آخرین روزهای سال است و من هنوز برای تعطیلات نوروزی تصمیم نگرفتهام. سایت دالاهو را باز میکنم و تقریبا بسیاری از تورهای داخلیاش تکمیل شده اما یکی از تورها با عنوان جذاب" کویر تا دریا " که ۸ روزه است هنوز ظرفیت دارد. هزینه این تور نسبت به سایر تورها کمی بیشتر است اما برای من جالب است و ثبتنام میکنم. روز ۲۸ اسفند و ساعت ۱۰ شب گروه ۲۰ و چند نفری ما با یک میدیباس توریستی از میدان ونک راهی یزد میشویم. پس از معارفه همسفران و معرفی کلی برنامه از سوی تورلیدر، وقت استراحت و خواب فرا می رسد. با توجه به آنکه زمان قابل توجهی از سفر ما سپری شده و قیمتها کاملا تغییر یافته، بنابراین از ذکر هزینهها بخصوص غذا خودداری کردم. همچنین با توجه به طولانی بودن سفر و ۸ روز گشت، مجبور به خلاصهنویسی شدم. مسابقه سفرنامهنویسی لستسکند هم انگیزهای شد تا این سفرنامه را بعد از چند سال از سفر آماده کنم و امیدوارم که برای خوانندگان و مخاطبان این سایت، مفید و جالب باشد و حوصله مطالعه آن تا انتها را داشته باشید!
هتل جهانگردی یزد که به استقبال نوروز رفته است
روز اول (۲۹ اسفند): سردترین شب سال در کویر
صبح ساعت ۶:۳۰ و به هنگام طلوع آفتاب وارد یزد شدیم و برای صبحانه به هتل جهانگردی در بلوار دانشجو رفتیم که با چیدن سفره هفتسین در لابی، حال و هوای نوروزی به خود گرفته بود. پس از صبحانه، اولین برنامه ما کویرنوردی در اطراف فهرج بود. فهرج در ۲۵ کیلومتری جنوب یزد است و تا جایی که جاده برای میدیباس ما قابل حرکت بود رفتیم و سپس پیاده شدیم. گروه تخصصی کویرنوردی که همگی اهل یزد بودند با یونیفورم قرمز رنگ به همراه خودروهایشان در آنجا منتظر بودند و مسافران سوار این ماشینها شده تا به عمق کویر برسیم.
در مسیر کویر فهرج
درکمپ گروه کویرنوردی چادرهایی برپا و آتش روشن شده و چای و آش شولی بار گذاشته بودند! بالا رفتن از تپههای ماسهای و غلت زدن در آن، عکاسی و گاهی هم خلوت با خود در آن بیکران باعظمت کویر کارهایی بود که میشد انجام داد. سپس با چای و آش شولی که غذای محلی مخصوص یزد است، از همسفران پذیرایی شد. بعد هم در گروه های ۴-۵ نفری سوار ماشینها شدیم و در میان تپه های شن کویر به گردش پرداختیم. عبور قطار از خط آهن یزد- کرمان هم منظره قشنگی را در کویر درست کرده بود و بدین ترتیب آخرین روز سال ما در کویر سپری می شد. پس از اتمام برنامه کویر، دوباره به یزد برگشتیم و در همان هتل جهانگردی ناهار خوردیم.
در کویر فهرج
آش شولی!
چای آتیشی در کویر
قطاری در مسیر یزد- کرمان
گاهی هم اینجوری در شن و ماسه گیر میکردیم!
عکس یادگاری با همسفران در کویر فهرج
بعد از ناهار راهی اقامتگاهمان در جاده یزد- کرمان شدیم. برای شب اول، اقامت ما در کاروانسرای زینالدین بود که از اولین بناهای تاریخی است که تبدیل به اقامتگاه شد. این کاروانسرای زیبا که در دوره صفوی و به همت زینالدین گنجعلیخان حاکم کرمان بنا شده، در ۶۰ کیلومتری جاده یزد- کرمان و پس از شهر مهریز قرار دارد. زین الدین، تنها کاروانسرای مدور ایران است که از بیرون به شکل دایره و از داخل ۱۲ ضلعی است. ۵ برج نگهبانی دورِ دیوار دایرهای کاروانسرا، آن را بیشتر شبیه یک قلعه نظامی کرده است.
نمایی از کاروانسرای مدور زینالدین (عکس از اینترنت)
دور تا دور صحن اتاق هایی قرار دارد که همگی به یک شکل هستند. اتاق شاه نشین به صورت رستوران و بخشی از آن هم با پشتیها و فرشهای زیبا برای نشستن و استراحت آماده شده است. در دو طرف هشتی ورودی و پشت اتاقها نیز راهروهای طولانی قرار دارد که اصطبل چهارپایان بوده است و محل خواب ما هم همین جا بود! در واقع اصطبل دارای سکوهایی است که با گذاشتن یک دیوار چوبی در جلوی سکو، آن را تبدیل به یک اتاق کوچک دو نفری کرده بودند. سرویس بهداشتی و حمام کاروانسرا نیز به صورت عمومی است. برای رفتن به بام کاروانسرا و تماشای طلوع و غروب آفتاب نیز در دو طرف کاروانسرا پلکانی وجود دارد. به جز ما، چند گروه دیگر نیز در کاروانسرا اقامت داشتند.
