سرِ گربه ی زیبا

4
از 17 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سرِ گربه ی زیبا
آموزش سفرنامه‌ نویسی
11 آبان 1401 12:00
15
2.7K

شمال غرب ایران

شهریور سال 1398 بود که تعطیلات تابستونه ی یک هفته ای شرکت اعلام شد، مصادف شده بود با ایام تاسوعا و عاشورا و ما (من و همسرم علیرضا) تصمیم گرفتیم سفری به سر گربه ی زیبا داشته باشیم. مسیرهای حرکتمون به این صورت برنامه ریزی شد : گرگان – انزلی – اردبیل – تبریز – جلفا – خوی – ارومیه – مهاباد – بناب – مراغه – زنجان – کرج – گرگان .

14 شهریور 1398 روز پنج شنبه بعد از تایم کاری با وسایلی که از شب قبل داخل ماشین چیده شده بود به سمت انزلی حرکت کردیم . لقمه های کتلت مامان پز با سبزی تازه حیاط چین ، ناهار تو راهی مون شد . بدون توقف تا رشت حرکت کردیم . بارون نم نم شروع به باریدن کرده بود . به منطقه آزاد انزلی رفتیم کمی در بازارش دور زدیم و بعد به لب ساحل رفتیم  .

1.JPG

انزلی

2.JPG
انزلی

ازون بارون ها ی پر آب و دونه درشت رشتی شروع شده بود . قیمت سوئیت ها رو هم با توجه به این شرایط بارونی چند برابر حالت عادی اعلام می کردند و برای چند ساعتی که میخواستیم بمونیم واقعا ارزش نداشت . به شهر بعدی رفتیم که شاید سوئیت مناسب تر پیدا کنیم ، رضوانشهر تونستیم یک اتاق برای چند ساعت اجاره کنیم ،در اون هوای بارونی و شهر شلوغ پیدا کردن یک اتاق خالی برامون نعمت بزرگی بود.

3.JPG
  انزلی

روز اول

سحرخیزتر از همیشه بیدار شدیم و به سمت جاده اسالم خلخال حرکت کردیم. جاده جنگلی زیبایی داشت. در مسیر روستاهایی به چشم میخورد که پر از قصابی و کبابی بودند . بارون شب قبل جنگل رو دست و رو شسته و زیباتر تحویلمون داده بود . به خلخال که رسیدیم در یک محوطه سرسبز بساط صبحونه آماده کردیم که کمی استراحت هم کرده باشیم .

4.JPG

 اسالم به خلخال

5.JPG
 اسالم به خلخال
6.JPG
 اسالم به خلخال

جاده ی خلخال به اردبیل پر از باغ های انگور بود. به داخل یکی از باغ ها رفتیم ،انگورهای دانه درشت و قرمز به ما چشمک میزد . بعد از خرید انگور برای توشه ی راه به مسیرمون ادامه دادیم .

                                                                 

7.JPG
   باغ انگور
8.JPG
    انگور

قبل از رسیدن به اردبیل ، تابلوی دریاچه نئور مارو به سمت جاده ای پرپیچ و خم در ارتفاعات سوباتان هدایت کرد. وضعیت جاده تعریفی نداشت و همسرجان نگران اینکه همین اول سفر و در این جاده ماشین خراب بشه . بالاخره دریاچه نئور خودش رو به ما نشون داد . دریاچه ، بسیار بزرگ و زلال بود ، انعکاس ابرهای آسمون رو میشد در دریاچه دید .  

9.JPG
دریاچه نئور
10.JPG
دریاچه نئور

بقعه شیخ صفی الدین اولین جاییه که در لیست دیدنی های اردبیل یادداشت کرده بودم ، اطراف بقعه پر از حلوا فروشی بود. به داخل یکی از مغازه های حلوافروشی رفتیم و حلوا سیاه داغ با دوغ گوسفندی برامون آوردند ، شیرینی حلوا با ترشی دوغ ، تضاد جالبی و خوشمزه ای بود .

