش رو آن‌قدر زیباست که در آن مدت‌زمان کم نمی‌دانی که باید کجا بایستی و کدام طرف را نگاه کنی. پایین صومعه گل‌های ختمی محشری به پا کرده بودند و دورتر چند اسب در حال چرا میان مرغزارهای یکدست سبز بودند.  آب دو رودخانه پایین‌دست ازآن‌جهت که چگالی متفاوتی داشتند بعد از یکی شدن باهم همچنان جدا از هم دیده می‌شدند. 

 

undefinedundefinedundefinedundefinedundefined

undefined
صومعه جواری و مناظر اطرافش

مقصد بعدی شهر گواری زادگاه استالین بود. اینجا بود كه بودن با تور و همراهی با آرش ارزش خودش را نشان داد. در ابتدا به دیدن خانه مادر استالین رفتیم. خانه‌ای اجاره‌ای كه خانواده استالین در یك اتاقش زندگی می‌کردند و پدر استالین در زیرزمین همان خانه كفاشی می‌کرد. جالب اینجا بودکه استالین دستور داده بود تا تمام خانه‌های همسایه‌ها را خراب كنند و به‌جایشان باغ بزرگی درست كنند. بالای خانه‌ی فقیرانه استالین یك طاق نصرت باشكوه ساخته‌شده بود و یك موزه زیبا و بزرگ هم‌پشت خانه قرار داشت. واگن قطار مسافرتی استالین هم در محوطه موزه بود كه خوشبختانه توانستیم از داخل آن‌هم بازدید كنیم. آرش با توضیحات جالب و دقیقش به ما كمك كرد كه بهتر و بیشتر این بزرگ‌ترین دیكتاتور قرن را بشناسیم و درك بهتری از موزه داشته باشیم. 

 

undefined undefined undefined undefined undefined

undefinedundefined

undefined
موزه استالین(ورودی و حیاط موزه، تابلوهای فرش دست بافت ایران هدیه به استالین، وسایل اتاق كار استالین، كتاب های استالین و .
undefined
عكس مادر استالین

 

undefinedundefined

undefined
خانه پدری استالین و اتاق زیر زمین مغازه کفاشی پدری او

 

undefinedundefined

undefined
كوپه اختصاصی قطار استالین 

ساعت از دو گذشته بود و همه گرسنه و خسته بودیم. برنامه ناهار در شهر متسختا بود. این بار صومعه جواری را از پایین تپه می‌دیدیم و بهتر عظمت و زیبایش را درك می‌کردیم. برای ناهار به رستورانی نزدیك رودخانه رفتیم. جایی شبیه به دربند خودمان. ناهار همان غذاهای گرجی دیروز بود. اما این بار باکیفیت بالاتری یا اینكه ما به طعم غذاها عادت كرده بودیم.

بعد از ناهار به دیدن كلیسای شهر متسختا با نام  سوتیتسخولی رفتیم. این كلیسای ارتودكس محل دفن ردای عیسی مسیح است و یك كلیسای قرن چهارمی است و توسط یونسكو به‌عنوان میراث جهانی شناخته می‌شود.

 

undefinedundefinedundefined

undefined
این كلیسا با نام كلیسای ستون‌های نجات‌بخش هم شناخته می‌شود.( چراکه داخل ستون‌ها خالی بوده و در زمان جنگ مردم از طریق ستون‌ها فرار می‌کردند.)

 

undefined
قبر پسر ملكشاه دركلیسا(كدام ملكشاه و چرا اینجا برای من هم سوال است.)

كنار كلیسا یك بازارچه زیبا و بزرگ است كه محل مناسبی برای خرید سوغاتی و یادگاری است. شیرینی چورچخلا اینجا به‌وفور پیدا می‌شد. این شیرینی كه از مغزیجات و شیره میوه‌ها درست می‌شود چندان ازنظر من خوشمزه نبود. بقیه سوغات گرجستان شامل خنجر و جام‌هایی كه با شاخ گاو و سایر حیوانات درست‌شده‌اند هم در این بازارچه با قیمت مناسب و به‌وفور پیدا می‌شد.