نمای داخلی کاروانسرای زینالدین
اداره کاروانسرا را یک خانواده بلوچ بر عهده داشتند که بسیار باسلیقه و خونگرم بودند. برای شام شب عید، سبزی پلو با ماهی خوردیم و پس از صرف شام به همراه دوستان به بیرون کاروانسرا رفته و در کنار آتش مشغول تماشای ستارهها شدیم. یواش یواش سرما داشت خودش را نشان می داد و ما هم به اتاقها پناه آوردیم و در کنار یکی دو بخاری کوچک که با کپسول گاز کار میکردند، خودمان را گرم کردیم. اما اصطبل معروف کاروانسرا هیچ وسیله گرمایشی نداشت و مجبور بودیم با یک پتو، شب آخر سال را یه جوری به صبح برسانیم. برای من که سردترین شب عمرم بود و این شب عجیب همیشه به یادم است! و شرح این شب سرد را در دفتر یادبود که در هشتی کاروانسرا بود نوشتیم.
سفره هفت سین در کاروانسرای زینالدین
شام شب عید در کاروانسرای زینالدین
روز دوم (اول فروردین): از زادگاه خورشید تا عروس کویر
اصطبل کاروانسرا که اکنون تبدیل به محل اقامت شده است!
اتاق های کوچک دو نفری کاروانسرا
پس از یک شب سرد و خوابیدن در کاروانسرایی که روزگاری محل اقامت کاروانیان در مسیر جاده ابریشم بود، صبحانه را صرف کردیم و سپس همه میهمانان کاروانسرا در حیاط جمع شدند تا مراسم تحویل سال نو را جشن بگیریم. رقص چوب مخصوص خراسان جنوبی بر روی سکوی وسط حیاط اجرا شد و سپس با دعا و نیایش تحویل سال نو را جشن گرفتیم.
رقص سنتی خراسان جنوبی قبل از تحویل سال
تحویل سال نو در کاروانسرا
بلافاصله پس از اتمام مراسم، راهی ادامه سفرمان شدیم. اولین مقصد ما روستای زیبای خرانق در مسیر طبس بود. خرانق از توابع شهرستان اردکان و در ۵۰ کیلومتری جاده یزد- طبس واقع شده است. خرانق که تغییر یافته واژه پارسی هورنه است، به معنی محل برآمدن خورشید است. بخش قدیمی روستا شامل یک قلعه بزرگ است که اکنون متروکه است. کاروانسرا و منارجنبان خرانق که یکی از سه منارجنبان ایران است، از دیگر دیدنیهای خرانق زیباست. ساعت یک بعدازظهر در جلوی کاروانسرا توقف میکنیم و ابتدا برای ساعاتی خودمان را در دل بافت تاریخی خرانق و کوچههای پیچ در پیچ گم میکنیم و قدم میزنیم و به گذشتگانی فکر می کنیم که روزگاری ساکن خانههای دو و سه طبقه این قلعه بودهاند. بعد از یک ساعت برای ناهار به کاروانسرا بر میگردیم. کاروانسرای خرانق بنایی از دوره قاجار و از نوع چهار ایوانی است که در آن زمان در حال تعمیر و تبدیل شدن به اقامتگاه بومگردی بود. در رستوران سنتی کاروانسرا، جوجهکبابمان را میخوریم و آماده یک مسیر طولانی تا طبس میشویم.
ابتدای قلعه خرانق
بافت قدیمی روستای خرانق که روزگاری یک قلعه بوده است
منار جنبان خرانق
ناهار روز اول فروردین در کاروانسرای خرانق
از خرانق تا طبس ۳۰۰ کیلومتر جاده کویری پیش روی داریم و در طول مسیر فقط از چند آبادی کوچک عبور میکنیم. پس از حدود یک ساعت و قبل از رباط پشت بادام، برای چای توقف میکنیم. جاده در روز اول فروردین آنقدر خلوت است که همسفران ما همگی با خیال راحت در وسط جاده ایستاده و عکسهای یادگاری میگیرند. هر چند دقیقه خودرویی عبور میکند و من با خودم میاندیشم رانندگی در شب در این جاده خلوت چقدر ترسناک خواهد بود!
تذکر برای بستن کمربندهای ایمنی!
جاده خلوت و ساکت یزد به طبس!
در فاصله ۱۲۵ کیلومتری طبس، ناگهان چشممان به هلیکوپترهایی در کنار جاده میافتد؛ اینجا همان محل سقوط هلیکوپترهای آمریکایی در عملیات پنجه عقاب در اردیبهشت ۱۳۵۹ است که قرار بود طی آن گروگانهای سفارت در تهران آزاد شوند. توقفی کوتاه میکنیم و از نزدیک بقایای چند هیلکوپتر را می بینیم اگرچه نمیدانم که این ها ماکت هستند یا واقعا مربوط به همان حادثه هستند. روبروی این محل که در کنار جاده قدیم مشهد- یزد است، مسجدی با نام " شُکر " بنا شده است.
محل سقوط هلیکوپترهای آمریکایی در صحرای طبس در سال ۱۳۵۹
پس از حدود ۵ ساعت طی یک جاده خلوت و طولانی وارد طبس میشویم. قبل از رفتن به هتل، راهی باغ گلشن طبس میشویم که البته در شب اصلا توصیه نمیشود و زیبایی های آن را در طول روز باید دید.
سردرِ باغ گلشن طبس (عکس از اینترنت)
باغ گلشن اثری از دوره زندیه و از معروف ترین باغ های ایرانی است که بدستور امیر محمدحسن خان عرب حاکم طبس ساخته شده است. توصیف باغ گلشن در سفرنامه های جهانگردان معروفی همچون سون هِدین آمده است. این باغ ۷ هکتاری، مربعی شکل است و دو خیابان اصلی متقاطع آن را به چهار مربع کوچک تقسیم کرده است. بر خلاف سایر باغ های ایرانی، در باغ گلشن اثری از کوشک نمی بینیم و سردرِ زیبای آن که در زلزله ۱۳۵۷ طبس از بین رفت، اکنون به شکل سابقاش بازسازی شده است. درختان خرما، انار، مرکبات و حتی چنار در کنار انواع گل ها به این باغ زیبا سرسبزی بخشیدهاند. اما شاید مهمترین دیدنی های این باغ زیبا، پلیکانهای آن هستند. در دههی پنجاه، دو پلیکان مهاجر در مسیر مهاجرت خود از مناطق سرد سیبری متوجه منطقهی خوش آبوهوای باغ گلشن شده و آنجا را برای زندگی خود انتخاب میکنند. این دو پلیکان بعد از ورود به باغ گلشن مورد توجه مردم قرار گرفته و همانجا ماندگار میشوند. یکی از این دو پرنده در زلزلهی شهریور ۵۷ زیر آوار ماند و از بین رفت، ولی پلیکان دیگر تا سال ۱۳۹۴ در باغ گلشن زندگی میکرد. شاید بدانید که این دو پلیکان معروف در فیلم " پ مثل پلیکان " هم حضور داشتهاند. البته در سال های اخیر پلیکان های دیگری به این باغ آورده شده است.
باغ گلشن طبس و پلیکانهای معروفش (عکس از اینترنت)
برای شام به یکی از باغ رستورانهای طبس رفتیم که تازه افتتاح شده بود. همسفران محترم هوس فست فود کرده و اکثرا سفارش پیتزا دادند! پس از سفارش، در آلاچیقهای باغ نشستیم و اما هر چه زمان می گذشت خبری از پیتزا نبود و سوز سرما بیشتر می شد بطوری که برخی از همسفران به اتوبوس پناه بردند تا از سرمای شب اول فروردین طبس در امان باشند. تقریبا دو ساعتی به همین منوال سپری شد و بارها گفتند الان آماده می شود! اما قضیه از این قرار بود که این رستوران همین یکی دو روز اخیر باز شده بود و کارکنان آن که ۲-۳ نفر بودند به پیتزا درست کردن وارد نبودند و در نهایت با کمک دو تورلیدر ما توانستند سفارشها را آماده کنند. پس از شام راهی هتل شدیم و محل اقامتمان در هتل بهمن طبس بود. این هتل از اقامتگاههای قدیمی طبس است و در آن زمان تقریبا بهترین و شاید تنها هتل طبس بود و بنابراین انتخاب دیگری وجود نداشت. هتل از نظر امکانات (مثلا حوله حمام نداشت) بسیار ضعیف و نظافت مناسبی هم نداشت.
اتاق ما در هتل بهمن طبس
روز سوم (۲ فروردین): در میان چشمه ها، نخلستان و شالیزارها
برنامه امروز ما دیدار از طبیعت زیبای طبس بود. صبح راهی روستای خَرو در ۳۰ کیلومتری شرق طبس می شویم و کمی قبل از روستا برای دیدن بند نهرین که برای ذخیره آب ساخته شده است توقف کردیم. دو سرو قدیمی در روستای خرو به ارتفاع ۲۵ متر و عمری حدود هزار سال به شما خوشامد میگویند.
سد کوچک نهرین
قلعه خرو دیگر دیدنی این روستاست که بر فراز یک تپه واقع شده و از بناهای دوره صفوی است. قلعه چهار برج نگهبانی در چهار گوشه دارد و بخش عمده ای از آن در اثر زلزله از بین رفته است.
قلعه روستای خرو
دور کوتاهی در قلعه می زنیم و دوباره تا تنگ و چشمه مرتضیعلی به مسیر ادامه میدهیم. ساعت ۱۱ صبح است که پیمایش خود را در تنگ مرتضیعلی آغاز میکنیم. ابتدای مسیر خشک است اما کمکم وارد آب جاری در بستر تنگه میشویم و در طول مسیر نیز صخرههای بزرگ و حوضچههای آب پیش رویمان قرار دارد. محلیها اینجا را "حمام مرتضیعلی" هم مینامند و معتقدند که حضرت علی(ع) وقتی از اینجا میگذشت ملائکه به دستور خدا این چشمه معجزهآسا را برای استحمام تن مبارکش ساختند.
ابتدای مسیر تنگ مرتضی علی
اینجا یک چشمه آبگرم از دیواره سمت راست به داخل رودخانه جاری در تنگه می ریزد و تفاوت سختی دو آب باعث میشه که اینها قاطی نشوند و شما می توانید همزمان آب گرم و سرد را در کنار هم تجربه کنید! در مسیر مسافرانی را میبینیم که در یکی از ریزشگاههای آب گرم نشسته و دوش میگیرند! در بالای دیواره تنگه، حفرههایی دیده می شود که به خانههای گبری معروف و منسوب به دوره ساسانیان است. تماشای خزههای چسبیده به دیوار تنگه و ریزش قطرات آب از میان آنها، پیمایش ما را دلچسب کرده است.
تنگ و چشمه مرتضی علی- طبس
پیمایش ما حدود دو ساعتی طول میکشد و در انتهای مسیر پیمایش و جایی که تنگه بسیار باریک میشود، طاق معروف عباسی قرار دارد که از قدیمیترین سدهای قوسی جهان با ارتفاع ۳۰ و عرض تاج یک متر است. این سد از آجر و قلوه سنگ ساخته شده و کنترلکننده سیلابهای فصلی جاری در این تنگه بوده و چون در دوره شاه عباس صفوی بازسازی شده، به این نام معروف است. مسیر رفته را دوباره و این بار با سرعت بیشتری برمیگردیم و برای ناهار به کمپ میرزاکوچکخان در روستای خرو میرویم. ناهار امروز به عهده خودمان است که بصورت آماده آوردهایم و پس از ناهار دوباره به طبس برمیگردیم و این بار راهی روستای ازمیغان در ۴۰ کیلومتری شمال طبس میشویم.
طاق شاه عباسی- طبس
ازمیغان یکی از روستاهای زیبای طبس است و به شالیزارها و نخلستانهایش در کنار هم معروف است. با توجه به آنکه طبس از شهرهای اطراف خود فاصله زیادی دارد، بنابراین مردم این منطقه از گذشتههای دور تلاش کردهاند تا در تامین غذای خود خودکفا شوند و شاید دلیل کشت برنج در این منطقه همین باشد. ساعت حدود ۶ عصر و کمی قبل از غروب به ازمیغان میرسیم و پیادهروی خود را دل این روستای زیبا آغاز میکنیم و از میان مزارع و نخلستان عبور کرده و به چشمه و رودخانه کوچکی می رسیم که در دل باغات و مزارع روستا جاری است. طبیعتا در این فصل هنوز شالیزاری وجود ندارد و ما آن را نمیبینیم.
همزیستی درختان نخل و زردآلو، ازمیغان
در کوچه باغهای ازمیغان
نخلستان و شالیزار، درختان انار و زردآلو، گرمسیری و سردسیری؛ اینجا جمع اضداد است. در همین حین پیاده روی، پیگیر نتیجه بازی پرسپولیس و الشباب امارات در لیگ قهرمانان آسیا هستم و وقتی نتیجه ۶-۱ ثبت می شود، خوشحالیام از سپری شدن روز دوم فروردین در دل طبیعت طبس مضاعف میشود! برای شام به رستوران هزار و یک شب رفتیم و در نهایت هم اقامت مان در هتل بهمن است.
چشمه و رودخانه کوچک روستای ازمیغان
روستای ازمیغان، طبس
شالیزارهای ازمیغان (عکس از اینترنت)
نمایی از ازمیغان و باغهای زیبایش (عکس از اینترنت)
روز چهارم (۳ فروردین): از اصفهک تا دیگ جوشان رستم و ماسوله کویر
بعد از صبحانه و تحویل هتل، راهی دیدار از ارگ طبس میشویم. درباره طبس بد نیست اشاره شود که از شهرهای کهن ایران و دارای معادن زغالسنگ باارزشی است. طبس در زلزله ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ ویران و بسیاری از آثار تاریخی آن از بین رفت. برای مثال مسجد جامع یا مدرسه دو منار که سون هدین جهانگرد سوئدی عصر قاجار در سفرنامه خود از آنها نام برده و شیفتهشان می شود، اکنون وجود خارجی ندارد.
پلیکان که نماد شهر طبس شده است
یکی از کوچه های ارگ طبس
ارگ طبس که برخی از بخشهای آن از زلزله جان سالم بدر برده است، سابقهای طولانی و حتی قبل از اسلام دارد و در واقع هسته مرکزی شهر بوده است. این ارگ مستطیلی شکل که در دورههای تاریخی بعدی بازسازی و توسعه یافته بود، ۵ حیاط و خانههایی گرد آن داشته است. در سفرنامه ناصرخسرو نیز به وجود دژ در این شهر اشاره شده است.
خرابههای ارگ طبس
اما شاید شهرت این ارگ به خاطر فیلم معروف پرویز کیمیایی در سال ۱۳۵۱، "پ مثل پیلکان" باشد که یکی از تاثیرگذارترین و شاعرانهترین فیلمهای مستند تاریخ سینمای ایران است. فیلم درباره زندگی"آسیدعلی میرزا" است؛ پیرمردی که از جوانی به دلیل اختلافات خانوادگی و احتمالا شکست عشقی، چهل سال از خانواده جدا و اینجا زندگی و از آدمهای شهر دوری میکرد. او در زلزله طبس، مفقود و جسدش ۲۴ سال بعد در حین بازسازی ارگ تقریبا بطور سالم کشف شد و بعد از یک تشیع باشکوه در همینجا دفن شد.
پوستر فیلم پ مثل پلیکان
تیزر کوتاهی از فیلم پ مثل پلیکان
مقصد بعدی ما در روز چهارم سفر، روستای تاریخی اصفهک در ۴۰ کیلومتری جنوب طبس است که بر سر جاده طبس به کرمان قرار دارد. بافت قدیم اصفهک آینه و بازتاب تاریخ گذشته، فرهنگ و هنر این دیار است که در زلزله سال ۵۷ آسیب دید و مردم از ترس آسیبهای بیشتر، روستا را ترک و روستای جدیدی را در کنار بافت قدیم بنا کردند. این بافت تاریخی که بعدها توسط عده ای از جوانان روستا بازسازی شد، موزهای از خشت و گِل پیش روی ببیندهها میگذارد و خانههای آن کاملا مطابق اقلیم کویری بنا شدهاند. ساعتی در کوچهها و نخلستان و مزارع آن قدم می زنیم و عکاسی میکنیم.
روستای اصفهک، طبس
سپس راهی دیگ رستم میشویم که از اینجا ۱۷۵ و از طبس ۲۱۵ کیلومتر فاصله دارد و تقریبا آخرین آبادی قبل از راور در استان کرمان است. دیگ رستم نام یک چشمه آبگرم گوگردی از دوره سوم زمینشناسی است که همانند دیگی جوشان، داغ و سوزاننده است. چشمه از تپهای خاکی جاری و سرچشمه آن زیر صخرههای سنگی و لابلای سنگهای آتشفشانی قرار دارد. از آنجا که در باور بیشتر مردم ایران چیزهای عجیبی که نمیتوانستند دلیلی برای آن پیدا کنند، نامهای اسطورهای مانند «سلیمان»، «جمشید» و «رستم» به خود میگرفت، بنابراین این دیگ جوشان هم دیگ رستم نامیده شده است. آب جاری شده از تپه بعد از ۲۰۰ متر و خنک شدن وارد حوضی میشود که برای مسافران تبدیل به استخر آبگرم شده است. اطراف این چشمه را نخلهای خودرو و نیزار فرا گرفته و فضای سبزی را در آن شورهزار پدید آورده است. در زیر سایهسار نخلهای سرسبز و البته بوی گوگرد، بساط ناهار را برپا میکنیم و ساعتی را در اینجا به استراحت میپردازیم. پس از ناهار و استراحت، حدود ۱۲ کیلومتر از مسیر آمده را برمیگردیم تا به روستای تاریخی نایبند برسیم که به ماسوله کویر شهرت دارد.
دیگ رستم، طبس
نایبند روستایی در ۲۰۰ کیلومتری طبس است که به خاطر معماری پلکانی و نخلستانهای زیبایش معروف است. سون هدین جهانگرد سوئدی حدود ۱۲۰ سال قبل اینجا را دیده و چنین می نویسد:”حتی یک دیدار سرپائی از نایبند، انسان را به مسافرت در تمام ایران تحریک می کند“.نایبند و نخلستانش همانند جزیرهای سبز وسط برهوت کویر خودنمایی میکند. خودمان را به یکی از برج های نگهبانی باقیمانده از سالهای دور می رسانیم تا از آنجا نایبند و اطرافش را بهتر ببینیم.
روستای پلکانی نایبند، طبس(عکس از اینترنت)
در کوچههای نایبند
نایبند و نخلستان زیبایش
باغ مرکبات، نایبند
چسبیده به نایبند، یک روستای کوچک دیگر به نام زردگاه قرار دارد که از آنجا می توان نمای قشنگی از نایبند را دید. به یکی از خانه های این روستا می رویم تا هنر سبدبافی را ببینیم که کمکم به فراموشی سپرده میشود. ننه خدیجه تنها سبدباف زردگاه است که با دستان هنرمندش از لیف و برگ درخت خرما، سبدهای زیبایی را میبافد. اما متاسفانه چون اینجا گردشگر کمتری میآید و صنایع دستی روستا هم کمتر مورد توجه است، انگیزه ای برای زنان نیست تا هنر مادران خود را ادامه دهند.
نخلستان روستای زردگاه، نایبند از دور مشخص است
سبدهای ننه خدیجه، زردگاه
ساعت حدود ۷ و نزدیک غروب است که راهی بیرجند میشویم تا شب را در این شهر اقامت کنیم. از نایبند تا بیرجند حدود ۲۶۰ کیلومتر و سه ساعت راه است. بنابراین بخشی از این راه طولانی با پانتومیم سپری می شود و بخش دیگری هم با خواب! ساعت ده شب وارد بیرجند شده و اتاقهای خود در هتل جهانگردی را تحویل میگیریم و پس از سه روز بالاخره با یک دوش و حمام حسابی، خستگیمان را بِدر کرده و پس از صرف شام در رستوران هتل، با رویای ادامه سفر به خواب میرویم.
هتل جهانگردی بیرجند
اتاق بزرگ ما در هتل جهانگردی بیرجند
روز پنجم (۴ فروردین): در سرزمین لیلی پوتها
برنامه امروز دیدار از روستای ماخونیک است که پس از صبحانه راهی این روستا شده و ساعت ده و نیم پس از طی ۱۳۰ کیلومتر به سرزمین لیلیپوتها میرسیم. ماخونیک روستایی در نزدیکی مرز افغانستان و از روستاهای شگفتانگیز جهان است که سالها پیش بدلیل قد کوتاه مردم آن به سرزمین لیلی پوتها شهرت داشت اما امروزه تقریبا فرد قد کوتاهی در روستا وجود ندارد.
بچههای روستای ماخونیک، خراسان جنوبی
در روستای ماخونیک
بافت روستا و نوع خانهسازی از ویژگیهای منحصربفرد ماخونیک است بطوری که در بافت قدیم روستا، کف خانهها اغلب یک متر پایینتر از سطح زمین و درب آنها نیز بسیار کم ارتفاع است و برای وارد شدن به خانه باید خم شد. خانهها بسیار کوچک، محقر و تقریبا بدون پنجره و حیاط و بسیار فشرده و کنار هم ساخته شدهاند. علت ساخت این نوع خانهها برای در امان ماندن از سرمای زمستان است چرا که این خانهها زود گرم میشوند. هر خانه دارای فضاهایی همچون کَندیک (مخزن نگهداری گندم و جو)، کُرِشک (اجاق گلی برای طبخ غذا) و طاقچه است. مصالح بکار رفته نیز شامل سنگ، چوب، خشت، گِل و هیزم روی سقف خانههاست.
خانههای قدیمی روستا به این شکل بود
از برج سنگی که در واقع محل نگهبانی از روستا بوده است، دید کاملی به روستا وجود دارد و می شود عکسهای زیبایی گرفت. مردم ماخونیک از اهل سنت و بسیار معتقد هستند اما متاسفانه روستا با وجود گردشگرپذیر بودن، بسیار فقیر و محروم است. به محض رسیدن گروه ما به روستا، بچه های قد و نیمقد ماخونیک دور ما جمع میشوند و ما هم از قبل هدایای کوچک و خوراکیهایی را که تهیه کرده بودیم بین این فرشته های پاک تقسیم میکنیم.
نمایی از روستای ماخونیک
در مسیر برگشت، از یخچال قدیمی روستای بهلگرد در ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی بیرجند دیدن میکنیم که در دوره قاجار در این منطقه بنا شده است. یخچالها هم بخشی از سازههای معماری ایران بخصوص در مناطق کویری ایران هستند که یخ را برای فصل گرم تامین میکردند. در انتهاي ديواری که ۴۲ متر طول و ۵ متر ارتفاع دارد خميدگي نامحسوسي وجود دارد تا در هنگام طلوع و غروب خورشيد، سايه بر روي آبگير به حداكثر برسد. برای ناهار دوباره به هتل جهانگردی برمیگردیم.
یخچال بهلگرد، بیرجند
پس از ناهار و استراحت، به بازدید از چند اثر تاریخی شهر بیرجند میرویم. ابتدا راهی باغ اکبریه میشویم که با درختان کاج زیبا در دو طرف خیابان اصلی داخل باغ دلربایی میکند. بخش قدیمی این باغ در اوایل دوره قاجار توسط حشمتالملک (پدربزرگ اسدالله علم، نخستوزیر ایران در دهه ۴۰) بنا شده و البته عمارت داخل باغ بعدا توسعه یافته و اکنون تبدیل به موزه مردمشناسی، باستانشناسی و ... شده است. این باغ به همراه ۸ باغ دیگر در سال ۲۰۱۱ در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت.
باغ اکبریه، بیرجند
عمارت باغ اکبریه، بیرجند (عکس از اینترنت)
در باغ اکبریه یک عروس سنتی برپا بود که البته عکاسی ازش ممنوع بود!
سپس از عمارت کلاه فرنگی بیرجند بازدید کردیم که مربوط به اواخر دوره زندیه است و اکنون ساختمان استانداری خراسان جنوبی در محوطه آن قرار دارد. این بنای هشتضلعی و مخروطی سفید رنگ در شش طبقه و به شکل زیگورات ساخته شده که البته فقط دو طبقه آن کاربری دارد و بقیه تزئینی است. طبقه همکف آن حوضخانه است که حوض آبی رنگ زیبایی در وسط آن قرار گرفته است. از طبقه دوم کلاه فرنگی، قلعه بیرجند با برجهای استوانه ایاش نمایان است که مقصد بعدی ماست.
عمارت کلاه فرنگی، بیرجند
قلعه بیرجند در دوره صفویه بر فراز تپهای بنا شده که به نوعی هسته اولیه شهر بیرجند بوده است. بیرجندگردی ما اینجا به پایان می رسد اگرچه دیدنیهای این شهر زیبا بسیار زیاد هستند ولی برنامه ما فشرده است و بنابراین بیرجندگردی مفصل را به یک زمان دیگر موکول میکنیم. شب در هتل جشن تولدی برای یکی از همسفران نوجوان برپا شده و کادوهایی مثل پستانک و شامپو بچه و ... از سوی گروه به وی اهدا میشود!
قلعه بیرجند(عکس از اینترنت)
جشن تولد در هتل جهانگردی بیرجند!
روز ششم (۵ فروردین): از آسبادهای نشتیفان تا مدرسه تیموری در شهر خورشید
بیرجند زیبا را با خاطرات خوب ترک میکنیم و مسیرمان به سوی مشهد را ادامه می دهیم. امروز قرار است با گوشهای از نبوغ مهندسی و معماری ایرانیان نیز آشنا شویم. مقصد اول ما شهر نشتیفان از توابع خواف است. نشتیفان ترکیبی از دو کلمه «نش یا نیش» و «تیفان» که محلی شده «توفان» یا همان وزش بادهای موسمی است. چون شهر در معرض (یا نیش) وزش طوفان قرار دارد بنابراین به این اسم نامیده شده است. اما این شهر کوچک اکنون به خاطر «آسباد»های تاریخی ش معروف است. آسباد ترکیبی از دو واژه «آس» و «باد» است. آس به معنی سنگآسیا یا آسیا کردن است و آسباد هم یعنی استفاده از نیروی باد برای چرخاندن سنگ آسیا و آرد کردن گندم و سایر غلات. در مناطق شرقی ایران مثل سیستان و خراسان که کمآب بوده است، خلاقیت ایرانیان به سمت استفاده از نیروی باد رفته است. حتما درباره بادهای ۱۲۰ روزه چیزهایی میدانید. اگرچه این بادها امروز به دلیل خشکشدن تالابهای منطقه باعث ایجاد رنج و درد برای مردم این منطقه شده است، اما در گذشته این بادها که از خرداد تا اوایل پائیز می وزد نعمتی برای مناطق شرقی بود که یکی از کاربردهایش در آسبادها بود.
آسبادهای نشتیفان، تلفیق هنر و مهندسی ایرانیان
تاریخ دقیق ساخت آسبادهای نشتیفان مشخص نیست اما به دوره صفویه نسبت داده میشود. تعداد این آسبادها ۱۹تا و در یک ردیف است که ۱۷ تای آن متصل بهم هستند که بر روی یک تپه کمارتفاعی در کنار هم قرار گرفتهاند. آسبادها در دو طبقه ساخته شدهاند که طبقه زیرین آسخانه و طبقه بالا پَرخانه نامیده میشود. آسخانه محل قرارگیری سنگ آسیا بوده و پَرخانه محل قرارگیری چرخهای آسباد است تا با استفاده از نیروی باد به گردش درآید و از طریق میله رابط، سنگ آسیا را به چرخش درآورد. در پشت آسبادها، یک قبرستان قدیمی و تاریخی قرار دارد که به «سنگ مزارات» معروف است و بسیاری از سنگ قبرهای آن به شکل ایستاده و عمودی است. ارتفاع برخی از این سنگها تا ۴ متر هم میرسد. این سنگ قبرها مربوط به ۴۴ پیر است که مورد احترام مردم نشتیفان هستند و از روستاهای اطراف نیز برای زیارت آن میآیند.
قبرستان تاریخی نشتیفان
مدرسه غیاثیه خرگرد، شاهکاری از معماری دوره تیموری
راهی مدرسه غیاثیه در خرگرد میشویم که از اینجا حدود ۱۲ کیلومتر فاصله دارد. خرگرد روستای کوچکی در جنوب شهر خواف است و معنی آن نیز یعنی شهر خورشید. مدرسه غیاثیه خرگرد از مهمترین بناهای تاریخی دوره تیموریان و به همت خواجه غیاثالدین پیراحمد خوافی وزیر شاهرخ تیموری بنا شد. این مدرسه بعد از روی کار آمدن صفویان که دولت شیعی بودند، از رونق افتاد و به خاطرهها پیوست. معمار مدرسه غیاثیه، قوامالدین شیرازی است که مسجد گوهرشاد مشهد را نیز بنا کرده است. مدرسه غیاثیه، بنایی آجری از نوع چهار ایوانی است که بین ایوانها نیز حجرههای اقامت طلاب قرار دارد که ۳۲ حجره در دو طبقه که بطور مساوی (۸ تایی) بین ایوانها قرار گرفتهاند. سرتاسر نمای بیرونی مدرسه شامل سردر، ایوانها و ایوانچههای جلوی حجرهها با کاشی مُعرق آبی یا فیروزهای تزئین شده که البته بخشهای زیادی از آن در طول زمان فروریخته است. زیراندازهایمان را در یکی از ایوانها پهن کرده و بساط ناهار را برپا میکنیم. حدود ساعت ۴ بعدازظهر راهی مشهد میشویم و چهار ساعت و ۲۸۵ کیلومتر جاده پیش رویمان است و شب هنگام وارد مشهد شده و به هتل فرید در خیابان احمدآباد میرویم. پس از کمی استراحت، راهی حرم مطهر امام رضا(ع) میشویم تا عرض ارادتی داشته باشیم به محضر امام هشتم.
مدرسه غیاثیه خرگرد، خواف
سفره هفت سین در مدرسه غیاثیه
روز هفتم (۶ فروردین): در شهر فیروزهتراشان
در مشهد برنامهای نداشتیم و فقط اقامتمان در این شهر بود. صبح زود راهی شهر فیروزهتراشان یعنی نیشابور میشویم و اولین مقصد ما، آرامگاه عطار نیشابوری است. اولین بار در جریان اردوی دانشآموزان ممتاز کشور در سال ۷۱ آرامگاه عطار را دیده بودم و حالا بعد از دو دهه سعی میکنم آن را دقیقتر ببینم. در مورد عطار میدانیم که از شعرا و عرفای بزرگ قرن ششم بود که در حمله مغولان کشته شد. نیشابور از اولین شهرهای بزرگ در مسیر هجوم مغولها بود و تقریبا بطور کامل تخریب شد. آرامگاه او را امیر علیشیر نوایی وزیر دانشمند دربار تیموری بنا کرد و در یک قرن اخیر نیز مرمت شده است. مقبره کمالالملک نیز در محوطه آرامگاه عطار قرار دارد که طراحی آن در دهه ۱۳۴۰ توسط معمار شهیر ایرانی، هوشنگ سیحون انجام شده است. این نقاش بزرگ ایرانی سالهای آخر عمر را در باغ خود در حسینآباد نیشابور سپری کرد و در سال ۱۳۱۹ درگذشت و کنار آرامگاه عطار مدفون شد.
مقبره عطار نیشابوری، نیشابور
مقبره کمالالملک، نیشابور
در کنار آرامگاه عطار، محوطه باستانی شادیاخ قرار دارد که بازدید کوتاهی هم از این شهر باستانی داشتیم. شادیاخ که به معنی شادیآفرین است، از محلههای قدیمی و اشرافی نیشابور کهن بوده که در حمله مغول و زلزله بعد از آن کاملا ویران میشود و زیر خاک میرود. این محله قدیمی اکنون در کاوشهای باستانشناسی نمایان شده است.
محوطه باستانی شادیاخ، نیشابور
سپس به دیدار از آرامگاه خیام میرویم که در فاصله حدود ۲ کیلومتری از آرامگاه عطار قرار دارد. خیام حدود یک قرن پیش از عطار زندگی میکرده و علاوه بر رباعیات معروفش، در علم نجوم و ریاضی هم از دانشمندان سرآمد تاریخ این رشتههاست. آرامگاه او نیز توسط هوشنگ سیحون طراحی و همزمان با آرامگاه کمالالملک از آن رونمایی شد.
تندیس خیام، نیشابور
سازه ۲۲ متری آرامگاه نیز از شغل پدری خیام (خیمه دوزی) الگو گرفته است. طرح آرامگاه هر سه ویژگی ریاضی، نجوم و شعر این دانشمند ایرانی را به نمایش گذاشته است. آرامگاه ده پایه دارد و از هر پایه دو تیغه بالا می رود و با تیغه های دیگر برخورد و از روبهرو بر روی پایه مقابلشان پائین میآید. همه این تیغههای مورب در محور عمودی وسط برج همدیگر را قطع میکنند (نماد ریاضی آرامگاه). از طرف دیگر تقاطع تیغهها در سقف آرامگاه یک ستاره به وجود میآورد که نماد ستارهشناسی خیام محسوب میشود. در کتیبههای لوزی و کاشیکاری شده آرامگاه، بیست رباعی از خیام نگاشته است تا ویژگی شاعر بودن او نیز به نمایش درآید. در باغ آرامگاه خیام، امامزاده محمد محروق نیز قرار دارد که در دوره تیموری بنا شده است.
آرامگاه خیام، نیشابور
نیشابورگردی ما با بازدید از دهکده چوبین که حدود ۱۲ کیلومتر از اینجا فاصله دارد، تمام میشود. بشخصه این دهکده چوبی برایم جذابیتی ندارد و ترجیح میدادم از آثار تاریخی داخل شهر نیشابور بازدید کنم اما به همراه گروه راهی این دهکده شدیم که سازههای چوبی آن توسط آقای حمید مجتهدی در اوایل دهه ۸۰ ساخته شده است. شاخصترین بنای مجموعه هم مسجد آن است که حدود ۲۰۰ مترمربع وسعت دارد و گفته می شود تحمل زلزلهای به قدرت ۸ ریشتر را دارد. منارههای ۱۳ متری اش نیز به مسجد زیبایی خاصی بخشیدهاند. گشتی در این دهکده میزنیم و سپس مسیرمان به سمت غرب خراسان را ادامه میدهیم.
مسجد چوبی، نیشابور
ساعت حدود ۳ بعدازظهر در سبزوار برای ناهار توقف میکنیم. بهنگام غروب هم در میامی توقفی داریم برای صرف چای و پس از آن فقط جاده است و جاده تا به کردکوی برسیم! از میامی تا کردکوی حدود ۲۵۰ کیلومتر راه است اما جادهای بسیار پر پیچ و خم پیش روی داریم. امروز تقریبا ۷۰۰ کیلومتر را در راه بودهایم و روز بسیار خستهکنندهای بود. روزهای آخر سفر است و تقریبا همگی خسته هستند و دستاندازهای زیاد جاده خوش ییلاق هم تقریبا حال همگی ما را خراب میکند! تقریبا نیمه شب است که به هتل بهمن کردکوی میرسیم و آخرین شب سفر را در این هتل اقامت میکنیم. با توجه به خستگی شدید همسفران و البته رانندگان، برخی از برنامههای صبح فردا لغو میشود و البته همگی هم خوشحال میشوند که میتوانند بیشتر بخوابند!
غروب در میامی، سبزوار
روز هشتم (۷ فروردین): ... و بالاخره دریا!
در شهر کردکوی
حدود ساعت ده صبح و پس از صرف صبحانه هتل را ترک میکنیم و راهی بندرترکمن میشویم. بندرترکمن از شهرهای جدید ایران است که قدمتی کمتر از صد سال دارد. این شهر به خاطر قرار گرفتن در نقطه شروع راهآهن سراسری ایران معروف است و البته شرقیترین ساحل دریای خزر را نیز دارد. طبق برنامه باید روز آخر سفرمان به دریا میرسیدیم که با طی کیلومترها راه بالاخره دستمان را به آب دریای خزر میزنیم! ساعت ۱۰ و نیم صبح به اسکله بندرترکمن میرسیم و از اینجا با قایق به جزیره آشوراده، تنها جزیره ایرانی دریای خزر میرویم. قایقهای موتوری با طی زمانی حدود ۱۵ دقیقه به اسکله زیبای جزیره میرسند.
اسکله بندرترکمن
به عقیده برخی از مورخان، این همان جزیره آبسکون است که سلطان محمد خوارزمشاه از دست مغولان به اینجا گریخت و همین جا هم درگذشت. آشوراده اکنون جزیره متروکهای است و ساکنان آن در اواخر دهه ۶۰ اینجا را ترک کردهاند. پیادهروی کوتاهی در جزیره داریم و البته به جز ما، مسافران زیادی اینجا هستند.
در مسیر جزیره آشوراده، بندرترکمن
درختان انار، تمشک و کاکتوس از گیاهان عمده جزیره و اسبهای وحشی نیز از حیواناتی است که در اینجا دیده میشود. بنایی مثلثی شکل به نام قلعه روسها در جزیره وجود دارد که بازمانده از دوره اشغال جزیره توسط روسها در قرن نوزدهم میلادی است. این ساختمان که در سه ضلع آن، سه برج دیدهبانی دارد مقر نظامیان روسی بود که بعدها در دوره پهلوی تبدیل به پاسگاه نظامی میشود اما اکنون مخروبه است. در کنار اسکله بندرترکمن، بازارچهای برپاست که نگاهی کوتاه هم به آن میاندازیم و برای ناهار به رستوران کاسپین در داخل شهر میرویم.
کسی دیگر نمیکوبد در این خانه متروکهِ ویران را، جزیره آشوراده
قلعه روسها، جزیره آشوراده
جزیره آشوراده
اسکله زیبای جزیره آشوراده
بندرترکمن
سفر ما تقریبا به اتمام میرسد و در نهایت از جاده فیروزکوه به تهران برمیگردیم. وقت خداحافظی فرا میرسد و جدا شدن از همسفرانی که ۸ روز را باهم سپری کردهایم سخت است. بر اساس تجربه خودم میگویم که سفرهای گروهی طولانی (مثلا بیش از ۳ روز) در صورتی که گروه همدل و صمیمی نباشند بسیار سخت خواهد بود. در مجموع حدود ۳۸۰۰ کیلومتر را طی کردیم که بطور متوسط روزی ۴۷۵ کیلومتر میشود. از ۸ روز سفر، حدود ۶۰ ساعت آن را در ماشین و جاده سپری کردیم یعنی حدود ۲ و نیم روز را فقط روی صندلیها نشسته بودیم! اما این سفر علیرغم مسیر طولانی و خستگی، یکی از بهترین سفرهای من شد. ترکیب گروهمان نیز جالب بود و از نوجوان و مسن داشتیم تا مجرد و متاهل و خانواده. بطور مثال یک خانواده چهار نفری ایرانی ساکن آلمان همسفر ما بودند. نکته دیگر اینکه این سفر در سالهای بعد هم تکرار نشد چرا که هم هزینه آن بالا رفته بود و هم اجرای آن سخت.