ای کاش سفر انتهای جهان بود تا کسی در من مدام نگران نباشد که باید برگردد. برای کسانی که اهل سفر هستند، دوری از سفر بسیار سخت و ناراحت کننده و ملال آوره،هدفم از این جمله این نیست که خودم رو توی صنف کسانی که بسیار سفر میرن جا بدم، بلکه این جمله،علاقه و عشقم رو به سفر که جزیی جدایی ناپذیر از زندگی من و همسرم هست رو بیان می کنه.
زندگی کارمندی باعث میشه تعداد روزهایی که میتونی در اختیار خودت و سفرت قرار بدی محدود بشه، بخاطر همین من و همسرم در همه ی مسافرت ها سعی می کنیم از وقتی که داریم نهایت استفاده رو ببریم و استراحت رو به بعد از سفر موکول کنیم. قبل از نوشتن سفرنامه هایی که در نوبت نگارش هستند، (پوکت،مالزی،ترکیه،گرجستان،شیراز،اصفهان،گیلان و .....) تصمیم گرفتم سفرنامه ی آخرین سفرمون یعنی قشم زیبارو قبل از اینکه خاطرات و زیبایی هاش از یادم بره به یادگار در لست سکند بذارم، تا هم مرور اون برای خودم بسیاری از خاطرات رو یادم بیاره و هم شاید بتونم کمکی هر چند کوچک به عزیزان کرده باشم.
در نوشتن سفرنامه ها سعی ام بر این هست تا جایی که امکان داره بسیار روان نگارش رو انجام بدم که برای خواننده خسته کننده و ملال آور نباشه. سفر سه روزه ی ما به مقصد هرمزگان زیبا از تاریخ 5 مهر 1401 با حرکت از شمال با ماشین شخصی و بعد از اون با قطار از تهران شروع شد. بلیط قطار رو از سایت های زیادی میتونید به راحتی تهیه کنید. با انتخاب تاریخ،همه ی اطلاعات براتون نمایش داده میشه. از امکانات کوپه و امکانات عمومی تا تعداد و ساعت رسیدن به ایستگاه ها.
برای تاریخ انتخابی ما ساعت حرکت قطار 14:25 دقیقه بود که قطار تقریبا سر ساعت حرکت کرد و قرار بود ساعت 10:20 روز بعد به بندر عباس برسه که با دو ساعت تاخیر به علت خرابی و تعمیر ریل به بندر عباس رسید. ایستگاه قطار تهران برای پارک ماشین جایی نداشت. ولی با سرچ کردن و سوال از یکی از دوستانمون که توی ایستگاه کار میکنه میدونستیم که چسبیده به ایستگاه و مقداری بالاتر از اون چند پارکینگ وجود داره که ما با دادن پول بیشتری در پارکینگ کنار ایستگاه، برای ماشین جای سایه دار و بدون آفتابی در نظر گرفتیم که ماشین برای چند روز هم که شده از دست ما استراحتی کرده باشه.
در مورد قطار باید این توضیح رو بدم که قطار مسیر رفت ما از تهران به بندرعباس متعلق به شرکت بن ریل بود با کوپه های 4 نفره که من و همسرم بصورت دربست یا همون 4 صندلی رزرو کرده بودیم. قطار در این مسیر بسیار تمیز بود و ابتدای راه بهتون 4 رو بالشتی و رو انداز تحویل میدن و آخر مسیر ازتون تحویل میگیرن. از نظر من که بسیار وسواسی هستم رواندازها بسیار تمیز بود و بوی خوشی میداد. همچنین قبل از ورود مسافران 4 لیوان یک بار مصرف،چهار آب میوه و چهار عدد کیک به همراه فلاسک آب جوش در هر کوپه قرار داده بودند. و هر زمان که میخواستین میتونستین مجدد چای و آب جوش رو شارژ کنید که البته در آخر مسیر برای شارژ مجدد ازتون پول گرفته میشه.
قطار دارای رستوران هم هست که کسانی که میخوان میتونن شام یا ناهار رو اونجا صرف کنن که البته تعداد غذاها محدود بود و باید به صورت جدا هزینه هارو حساب می کردید. هر سالن قطار یک سرویس بهداشتی فرنگی و یک سرویش بهداشتی ایرانی داشت که میتونم بگم تقریبا تمیز بودن و میتونستید ازشون استفاده کنید. انتهای سالن قبل از رسیدن به سرویس ها اگه بالای درب رو نگاه کنید،دو علامت سرویس ایرانی و فرنگی می بینید که اگه سرویس ها پر باشه رنگشون قرمز و اگر خالی باشه رنگشون سبز هست.
بلیط قطار ستاره 4 تخته مسیر تهران به بندر عباس برای هر نفر تقریبا چهارصد هزار تومان بود که برای یک کوپه، یک میلیون و ششصد هزار تومان میشد که در مجموع برای مسیر رفت و برگشت ما تقریبا سه میلیون و دویست هزار تومان هزینه ی بلیط شد.
پیشنهاد من به دوستانی که قصد سفر با قطار به بندر عباس رو دارن و تعدادشون کمتر از 4 نفر هست هم این هست که کوپه قطار رو بصورت دربست رزرو کنند اون هم به چند دلیل:
- به علت مسیر 20 ساعته ای که گاها بدلیل خرابی ریل یا سوخت گیری و ... به 24 ساعت و یا حتی بیشتر هم ممکنه برسه، خستگی سفر با قطار برای کسانی که فقط یک صندلی برای نشستن دارن زیاد هست.
- اگر در قطار با دو یا چند نفر هم کوپه بشید که روحیاتشون با شما یکی نباشه یا وقت بیداری شما با وقت خواب اون ها یکی نباشه یا..... سفر به شما سخت میگذره.
- از اونجایی که قطار مثل هواپیما جایی برای نگهداری بار نداره و بارها با شما توی کوپه قطار قرار میگیره، فضای نشستن و بلند شدن و استراحت به خصوص در مسیر برگشت که بار و خرید زیاده سخت تر میشه و ممکنه باعث دعوا و ناراحتی بشه که ما توی کوپه های کناری شاهدش بودیم.
همون طور که گفتم من و همسرم چون کوپه رو دربست و با چهار صندلی کرایه کرده بودیم خوشبختانه این مشکلات رو نداشتیم و بسیار راحت هم در مسیر رفت و هم در مسیر برگشت تونستیم از مسیر لذت ببریم و خوب استراحت کنیم.
بعد از رسیدن به ایستگاه بندر عباس و بیرون اومدن از ایستگاه با صف زیادی از تاکسی ها و رانندگانی که شمارو به اسکله شهید حقانی میبرن مواجه میشین. انصاف نیست اگر در همین ابتدای سفرنامه از خونگرمی و مهربان بودن مردمان جنوب نگم. طبیعیه که هر جایی از دنیا قدم بذارید هم مردم خوب میبینید هم مردم بد. ولی بدون اغراق ما در سفرمون به هرمزگان با مردمان بسیار بسیار خوب و خونگرمی روبرو شدیم که شاید در جاهای دیگه به این تعداد کمتر دیده بودیم. از همون ابتدا که سوار تاکسی میشید برای رفتن به اسکله متوجه خونگرمی و مهربانی و سادگی این مردم میشید.
بعد از رسیدن به اسکله حقانی میتونید سوار ماشین های بزرگی که 10 تا 20 صندلی دارن و شما و بارهاتون رو به داخل اسکله و محل گرفتن بلیط میبرن بشید و هزینه 3 هزار تومانی برای هر نفر پرداخت کنید. یا اگر اهل صرفه جویی و پیاده روری هستید مسیر ده پانزده دقیقه ای رو پیاده برید.
بعد از رسیدن به مکان تهیه بلیط، همسرم دو بلیط برای سوار شدن به کشتی تهیه کرد که متاسفانه هزینه بلیط رو فراموش کردم. خرید بلیط با شماره ملی انجام میشد، اون هم به این دلیل که برای کسانی که ساکن استان هستن هزینه ها تقریبا یک سوم حساب میشد. کشتی ای که از بندر به قشم میره تقریبا هر نیم ساعت از مسافر پر میشه و زمان تقریبی رسیدن اون به قشم 40 تا 45 دقیقه هست. کشتی دو طبقه بود و طبقه بالای اون سر باز بود ولی به علت گرمی هوا یا هر علت دیگه ای که به مسافرین گفته نشد، طبقه ی بالای اون بسته بود و همه روی صندلی های پایین در جای سربسته نشسته بودند.
بعد از رسیدن به قشم و بیرون اومدن از اسکله با یکی از راننده های خوش برخورد و خونگرم راهی هتل آرتا چهار ستاره شدیم. در مورد هتل باید بگم،آرتا هتل چهار ستاره و تمیزی بود که کارکنان خیلی خوش برخوردی داشت. ما هتل رو با سرچ در گوگل پیدا کردیم و بصورت تلفنی برای سه شب رزرو کردیم. اتاق ما دو تخته کویین بود با هزینه شبی یک میلیون و صد که منظره رو به دریا داشت، البته دریا پونصد متری از هتل فاصله داشت و توی بلوار روبروی هتل بود.
هتل موقعیت مکانی مناسبی داشت و میتونستیم پیاده تا سیتی سنتر که یکی از بهترین مراکز خرید قشم هست بریم. اگر مثل ما حوصله پیاده روی داشته باشید و هوا خیلی گرم نباشه میتونید تا پارک زیتون که بزودی ازش میگم هم پیاده برید. نقاط ضعف و قوت هتل رو بدون داوری براتون مینویسم تا راحت تر بتونید برای انتخاب تصمیم بگیرید:
نقاط قوت :
- تمیزی
- کارکنان خوش برخورد
- صبحانه متنوع و غذای مناسب
- موقعیت مکانی مناسب
- داشتن سالن ماساژ
نقاط ضعف :
- نداشتن روشویی در اتاق (طوری که برای آب زدن لیوان ها مجبور بودیم از روشویی سرویس بهداشتی استفاده کنیم)
- فشار کم آب در حمام و گرم و سرد شدن بیش از حد اون (البته اون طوری که بعدا پرسیدیم و بهمون گفتن توی کل قشم به همین صورت هست و فشار آب خیلی زیاد نیست. حتی مثل اینکه عادت به روشن کردن آب گرمکن برای خودشون نداشتن و فقط برای مسافرها روشن میکردن)
تا یادم نرفته باید بگم که با صحبتی که با یکی از مسافرها داشتیم که در محل دیگه ای توی قشم اقامت داشتن متوجه شدیم که بین 12 شب تا 6 صبح مشکل قطعی آب دارند. پیشنهاد می کنم قبل از رفتن به قشم حتما درباره محلی که در اون اقامت می کنید پرس و جو کنید که همچنین مشکلی نداشته باشید.
روز اول: اولین دیدار با خلیج فارس
بعد از رسیدن به هتل و تحویل گرفتن اتاق که بیشتر از چند دقیقه زمان نبرد، دوش گرفتیم و تصمیم گرفتیم به سمت درگهان برای دیدن پاساژها و خرید حرکت کنیم. اگر براتون سواله که چرا اولین روز رو برای خرید اختصاص دادیم باید بگم ما خیلی اهل خرید توی سفر نیستیم. فقط در حد یادگاری و چندتا چیز کوچیک که البته از قبل تصمیم ما برای قشم با تعاریفی که از تنوع اجناس و قیمت ها شنیده بودیم فرق میکرد.
از طرفی برای رفتن به جزیره هنگام و جزیره ی هرمز باید حتما صبح حرکت میکردیم و در نهایت با مشورت با هم تصمیم گرفتیم همون روز اول به درگهان بریم. با هماهنگی با راننده ای که مارو به هتل آورده بود تصمیم گرفتیم اول به رستورانی برای صرف غذای جنوبی بریم که به پیشنهاد ایشون به رستورانی نزدیک ایرمان هتل رفتیم. رستوران ظاهر خیلی خوبی نداشت ولی غذای خوش طعمی داشت. هر چند از ده موردی که در منوی غذای رستوران وجود داشت 6 مدلش موجود نبود که دلیل اون رو هم صید کم ماهیگیران بخاطر فروش ماهی های بخشی از دریا به ماهیگیران چینی عنوان کردند. غذای ما با تاخیر فراوان سرمیز رسید ولی طعم بسیار خوبی داشت. ماهی چرخ کرده، میگو و برنج که کمی تند بود ولی طعم مطبوعی داشت.
بعد از صرف غذا به سمت درگهان حرکت کردیم. درگهان شهری در 20 کیلومتری قشم هست که با تاکسی میتونید به اون برید و هزینه کرایه بین 60تا 80 هزار تومن بصورت دربست هست. بعد از رسیدن به درگهان با توجه به اطلاعاتی که از قبل داشتیم تصمیم گرفتیم به پاساژ دو دلفین و پاساژ نخل بریم. از پاساز دو دلفین شروع کردیم و چرخی در اون زدیم و با دست خالی به سمت پاساژ نخل حرکت کردیم. از اونجا هم دست خالی بیرون اومدیم. اگر دلیل دست خالی برگشتن مارو میخواین بدونید باید بگم چند دلیل داشت.
به عنوان کسی که اولین بار بود پا به درگهان و قشم میذاشتم باید بگم تعریفی که از قیمت و جنس ها شنیده بودم با چیزی که دیده بودم زمین تا آسمون فرق داشت. بخشی از جنس ها به نظر میرسید تاناکورا باشه و یا کیفیت پایینی داشته باشه که همون کیفیت پایین هم قیمت چندان کمی نداشت و خیلی با شمال فرق نمیکرد.
تنها تفاوت محسوسی که در قیمت ها مشاهده میشد مربوط به مواد خوراکی مثل قهوه و شکلات و بیسکوییت و خوراکی های خارجی بود. مثلا بیسکوییتی که 75 هزار تومان خرید ما در قشم بود، در شمال 120 هزار تومن فروخته میشد. یا کاپوچینویی که ما دونه ای 4 هزار تومن در قشم خریدیم در شمال 6 تا 7 هزار تومن قیمت داره. بیشتر سوغاتی های ما و خریدهایی که برای خودمون انجام دادیم هم از این نوع اجناس بود. البته این رو هم در نظر باید بگیریم که هر چیزی سلیقه ای هست و نمیشه یک نسخه رو برای همه ی سلائق پیچید.
فقط موقع برگشت بصورت اتفاقی با یکی از همشهری هامون آشنا شدیم که لوازم صوتی میفروختن و تونستیم ازشون یک اسپیکر با قیمت مناسب بخریم و حداقل باعث شد که دست خالی به قشم برنگردیم. بعد از رسیدن به هتل و نیم ساعتی استراحت پیاده به سمت پارک زیتون که توی چندتا از سفرنامه ها تعریفش رو خونده بودم حرکت کردیم. توی راه از کنار سیتی سنتر قشم گذشتیم و با همسرم قرار گذاشتیم بعد از پارک برگردیم و از مغازه های اون دیدن کنیم.
بعد از حدود 15 دقیقه پیاده روی به پارک زیتون رسیدیم. پارک محوطه بزرگی داره و چند تا رستوران هم توی محوطه اون میتونید ببینید. اگه از درب ورودی پارک به سمت آخر پارک برید ساحل رو میتونید ببینید. کنار ساحل سکو و چندتا نیمکت داره که میتونید اونجا کمی استراحت کنید و از محیط و فضا لذت ببرید. خیلی ها هم زیرانداز یا زیلو پهن کرده بودند و کنار هم نشسته بودن. میتونید نوشیدنی هم سفارش بدین و اگر وقت دارید ساعتی بشینید و ساحل زیبا و مردمی که در رفت و آمد هستند رو نگاه کنید و مثل ما کیف دنیار ببرید. من و همسرم تقریبا یک ساعتی رو نیمکت کنار ساحل نشستیم و با بلوتوث گوشی به اسپیکر پارک وصل شدیم.
باید بگم خاطره ی خیلی خوبی از پارک زیتون توی ذهنمون موند و متاسفانه وقت نکردیم شب های بعدی به پارک بریم ولی حتما دیدن پارک رو بهتون پیشنهاد میکنم.بعد از ساعتی نشستن به سمت سیتی سنتر حرکت کردیم. کنار درب اصلی پاساژ چند تا خانم هستن که نقش حنا روی دست و پا میزنن که با توجه به اندازه ی نقش و نگارها قیمت ها فرق میکرد.
من قبلا در مالزی هم روی دستم حنا زده بودم. فرقی که با هم داشتن این بود که حنایی که توی قشم استفاده میشه خیلی دیرتر خشک میشه و اگر حواستون نباشه و به جایی بخوره سریع پخش میشه. همینطور نسبت به حنایی که در مالزی زده بودم خیلی سریع تر پاک شد و رنگ حنا تا آخرین لحظه سیاه بود. خانم حنا کار 22 ساله بود و سه پسر داشت که با صحبتی که با هم داشتیم متوجه شدم برای خرید لباس و وسایل مدرسه ی بچه ها چند شب رو اونجا کار میکردن. مثل همه ی مردمی که توی جنوب باهاشون برخورد داشتیم بسیار خوش برخورد و گرم بودند.
شام رو تصمیم گرفتیم به رستوران و فست فود شاورما جنب سیتی سنتر بریم. میز و صندلی ها در فضای باز بود و فقط چند صندلی خالی بود. روی یکی از نیمکت ها نشستیم و غذا سفارش دادیم. غذا طعم خوب و لذیذی داشت.
روز دوم: گشت در جزیره
بدلیل کمبود زمان تصمیم من و همسرم بر این بود که بعضی از جاهای دیدنی قشم رو فاکتور بگیریم. از بین جاهای دیدنی جزیره ی قشم، انتخاب ما دره ستارگان، جزایر ناز، جزیره هنگام و جنگل حرا قشم بود. برای همین 4 مکان (که البته جزیره ناز و جنگل حرا هم با قایق برده میشد و هزینش جدا بود) ماشین با چک و چونه به ششصد هزار تومان راضی شد که البته به گفته خودشون فاصله مکان ها هم از هم زیاد بود.
با توجه به اطلاعاتی که از قبل داشتیم باید طوری دیدن جزایر ناز و جزیره هنگام رو زمان بندی میکردیم که هنگامی که شانس دیدن دلفین ها بیشتره یعنی اول صبح به هنگام برسیم و موقعی که آب دریا عقبه به جزایر ناز در قشم برسیم. روز قبل از یکی از راننده ها سوال کردیم و ایشون گفتن که این موقع سال (7 مهرماه) اگر موقع بعدازظهر به جزایر ناز برسید آب دریا عقبه و شما بیشتر از زیبایی های ساحل و جزیره لذت میبرید.
بعد از صحبت کردن با راننده ایشون خیلی اصرار داشتن که جزایر ناز و دره ستارگان رو در ابتدا و جزیره ی هنگام و جنگل حرا رو در آخر بریم. که البته برای ایشون راحت تر هم بود چون ترتیب مسیر براشون حفظ میشد. دائم هم اصرار داشتند که این طور نیست که دلفین ها فقط صبح ها قابل دیدن باشند و دیدنشون به شانس بستگی داره و به صبح و ظهر ارتباطی نداره. در صورتی که من قبلا با جستجویی که در سایت های مختلف انجام داده بودم این اطلاعات رو داشتم که چون پوست بدن دلفین ها به آفتاب حساسه هر چقدر که به ظهر نزدیک تر بشیم امکان دیدنشون کمتر میشه.
القصه من با اینکه به حرف ایشون خیلی شک داشتم ولی نمیدونم چرا حرف ایشون رو قبول کردم که البته بعدا از این قبولی هم خیلی خوشحال شدم چون شانس با ما یار بود و دیدن دلفین ها اون هم خیلی زیاد نصیب ما شد. اولین مکانی که ماشین توقف کرد دره ستارگان بود. پیشنهاد من به شما پوشیدن کفش یا کتونی مناسب و همراه بردن آب هست. البته که در ابتدای همه ی مسیر ها آب و آب میوه خنک فروخته میشد. زمان تقریبی از پیاده شدن ما تا رسیدن به بالای دره و دوباره سوار شدن به ماشین نیم ساعت تا چهل دقیقه بود که بستگی به پیری و جوانی و چالاکی و همچنین بودن یا نبودن بچه و سالمند توی گروه و گرمی هوا میتونه برای شما کمتر یا بیشتر باشه.
با اینکه این موقع از سال خیلی هوا گرم نشده بود و ما هم به هوای شرجی عادت داشتیم ولی باز پیاده روی مارو مقداری خسته کرده بود. از آقایی که پایین دره، مجسمه و چند وسیله کوچولوی خوشگل میفروخت یک لاک پشت سنگی به یادگار به قیمت سی هزار تومان گرفتیم که ده متر بالاتر خود به خود مجروح شد و چشماش از کاسه در اومد که همسرم باهاشون صحبت کردن و لاک پشت مجروح رو با سالم عوض کردیم.
دومین مکانی که ازش دیدن کردیم جزایر ناز بود که اگر خاطرتون باشه توی فیلم پایتخت، ماشین خانواده به علت بالا اومدن آب گرفتارش شده بود. موقعی که ما رسیدیم ساعت بین 9 تا ده صبح بود و آب بالا بود و امکان رفتن به جزیره ها وجود نداشت. ما هم کنار ساحل چند عکس یادگاری گرفتیم و کمی شترهارو نگاه کردیم و دوباره سوار ماشین شدیم. قبل از شروع سفر توی یکی از سفرنامه ها خونده بودم که دلیل نامگذاری جزیره ها بخاطر این هست که ارتباط جزیره ها با ساحل در روز با عقب و جلو اومدن آب قطع میشه و به اصطلاح جزیره ها ناز میکنن که نمیدونم البته صحت داره یا نه ولی تعبیر جالبی بود که توی ذهنم مونده بود.
سومین مقصد جزیره ی هنگام بود. من قبلا در یکی از سفرنامه ها خونده بودم برای دیدن دلفین حتما به اسکله کندالو باید برید. وقتی مطلب رو با راننده در میون گذاشتم ایشون گفتن خیر اینطور نیست و هر اسکله ای برای تبلیغ کار خودش این حرف رو میزنه و اسکله ی دزاشیب اسکله ی بانظم تری هست. ولی من باز هم اصرار به رفتن به اسکله کندالو داشتم. با سکوتی که کردند من فکر کردم قانع شدن ولی در نهایت وقتی به محل فروختن بلیط رسیدیم بنری با اسم اسکله دزاشیب به چشمم خورد و بسیار ناراحت شدم که ایشون علی رغم اصرار من کاری که خودشون دوست داشتند و به نفعشون بود انجام دادند.
البته همون طور که در ابتدای سفرنامه گفتم این کار برای ما سود داشت. بعد از تهیه بلیط از اتاقکی که کنار اسکله بود به قیمت نفری 75500 تومان به سمتی که قایق ها در اونجا قرار داشتند رفتیم. در ابتدا ماهی های رنگارنگ و زیبا که بهشون دختر ناخدا میگفتن نظر شمار و جلب میکنه. هر قایق موتوری بین شش تا ده نفر رو سوار میکنه. ما همراه با یک خانواده ی بسیار خوش اخلاق سوار قایق شدیم.
باید بگم اگر مثل من عجله کنید و بخواین بدون هماهنگی سوار بشین، ممکنه وقتی یکی از پاهاتون توی قایقه و اون یکی روی اسکله، قایق خود به خود حرکت کنه و شما مثل من حس افتادن توی آب و غرق شدن بهتون دست بده. خدارو شکر همسرم مثل همیشه به دادم رسید و من رو از غذای کوسه ها شدن نجات داد.
قبل از سوار شدن به ما گفتن از شانس شما امروز دلفین ها هستند و شما میتونید اونارو ببینید. ما هم همزمان با آب شدن قند در دل، دل به دریا زدیم و حرکت کردیم. قایق خیلی خیلی توی آب جلو رفت و چشم من بالا و پایین و چپ و راست رو برای پیدا کردن دلفین ها جست و جو میکرد، تا از نقطه ای از دور دست احساس کردم چیزی در آب بالا و پایین رفت و با انگشت همون نقطه رو به همسرم نشون دادم.
ناخدا به اشاره ی دست من به سمتی که دلفین ها بودن حرکت کرد و همزمان صدای همه بلند شد که دلفین ها اومدن. صحنه ی بسیار هیجان انگیز و زیبایی بود که حتما برای درک کردنش باید اون رو تجربه کنید. دسته های چندتایی از دلفین هارو در چند جهت قایق میدیدیم که شنا میکردن و توی آب بالا و پایین می پریدن. حتی مواقعی که همه ساکت میشدن و سر و صدایی توی قایق نبود، صدای زیبای دلفین ها به گوش میرسید. دلفین های هرمزگان نوع خاصی از دلفین هستن که به دلفین های بینی بطری معروف هستن. شاید شما توی پارک های آبی دلفین هارو دیده باشین ولی دیدن اون ها توی آکواریوم بزرگ و طبیعی به وسعت خلیج فارس مزه دیگه ای داره.
هر سمتی که دلفین ها پیدا میشدن ما هم به همون سمت حرکت میکردیم. خلاصه انقدر دلفین هارو زیاد دیدیم که خودمون خسته شدیم و ترجیح دادیم برگردیم. ناخدای قایق کناری میگفت دسته های پنجاه تا صدتاییشون خیلی جلوتر در حال حرکت هستند. و به گفته ایشون برج نه و ده هر روز در حال خفه کردن و بازی کردن با ماهی ها و پشتک زدن دیده میشن. و توی این روزهای مهر که هوا گرمتر هست دیدنشون شانسیه که خوشبختانه بخت با ما یار بود و بسیار از دیدنشون لذت بردیم. فردای همون روز که با چند تا از مسافرها صحبت میکردیم میگفتن که ما هم روز گذشته هنگام بودیم ولی یا دلفین هارو ندیدیم یا از فاصله خیلی دور دیدیم.
اینجا باید بگم در نظر داشته باشید که زمان و وقتی که قایق ها در ماه آذر و دی برای مسافران و گردش در دریا میذارن کمتر از ماه های دیگه هست. اون هم به یک دلیل: تعداد زیاد مسافر در این ماه ها. همچنین به گفته ی خودشون قیمت ها در این چند ماه خیلی با هم فرق میکنه و برای خیلی از تفریحات مثل تفریحات جزیره ی هرمز( که روز آینده سراغش میریم) تفاوت قیمت ها خیلی فاحش هست.
قایق در جزیره ای وسط آب توقف نیم ساعته داشت. من و همسرم به اندازه ی شش نفر نوشیدنی از یخچال برداشتیم که در اون گرما بسیار بسیار لذت بخش بود. با اینکه هوا گرم بود ما ترجیح دادیم از سمبوسه ی ماهی و میگو هم سفارش بدیم که توسط خانم های محلی درست میشد و طعم لذیذی داشت.
در جزیره شن های رنگی و وسایل زینتی هم فروخته میشد که ما به دلیل اینکه از دره ستارگان یادگاری گرفته بودیم خریدنکردیم. ولی بعدا از اینکه خریدی انجام نداده بودیم پشیمون شدم. چون فکر کردم شاید با خرید یه وسیله ی حتی کوچولو هم که شده بشه کمکی به مردمان خونگرم و زحمتکش جنوب کرد.
دوباره پروسه سوار و پیاده شدن اون هم به سختی در قایق رو داشتم. با اینکه وزنم اون قدری نیست که قایق رو تکون بده نمیدونم چرا موقع سوار و پیاده شدن مشکل زیادی داشتم و همسرم باید خیلی بهم کمک میکرد تا موفق بشم سالم سوار و پیاده بشم. بعد از سوار شدن به قایق، به محلی رفتیم که ساحل از دور برق نقره ای خاصی داشت. ولی اجازه ورود به ساحل رو نداشتیم. اون هم به این دلیل که در گذشته وقتی مردم پیاده میشدن بخشی از خاک رو به یادگار برمیداشتن که باعث کم شدن خاک جزیره شده بود و به همین خاطر دیگه اجازه پیاده شدن به کسی نمیدادن.
مقصد بعدی محلی بود که ماهی های آکواریومی زیبایی نزدیک سطح آب شنا میکردن. متاسفانه دستم روی دوربین گوشی بود و فقط تونستم از انگشتم در این محل عکس و فیلم بندازم. باید بگم با توجه به زمان تقریبا دو ساعته ای که سپری شده بود،قیمت بلیط قایق بسیار مناسب بود و حتی میتونم بگم بسیار کم بود. بعد از رسیدن به اسکله ای که شروع حرکتمون هم از اونجا بود و خداحافظی با همسفرامون به سمت ماشین حرکت کردیم تا به مقصد آخر یعنی جنگل حرا بریم. زمان رسیدن ما آب بالا بود و امکان دیدن ریشه درختان وجود نداشت. با تهیه ی بلیط به همراه دو زوج دیگه سوار قایق شدیم. بین راه درختان حرا و خونه ی موش های آبی رو هم دیدیم.چند پرنده ی زیبای سیاه و سفید هم از دور خودنمایی میکردن.
وسط آب یه خونه ی چوبی بود که به گفته ی ناخدا قبلا متعلق به آقایی بوده که بنا به دلایلی دچار آتش سوزی شده و بعد از اون چندتا از محلی ها بصورت نمادین دوباره خونه رو درست کرده بودن.
راننده قایق بسیار خوش اخلاق بود و توی راه از صید مروارید و انواع و اقسام ماهی ها و کوسه ها برای ماصحبت کرد. بعد از پیاده شدن به محل اولیه اومدیم و سوار ماشین شدیم. هنوز 1 کیلومتر نرفته بودیم که همسرم متوجه شد عینک آفتابی همراهش نیست، دوباره دور زدیم و به محل سوار شدن ماشین برگشتیم که خوشبخاته دیدیم عینک سر جاشه و کسی بهش دست نزده.
راننده قرار شد مارو به روستای سهیلی و به یکی از خونه هایی که غذای محلی سرو میکنن ببره. با اینکه شنیده بودم راننده ها با توجه به پورسانتی که میگیرن ممکنه جای خوبی نبرن، اما از شانس خوب ما محلی که برای خوردن غذا رفتیم بسیار تمیز و خنک بود و غذا طعم بسیار خوبی داشت.
فکر میکنم رستوران های روستای سهیلی در اصل خونه هایی هستند که مالکینش بخشی از اون رو برای صرف غذا به مسافرها اختصاص دادن. اسم رستورانی که ما رفتیم ناخدا علی(صالح) بود. ما قلیه میگو و ماهی روز سفارش دادیم که هر دو بسیار خوش طعم بود. راننده ها هم همون طور که متوجه شدیم بخاطر بردن مسافرها به رستوران، میتونستن غذاهارو بدون پرداخت پول انتخاب و میل کنن. همراه غذا هم ترشی و خرما با ارده براتون میارن که توصیه میکنم حتما خرما رو میل کنید که دردسر مارو که پایین تر دربارش توضیح میدم نکشید.
عصر توی هتل استراحت کوتاهی کردیم و بعد از اون راهی شهر شدیم. توی سیتی سنتر بهمون گفتن اگر دنبال فست فود هستید میتونید به خیابون دانش برید. و اگر به دنبال غذای محلی هستید به خیابونی که بازار قدیم قشم در اون قرار داره برید.
توی هتل متوجه شده بودیم که اگر با موبایل در هر جای قشم با 1800 تماس بگیریم تاکسی ها خیلی زود به ما میرسن و ما هم با تماس با این شماره و گرفتن ماشین به سمت بازار قدیم قشم حرکت کردیم. راننده به انتخاب خودشون مارو به رستوران مطبخ القشم بردن که رستوران تمیزی بود و به گفته صاحب رستوران ماهی شیر که به علت گرونی هر جایی پیدا نمیشد در اون سرو میشد. ما یک ماهی شیر و یک غذای دیگه که متاسفانه از حافظم پاک شده سفارش دادیم که انصافا طعم بسیار خوبی داشت.
موقع حساب کردن و بازگشت،مدیر رستوران گفتند چون شما مهمان ما هستید من شما رو تا هتل میرسونم و زحمت کشیدن و مارو تا هتل بردن. به خاطر طعم غذای خوب و اخلاق بی نظیرشون تصمیم گرفتیم که فردا هم به رستوران ایشون بریم که به دلیل بدحالی همسرم کنسل کردیم و تصمیم گرفتیم در سفرهای آینده دوباره به رستوران ایشون سر بزنیم.
اگر دلیل بدحالی همسرم رو بگم حتما تعجب میکنید. با اینکه ما کم و بیش اهل ماهی هستیم ولی پیش نیومده بود که انقدر زیاد و به فاصله کم، ماهی و میگو و کلا غذاهای سرد بخوریم. و خوردن بیش از حد سردی در زمان کوتاه باعث شده بود سردی کنیم. پس پیشنهادمون این هست که حتما با غذاهاشون خرما رو میل کنید که مثل ما تب و لرز نکنید.
روز سوم: هرمز زیبا
برای رفتن به جزیره هرمز پیشنهاد میکنم تور نگیرید و خودتون برید، اون هم به چند دلیل:
هزینه تور برای هر نفر بدون ناهار 380 و با ناهار 480 هزار تومان بود. اگر شما خانواده ی 4 نفره باشید و تور بدون ناهار رو انتخاب کنید تقریبا یک میلیون و پونصد هزینه تور شما میشه. در صورتی که هزینه ی کرایه موتور در اون زمان 300 تومان و هزینه بلیط نفری 70 تومان بود و میبینید که شخصی رفتن چقدر به صرفه تر از با تور رفتن بود.
البته باید یادآوری کنم این هزینه ها مربوط به مهر ماه 1401 هست و همون طور که بالا گفتم توی ماه های خوش آب و هواتر حتما بیشتر هم میشه. برای رفتن به هرمز اون قدر مارو از تموم شدن بلیط ترسونده بودن که صبح ساعت 5:30 از خواب بیدار شدیم. با 1800 تماس گرفتیم و دو دقیقه بعد تاکسی جلوی هتل منتظرمون بود. به هتل از شب قبل گفته بودیم که برای ما پک صبحانه آماده کنه.
برخلاف صبحانه ی روز قبل که بسیار عالی بود،پک صبحانه آنچنان چنگی به دل نمیزد. پک شامل نون، چندتا خرما به اضافه ی پنیر و عسل مسافرتی بود. من فقط یک خرما و پنیر رو برای جلوگیری از ضعف خوردم و همسرم حتی به صبحانه دست هم نزد و پک رو به صورت کامل تحویل رستوران اسکله دادیم که اگر نیازمندی دیدن بهش تحویل بدن. بعد از رسیدن به اسکله متوجه شدیم دستگاهی که بلیط هرمز رو میده غیر فعاله و تا 6:30 صبر کردیم تا مسئول این کار بیاد و سامانه ی بلیط هرمز رو باز کنه.
در ماه آذر و دی توصیه من اینه که بین 6 تا 6:15 اونجا باشید ولی توی مهر ماه و ماه هایی که میدونید مسافر آنچنان زیاد نیست نیاز به عجله کردن نیست. برای تهیه بلیط از شما کد ملی میخواد اون هم به دلیلی که بالا هم گفتم. یعنی بلیط برای اشخاص محلی به قیمت یک سوم محاسبه میشه. ما بعد از تهیه بلیط از رستوران داخل اسکله چای سفارش دادیم تا سرحال بشیم و بعد سوار کشتی شدیم. از قشم به هرمز فقط یکی کشتی ساعت هفت صبح حرکت میکنه و ساعت دو هم برمیگرده.
کشتی با سرعتی که انگار در مسابقه با رقیب فرضی بود حرکت میکرد و من با فکر این که اگر چپ کنه چطور در دریا شنا کنم به آیه الکرسی متوسل شده بودم. بعد از حدود 40 دقیقه از دور جزیره ی هرمز پیدا شد. بعد از رسیدن به اسکله و پیاده شدن با انبوه موتوردارنی مواجه شدیم که قیمت دور کامل در جزیره رو به همه ی مسافرانی که از قایق پیاده شده بودند میدادند.در نگاه اول موتورهای رنگی رنگی شمارو به یاد هندوستان زیبا میندازه.
چون همسفر جزیره ی هنگام ما در روز قبل گفته بود با چک و چونه به قیمت پایین تر هم راضی میشن ما قیمت رو از چهارصد به سیصد آوردیم و سوار بر موتور کابین دار قرمز رنگ نویی شدیم و با راننده ی بسیار خوش اخلاق و مهربان سفرمون رو در هرمز شروع کردیم.
به گفته ایشون اگر در ماه آذر و دی به هرمز بریم، قیمت از سیصد هزار تومان به یک و حتی دو میلیون هم میرسه. چون تعداد مسافرهای تور قشم در اون ماه زیاده و از ترس اینکه موتور بهشون نرسه به هر قیمتی که راننده ها میدن راضی میشن. علاوه بر موتور،ماشین هم برای گشت و دور زدن در جزیره بود که به نظرم برای عزیزانی که سنشون بالاتره و یا کسانی که بچه کوچیک همراهشون هست مناسب تره.
مسیر ما از اسکله شروع شد و بعد از خریدن آب و خوراکی به اولین مقصد یعنی کوه نمک رسیدیم. مسیر کوه با یک دو راهی از مسیر اصلی جدا میشد. تعدای از موتورها که مسافران دیگه رو سوار کرده بودند از جاده ی مستقیم رفتند! متوجه شدم مقصد اول رو خودشون فاکتور گرفتن که کار بسیار زشت و غیر اخلاقی ای هست. اگر شما از قبل به مقدار کافی سرچ کرده باشید میتونید به راننده معترض بشید ولی برای کسانی که اطلاع ندارن دو مسیر کمتر هم چیزی نشون نمیده. مسیر اول یه پیاده روی و کوهنوردی بیست دقیقه نیم ساعته داره که البته اگر واستون سخته کوه رو میتونید فاکتور بگیرید.
پایین کوه یه آقای جوونی که صنایع دستی درست میکرد نشسته بود که تیپ هنری و وسایل جالب و قشنگی داشت. موقع پیچیدن توی جاده اصلی دو تا آهوی خوشگل رو دیدیم که با تعجب مارو نگاه میکردن، معلوم بود هنوز به دیدن این همه توریست توی جزیره عادت نکردن. از راننده که فراموش کردم اسمشون رو بپرسم و از این به بعد بهشون محمد آقا میگم پرسیدم شما اینجا زندگی میکنی؟ گفتن بله و تا چند سال قبل هم ماهیگیری میکردم ولی بدلیل کم شدن ماهی دیگه ماهیگیری به صرفه نبود و کارم دور دادن مسافرها در جزیره با موتور شده.
مقصد دوم که از کنارش رد شدیم هتل رنگی و زیبایی بود که کار ساختش هنوز تموم نشده بود و رنگ های قشنگش حتی از بیرون جزیره هم پیدا بود. خیلی از مسافرها مثل ما ازداخل موتور یا ماشین از دور چند عکس از هتل گرفتن و به مسیر ادامه دادن.
دره مجسمه ها: یکی از زیباترین مناظر عمرتون رو به جرات میتونم بگم از بالای این دره میتونید ببینید. یک مسیر نه چندان سخت رو باید ده دقیقه پیاده، بالا برید و اون وقته که به منظره ی بسیار بسیار زیبایی میرسید که از توی عکس کل زیباییش مشخص نیست. فقط باید جانب احتیاط رو رعایت کتید. وقتی ما به بالای کوه رسیدیم خانمی منتظر همسرش بود که کار بسیار بسیار خطرناکی کرده بود و از جایی که نباید بالا رفته بود. اگر خدایی نکرده پاتون سر بخوره دیگه باید با این دنیا خداحافظی کنید و مستقیم به دنیای بعدی برید. من و همسرم هم چند دقیقه ای بالای بلندی کوه نشستیم و دریا و برخورد اون با بدنه کوه رو نگاه کردیم و بعد از گرفتن چند عکس آماده برای مقصد بعدی شدیم.
غار نمک: غار نه چندان بزرگی که در ورودی اون پیراهن و نوشیدنی میفروختن. داخل غار تقریبا کوچیکه و دیواره هاش از نمک پوشیده شده. زمان تقریبی برای بازدید از این مکان بین 15 تا بیست دقیقه هست.
ساحل سرخ: وقتی هرمز رو سرچ کنید یکی از اولین جاهایی که بهتون نشون داده میشه ساحل سرخ هست. ساحلی با شن های قرمز که بسیار رنگ قشنگی داره. وقتی مسافت دویست سیصد متری رو از ساحل برین پایین، ساحل نقره ای رو میبینید که بسیار زیبا ولی در عین حال بسیار کثیف هست و پر از بطری های خالیه آب معدنیه! ساحل سرخ هم مثل دره مجسمه ها و ساحل لاک پشت ها منظره زیبایی داره که بسیار دیدنی هست و دل کندن رو سخت میکنه، ولی به ناچار باید ازش خداحافظی کرد. از دکه ای که چند خانم جوون فروشندش بودن برای خودمون و راننده نوشیدنی گرفتیم.
همسرم به دلیل مساعد نبودن حالش از سمبوسه صرف نظر کرد. ولی من وسوسه شدم و یک گاز ازش زدم. اگر بخوام با سمبوسه ای که روز قبل در هنگام خورده بودم مقایسه کنم و به اون نمره بیست بدم به سمبوسه ی اینجا نمره ی 15 میدم.
کوه رنگین کمان: کوهی با رنگ های مختلف که به گفته یکی از راننده ها موقع بارون خودشو بیشتر نشون میده. ما به گرفتن چند عکس بسنده کردیم و به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم.
غار زیبا: راننده خوش اخلاق موتور مارو از یک مسیر فرعی بالا برد و موتور رو نگه داشت. با دست نقطه ای رو بهمون نشون داد که غاری بود که یک مسیر ده دقیقه ای پیاده روی البته بصورت نشسته داشت و بعد به گفته ایشون به منظره زیبایی میرسید. من و همسرم همدیگه رو نگاه کردیم و حرف دل هم رو خوندیم و همزمان با هم اعلام کردیم قصد رفتن نداریم. اون هم به دو دلیل:هم دیسک کمری که من دارم و نشسته رفتن،درد کمرم رو بسیار بیشتر میکرد و هم همسرم علاقه ای به این مکان نداشت.
راننده که قرار شد محمد آقا صداش بزنیم گفتن من وظیفه داشتم شمارو بیارم حتی اگر نخواین از غار دیدن کنید. (می بینید چقدر خوش قلب و حرفه ای کار میکردن؟) محمد آقا گفتن هفته قبل دو تا گروه رو آوردن و یک گروه مثل ما پیاده نشدن و منتظر گروه اول موندن. بعد از دیدن عکس ها،بدلیل زیبایی بیش از حد اون غبطه خوردن که چرا به غار نرفتن.
البته این حرف ایشون تاثیری در تصمیم ما نداشت و رفتن به مقصد بعدی رو ترجیح می دادیم.
ساحل لاک پشت ها: ساحلی بسیار زیبا که از دیدنش سیر نمیشید. موقعی که داشتیم وارد محوطه میشدیم به ما گفتن برگردین و کوه پشت سرتون رو نگاه کنید. میتونید ببینید که روی کوه روبرو با سنگ، لاک پشتی درست شده که زیبایی اون و ارتباط اونجا با اسمش رو دو چندان میکنه. اگر فیلم پاپیون رو دیده باشید این مکان مثل دره مجسمه ها بدون شک شمارو یاد ساحلی میندازه که پاپیون از اون ساحل از زندان فرار کرده بود.
پیشنهاد من این هست که مثل ما بی احتیاطی نکنید و پشت محوطه مشخص شده بایستید. منظره اون قدر زیبا بود که مارو وسوسه کرد مقداری نزدیک تر بریم و عکس بگیریم. مثل اینکه تا چند سال قبل فصل تخم ریزی لاک پشت ها که میشد تعداد زیادی لاک پشت توی ساحل دیده میشدن ولی توی چند سال اخیر خبری ازشون نبود.
اینجا باید بگم چون ما دو نفر بودیم و توی موتور اختصاصی خودمون سوار شده بودیم بدون معطلی میتونستیم سوار و پیاده بشیم ولی بعضی از دوستان که با تور اومده بودن یا خودشون بخاطر اینکه پول کمتری پرداخت کنن با گروه دیگه ای سوار موتور شدن معطلی زیادی داشتند. چون اولا سلیقه ها یکی نبود و گروهی از منظره یا مکانی بیشترش خوشش میومد و میخواست وقت بیشتری بگذرونه در صورتی که برای بعضی ها اون منظره جالب نبود و حوصلشون سر میرفت. در ثانی داشتن بچه یا افراد میانسال در گروه سرعت رو ناخودآگاه کم میکنه و به همین دلیل خستگی بیشتری برای همسفرها پیش میاد.
مقصد بعدی جنگل حرا هرمز بود که با جنگل حرایی که روز قبل دیده بودیم خیلی فرق داشت. خیلی کوچک تر و عمق آب بسیار کمتر بود ولی زیبایی خودش رو هم داشت. چند دقیقه ای توقف کردیم وچند تا عکس با موتور قشنگ قرمزمون گرفتیم و راهی مقصد آخر در جزیره ی هرمز شدیم.
مقصد آخر قلعه ی پرتقالی ها بود که ورودی سه هزار تومانی داشت. بیشتر قلعه تخریب شده بود و جاهایی از اون در حال بازسازی بود. قلعه بسیار زیبا بود و کلیسا و مقر فرماندهی و .... اون هنوز پیدا بود. راننده موتور که باهامون اومده بود با وجود خستگی تا بالای قلعه مارو همراهی کرد و چندتا عکس ازمون گرفت. زمانی که برای بازدید از قلعه میذارید میتونه بین نیم ساعت تا چهل دقیقه باشه. موقع بیرون اومدن از قلعه چون سرم کلاه بود جلوم رو ندیدم و سرم به ورودی قلعه که پایین تر از جاهای دیگه بود برخورد کرد. اینجا بود که با شنیدن صدای ببخشید از محمد آقا قلبم مچاله شد. میتونید فکر کنید چقدر میتونن مردمان یک شهر ساده و بی آلایش و مهربان باشن؟
موقع برگشت توی ایستگاه، چون کارمون زود تموم شده بود خیلی معطل شدیم. سرویس بهداشتی وضعیت خوبی نداشت. و صندلی ها هم خیلی راحت نبود. فقط یک کشتی ساعت 14 به سمت قشم میرفت و مجبور بودیم چند ساعت بشینیم و صبر کنیم. رفته رفته تعداد افراد در ایستگاه زیاد میشد و چون صندلی ها پر شده بود مجبور بودن توی گرما بیرون بشینن. وقتی باجه تهیه بلیط باز شد خوشبخاته همسرم دو تا بلیط مارو زود تهیه کرد. حالاچراخوشبختانه؟ چون وقتی تعداد مسافرها زیاد بشه یک کشتی کمکی زودتر به اسکله میاد و مسافرینی که زودتر بلیط تهیه کردن میتونن زودتر برگردن.
در راه برگشت خانمی که کنار ما نشسته یود دریا زده شد. خانم مهماندار به ایشون قرص دادن و موقع پیاده شدن از بقیه خواستن منتظر باشن تا ایشون اول پیاده شن. از قبل خبر داده بودن و امدادی که توی هر اسکله مستقر هست حاضر بود و ایشون رو با ویلچر به اتاق مخصوص راهنمایی کرد.
روز آخر: خداحافظی با زیبایی ها
ساعت حرکت قطار برگشت از بندرعباس به تهران 16:50 دقیقه بود. طبق برنامه ریزی قبلی ما قرار بود صبح همون روز به سیتی سنتر بریم و دور آخر رو بزنیم ولی هم اون صبح رو از دست دادیم و هم بعدازظهر روز قبل رو. حالا به چه دلیل؟ صبحی که قرار بود به جزیره ی هرمز بریم همسرم حال بدی پیدا کرده بود و معده درد و حالت تهوع شدیدی داشت. این حال بد تا غروب ادامه داشت که مجبور شدیم به درمانگاه شبانه روزی دارا مراجعه کنیم. بعد از معاینه توسط دکتر گفته شد همسرم ویروسی شده و چندتا قرص و سرم تجویز کرد. ما که بسیار استرس کرونا داشتیم ترجیح دادیم شب و صبح فردا بیرون نریم و دائم استرس برای مسیر برگشت و قطار رو داشتیم.
خوشبختانه تا ظهر روز بعد همسرم حالش بهتر شد و مشخص شد که علائم کرونا نبوده. با صحبتی که با یکی از پزشکان هلال احمر داشتیم ایشون گفتن احتمالا دلیل این حال بد،خوردن سردی بیش از حد بوده. برای ما که عادت به خوردن این همه ماهی و میگو و غذای دریایی نداشتیم باعث شده بود سردی بدن بالا بره و اونجا بود که متوجه شدیم آوردن خرما بر سر سفره بی دلیل نبوده و درسی شد برای دفعه های بدی که حتما غذاهایی با طبع سرد رو به همراه خرما بخوریم.
ساعت 12 اتاق رو تحویل دادیم و با تماس با تاکسی 1800 خودمون رو به اسکله رسوندیم. بعد از تهیه بلیط به مبلغ 70 هزار تومان در کشتی نشستیم و خودمون رو به بندر رسوندیم. اونجا با راننده ماشینی که آقای بسیار خوش برخوردی بود کمی صحبت کردیم و ایشون مارو به خواست خودمون به فلافلی آبادان بردن که توی ایستگاه از گرسنگی بیهوش نشیم. همسرم دو تا فلافل با سس مخصوص گرفت و راهی ایستگاه شدیم.
برخلاف تهران که کیف دستی هارو نمیگشتن، قسمت خانم ها کیف دوشی من رو بازدید کردن و برای دو سه ساعت منتظر در ایستگاه نشستیم و اطراف رو نگاه کردیم. قبل از ما قطار مشهد ساعت 3 حرکت داشت که دو تا ازمسافرهاش دیر رسیدن و قطار حرکت کرده بود. همونجا بهشون گفته شد با ماشین خودشون رو به ایستگاه اول قطار برسونن و از اونجا سوارقطار بشن.
قطار بندر-تهران هم تقریبا سر ساعت حرکت کرد. قطار برگشت ما برای شرکت رجا بود. اگر بخوام دو شرکت رجا و بن ریل رو مقایسه کنم باید بگم فرقشون فقط در این بود که قطار شرکت بن ریل تمیزتر بود وگرنه تفاوت دیگه ای احساس نمیشد.
ایتدای مسیر 4 ساندویچ الویه با نوشابه داده شد که طعم خوبی داشت. ساعت حرکت قطار، هم در مسیر رفت هم برگشت طوریه که میشه به طور کامل استراحت کرد. البته باز هم تاکید میکنم در صورتی که کوپه اختصاصی داشته باشید. اگر توی کوپه با غریبه ها همسفر باشید، کمی استراحت کردن و موندن توی قطار براتون سخت میشه.
پیشنهاد میکنم اگر خیلی اهل مسافرت با مسافت طولانی نیستید برای خودتون سرگرمی جور کنید. میتونید کتاب یا مجله ی مورد علاقتون رو به همراه داشته باشید یا فیلم مورد علاقتون رو با مانیتورهایی که توی هر کوپه وجود داره ببینید، تا مسافت طولانی براتون اذیت کننده نباشه. هر چند دفتر نقاشی خدا همیشه و در هر فصلی زیبا و خیره کننده هست و به شخصه از هر مسیری که عبور کردم جز زیبایی ندیدم.
قطار روز بعد با یک ساعت تاخیر به تهران رسید. خیلی سریع از قطار پیاده شدیم و به سمت پارکینگ حرکت کردیم و بعد از تحویل گرفتن ماشین راهی شمال شدیم. در پایان باید بگم قشم بسیار زیباست و و اگر زمان دارید وقت بیشتری برای لذت بردن از اون بذارید. در رابطه با خرید هم باید بگم که خرید وسایل بسیار سلیقه ای هست شاید چیزی که از نظر من جالب و زیبا نباشه مورد پسند خیلی ها باشه و برعکس.
خیلی از مسافرها معلوم بود که برای خرید جهیزیه اومدن و وسیله برقی خیلی طرفدار داشت. خرید ما بیشتر شامل خوردنی و قهوه و شکلات و آدامس بود که همون طوری که گفتم بسیار از تهران و شمال قیمت مناسب تری داشت. توصیه من این هست که اگر به گرما حساسیت دارید فصل تابستون رو اصلا به قشم نرید و پاییز و زمستون رو برای این سفر انتخاب کنید. در پایان آرزو می کنم سفرهای خوب برید و خاطرات اون رو با نوشتن برای خودتون زنده نگه دارید.