11.JPG
 حلوافروشی
12.JPG
حلواسیاه با دوغ

بعد از خرید حلوا سیاه برای سوغاتی ، وارد محوطه بقعه شدیم و از قسمت های مختلفش دیدن کردیم .چینی خانه ،شهیدگاه ، مقبره شاه اسماعیل اول و مادرش و برخی از صاحب منصبان دوران صفوی در بقعه بود .

13.JPG

 بقعه شیخ صفی الدین

14.JPG
داخل بقعه
15.JPG
مقبره شاه اسماعیل اول
16.JPG
مقبره ها
17.JPG
شاه اسماعیل

بیشتر مسیرهای داخل شهر رو به خاطر هیئت های عزاداری و دسته روی بسته بودند . به کبابی قربان رفتیم و کاسه کباب معروف اردبیلی رو برای ناهارمون انتخاب کردیم .

                                                              

18.JPG
کاسه کباب

بعد به دریاچه شورابیل اردبیل رفتیم ، دریاچه بزرگی که اطرافش محوطه بزرگی برای قدم زدن و دوچرخه سواری شبیه جاده سلامت کیش داشت .

19.JPG
دریاچه شورابیل
20.JPG
دریاچه شورابیل

بعد به سمت گردنه حیران رفتیم ، هوا خیلی سرد  ، مه آلود و بارونی شده بود و اینگونه شد که گردنه حیران رو ندیده به سرعین رفتیم .ورودی شهر سرعین پر از موتورسوارهایی بود که سوئیت و اتاق برای اجاره داشتند. بعد از انتخاب سوئیت به بازار سرعین رفتیم . بازار شلوغ ،چراغ های پرنور مغازه ها ،بساط دست فروش ها ،صدای بلند فروشنده ها که عسل عسل میگفتند ، سبزی خشک های زیاد و متنوع و.....  اصلا شور و شوق خاصی درین بازار دیده میشد.

21.JPG
سرعین
22.JPG
بازار سرعین
23.JPG
بازار سرعین
24.JPG
بازار سرعین

به هتل رویال پارک که اتاق استخردار رو رزرو کرده بودیم رفتیم ، خیلی تمیز و مرتب بود ، این استخر آب گرم تموم خستگی ها رو ازمون دور کرد .

25.JPG
هتل رویال پارک سرعین

روز دوم

همسرجان به بازار رفت و برای صبحونه عسل و خامه محلی با نون داغ تهیه کرد . بعد از صبحونه سوئیت رو تحویل دادیم و به سمت مشکین شهر حرکت کردیم . شهر سرسبزی بود و پل معلق که از دور جلوه زیبایی داشت . بعد از تهیه بلیط رفتیم که قدم زدن بر روی بزرگترین پل معلق خاورمیانه رو تجربه کنیم . بعد از گذشتن از پل فلزی به محوطه سرسبزی رسیدیم که اونجا هم یک پل معلق چوبی وجود داشت ، تکان های پل چوبی شدت و هیجان بیشتری داشت .

26.JPG
پل فلزی
27.JPG
پل معلق فلزی
28.JPG
پل معلق چوبی

مقصد بعدی مون تبریز بود . در مسیر باغ های سیب اهر خیلی توجهمون رو جلب کرده بود ، مثل نگینی سرخ چشم نوازی میکرد . ورودی یکی از باغ ها توقف کردیم و با اجازه صاحب باغ به داخل رفتیم و از دیدن اونهمه سیب بر روی درخت لذت بردیم و کلی عکس یادگاری انداختیم و در آخر دوتا سیب هم چیدیم و از باغبان تشکر کردیم و به سمت تبریز ادامه مسیر دادیم . ( در سفرهامون وقتی باغ زیبایی میبینیم که دوست داریم عکس بندازیم حتما از صاحب باغ اجازه بگیریم و اگر نبودند خیلی با احتیاط و بدون اینکه به محصولات و گیاه ها آسیب بزنیم وارد بشیم ، مثلا در منطقه خودمون فصل کلزا بخاطر اینکه دائم مسافرها و مردم وارد مزرعه میشوند و خیلی از محصولات رو خراب میکنند ناراحتی شدید کشاورز رو به همراه داره )

                                                                   

29.JPG
باغ سیب
30.JPG
 سیب
300.JPG
سهم ما از سیب

نرسیده به تبریز کوه های سرخ رنگ و بلند خودنمایی می کردند ، مسیر پر از بساط فروش سیب های پادرختی و خربزه و گل آفتابگردون بود .