undefined undefined undefined

undefined
بازارچه

هر روز خارج شدن از شهر باعث شده بود كه ما منطقه قفقاز را بهتر و بیشتر ببینیم و بشناسیم اما هنوز میلمان برای كشف شهر تفلیس فروكش نكرده بود برای همین دو گروه شدیم. یك گروه كه به شام ایرانی به مبلغ هر نفر شصت دلار رفتند و گروه دوم كه تصمیم گرفتیم با فونیكولار تفلیس به بالای تپه مشرف‌ به شهر برویم به این امید كه باز هم غروب تفلیس را ببینیم. ایستگاه فونیكولار حدود ده دقیقه پیاده‌روی با هتل فاصله داشت و بلیت رفت‌وبرگشتش هر نفر بیست‌ودو لاری بود. قطارهر بیست دقیقه بالا می‌رود و پایین می‌آید. مسیر رفت‌وبرگشت به بالای تپه تقریباً عمودی دیده می‌شود وتجربه‌ی بی‌نظیری است. وقتی به بالا رسیدیم از غروب گذشته بود اما چراغ‌های شهر کم‌کم داشت روشن می‌شد و منظره خارق‌العاده‌ای خلق می‌کرد.

 

undefined
شهر از بالای تپه فونیكولار

 

undefined
منظره كلیسای جامع تثلیث

آن‌قدر شهر را نگاه كردیم تا اینكه شب شد. آن بالا یك پارك جنگلی خیلی بزرگ و زیبا كنار برج مخابراتی ساخته‌شده كه دارای امكاناتی چون چرخ‌وفلک، رستوران پنج ستاره، باغ‌وحش، كافه و ... است. كمی توی پارك قدیم زدیم و  چون دلمان می‌خواست باز توی خیابان روستاولی قدم بزنیم برگشتیم.

متأسفانه تقریباً تمامی مغازه‌های خیابان ساعت ده شب تعطیل می‌شوند. اما در این شب بخصوص یك تظاهرات ضد روسیه درمقابل ساختمان پارلمان در حال برگزاری بود كه شور خاصی به فضا داده بود. ایستادیم و كمی با آدم‌ها صحبت كردیم و سعی كردیم كمی هم از این طریق گرجستان را بشناسیم. دوست داشتم بدانم كه آیا آن‌ها كشورشان را بخشی از ایران می‌دانند كه از خاك ایران جداشده است یا نه؟ اما معلوم شد كه فكر می‌کنند سال‌ها توسط ایران استعمار شده‌اند و هنوز داغ كشتاری كه آقا محمدخان در تفلیس انجام داده است روی دلشان بود.

یک شاهد عینی که چند روز پس از پایان نبرد آقا محمد خان وارد تفلیس شده بود، درباره آن نوشته است: (راهم را ادامه دادم و وارد تفلیس شدم. در بهت و حیرت، آنچه آنجا دیدم زنان و کودکان قتل عام شده با شمشیر دشمن بود. دیگر از مردها نپرس که تنها جنازه بیش از هزار نفر آن‌ها را در یک برج کوچک انداخته بودند. هنوز از شهر دود بلند می‌شد.)

 

undefined

undefined
تظاهرات ضد روسیه در تفلیس روبه روی ساختمان پارلمان (که خیلی آرام برگزار می شد.)

 

undefined
خیابان روستاولی در شب

روز چهارم: تفلیس شهری در آغوش تاریخ ( 17 خردادماه1403)

مثل هرروز ساعت نه صبح ون به همراه آیدا تور لیدر آن روزمان به دنبالمان آمد. برنامه آن روز گشت شهری تور تفلیس بود. توری كه من از همان ابتدا نسبت به آن گارد داشتم و در نهایت هم به‌جز ناهار خیلی خوشمزه‌اش حسم این است كه ما خودمان می‌توانستیم با هزینه‌ی خیلی كمتر از پس این گردش گروهی بربیاییم. هزینه برگزاری این تور مبلغ سی دلار برای هر نفر بود. برنامه شامل بازدید از كلیسای جامع تثلیث، بازدید از یك تپه مشرف‌به شهر كه فقط جهت عكاسی آنجا رفته بودیم و دید خوبی به شهر داشت، بازدید از محله حمام‌های گوگردی و بنای یادبود گرجستان كه به استون هنج گرجستان مشهور است، بود.

كلیسای جامع تثلیث یك كلیسای تازه‌ساز است با ظرفیت خیلی بالا (بالغ‌ بر هزار و پانصد نفر) كه از شب قبل حسابی جادویمان كرده بود و وسوسه دیدنش را به جانمان انداخته بود. ما آن‌قدرخوش‌شانس بودیم كه توانستیم مراسم عشای ربانی را از نزدیك ببینم. در این كلیسا شما می‌توانید یادگاری‌های مقدس و مذهبی دین ارتودوكس را از نزدیك ببینید.

 

undefinedundefinedundefined

undefined

كلیسای جامع تثلیث

بعد ازآنجا با ون بالای تپه متخی رفتیم و آیدا از آنجا بخش‌های مختلف شهر را نشانمان داد. البته ما به‌غیر از میدان اروپا تقریباً باقی مراكز آیكونیك شهر را از قبل دیده بودیم. این بخش از بازدید جان می‌داد برای عکس‌های یادگاری و ثبت زیبایی‌های شهرتفلیس در یك قاب.

 

undefined

undefined
شهر ازتپه متخی (نارین قلعه و مجسمه مادر درانتهای تصویر)

مقصد بعدی محله‌ی حمام‌های گوگردی بود كه آن‌طور كه می‌گویند زادگاه شهر تفلیس است و اصلاً اسم تفلیس هم به معنای چشمه‌های آبگرم است. این محله قدیمی بسیار زیبا شامل چندین حمام قدیمی، دو پل عشق پر از قفل‌های رنگی و درنهایت و در انتهای مسیر یك دكه بستنی‌فروشی با احتمالا خوشمزه‌ترین بستنی تفلیس است كه حتماً باید نوش جان‌کنید.

 

undefinedundefinedundefined

undefined
محله حمام‌ها و دو پل عشق

 

undefined
 بستنی فوق خوشمزه

 

undefined
یك حمام جدیدوالتاسیس كه برخی منابع آن را مسجد كوچك تفلیس معرفی کرده‌اند.

بعد از صرف بستنی و كمی تجدید قوا به سمت بنای یادبود تفلیس حركت كردیم. من از قبل برای بازدید از این محل برنامه‌ای نداشتم.چرا که از باقی جاهای دیدنی‌ تفلیس دورتر بود و ارزش تاریخی نداشت و ظرف یكی دو سال اخیر ساخته‌شده بود. ساعتی كه آنجا رسیدیم نزدیك دو ظهر بود و هوا وحشتناك گرم بود. اما دیدن عظمت و زیبایی بنا، بوی خوش یاس‌های زرد و علف‌های تازه زده‌شده، همه‌مان را قانع كرد كه از آن‌همه پله بالا برویم. و بعد مثل همه‌ی كسانی كه پشتکار دارند و دست از تلاش نمی‌کشند مردمان را با دیدن دریاچه ی مصنوعی تفلیس گرفتیم. یك منظره فوق‌العاده دیگر كه مطمئنم تصویرش تا ابد در ذهنم باقی می‌ماند.

 

undefined
بنای یادبود گرجستان

 

undefined
دریاچه تفلیس

ناهار را مهمان تور در یك هتل پنج ستاره بودیم و ازآنجایی‌که دلمان واقعاً برای غذای ایرانی به خصوص پلوی زعفرانی تنگ‌شده بود. چلوکباب كوبیده خوردیم.

فقط یك عصر و شب دیگر باقی‌مانده بود و البته یك عالمه مكان دیدنی دیگر كه من قول دیدنشان را به خودم داده بودم. ازآنجایی‌که برای شب برنامه شام گرجی داشتیم فقط نزدیك سه ساعت وقت خالی داشتیم و احتمالاً بهترین گزینه برای ما دیدن موزه باستان‌شناسی بود. این موزه درخیابان روستاولی و دقیقاً سرکوچه هتل ما واقع‌شده بود و از روز اول مرتب به خودمان قول داده بودیم كه ازآنجا بازدید كنیم. مبلغ ورودی موزه سی لاری می‌باشد و از چندین سالن تشکیل‌شده سالن عصر حجر شامل تعداد زیادی جمجمه و استخوان‌های قدیمی، سنگ و حیوانات تاكسیدرمی كه برای من چندان جذاب نبود و به‌صورت گذری از آن  عبور كردیم.

سالن گنجینه با یك عالم سكه و طلا که داشتنشان وسوسه‌تان می‌کند. به‌خصوص صنعت زرگری‌شان و ظرافت و زیبایی زیورآلاتش كه مجذوب‌کننده است. سالن اسلحه شامل شمشیر، تفنگ و زره كه مسلماً ارزش دیدن داشت. سالن ابزارآلات قدیمی و البته جذاب‌ترین سالن كه یك سالن كامل بود از نقاشی‌های رنگ و روغن قاجار. احتمالاً با دیدن پرتره رستم اشك به چشمم آمده باشد، پرتره فتحعلی شاه قاجار، زنان درباری قاجار با آن سبیل و ریش مشهورشان من را به خانه برگرداند. اگر مثل من اهل موزه گردی هستید حتماً این موزه ناامیدتان نمی‌کند.

 

undefinedundefinedundefinedundefinedundefined

undefined
موزه باستان شناسی تفلیس

داشتیم آخرین ساعت‌های تفلیس گردی را پشت سر می‌گذاشتیم و باید ازهر لحظه ی آنجا بودنمان  كمال استفاده را می‌كردیم و چه برنامه‌ای بهتر از شام گرجی. برنامه‌ای که قرار بود تمام حواسمان را تحریک کند. گوش دادن به ریتم موسیقی گرجی در کنار چشیدن طعم‌ها و مزه‌های جدید. برای برنامه شام گرجی هر نفر مبلغ پنجاه و پنج دلار پرداخته بودیم. برنامه شامل پذیرایی سه مدل پیش غذای بی نظیر، بالای شانزده مدل غذای اصلی و یك بشقاب میوه به عنوان دسر در انتها بود كه به همراه چند مدل نوشیدنی سرو می شد. غذاها كم كم سر میز سرو می شدند و از این جهت غذا همیشه گرم بود. در كنار غذا پخش زنده‌ی موسیقی گرجی و البته نمایش گرجی از خاطرات این شب ماندگار است. محل برگزاری شام گرجی یك رستوران زیبا در كنار رودخانه بود كه این مزیت را داشت كه به جز ما ایرانی‌ها چندین خانواده گرجی و ارمنی نیز آنجا حضور داشتند. بودن در كنار آنها و برقراری ارتباط با آنها نیز تجربه فرهنگی خوبی بود.

undefinedundefinedundefinedundefined

undefined
 رستوران و شام گرجی

تجربه‌ی خالصی که توانست همه‌ی مسافران هتل را به هم نزدیک کند. آن شب تا دیروقت روی پشت‌بام هتل نشستیم و از زیبایی تفلیس و هوای خوبش لذت بردیم. ما آدم‌هایی بودیم که هیچ نقطه اشتراکی باهم نداشتیم جز درک تجربه‌ای مشترک. موسیقی گرجی ما را به هم نزدیک کرده بود. ما به کمک فرهنگی غنی اما غریب به یکدیگر نزدیک‌تر شده بودیم. فردا صبح مسافر بودیم اما این آشنایی چندساعته ما را تا ابد به هم نزدیک کرده بود. ما خاطره‌ی مشترکی از طعم‌ها و عطرها داشتیم. این آخرین ساعات بودن در تفلیس درست به همان غنائی بود که باید می‌بود. تفلیس در قلب‌های ما تا ابد خانه کرده بود.

روز پنجم:رؤیایی که زندگی‌اش کردیم. (18 خردادماه 1403)

بااینکه شب دیر خوابیده بودیم صبح زود بیدار شدیم تا برای آخرین بار در کوچه‌پس‌کوچه‌های اطراف هتل قدم بزنیم و برای آخرین بار با بافت قدیمی شهر خداحافظی کنیم. پرواز ما برخلاف نقدهایی که درباره هواپیمایی وارش خوانده بودم سر ساعت ده و نیم بی‌هیچ تأخیری بلند شد.

undefinedundefinedundefined

undefined
کوچه‌های تفلیس

 به قول سهراب سپهری سفر کوتاه بود. اگر می‌خواستم با خودم صادق باشم، باید می‌گفتم كه در همان لحظه بلند شدن هواپیما حسرت دیدن بوتانیکال گاردن و آبشارش توی دلم مانده بود. حس می‌کردم آن‌طور که باید توی خیابان روستاولی قدم نزده ام و روحش را آن‌طور که باید و شاید درک نکرده ام. شاید می‌بایست غروب تفلیس را از زاویه تله‌کابین هم می‌دیدم. اگر بازهم وقت بود باید می‌نشستم پای صحبت یک گرجی دیگر و سعی می‌کردم جهان را از منظر او نیز ببینم. چرا وقت نشد تا طعم خینیکالی این خوراکی پرحرف و حدیث را بچشم. آخر نفهمیدم من جزو دسته‌ی دوستدارانش می‌شدم یا مثل خیلی‌ها از طعمش بدم می‌آمد و البته هزار آرزوی دیگر که شاید روزی دیگر در زمانی دیگر تحقق یابد. 

 

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر