به لطف وجود دهکده جهانی اینترنت و فضای مجازی تصاویری از مدارس کپری و کودکان پابرهنه منطقه سیستان و بلوچستان ، دیده بودم که فکر و ذهنم را حسابی به خود مشغول کرده بود . بعد از آن تصاویر و ویدیوهایی نیز دیدم که در سایت لست سکند به اشتراک گذاشته شده بودند ... تصاویری از اسکله بریس ، تصاویری از کوههای مریخی ، تصاویری از پزم تیاب و جاذبه های فراوان دیگر . اما دیدن این تصاویر و تصاویر مدارس کپری کنار هم باعث تعجبم شده بود .
متعجب بودم که چرا در منطقه ای که این همه جاذبه گردشگری بکر وجود دارد مدارسش به صورت کپر باشد و کودکانش پا برهنه ؟؟؟!!!
همه این سوالات و ابهامات اشتیاقم را برای رفتن به این منطقه زیاد کرده بود . برای نوروز 97 اندیشه سفر به چابهار در سر داشتیم که همان روزهای اول نوروز ، خطر سیل در دروازه قرآن شیراز از کنار گوشمان رد شد ، ساعتی در سیل آنجا گیر افتاده بودیم که به خیر گذشت ، بنابراین در آن ایام عطای سفر را را به لقایش بخشیدیم و ماندن در خانه را ترجیح دادیم . تا اینکه درآبان 98 تور چابهار درغالب دورهمی در سایت لست سکند مطرح شد و بنده نیز ثبت نام کردم و خوشبختانه در لیست قرار گرفتم و این یک خبر بسیار خوشحال کننده بود ، چرا که هدف از این سفر جدای از جنبه تفریحی اش ، دیدن جاذبه های بی شمار چابهار و شناساندن جاذبه های زیاد این شهر به دیگر هموطنان و جذب بیشتر گردشگر به این منطقه بود تا شاید سهم کوچکی در جهت جذب گردشگر و محرومیت زدایی از چهره این منطقه داشته باشم . اسپانسر این تور لست سکند و مجری آن آژانس خوب لیپار گشت بود . حرکت گروه ساعت 16.10 از تهران بود ؛ بنابراین بلیط هواپیمای رفت و برگشت شیراز به تهران را چند روز قبل از سایت تریپ رزو کردم . Trip.ir
هواپیمای کاسپین
پرواز شیراز تهران ساعت 11 صبح بود ، از آنجا که همیشه در پروازهای ایرانی استرس تاخیر پرواز وجود دارد ؛ این بار هم استرس سراغم آمد که نکند تاخیر شود و به پرواز بعدی نرسم . یک ساعت زودتر با یک تاکسی خودم را به فرودگاه شیراز رساندم که خوشبختانه به موقع گیت پرواز باز شد و هواپیمای کاسپین نیز بدون تاخیر پرواز کرد که پرواز خوب و آرامی بود و یک ساعت بعد فرودگاه مهرآباد تهران بودیم .
پذیرایی هواپیمای کاسپین
زمان زیادی به پرواز تهران به چابهار مانده بود که به استراحت و پرسه زدن در فرودگاه گذشت. یک ساعت قبل از پرواز بعدی خودم را با تاکسی از ترمینال 6 به ترمینال 2 رساندم . همسفرانمان که از شهرهای مختلفی مانند : مشهد ، تهران ، شیراز ، ارومیه ، اهواز و تبریز بودند همگی از راه رسیدند . دوستانی که از حدود یک سال پیش به شکل مجازی افتخار آشنایی و استفاده از تجربیاتشان را داشتم و به شوق دیدارشان بی تاب بودم . کارتهای پرواز تهران-چابهار از قبل توسط لیدر خوب آژانس گرفته شده بود و پرواز هماپیمایی معراج نیز به موقع انجام شد. و بعد از حدود 2 ساعت خودمان را در فرودگاه محقر چابهار دیدیم . که البته فرودگاه بزرگتر و مجهزتری در آنجا در دست احداث می باشد .
فرودگاه چابهار
هواپیمایی معراج
چمدانهایمان را برداشته و به سمت مینی بوسی که پشت آن آژانس لیپار گشت نوشته بود و از قبل منتظرمان بود حرکت کردیم . فرودگاه چابهار بین دو شهر کنارک و چابهار واقع شده که فاصله آن تا کنارک 5 کیلومتر و تا چابهار 50 کیلومتر می باشد .
هتل 4 ستاره بین المللی لاله
بعد از یک ساعت به چابهار و هتل بین المللی 4 ستاره لاله این شهر رسیدیم که حدود ساعت 8 شب و هوا هم مطبوع و خوب بود . به محض رسیدن، پرسنل هتل به استقبالمان آمدند و چمدانهایمان را به اتاقهایمان منتقل کردند ، در لابی بزرگ هتل با لیوانهایی از شربتی خوش طعم پذیرایی شدیم و سفرمان رابه چابهار و هتل لاله خوش آمد گفتند . چک این به زودی انجام شد و اتاقهایمان را تحویل گرفتیم .
خوش آمدگویی هتل
به اتاقهایمان رفتیم و ساعتی را به استراحت پرداختیم و سپس با هماهنگی به رستوران هتل که در طبقه همکف بود برای صرف شام مراجعه کردیم .
شام هتل
شام انتخابی بود بین بریانی مرغ که از غذاهای سنتی چابهار بود و چلو جوجه که هر دو هم از کیفیت خوبی برخوردار بودند . بعد از صرف شام به تالار باگاس رفتیم که در حیاط پشتی هتل قرار داشت .
اجرای موسیقی زنده
در آنجا موسیقی سنتی بلوچی به صورت زنده در حال اجرا بود ، بهتر از این نمی شد. اجرای موسیقی سنتی بلوچی تا پاسی از شب آن هم بصورت زنده!!! سورپرایز بسیار خوبی بود که روح و جانمان را جلا داد و خستگی سفر را از تنمنان بیرون کرد.
بلوچ تعلق خاطر شدیدی به موسیقی دارد ، با موسیقی متولد می شود و به هنگام مرگ نیز از آن جدایی ندارد زیباترین احساس و عمیق ترین دردها و شورانگیزترین داستانهای عشقی و حماسی را ، نیمی به زبان گفتار و نیمی به زبان موسیقی بیان می کند. موسیقی بلوچی زیباست، لهجه خود را دارد ، سازهای خود را دارد ، حس و حال خود را دارد و تا اندازه ای از کشور همسایه نیز تاثیر پذیرفته است . بعد از این مراسم زیبا برای خواب به اتاقهایمان رفتیم و لیدر هماهنگ کردند که فردا بعد از صرف صبحانه همگی ساعت 8 در لابی باشیم.
سالن صرف صبحانه طبقه بالا و ساعت صرف صبحانه هتل از 7 تا 9.30 بود .
موزه و غرفه صنایع دستی هتل لاله
هتل لاله از دو طبقه با 38 اتاق تشکیل شده است که به شکل دو بال در دو سمت لابی کشیده شده اند. در طبقه بالا علاوه بر اتاقها ، سالن صبحانه ، مبلمان جهت نشستن ، آکواریوم و لب تاپ جهت استفاده و همچنین تراس با میز و صندلی جهت صرف صبحانه موجود است. برای دو طبقه آسانسور نیز در نظر گرفته اند. در طبقه پایین نیز لابی ، اتاق کنفرانس ، رسپشن ، کافی شاپ ، مینی مارکت ، سرویس بهداشتی ، نمازخانه ، رستوران و غرفه صنایع دستی وجود دارد . ورودی هتل حیاط بزرگی است با فضای سبز و آبنما ، در سمت راست ساختمان ، استخر ، سونا ، جکوزی و اتاق اسپا وجود دارد . در حیاط پشتی هتل نیز فضای سبز ، قهوه خانه سنتی ، سالن بیلیارد و تالار مجالس باگاس قرار دارد . درون اتاق نیز یخچال که هر روز با آب شارژ می شد ، حوله حمام و دستی ، کلاه حمام ، مسواک ، خمیر دندان ، سشوار ، میز و صندلی ، گوش پاک کن ، دم پایی پارچه ای ، میز عسلی و آینه ، کمد لباسی ، تلفن و سیو باکس قرار دارد. هتل از پرسنلی بسیار خونگرم و مهمان نواز برخوردار بود که همیشه پاسخگو بودند و همین باعث می شد که اگر نقصانی وجود داشته باشد به چشم نیاید .
اتاق هتل لاله
و اما چابهار در انتهای جنوب شرقی ایران قرار گرفته که از سمت شمال با شهرستان های ایرانشهر و نیکشهر ، از جنوب با دریای عمان ، از شرق با پاکستان و از غرب با استانهای کرمان و هرمزگان همسایه است .
مساحت چابهار حدود 9739 کیلومتر مربع ، ارتفاع این شهرستان از سطح دریا 7 متر و دارای 130 کیلومتر مرز خاکی و حدود 115 کیلومتر مرز آبی در دریای عمان می باشد . جمعیت این شهر حدود 291910 نفر می باشد .
از لحاظ آب و هوایی این شهر دارای شرایط بهاری و معتدلی است و به همین دلیل به آن لقب" چابهار " یا "چهار بهار " داده اند . چابهار در زمستان گرم ترین و در تابستان خنک ترین بندر جنوبی ایران است. رطوبت این شهر در ماه های اردیبهشت و خرداد به بیشترین زمان خود می رسد و بهترین زمان سفر از آبان تا نیمه فروردین می باشد اما نسبت به بقیه بنادر جنوبی در بقیه ایام سال نیز هوای متعادل تری دارد و می توان به آنجا سفر کرد. مردم این شهر به زبان بلوچی و لهجه جدگالی و مکرانی حرف می زنند و سنی مذهب می باشند. بافت شهر ، خانه ها و مغازه ها عمدتا قدیمی است و چندان از مدرنیته امروزی خبری نیست .
چابهار در کرانه دریای عمان و اقیانوس هند قرارگرفته و دسترسی ایران به آبهای آزاد از طریق آن امکانپذیر است . این بندر که در لنگرگاه آن امکان پهلوگیری کشتی های اقیانوس پیما وجود دارد، در یکی از نقاط استراتژیک ایران واقع شده است و از لحاظ اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
زیرا این بندر تنها راه دسترسی کشورهای قسمت خشک آسیای میانه مانند : افغانستان ، ترکمنستان ، تاجیکستان ، قزاقستان و قرقیزستان به آبهای آزاد است، به همین دلیل سرمایه گذاریهایی در آنجا انجام شده که می توان به ساخت اسکله و افزایش گنجایش بارگیری کشتیهای اقیانوس پیما (در خلیج چابهار) ، فرودگاه بین المللی و احداث راه آهن به سوی آسیای میانه اشاره کرد .
موقعیت بندر چابهار و کشورهای خشک آسیای میانه
برنامه روز اول :
دیدار از گلفشان یا گل افشان تنگ و ساحل و روستای درک بود .
مسیر چابهار به درک
صبح روز اول زودتر بیدار شدم و به سالن صرف صبحانه مراجعه کردم . صبحانه هتل بسیار متنوع و قابل قبول بود و انواع صبحانه های گرم و سرد را شامل می شد، نوشیدنی نیز شامل چای و شربت بود. بعد از صرف صبحانه، تا زمان آمدن مینی بوس مقداری وقت بود که به پارک ساحلی آزادگان که مقابل هتل بود رفتم تا مقداری قدم زده و سپس با پیدا شدن مینی بوس به هتل برگردم .
پارک ساحلی آزادگان و مجتمع تفریحی مکران
صبحانه هتل لاله
ابتدا باید به دیدن پدیده گلفشان در نزدیکی روستای تنگ می رفتیم اما لیدرخوب تور، قبل از آن سورپرایزی در آستین داشتند و آن بازدید از مزرعه موز بود. به منطقه کهیر و روستای چهاربیتی رفتیم که مزرعه بزرگ موز در انتهای روستا قرار داشت. برای ما که اولین بار بود مزرعه موز ، خوشه و گل موز را می دیدیم بسیار جالب و دیدنی بود . موزها فعلا سبز رنگ بودند و گل بنفش رنگی نیز در انتهای خوشه قرار داشت. آب و هوای این منطقه برای پرورش موز و میوه های گرمسیری مناسب می باشد . مزارع موز یکی از جذابیتهای منطقه چابهار به شمار می آید. از محصولات باغی این منطقه علاوه بر موز می توان : لیمو، انبه ، چیچک ، گواوا ، کنار ، نارگیل و خربزه درختی را نام برد و در بخش زراعی به : سبزی ، صیفی و محصولات جالیری اشاره کرد .
ساعتی توقف نمودیم و مقداری عکاسی کردیم و سپس راهی گل فشان شدیم .
ورودی مزرعه موز
مزرعه موز
مزرعه موز در چابهار
گلفشان ؛ پدیده ای جالب و منحصر به فرد بود که تا به الان شبیه به آن را ندیده بودیم، تپه بلند مخروطی شکل ، شبیه دهانه آتشفشان ، با این تفاوت که از دهانه آتشفشان مواد مذاب بیرون می آید و از دهانه گلفشان، گل سرد به شکل حباب به سمت بالا پرتاب می شود. علت این پدیده را فشارهای زمین شناختی می دانند. این پدیده در منطقه کهیر و در نزدیکی روستای تنگ قرار دارد. لازم به ذکر است که برای رفتن به بالای تپه کفش مناسب لازم است .
قسمت مرکزی دهانه ، مرطوب بود که پا گذاشتن در آن قسمت خطرناک است چرا که شاید شخص به درون کشیده شود. اطراف قسمت مرطوب مرکزی نیز دارای شیارها و ترکهایی بود که حالت انعطاف پذیر داشت، یعنی با بالا و پایین شدن حرکت می کرد. محلی ها بر این باوردند که این گلها خاصیت درمانی دارند و چند نوجوان نیز در آنجا بطری هایی را از گل پر کرده و به گردشگران می فروختند. اگر به خواص درمانی این گل ها اعتقادی نداشته باشیم، اما همین که با پرداخت مبلغی دل جوانی را خوشحال کنیم حال دلمان نیز خوش خواهد شد .
گلفشان تنگ و بچه های روستا
این تپه مخروطی و مناطق اطراف آن حاصل بالا آمدن همین گلها بوده اند که به مرور خشک شده اند. در اطراف تپه مخروطی ، خاکهای خشک شده با ترکهای عمیق را می توان مشاهده کرد . بعد از بازدید از این پدیده زمین شناختی به سمت روستای درک حرکت کردیم .
گلفشان تنگ (ناپک )
مسیر چابهار تا درک از آسفالت نسبتا خوبی برخوردار است اما در چند نقطه مسیر که آبراه می باشد ، جاده حالت یو شکل دارد و در زمان رانندگی کمی احتیاط می طلبد .
کوههای مسیر نیز شکل جالبی داشتند و آدم رو به یاد کوههای تخت جمشید و نقش رستم می انداختند .
کوههای مسیر درک
روستای درک ، روستای کوچکی بود ؛ فاقد امکانات رفاهی ، حیاط خانه ها فاقد دیوار بود . برای ناهار با شخصی از اهالی درک به نام آقای اسحاقی که رستوران یا غذای خانگی داشتند هماهنگ شده بود . به منزل آقای اسحاقی رفتیم و ناهارمان را که شامل چلو ماهی شوریده بود و از طعم بسیار خوبی برخوردار بود به همراه ترشی انبه صرف نمودیم. بعد از ناهار نیز ، آقای اسحاقی سخاوتمندانه به شیر چای ماسالا و خرما دعوتمان نمود که بسیار خوشمزه و به جا بود . با آقای اسحاقی کمی به گفت و گو پرداختیم: گفتند که سواحل اینجا خیلی جالبه، شما در امتداد ساحل که حرکت کنید می توانید در فاصله کم، سواحل متنوعی را ببینید: ساحل ماسه ای، ساحل صخره ای ، ساحل شنی و ... و از آنجا که متوجه شد من شیرازی هستم گفتند که چند سال پیش در دروازه کازرون شیراز ماهی فروش بوده اند .
فاصله شیراز تا روستای درک چابهار خیلی زیاد هست. گفتم : امیدوارم بتوانید همین جا رستورانی دست و پا کنید تا مجبور نشوید برای کار به شهرهای دور سفر کنید .
ناهار منزل آقای اسحاقی
شیر چای ماسالا و خرما
بعد از کمی استراحت به سمت ساحل درک حرکت کردیم . فاصله روستای درک تا دریا را تپه ماهورهای مواج زیبای کویری تشکیل می داد. در واقع کویر همنشین و همسایه دریا بود و چه ترکیب زیبایی ، کویر و دریا چسبیده به هم !!! شگفت انگیز نیست ؟؟؟!!! اما تک درخت نخلی نیز در دل کویر و نزدیکی دریا به طرز زیبایی از هر بیننده ای دلبری می کرد .
ساحل درک تلاقی کویر و دریا
مانند کودکانی که دریا و ماسه های ساحلی می بینند و ذوق زده می شوند، کفش از پا در آوردیم و با پای برهنه به دریا و کویر زدیم. خنکای آب را لمس کردیم و ماسه های کویری پاهایمان را نوازش دادند، ما از سر لذت این کار را انجام دادیم. اما !!!! اما تجسم اینکه کودکانی بدون کفش، با پاهای برهنه از این خطه و در گرمای تابستان ، این ماسه های داغ را لمس کرده است ، خوشی و شادیمان را کمرنگ می کرد ، خاکها و ماسه هایی که پاهای برهنه زیادی را لمس کرده و به خود دیده است ، این خاک مقدس است و انصافا باید بر آن بوسه زد. زمان پیاده شدن ، راننده تاکید کردند که قبل از تاریکی هوا برگردید ، چرا که خطر تصادف با شتر وجود دارد ، اما دوستان به اتفاق خواهش کردند که از غروب زیبای آنجا محروممان نکنید .
آفتاب عالم تاب آرام آرام می رفت که در پشت آبی دریا پنهان شود و جای خود را به سیاهی شب دهد ، صحنه بسیار زیبایی بود، غروب حیرت انگیز درک را نظاره کردیم و کلی عکس گرفتیم و بعد از آن به سمت مینی بوس حرکت کردیم تا راهی هتل شویم .
غروب زیبای ساحل درک
به هتل رسیدیم و راهی اتاقهایمان شدیم تا لختی استراحت کنیم . بعد از استراحت به رستوران پیتو در طبقه همکف جهت صرف شام مراجعه کردیم . شام این شب هتل ، چلوکباب کوبیده و سالاد فصل ، به همراه نوشیدنی انتخابی که شامل دوغ ، نوشابه و دلستر بود. زمان صرف شام از 19.30 تا 22.30 بود. بعد از صرف شام با دوستان به ساحل رفتیم تا قدمی بزنیم، سپس به هتل برگشتیم تا استراحت کرده و خودمان را برای برنامه های روز بعد آماده کنیم .
شام هتل
برنامه روز دوم :
بازدید از اسکله رمین ، کوههای مریخی ، دریاچه صورتی لیپار ، خلیج گواتر ، جنگل حرا و اسکله بریس بود .
مسیر چابهار به خلیج گواتر
بعد از صرف صبحانه ، تا آمدن مینی بوس به سمت اسکله هفت تیر که مقابل هتل بود رفتم و مقداری به عکاسی و پیاده روی پرداختم .
اسکله هفت تیر
آقا می شه یه عکس یادگاری از من بگیری ؟ با کمال میل
جوانی در اسکله با لباس سفید بلوچی در حال قدم زدن بود ، مرا که دوربین به دست دید گفت : می شه یه عکس یادگاری از من بگیری ؟ گفتم : با کمال میل ، و گفتم شاید سفرنامه ای از شهرتان بنویسم، می توانی توی سایت لست سکند بخوانی و عکست رو ببینی. گفت : لست سکند چیه ؟؟ چی کار می کنه ؟؟ گفتم سایت و شرکتی هست که توی زمینه گردشگری فعالیت می کنه. مثلا با معرفی شهر و جاذبه های شهر شما در دنیای اینترنت باعث می شه که گردشگران داخلی و خارجی به شهر شما بیان، هر گردشگر به هتل یا خانه اجاره ای ، رستوران ، تاکسی ، سوغاتی ، تفریحات و موارد دیگه نیاز داره و این خودش می شه زمینه ساز اشتغال بیشتر و رونق اقتصادی برای شهر شما .
گفت : این خیلی خوبه ، دستتون درد نکنه و توی سفرنامه ات بنویس که اینجا محروم هست ، بنویس ما آب آشامیدنی نداریم ، بنویس گاز نداریم ، بنویس شغل نیست و روستاهای دور افتاده مدرسه ندارند و بچه ها از روستایی به روستای دیگر را باید پیاده طی کنند و بعضی از مدارس به صورت کپر یا چادر هستند و بعضی فاقد میز و نیمکت، شاید مسئولی ببیند و فکری کند. با شنیدن این حرفهای آقا سعید دلم گرفت. گفتم من حتما خواهم نوشت، اما قطعا مسئولین قبل از من دیده اند و شنیده اند !!!
مقداری با سعید به گپ و گفت پرداختم و از مصاحبت با او لذت بردم، با لهجه شیرین بلوچی صحبت می کرد، نگران بود، نگران محرومیت شهرش ، نگران شغل جوانان شهر ، نگران مدارس ، نگران بچه های مظلوم روستاهای منطقه. دوست داشتم بیشتر با هم صحبت می کردیم، سوالات زیادی در ذهن داشتم که بدون جواب ماندند، اما وقت تنگ بود و دوستان منتظر. از سعید خداحافطی کردم و به سمت هتل حرکت کردم .
در جایی خواندم که از هر 5 گردشگر که وارد شهر یا کشور میزبان می شوند یک فرصت شغلی ایجاد می گردد و این امر برای کشورهایی که با جمعیت جوان و متقاضی کار روبرو هستند بسیار مفید است. به گردشگران صادرات نامرئی نیز می گویند. گردشگری در چهارپنجم کشورهای جهان یعنی در بیش از 150 کشور یکی از 5 منبع اصلی کسب ارز خارجی است و در بیش از 80 کشور رتبه اول را به خود اختصاص می دهد .
در این میان کشورهای در حال توسعه نیز از مزایای این صنعت بی نصیب نمانده اند . چنانکه در اکثریت کشورهای در حال توسعه به جز برخی کشورها مانند ایران ، گردشگری یکی از منابع اصلی درآمد و در یک سوم کشورهای فقیر عمده ترین منابع درآمد بوده است .
توسعه صنعت گردشگری برای کشورهای در حال توسعه که با معضلاتی چون نرخ بیکاری بالا ، چهره بین المللی مخدوش ، محدودیت منابع ارزی و اقتصاد تک محصولی عمدتا نفتی مواجهند از اهمیت فراوانی برخوردار است .
مردمان بلوچ ، انسانهایی شریف ، بسیار مهربان ، مهمان نواز و بی ریا هستند، اما علی رغم همه این داشته ها امروزه در فقری غم انگیز به سر می برند و بهترین کمک و خدمت به آنها ایجاد زیر ساختهای لازم و توسعه صنعت گردشگری و در نهایت ایجاد شغل می باشد که سواحل چابهار و کنارک تمام استعدادهای لازم را دارند ، اما نیازمند توجه و سرمایه گذاری هستند که می توانند به یک قطب گردشگری موفق تبدیل شوند .
فعالیتهایی مانند : غواصی ، جت اسکی ، پاراسل ، کشتیهای تفریحی ، رستوران ، پارک آبی ، راهنماهای محلی ، اقامتگاه های بوم گردی و غیره و غیره می تواند سبب اشتغال زایی زیادی شوند .
ساحل کمب (تراس)
بگذریم ؛ مینی بوس با موسیقی زیبای بلوچی به سمت شرق چابهار حرکت کرد . ابتدا باید اسکله رمین را می دیدیم اما این بار سورپرایزی دیگر آقای راننده ارائه نمود ، پیشنهاد داد که قبل از رمین و نزدیکی روستای کمب ساحل زیبای کمب قرار دارد و فرمان مینی بوس را به سمت آنجا چرخاند که انصافا ساحل بسیار تمیز و زیبایی بود با چشم انداز زمردین دریای عمان . و شاید از آنجا که این ساحل نسبت به دریا از ارتفاع حدود ده متری برخوردار بود و به این می مانست که بر تراسی نظاره گر دریا هستی به این ساحل ، ساحل تراس نیز می گویند. بعد از این ساحل زیبا به سمت رمین حرکت کردیم .
اسکله رمین
آقا یه عکس یادگاری از من میگیری ؟ به روی چشم
اسکله رمین نیز اسکله زیبایی بود و در آنجا زحمت و تلاش مردان بلوچ به خوبی نمایان بود : عده ای مشغول خالی کردن صیدشان بودند ، عده ای لنجشان را برای صید بعدی آماده می کردند ، بعضی مشغول تعمیر بودند ، یکی ماهی می فروخت، پدری مشغول بافتن تور بود و فرزندش با دقت به دستان پدر نگاه می کرد، شاید باید او نیز شغل پدر را ادامه دهد، پس چه بهتر که از همین بچگی تور بافی بیاموزد، شاید باید از دنیای کتاب و درس و مشق با حسرتی عمیق خدا حافطی کند و به کمک پدر و مادر خود بشتابد، شاید بازی کردن برایش واژه ای بیگانه باشد و برای بهبود اقتصاد خانواده به وجودش نیاز باشد، شاید از همان بچگی تور بافی کند و از دنیای شیرین بچگی خداحافطی کند. شاید پدر بزرگها و مادربزرگها هم به جای قصه گفتن و بازی با نوه هایشان در پارک، باید برای امرار معاش در گوشه خانه به حصیر بافی و سوزن دوزی بپردازند و از استراحت دوران میانسالی و پیری بی خبر باشند و این فرق فاحش بین غنی و فقیر و مناطق محروم و شهرهای مدرن و ثروتمند است .
غرق همین افکار بودم که همه سوار و منتظر من بودند . به سمت دریاچه صورتی لیپار حرکت کردیم . این دریاچه عموما رنگ صورتی دارد اما در زمان حضور ما به خاطر بارندگی چند روز قبل رنگ آن به نارنجی گراییده بود . دلیل رنگ صورتی این تالاب ظاهرا به خاطر فعالیت باکتریها و فیتوپلانکتونها می باشد. در کنار دریاچه نیز غرفه هایی به شکل کپر دایر بود که زنان بلوچ سوزن دوزیها ، سکه دوزیها ، حصیر بافی و ... که حاصل هنر و دسترنج خودشان بود را عرضه می کردند و پیرمردی نیز با شترش منتظر گردشگری بود که با دوری شتر سواری 10000 تومانی کاسبی کند. کودکانی نیز درخواست خواندن شعر می کردند تا انعامی بگیرند. شتر سواری کردیم ، به تماشای دریاچه پرداختیم، عکسی به یادگار گرفتیم و از صنایع دستی زنان بلوچ مقداری برای سوغات خریدیم و راهی کوههای مریخی شدیم. دلم می خواست می توانستم از تک تک آنها خرید کنم .
تالاب صورتی لیپار و فعالیتهای اطراف آن
صنایع دستی نیز بیانگر چهره ای از زندگی مردمان بلوچ است که در رنگها و نقش های سوزن دوزی یا گلیم و قالی بافی بلوچ نمایان است. جالب اینجاست که قبلا فعالیتهای صنایع دستی به طور سنتی توسط زنان انجام می شد، زیرا زنان بلوچ به واسطه سنت ها و عقاید مردان در خارج از خانه نمی توانستند کار کنند، اما امروزه این عقاید کم رنگ شده و زنان نیز می توانند به فروشندگی بپردازند. زنان بلوچ بسیار فعال، چابک و زحمتکش هستند.
صنایع دستی هنر دست زنان بلوچ
هر دختر بلوچ از 7 سالگی به بهانه تزیین لباس خود سوزن دوزی بلوچ را می آموزد و بدین ترتیب به معاش خانواده نیز کمک می کند. در زندگی ساده و به دور از تجمل زنان بلوچ شاید مهم ترین وسیله تزیین لباس ، همین سوزن دوزی است .
سوزن دوزی بلوچ به صورت پیش سینه ، جیب ، سر آستین ، پادامنی ، نوار ، کمربند و ... ارائه می شود .
سکه دوزی را نیز یا به دیوار می آویزند یا به جهت تزیین روی رختخواب می اندازند یا در عروسیها به گردن شتر می اندازند .
صنایع دستی بلوچ شامل : سکه دوزی ، سوزن دوزی ، سفالگری ، حصیربافی ، چادر بافی ، تور بافی و ... می باشد .
منبع اصلی درآمد برای مردم بلوچ کشاورزی و صیادی است که متاسفانه در سالهای اخیر به علت خشکسالی ، کشاورزی شان افت کرده و سفره صیدشان نیز شاید به خاطر کشتیهای صیادی چینی کوچک شده است، بنابراین دل به صنایع دستی بسته اند تا با آن زندگی خود را سرو سامانی دهند چرا که آسمانشان بخیل شده و دریای شان کم روزی .
و اگر بشنویم که مرد بلوچ به کار دیگری مانند قاچاق سوخت یا چیز دیگری روی آورده بر او حرجی وارد نیست چرا که قدرت انتخاب زیادی ندارد ... . به طرف کوههای مریخی حرکت کردیم . شاید بتوان جاده ساحلی چابهار به خلیج گواتر را یکی از زیباترین جاده های ایران به شمار آورد که شگفتیهای زیادی را در دل خود جا داده است .
هندوانه چابهار در شیراز (بهمن ماه)
کوههای مریخی یا مینیاتوری
کوههای مریخی یا مینیاتوری در سمت چپ جاده و دریا در سمت راست جاده بود . کوههایی عمدتا کم ارتفاع ، به رنگهای مختلف و دارای شکلی خاص و شبیه کوههای سطح کره مریخ ، و به همین علت به کوههای مریخی مشهور شده اند . شکل خاص کوهها به خاطر باد و باران و طوفانهای شن و فرسایش حاصل از آنها ایجاد شده است. در این مکان نیز صنایع دستی با دکه سوپری و شتر سواری موجود بود ، اما چیزی که تعجب من را برانگیخت وجود چای آتیشی بود. چای آتیشی!!! آن هم جایی که فاصله درختها از هم کیلومتری هست !!! جایی که وجود یک درخت برای آدمها و حیوانات ارزش حیاتی دارد !!! خلاصه چنین چیزی در همچین جایی توجیه منطقی ندارد . تازه توی شمال کشور هم به مرور باعث نابودی جنگل و محیط زیست خواهد شد . گاهی چیزهایی مد می شود که ارزش چندانی ندارد .
بعد از کوههای مریخی به سمت خلیج گواتر حرکت کردیم . لازم به ذکر است که چون این منطقه نقطه صفر مرزی می باشد باید تلفن را از حالت رومینگ خارج کرد و مطلب دیگر اینکه در این مناطق اینترنت و دستگاه پوز وجود ندارد پس باید همیشه مقداری پول نقد به همراه داشته باشید .
خلیج گواتر
خلیج گواتر نیز جای زیبایی است و می توان شترهایی را در حال قدم زدن در ساحل مشاهده کرد، همچنین مرغان دریایی که در جای جای دریا پراکنده اند یا بر فراز دریا درحال پرواز هستند و آواز خوانی. در خلیج گواتر با کرایه قایق دل به دریا زدیم و به دیدن دولفینها رفتیم. دولفینهای بازیگوش نیز به سطح آب آمده خودی نشان می دادند و دوباره به زیر آب می رفتند. بعد از مقداری دور زدن ملوان قایق گفتند باید زودتر به میان جنگلهای حرا برویم چرا که به زمان جزر نزدیک هستیم و اگر آب پایین بیاید دیگر به آنجا نمی توان رفت. درمیان جنگلها نیز دوری زدیم و پس از آن به محل سوار شدن برگشتیم. کرایه قایق از نرخ 100 تا 150 هزار تومان متغیر می باشد . جنگلهای حرا زیستگاه خوبی برای پرندگان و مکان مناسبی برای پرنده نگری می باشد. درختان حرا در طول سال همیشه سبز می باشند .
جنگلهای حرا
جاذبههای چابهار و کنارک
از خلیج گواتر برگشتیم به سمت بندر بریس ، که البته قبل از آن برای ناهار به رستوران خانگی آقای محمودی رفتیم. برای ناهار جناب لیدر با آقای محمودی چلو ماهی و چلومرغ بریانی به همراه نوشابه هماهنگ کرده بودند . هر دو غذا خوش طعم و خوب بودند و آقای محمودی سخاوتمندانه مانند میزبانی از مهمانانش پذیرایی می کرد . ناهار را میل نموده و بعد از مقداری استراحت به سمت بریس حرکت کردیم .
بریانی مرغ
منزل آقای محمودی
در نزدیکی بندر بریس اسکله بریس قرار داشت ، از مینی بوس پیاده شدیم و بر لبه صخره ای رفتیم که ارتفاعی حدود 20 متر تا دریا داشت ، با منظره ای فوق العاده تماشایی روبرو شدیم ، دریای زمردینی که انبوهی از قایقها و لنج های رنگارنگ بر روی آن لنگر انداخته و جلوه بی نظیری را خلق کرده بودند . به جرات می توانم بگویم زیباترین اسکله ای بود که تا به الان دیده بودم . تا توانستیم تماشا کردیم و عکاسی کردیم ، دل کندن از این منظره زیبا سخت بود ، دوست داشتیم زمان کش بیاید و مدت بیشتری بتوانیم بمانیم ، اما برنامه بعدی بازدید از بازار سنتی چابهار (بلکها ) بود که وصف آن را نیز شنیده بودم و نمی توان از آن گذشت. ناگفته نماند که نزدیک شدن به لبه صخره های بریس باید همراه با احتیاط باشد .
اسکله بریس
چابهار
مسیر هتل به بازار سنتی
به چابهار برگشتیم ، بعضی کنار بازار سنتی پیاده شدند و عده ای نیز به سمت منطقه آزاد روانه شدند. وارد بازار سنتی شدم ، چند راسته بازار به موازات یکدیگر که در بلوار امام خمینی واقع شده است. بازار نسبتا شلوغ بود. در این بازار روح زندگی در جریان است و مردم برای امرار معاش در تلاش هستند . می توان زندگی واقعی مردم بلوچ ، غذاهای سنتی ، شیرینی های سنتی ، میوه ها و لباسهای سنتی آنها را مشاهده کرد و با فرهنگ و آداب و رسوم آنها تا اندازه ای آشنا شد. به این می مانست که در خیابانی در یکی از کشورهای هند یا پاکستان قدم می زنی و بی جهت نیست که به چابهار ؛ هندوستان ایران را لقب داده اند. تعداد زیاد مغازه های کاموا فروشی ، ادویه فروشی و پارچه فروشیهای رنگارنگ با نقش و نگارهای زیبا و همچنین مغازه هایی که لباسهای سنتی سوزن دوزی شده ای که ماحصل هنر دست زنان بلوچ است در این بازار جلب توجه می کرد .
غذاهای خیابانی مانند : برگرهندی ، سمبوسه و پاکوره و همچنین شیرینی پاکستانی در بازار دیده می شد. از این بازار مقداری میوه زیتون محلی ( گواوا ) که میوه بسیار خوش عطری است و طعم خوبی هم دارد، مقداری ادویه، چای ماسالا و علاوه برآن یک قوطی از پودر شربتی ( ترکیبی از عصاره زردآلو و هلو ) که توی هتل خوردیم نیز برای سوغاتی خریداری نمودم .
بازار سنتی چابهار ( بلکها ) یا مادر بزرگها
میوه محلی زیتون یا گواوا
میشه یه عکس یادگاری از من بگیری ؟ با کمال میل
یکی از موضوعاتی که در بدو ورود به سیستان و بلوچستان ، مخصوصا بازار سنتی جلب توجه می کند تنوع رنگ در پوشاک است . البته این موضوع در ایل قشقایی نیز صدق می کند . یکی از موضوعاتی که در بافتهای سنتی و مردم محلی مد نظر دارم عکسبرداری است، چرا که در برخی موارد برایشان خوشایند نیست که زنی در کادر عکستان باشد اما جوانهای بلوچ عاشق عکس یادگاری بودند و خودشان درخواست می کردند.
لباس سنتی مردان بلوچ عبارت از پیراهن یقه باز ، لباده بلند ، دستار سفید و کمربند ضخیم است و عموما بر روی لباس خود از جلیقه استفاده می کنند .
لباس زنان بلوچ نیز عبارت از پیراهن بلند با یقه باز است و آن را با دستار بزرگی می پوشانند . پرسه زدن در این بازار لذت خاصی داشت ، دوست داشتم بیشتر در این بازار می ماندم و بیشتر با مردم آشنا می شدم و حرف می زدم، اما منطقه آزاد نیز از جمله مکان هایی بود که دوست داشتم ببینم .
بعد از گشت و گذاری نسبتا کامل در قسمتهای مختلف بازار با یک تاکسی به هتل رفتم که کرایه آن 5000 تومان بود . وسایل خریداری شده را درون اتاق گذاشتم و سپس از رسپشن درخواست کردم که برای رفتن به منطقه آزاد برایم تاکسی بگیرد. شماره تاکسی تلفنی 1832 و کرایه آن 7000 تومان تا منطقه آزاد بود .
منطقه آزاد تجاری چابهار
در منطقه آزاد ، تعدادی پاساژ مدرن وجود دارد که پاساژهای صالحیار ، تیس و فردوس کنار یکدیگر قرار دارند و کمی بعد از آنها پاساژهای ابریشم ، صدف و پردیس قرار دارند . در این پاساژها همه چیز برای فروش موجود می باشد : لوازم خانگی ، لوازم برقی ، عطر و ادوکلن ، لوازم آرایشی ، نسکافه و شکلات ، پوشاک، موبایل و لوازم جانبی، پارچه و غیره. اما نکته قابل توجه اینکه مغازهای بزرگ فروش پارچه های رنگارنگ در اکثر پاساژها به وفور یافت می شود. منطقه آزاد نیز شلوغ بود و مقداری نیز در این پاساژها گشت زدم و البته مقداری نیز خرید کردم و با یک تاکسی به هتل برگشتم .
شام شب آخر هتل شامل کراهی ماهی و مرغ بود که من کراهی ماهی را سفارش دادم که عالی بود و دوستانی که کراهی مرغ خورده بودند نیز راضی بودند .
رستوران پیتو (هتل لاله)
شام هتل کراهی ماهی
غذاهای سنتی چابهار نیز حکایتهای خود را دارند ، خوشمزه و تند و تیز و پر ادویه هستند و حسابی ذائقه شما را سر حال می آورند . از غذاهای سنتی چابهار ، کراهی مرغ و ماهی ، بریانی مرغ ، چلو ماهی و میگو پفکی را که خوردیم همه خوب و خوشمزه بودند و غیر از آنها به غذاهای محلی دیگری مانند : کراهی میگو ، بت ماش ، تخلان ، املت سوزی ، تباهنگ ، دوغ پا ، نان تیموش و ... نیز می توان اشاره کرد.
برنامه روز سوم :
خلیج پزم ، ساحل صخره ای پزم ، اسکله کنارک و پرواز برگشت
مسیر چابهار به بندر پزم
لیدر محترم اعلام کردند که حرکت فردا صبح ساعت 10 خواهد بود بنابراین می توانید به اندازه کافی استراحت کنید و کسانی که مایل باشند، ساعت 5 صبح برای دیدن طلوع خورشید به ساحل دریا بزرگ خواهیم رفت . تعدادی از دوستان خواب را ترجیح دادند، اما چند نفری نیز مشتاق دیدن طلوع خورشید بودند . آلارم موبایل را بر روی ساعت 4.30 تنظیم کردم. با صدای زنگ بیدار شدیم و به اتفاق هم اتاقیم به لابی رفتیم، بقیه دوستان هم جمع شدند و با دو دستگاه سواری که از شب قبل هماهنگ شده بود به ساحل دریا بزرگ چابهار رفتیم . ساحل دریا بزرگ ساحلی صخره ای و زیبا بود. ماهیهای درشت و ریز ،ستاره دریایی ، خرچنگ وصدفهای زیبایی را می توان آنجا مشاهده کرد . سالهاست که این موجهای سفید رنگ با صخره ها همنشین هستند و با هم هنرنمایی می کنند . موجها تحمل دوری صخره ها را ندارند، هنوز نرفته برمی گردند ، نوازششان می دهند و از سر و کولشان بالا می روند و آبفشان زیبایی ایجاد کنند. آبفشانی که در تابستان و زمان بادهای موسمی ارتفاع بیشتری هم دارد و جلوه زیبایی را خلق می کنند.
طلوع آفتاب در ساحل صخره ای دریا بزرگ چابهار
دوربین ها و گوشی هایمان را آماده کردیم و مشتاقانه منتظر طلوع خورشید زندگی بخش می شویم، از لحظه به لحظه اش عکس می گیریم و چه طلوع زیبایی !!! و چه منطره حیرت انگیزی !!!! و چه آرامش نابی را می توان آنجا تجربه کرد !!! بعد از سیر شدن از این سواحل زیبای صخره ای مکران و طلوع دل انگیزش عازم هتل شدیم.
ساحل صخره ای دریا بزرگ
تراس هتل
صبحانه ای صرف نمودیم و من به اتفاق یکی از دوستانم فرصت را غنیمت شمردیم و با آژانسی هماهنگ کردیم تا به دو جاذبه دیگر این شهر یعنی بقعه غلام رسول و پارک سنگی لیپار سری بزنیم. از راننده خواستیم توقف کوتاهی نماید تا بقعه غلام رسول را دیده و سپس به پارک سنگی لیپار برویم. بقعه ، شکل و شمایلی مشابه آرامگاه ها و ساختمانهای هندی داشت، غلام رسول اصالتی هندی داشته و نزد مردم از احترام خاصی برخوردار بوده که در شب عروسیش به علت بیماری فوت می کند، وصیت کرده بود که در مراسمش شادی کنند، که این رسم تا سالها ادامه داشته و الان هم مردم منطقه به زیارتش می روند. در زمان خروجمان از بقعه غلام رسول پسر بچه ای دیدیم که شادمان از صیدش برگشته بود، با قلابی که خودش ساخته بود چند ماهی گرفته بود و چه لبخند رضایت بخشی بر لب داشت، کیف کردم، بهش آفرین گفتم، ناهار امروزشان را تامین کرده بود، گفتم این ماهی خوردن دارد و مادرش چه ذوقی خواهد کرد!!!
بقعه غلام رسول
پسربچه ای خوشحال برگشته از صید
پسرک را به خدا سپردیم و از آنجا به سمت پارک سنگی لیپار حرکت کردیم. به پارک رسیدیم، انتظار داشتم راننده بابت توقف، مبلغ بیشتری طلب کند ، قاعده اش هم همین بود اما چنین نشد و این غیر از مهمان نوازی نیست. پارک سنگی لیپار پشت هتل لیپار چابهار واقع شده است، در شیب صخره ای ایجاد شده و دید بسیار خوبی به دریا دارد، گلهای کاغذی رنگارگ و درختان نخل و نارگیل سر سبز ، طراوت و زیبایی خاصی به پارک بخشیده بودند. کافی شاپ و رستوران در پارک موجود بود و در سوی دیگرش اسکله لیپار قرار داشت. مکان خوبی بود برای استراحت و نظاره کردن دریا.
پارک سنگی ساحلی لیپار
مقداری قدم زدیم و از فضای زیبای پارک و دریای آرام و زمردین لذت بردیم، سپس به آژانس تماس گرفتم، راننده آژانس پسر جوانی بود که به دنبالمان آمد. صبح جمعه بود، در بین راه راننده جوان خبرخوشی را به اطلاعمان رساند:
می دانید بنزین شده لیتری 3000 تومان ؟؟؟!!! اول کمی شوکه شدیم بعدا گفتیم تعجبی هم ندارد، اگر گفته می شد بنزین ارزان شده جای تعجب داشت چرا که این مردم به شنیدن گرانی اقلام مختلف عادت دارند و چاره ای هم ندارند .
حیاط پشتی هتل
به هتل برگشتیم، چک اوت انجام شد، چمدانها را به انبار هتل سپردیم و به اتفاق سایر دوستان با مینی بوس به سمت کنارک و پزم تیاب حرکت کردیم، فاصله چابهار تا کنارک یک ساعت می باشد و از کنارک تا پزم نیز 15 کیلومتر است .
به کنارک رسیدیم، از روستای پزم مچان نیز گذشتیم و به پزم تیاب رسیدیم. مینی بوس سربالایی خاکی سمت چپ اسکله پزم را بالا رفت. پیاده شدیم ، خلیج و اسکله پزم نیز مانند بریس بسیار زیبا بود و تماشایی، آبی بس زلال و شفاف با تعداد کثیری از قایقها و لنجهای رنگارنگ که بر سطح دریا قرار گرفته بودند .
اسکله پزم تیاب
راه باریک کنار کوه را درپیش گرفتیم که پشت کوه با ساحل صخره ای زیبایی مواجه شدیم و همچنین خرچنگهایی که در حال حرکت بودند، در قسمتی از صخره ، حفره ای غار مانند ایجاد شده بود که به دریا باز می شد، اینجا نیز در زمانی که موج به صخره ها برخورد می کرد آبفشان ایجاد می شد. یکی از محلیها می گفت که در فصل تابستان که فصل بادهای موسمی است موج های بزرگتری ایجاد می شود و ارتفاع آبفشانها تا 10 متر هم می رسد که تماشایی خواهد بود. برای دیدن این منطقه کفش مناسب، کلاه و عینک آفتابی و یک بطری آب لازم است .
ساحل صخره ای پزم
بعد از مقداری قدم زدن و عکاسی کردن به سمت میبی بوس برگشته و راهی کنارک شدیم، مینی بوس کنار رستوران نقش جهان متوقف شد، رستوران نسبتا خوبی بود، پنجره هایش رو به دریا بودند. سفارش من چلو میگو پفکی بود که خیلی هم خوشمزه بود .
رستوران نقش جهان
در شهر کنارک بازار تاناکورا یا همان لباس دست دوم وجود دارد که لیدر گفتند لوازم کوهنوردی نزدیک به نو را با قیمت خوب می توان تهیه کرد، اما نظر جمع بر این شد که به اسکله کنارک برویم که اسکله ای بسیار بزرگ دارد و ظاهرا بزرگترین اسکله کشور می باشد. طول این اسکله حدود 5 کیلومتر می باشد که کشتیها و قایقهای زیادی آنجا پهلو گرفته اند. یکی از دوستان همراهمان دوستی در شهر کنارک داشت که اتفاقا خانه ای در انتهای این اسکله داشتند که از کارکنان آنجا بودند و در واقع این خانه احتمالا محل استراحت کارکنان بود. به خانه شان رفتیم که اتفاقا زمان غروب آفتاب بود و از غروب تماشایی این اسکله نیز بهره بردیم، با میوه و چای ماسالا پذیرایی شدیم و مقداری به گپ و گفت پرداختیم، همچنین بر پشت بام خانه دو طبقه رفتیم و از بالا منظره زیبای اسکله کنارک و شهر کنارک را به تماشا نشستیم .
اسکله کنارک و غروب زیبای آن
لحظه خداحافظی و دل کندن از این منطقه جذاب و جاذبه های بکرش بود، سوار مینی بوس شدیم و به طرف فرودگاه حرکت کردیم که تا شهر کنارک 5 کیلومتر بیشتر نبود، چمدانهایمان نیز به وسیله دو دستگاه تاکسی به فرودگاه آورده بودند. گیت پرواز باز شد و با هواپیمایی معراج در ساعت 19.15 به سمت تهران پرواز کردیم . هواپیمای معراج هواپیمایی پا به سن بود ، فرود و صعود قبلیش خوب و راحت بود و به قول معروف آب در دل مسافرانش تکان نخورد، این بار هم به آرامی از فرودگاه کنارک کنده شد و به سمت تهران اوج گرفت .
فیتو پلانکتونهای درخشان ساحل تنگ(عکس از اینترنت)
چابهار از آن شهرهایی است که جادویتان می کند، زود دلتنگش می شوید، آفتاب گرم جنوب مردمانش را مهربان ، خونگرم ، دلسوز و مهمان نواز ساخته است، دلی به پاکی و وسعت دریا دارند. توی هواپیما که نشسته بودم به چابهار و مردمان بلوچ، به جاذبه های دیدنیش و خاطرات آنجا فکر می کردم، به سعید و حرفهایش فکر می کردم. مکان های زیادی را دیده بودم اما هنوز مکانها و جاذبه های زیادی را ندیده بودم ، به اندازه کافی در بازار سنتی گشت نزده و یه دل سیر با مردمش حرف نزده بودم، غذاهای خوشمزه زیادی که وصفش را شنیده بودم هنوز نچشیده بودم، اسکله پسابندر ، غارهای بان مسیتی ، روستای تاریخی تیس، مسجد جامع تیس ، دیدن فیتوپلانکتون های درخشان ساحل تنگ در شب، تمساح های پوزه کوتاه گاندو ، موزه چابهار و ... را ندیده بودم و همه اینها یعنی اینکه دوباره به چابهار برخواهم گشت.
اما این بار که برمی گردم، دوست دارم چابهار را به گونه دیگری ببینم: دوست دارم از نعمت آب و گاز لوله کشی برخوردار باشند، دوست دارم بر سر زنان دسفروش تالاب لیپار سایه بانی درست و حسابی باشد، دوست دارم تعداد فلافل فروشیها و برگر هندی فروشیهای سواحل مکران زیادتر باشند و سر همگی شلوغ باشد، دوست دارم از کودکان بلوچ صنایع دستیها را گران بخرم اما لبخند معصومانه شان حاکی از رضایت و خوشحالی باشد و سایه ترحم مردمان متجدد بر چهره شان سنگینی نکند. بوی عطرخوش گواوا هواپیما را پر کرده بود، هواپیما تکانی میخورد، رشته افکارم پاره می شود، خلبان اعلام می کند که این تکان ناشی از طوفان بالای شهر تهران است و جای نگرانی نیست. هواپیما در فرودگاه مهرآباد به آرامی بر زمین می نشیند و داستان این سفر نیز به انتهای خود می رسد، اما تکه ای از قلبم در چابهار جا مانده است. دوست داشتم در توصیف چابهار و مردمان مهربانش سفرنامه ای در خور بنویسم، اما چاره ای نیست؛ نه قلم گویایی دارم و نه دوربینی که بتواند آنچه را که چشم می بیند به تصویر بکشد، به هر حال برگ سبزی است تحفه درویش.
بر فراز تهران
در این فرصت محدود با برنامه ریزی خوب آژانس لیپارگشت و تورلیدر خوب و صبور آن ( جناب باقری ) تعداد زیادی از جاذبه ها و مناطق دیدنی منطقه چابهار را مشاهاده کردیم که جای تشکر و قدردانی دارد .
توصیه لازم اینکه: با توجه به بعد مسافت تا چابهار و نیز دور بودن جاذبه ها گردشگری نسبت به شهر چابهار استفاده از تور و پرواز منطقی تر به نظر می رسد. در حال حاضر پرواز از شهرهای تهران و مشهد به چابهار موجود است که در نظر دارند شهرهایی مانند شیراز و ... را نیز اضافه کنند. در شهر چابهار هتلهای متعدد ، اقامتگاه های بومگردی و خانه های اجاره ای موجود است و از نظر اقامت مشکلی نخواهد بود. رستوران های خوب و همچنین غذاهای خانگی نیز وجود دارد و جای نگرانی نیست اما در مورد جاهایی مانند درک و بریس باید از صبح با آنها هماهنگ شود .
از سوغاتیهای چابهار می توان : ماهی ، میگو ، پارچه ، ادویه ، موز، گواوا، سورن دوزی ها، سکه دوزیها، خرما، حصیربافی و ... را نام برد
ملزومات سفر به این مناطق : عینک آفتابی ، کلاه آفتابی ، کرم ضد آفتاب ، صندل ، پول نقد و آب آشامیدنی می باشد .
به امید آبادی جای جای کشورمان و موفقیت و شادکامی روز افزون شما خوانندگان عزیز
نویسنده: nazarian