31.JPG
سیب های پادرختی
32.JPG
خربزه فروشی
33.JPG

 انگور فروشی

34.JPG
آفتابگردون

بعد از تحویل گرفتن کلید سوئیتی که از قبل رزرو کرده بودیم به محله ی سرخاب تبریز رفتیم . جایی که آرزوی دیدنش رو داشتم مقبره استاد شهریار عزیز ، وارد مقبره الشعرا شدیم که در حال بازسازی بود . در این مکان آرامگاه بزرگان و شعرا و ادیبان زیادی بود از جمله اسدی طوسی ،خاقانی شروانی و استاد شهریار . داخل ساختمان معماری و طراحی جالبی داشت و در حالیکه صدای استادشهریار از اسپیکر در حال پخش بود بر سر مزارش دقایقی نشستیم.

35.JPG
مقبره الشعرا
36.JPG
مقبره الشعرا
37.JPG
مقبره الشعرا

بعد به خانه ی زیبا و دلگیر  پروین اعتصامی رفتیم، حیاط سرسبزی با مجسمه پروین اعتصامی در روی پله ها .

38.JPG
حیاط پروین اعتصامی
39.JPG
حیاط پروین اعتصامی

و حالا وقتش بود به خانه استاد شهریار بریم . اونقدر این خونه به دلم نشست و غم غربت و تنهایی خاصی رو داخلش حس کردم که فقط با عکساش میتونم بیان کنم . با من همراه باشید .....

40.JPG
 زنگ خونه استاد شهریار رو به صدا در میاریم تا وارد بشیم
41.JPG
وارد حیاط ساده و زیبا شدیم
42.JPG
استاد شهریار دعوتمون میکنه در اتاق پذیرایی بنشینیم
43.JPG
ولی من نشستن در گوشه ی دنج این اتاق در کنار چای و دفتر شعرش رو ترجیح میدم
44.JPG
چه اصراری که اسرارم بدانی
45.JPG
عکس فرزندانش رو نشونمون میده
46.JPG
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ....
47.JPG
 از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
48.JPG
درس این زندگی بهر ندانستن ماست
49.JPG
نامه اخوان ثالث برای استاد شهریار
50.JPG
 آخرین شعر استاد شهریار که سرشار از غم و تنهایی هاش بود ( یاران چرا به خانه ی ما سر نمیزنند )
51.JPG
و خونه رو ترک میکنیم با حوض آب خالیش که تنهایی و غمش رو بیشتر به رخ میکشه

به سمت ائل گلی یا همون شاه گلی رفتیم . باغ بزرگی با استخر زیبا . در وسط استخر ائل گلی ساختمونی هشت ضلعی و دو طبقه ای وجود داره که کاخ ائل گلی بوده و الان رستوران شده بود . اطراف استخر اغذیه فروشی های زیادی وجود داره و ما هم حس گرسنگی زیادی داشتیم . ساندویچ یرآلمایومورتای بسیار خوشمزه ای خریدیم ، اصلا فکرشو نمیکردم تخم مرغ با سیب زمینی اینقدر ترکیب لذیذی تحویل بده ، بعداز اینکه یک دور کامل در محوطه استخر قدم زنان زدیم  به سوئیت برگشتیم ؛ قرار بود کمی استراحت کنیم و بعد به تماشای هیئت ها بریم و یه لحظه خواب همانا و صبح شدن همانا .

                                                                    

52.JPG
 ائل گلی
53.JPG
بساط یرآلمایومورتا فروش

روز سوم

صبح زود سرحال بیدار شدیم و به سمت مسجد کبود رفتیم . اماکن و موزه ها ساعت 9 باز میشد و ما کمی زودتر رسیده بودیم ، کمی اطراف پیاده روی کردیم و بعد وارد مسجد زیبای کبود شدیم ، ورودی حیاط مسجد راهرویی با سقف و ستون های زیبایی داشت که سایبون هم لحاظ میشد . هم زمان با ما گروه 20 نفره از توریست های کره ای وارد مسجد شدند ، در اون بین خانم خیلی مسنی برام جالب به نظر اومد که با چه دقتی به سازه ها و نقش ها و صحبت های لیدرشون گوش میکنه ، توی دلم هزار آفرین بهش گفتم .

به این فکر میکنم واقعا چند درصد از مردم کشورم به دیدن این مسجد زیبا اومدن و اینجور با عشق بهش نگاه کردند!!! به علیرضا جان چشمکی زدم و گفتم 70 سالگی فاخره رو ببین ، من دقیقا همین خانم خواهم شد .

                                                       

54.JPG
راهروی حیاط مسجد
55.JPG
نمای پشت مسجد کبود
56.JPG
مسجد جامع کبود

بعد به موزه آذربایجان رفتیم و از آثار تاریخی دیدن کردیم ،بعد از موزه در حال گشت در خیابون بودیم و از آقایی آدرس جاهای دیدنی نزدیک رو پرسیدیم که گفتن اگه بازار قدیم رو ندیدید حتما الان زودتر برید که از ظهر بازار به خاطر هیئت های عزاداری بسته میشه و کارت مغازه فرش فروشی شون هم دادند که بهشون سری بزنیم .

وارد بزرگترین بازار سرپوشیده شدیم ، بازار قدیم تبریز با تیمچه های معروفش . چقدر بافت و طراحی جالبی داشت ، مغازه های قدمت دار فروش فرش ،نخ فروشی ، تابلو فرش های زیبا . و گربه های زیادی که در ورودی و داخل هر مغازه ای وجود داشت و انگار با مردم دوست بودند ، در کل تبریز رو باید شهر گربه ها لقب گذاشت ، در همه جای شهر گربه های زیادی بودند که خیلی هم اهلی رفتار میکردند ولی برای من اصلا قابل هضم نبود چشم تو چشم با گربه ها بشم و خونسرد رفتار کنم .

57.JPG
بازار سرپوشیده
58.JPG
مغازه های قدیمی
59.JPG
نخ روشی
60.JPG
گربه ها

در داخل این بازار مسجد 63 ستون هم وجود داشت که وارد مسجد شدیم ، این مسجد بخاطر ستون ها و طراحی زیباش خیلی معروف بود .

61.JPG
مسجد 63 ستون تبریز
62.JPG
مسجد 63 ستون

بعد به غذاخوری محلی داخل بازار رفتیم که تاوا کباب خیلی خوشمزه ای برامون درست کرد. در حال گشت و گذار و تماشای مغازه ها بودیم که ازمون دعوت کردند بریم احسان دارند . من و علیرضا متعجب و متوجه منظورشون نشده بودیم که دوباره توضیح دادند صبحانه نذری ( احسان ) دارند . خیلی جالب بود ، سفره های زیادی پهن بود که با چای و نون و پنیر پذیرایی می کردند.

63.JPG
تاوا کباب
64.JPG
صبحانه احسان

هیئت های عزاداری در حال شروع شدن بود و تموم مسیر بازار برای خانم ها بسته میشد و اجازه حضور اصلا داده نمیشد . با عجله به دیدین تیمچه ها رفتیم که دور تا دور مغازه بود که الان هر مغازه تبدیل به یک هیئت شده بود و فقط هم مردونه بود ! یکی از چیزایی که شنیده بودم چای های بازار قدیم بود که میگفتن خوردن داره پس یه چای و قند هم تو بازار خودمون رو مهمون کردیم و بعد بازار رو ترک کردیم.

65.JPG
ورودی تیمچه
66.JPG
مغازه هایی که هیئت شده بود
67.JPG
مغازه های هیئتی
68.JPG
چای
69.JPG
چای

بعد به روستای صخره ای و کله قندی کندوان رفتیم . از عسل فروشی هاش عسل خریدیم و بعد وارد بافت سنگی خونه ها شدیم . داخل خونه شبیه غار بود خیلی خنک با بوی نم و رطوبت ، اریان ( دوغ ) محلی با سبزی خوشمزه ای هم میفروختن که طعمش خاص بود . از پله های سنگی بالا میرفتیم و در واقع در روی پشت بوم خونه های دیگه در حال قدم زدن بودیم یجورایی مثل خونه های ماسوله هر کوچه ای در روی سقف خونه ای بود و پله ای همینطور تا بالا میرفت . در قسمت پایین روستا هم رودخونه زیبایی بود که مسافران زیادی اطرافش بساط پهن کرده بودند .

70.JPG
کندوان
71.JPG
روستای کندوان
72.JPG
عسل
73.JPG
 خونه های کندوان
74.JPG
داخل خونه ها
75.JPG
کوچه ها

به تبریز برگشتیم که دوست همسرجان تماس گرفتند و برای شام دعوتمون کردند و آخر شب هم به تماشای هیئت های عزاداری با صدا و لهجه شیرین ترکی رفتیم .

روز چهارم

وسایل رو جمع کردیم و سوئیت رو تحویل دادیم ، قبل از اینکه تبریز رو ترک کنیم تصمیم داشتیم کمی در خلوتی صبح خیابون های شهر رو بگردیم ، کاخ شهرداری از جمله ساختمون های چشم نوازش بود .

76.JPG
کاخ شهرداری تبریز
77.JPG
خیابون زیبا و سنگ فرش

در مسیر صبحانه احسان میدادند که سهم مون شد و بعد به سمت آسیاب خرابه حرکت کردیم. شهر صوفیان برای خوردن صبحونه و چای توقف داشتیم و بعد وارد جاده فرعی آسیاب خرابه شدیم . محوطه کوهستانی بزرگ که آبشار خزه ای بسیار زیبایی داشت . برای دیدن آبشار باید از داخل آب که مثل رود در جریان بود عبور میکردیم یعنی یه آب بازی اساسی .

78.JPG
 آسیاب آبی
79.JPG
 آبشار خزه ای
80.JPG
آبشار

مقصد بعدی جلفا بود . در تموم مسیر رود زیبا و پرخروش و زیبای ارس همراه ما بود . هرچقدر به ارس نگاه میکردیم بیشتر برامون جذابیت داشت . در مسیر کلیساهای کوچیک و زیادی به چشم میخورد ، در کلیسای چوپان توقف داشتیم . جلفا بیشتر مرکز خرید بود که اکثریت به خاطر اینکه امروز تاسوعا بود تعطیل بودند . 

81.JPG
رود ارس
82.JPG
رود ارس
83.JPG
 پل مرزی
84.JPG
پایانه مرزی نخجوان
85.JPG
کلیسای چوپان
86.JPG
کلیسای چوپان

به مسیر جنگلی رفتیم تا از شاهکار هنر و معماری ، کلیسای سنت استپانوس دیدن کنیم . مسیر پیاده روی نسبتا طولانی هم داشت ولی وقتی به کلیسا رسیدیم همه خستگی راه یادمون رفت از بس زیبا و فوق العاده بود ، انگار به یک تابلو نقاشی نگاه میکردیم . متاسفانه درب ورودی داخل کلیسا بسته بود و به دیدن کلیسا از دور و اطراف بسنده کردیم. کلیسای سنت استپانوس دومین کلیسای مهم ارمنی های ایران محسوب میشه .

87.JPG
 مسیر جنگلی کلیسا
88.JPG
کلیسای سنت استپانوس
89.JPG
کلیسا

در ادامه ی مسیر کلیسای ننه مریم هم به چشم مون خورد و رود زیبای ارس که همچنان دلبری میکرد . سد ارس هم در مسیرمون بود . به سد که رسیدیم هوا خیلی بادی بود به طوریکه ماشین رو تکون میداد . این جاده ای که در حال حرکت بودیم ، نقاط مرزی بود ، پر از مرزبان و پاسگاه ، مرز بین ایران و نخجوان که به راحتی خونه ها ، سربازها ، ریل راه آهن شون دیده میشد . مسیر خیلی زیبایی بود که دلم برای دوباره دیدنش تنگ شده .

90.JPG
کلیسای ننه مریم
91.JPG
 مرزبانی کشور همسایه
92.JPG
 نخجوان که دیده میشد

ادامه مسیر دادیم به شهر قره ضیاالدین رسیدیم و اولین چیز جالبی که توجهمو جلب کرده بود وجود آشیانه لک لک بر روی تیر برق ها یا میدون ها بود . در ضیاالدین نه مغازه ای باز بود ، نه رستوران و نه حتی نون پیدا میشد . و ما خسته و گرسنه زیر سایه درختی بساط نشستن پهن کردیم و سریع سیب زمینی که همراهمون بود رو سرخ کردم که فقط رفع گرسنگی بشه .

93.JPG
 لک لک ها

شهر بعدی مسیرمون ، خوی بود . ترافیک سنگینی به خاطر هیئت ها از ابتدای شهر وجود داشت . به مزار صوفی و عارف عزیز شمس تبریزی رفتیم . مناره ی زیبایی هم در نزدیکی مزارش وجود داشت ، در تموم مدتی که اونجا بودیم کتاب ملت عشق و مولانا در ذهنم مرور میشد . انرژی خاصی میشد ازش گرفت .

                                                

94.JPG
شمس تبریزی که نور مطلق است
95.JPG
 آرامگاه نور مطلق
96.JPG
برج

در حال عبور از خیابونی بودیم که اتفاقی متوجه شدیم ، مزار پهلوان پوریای ولی هم خوی بود و خبر نداشتیم . ماشین رو پارک کردیم و وارد محوطه مزار ساده و پهلوونی منش پوریای ولی شدیم .

97.JPG
پوریای ولی
98.JPG
محوطه آرامگاه پوریای ولی
99.JPG
مزار پهلوان ولی

هوا رو به تاریکی رفته بود و باید به ارومیه میرسیدیم ، ورودی شهر چای و شیرینی ارومیه ای مهمون هیئت شدیم بعد سوئیتی که از قبل هماهنگ کرده بودیم رو تحویل گرفتیم که دوش آب گرم لازم بودیم .

روز پنجم

حوالی ظهر بود با صدای طبل و هیئت ها بیدار شدیم، بعد از صبحونه حاضر شدیم که در عزاداری های روز عاشوراشون شرکت کنیم . نوحه های ترکی خیلی به دل میشینه خلاصه که چن ساعتی ازین هیئت به اون هیئت رفتیم و برای ناهار احسان لوبیا پلو قسمت مون شد .

100.JPG
    عاشورا 1398 ارومیه
101.JPG
عاشورا ارومیه

بعد از ظهر که هیئت ها جمع شده بود تونستیم ماشین رو بیرون بیاریم و به دریاچه ارومیه رفتیم . جاده ای بود که از وسط دریاچه میگذشت و دریاچه رو به دو قسمت تقسیم کرده بود ، ساحل نمکی و صورتی دریاچه جلوه خاصی داشت . کمی در اطراف دریاچه قدم زدیم و طالبی که همراهمون بود رو کنار ساحل قاچ زدیم .

102.JPG
جاده دریاچه ارومیه
103.JPG
نمک ساحل
104.JPG
طالبی

105.JPG

بعد به تفرجگاه بند ارومیه رفتیم ، منطقه تفریحی و پر از کافه و آلاچیق و باغ ، بلال کبابی خوشمزه ای هم خودمون رو مهمون کردیم و بعد به دهکده چی چست رفتیم . خداای من !!! چی میدیدم !!!  شبیه کارتون بچگی هامون بود . با اینکه هنوز تکمیل نشده بود و در حال تعمیر بود ولی فوق العاده جذاب و دیدنی بود . دهکده ی عروسکی زیبا . کلی در محوطه ی اطراف دهکده عکس انداختیم .

                                                       

106.JPG
 دهکده چی چست
107.JPG
 دهکده چی چست

بعد رفتیم که خیابون های ارومیه رو بگردیم . ارومیه شهر خیلی تمیز با پارک های زیاد و مرتب بود . مهد والیبال ایران، که همه جا نماد توپ والیبال دیده میشد. برای شام هم در نزدیکی سوئیت مون دنر خوشمزه ای خریدیم و امروزمون هم تموم شد.

108.JPG
ارومیه
109.JPG
  ارومیه

روز ششم

صبح زود از ارومیه به سمت مهاباد حرکت کردیم . طلوع خورشید از دریاچه ارومیه خیلی زیبا و دیدنی بود .

110.JPG
طلوع خورشید

صبحونه رو در پارک سرسبزی در مهاباد خوردیم . مهاباد شهر کردنشین استان ترک زبان بود . طبق برنامه مون امروز باید از غار سهولان دیدن میکردیم ، شترمرغ های زیادی به چشم میخورد که برامون جالب بود . برای ورود به داخل غار بعد از تهیه بلیط مثل همه ی غارها پله های زیادی رو طی کردیم و سوار قایقی شدیم که توسط آقای جوانی و با  پارو دستی که میزد حرکت میکرد  . هوای سرد و تاریک و تلالو نور چراغ ها در آب ، زیبایی و ابهت غار رو چند برابر کرده بود . کبوترهای زیادی هم در این غار زندگی میکردند.

111.JPG
غار سهولان
112.JPG
داخل غار
113.JPG
داخل غار
114.JPG
کبوترهای داخل غار
115.JPG
شترمرغ

در مسیر برگشت از غار، باغچه ی سرسبزی که پر از مانکن های تزیین شده با لباس کردی بود توجهمون رو جلب کرد . ورودی مختصری گرفتن و وارد باغ شدیم ، رسم و رسومات کردها رو با مانکن ها به نمایش گذاشته بودند و موسیقی خیلی شاد کردی هم چاشنیش بود وکلی از هم وطنان زنده دل کرد در حال شادی و هم سو شدن با آهنگ بودند .

                                                                     

116.JPG
باغ

از شهر بوکان گذشتیم و تابلوی شهر بناب به چشم مون خورد ، بلافاصله هر دو گفتیم کباب بناب توی شهر بناب خوردن داره، و ناهارمون کباب بناب شد.

117.JPG
بناب
118.JPG
کباب بناب

به سمت مراغه ادامه مسیر دادیم ، به پارکی رفتیم که گنبد سرخ و ساعت آفتابی در اون وجود داشت . بعد به ارتفاعات شهر رفتیم که رصدخانه مراغه رو ببینیم که معماری جالبی داشت و وقتی داخل رصدخانه بودی انعکاس صدای بسیار بالایی وجود داشت ،حتی صدای قدم ها هم انعکاس داشت و خیلی جالب بود . این رصدخانه توسط خواجه نصیرالدین طوسی ساخته شده بود و اولین رصدخانه ایران بود که متاسفانه خیلی تخریب هم شده بود .

                                                                         

119.JPG
مراغه

                                                                          

120.JPG
گنبد قرمز

                                                                            

121.JPG
ساعت آفتابی
122.JPG
رصدخانه مراغه
123.JPG
داخل رصدخانه

بعد هم طبق روال همیشگی برای بازار گردی به بازار قدیم مراغه رفتیم و صابون اصل مراغه رو سوغات خریدیم . جای دیدنی دیگه که در لیستم بود معبد زیرزمینی مهرجویی بود . معبد مهر یا نیایشگاه مراغه که خیلیا از مکانش حتی اطلاع نداشتند و به سختی تونستیم پیداش کنیم و انگار یک خرابه ای بیش نبود .

124.JPG
معبد مهرجوی
125.JPG
 معبد
126.JPG
 معبد

خب ما مراغه رو به سمت زنجان ترک کردیم ، هوا تاریک و سرد شده بود؛ همسر مهمان پذیر هماهنگ کردند و بعد از گشتی در شهر و خرید شام به مهمان پذیر رفتیم که استراحت کنیم .

روز هفتم

صبح دنبال آدرس صبحونه خوری که جغور بغور داشت بودیم متاسفانه پیدا نکردیم و به یک صبحونه خوری کوچیک که باز بود رفتیم، صبحونه یرآلمایومورتا با سبزی تازه برامون آوردند.

127.JPG
صبحونه یرآلمایومورتا

بعد به مسجد جامع زنجان رفتیم که کاشی کاری هاش زیبا بود، به کارخونه کبریت سازی زنجان که خاموش بود و بیشتر برای بازدید بود هم رفتیم .

128.JPG
مسجد جامع زنجان

                                                                            

129.JPG
کاشی کاری های مسجد
130.JPG
کارخانه کبریت سازی زنجان
131.JPG
کارخانه کبریت سازی

بعد به عمارت ذوالفقاری رفتیم که موزه اشیا و مردان نمکی هم بود . رختشویخانه در نزدیکی همین عمارت بود که جذابیت خیلی زیادی داشت ، محوطه بزرگی که دورتادور مثل جوی آب بود و با مجسمه ها شبیه سازی شده بود .

132.JPG
عمارت ذوالفقاری
133.JPG
موزه مردان نمکی
134.JPG
رختشویخانه
135.JPG
رختشویخانه

بعد به بازار قدیم زنجان رفتیم ، بازار داغ فروش چاقو و لوازم مسی زیبا . زنجان شهری با خیابون های یک طرفه و مرتبط به هم بود که شورحسینی زیادی هم در اون برپا بود .

136.JPG
چاقوی زنجان

بعد رفتیم که یکی از زیباترین گنبدهای ایران رو ببینیم . گنبد فیروزه ای سلطانیه . ماشین رو پارک کردیم که به سمت گنبد بریم ، اهالی روستا بلافاصله برامون غذای نذری آوردند از اونهمه حجم مهربونی و غریب نوازی تعجب کرده بودیم . بعد از تهیه بلیط به داخل گنبد رفتیم که دوطبقه بود و بیشتر جاهاش ستون زده بودند برای مرمت و بازسازی . به طبقه بالا رفتیم و یک دور کامل در اطراف زدیم و از منظره هاش لذت بردیم .

137.JPG
 سلطانیه
138.JPG
گنبد فیروزه ای سلطانیه
139.JPG
طبقه بالای گنبد

بعد از ناهار به سمت کرج حرکت کردیم. دوست عزیزم دعوتمون کرده بود و یک روزی هم در جوار دوست گذروندیم که خوشی این سفر رو برام تکمیل کرد ، و بعد از هشت روز به گرگان و خونه برگشتیم .

 

140.jpg
سر گربه ی زیبا و مسیر حرکت ما

سفر به استان های شمال غرب کشور و مردم غیور ترک زبان ، تجربه ی جدیدی در دفتر زندگی مون بود و ابهت رود ارس که امیدوارم دوباره به زودی بتونیم با پسرمون به دیدنش بریم. ممنون از لست سکند که فرصت نوشتن سفرنامه هامون رو بهمون میده که به یادگار ثبت میشه و تجدید خاطراتی برای خودمون هم میشه .

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر