سلام!
شما در هر حال مطالعه ی اولین تجربه ی سفرنامه نویسی من هستید. از حدود 7 سال پیش قبل از همه ی سفرهای خارجی و داخلی که داشته ام سفرنامه های بی نظیر و کامل بسیاری از شما عزیزان را مطالعه کرده ام و از تجربیات شما نهایت استفاده را برده ام. هیچ وقت به نگارش سفرنامه ی سفرهایم فکر نمی کردم اما بعد از مدت ها تصمیم گرفتم که سفرنامه ی شمال ایران زیبا را بنویسم. هدف من از نوشتن این سفرنامه، انتقال تجربیات سفرم و به اشتراک گذاشتن لحظات خوب و شیرین آن با شماست.
ما یک خانواده ی چهار نفره هستیم و در این سفر پدر، مادر و برادرم همسفران من بودند. با توجه به علاقه ی زیادی که به سفر و آشنایی با فرهنگ های مختلف دارم؛ همیشه یک ماه قبل از سفر به جست و جو درباره ی مقصد سفرمان، آداب و رسوم، جاذبه ها، غذاهای محلی و... می پردازم و این اطلاعات را با ذوق بسیار با اعضای خانواده به اشتراک می گذارم."اگر شما جوان و تندرست هستید و تشنه ی یادگیری، تا جایی که برایتان مقدور است، حتی با کمترین امکانات ممکن، به سفرهای دوردست بروید. به هر کجا که می روید زندگی و آشپزی آنها را ببینید و یاد بگیرید". این جمله مدت ها پیش در یک سایت گردشگری، توجه مرا به خود جلب کرد. سفر نه تنها بر احوال روحی و جسمانی ما اثرگذار است بلکه می تواند یادگیری و تحولات زیادی به همراه داشته باشد.
مرداد ماه 98 با تصمیم همه ی اعضای خانواده استان گیلان را به عنوان مقصد سفرمان انتخاب کردیم. من و برادرم هیچ وقت به گیلان سفر نکرده بودیم اما پدرم دوران سربازی را در بندرانزلی گذرانده و با استان گیلان تا حدودی آشنایی داشت و مادرم هم چندین بار به گیلان سفرکرده بود و همین باعث می شد مدام از گیلان و جاذبه هایش تعریف کنند. من سریعا دست به کار شدم و درباره ی جاذبه های گیلان، شهرها، غذاهای محلی و... اطلاعاتی جمع آوری کردم. اولین اقدام، جست وجوی فاصله شهرها در سایت های مختلف بود تا بتوانیم مقاصد سفر را با اطلاعات بیشتری مشخص کنیم.
پس از جست و جوهای بسیار، شهر اصفهان را برای یک شب استراحت بین راه انتخاب کردیم و با توجه به اینکه مادرم دبیر آموزش و پرورش هستند؛ پس از جست و جو در سایت آموزش و پرورش متوجه شدم که اصفهان 5 مرکز فرهنگیان(خانه ی معلم) دارد. با همه ی مراکز تماس گرفتم و در نهایت خانه ی معلم شماره 3 اصفهان که در خیابان پروین واقع شده بود با یک شب اسکان ما موافقت کرد. مجددا مشغول جست وجو بودم و حتی از چندین نفر از دوستان دانشگاهی کمک گرفتم تا اینکه بالاخره بندرانزلی را به عنوان اولین مقصد از شهرهای گیلان انتخاب کردیم. با توجه به اینکه آنلاین فاصله ی انزلی تا ماسوله و قلعه ی رودخان را نیز چک کرده بودم؛ تصمیم گرفتیم به هر کدام از این شهرها سفری یکروزه داشته باشیم و اقامتمان را به مدت 3 شب در بندر انزلی قرار دهیم.
فاصله ی بندرانزلی تا ماسوله حدود 97 کیلومتر و از انزلی تا قلعه ی رودخان 90 کیلومتر بود. شماره تماس مرکز فرهنگیان بندر انزلی را با جست و جو در اینترنت پیدا کردم و با آنجا تماس گرفتم. بندر انزلی 2 مرکز فرهنگیان دارد که یکی در دهکده ساحلی و دیگری در خیابان سی متری قرار دارد و ما در نهایت موفق شدیم یک اتاق را برای 24 تا 21 شهریورماه در خانه معلم واقع درخیابان سی متری رزرو کنیم. توجه داشته باشید که رزرو اتاق از حدود یک ماه قبل باید انجام شده باشد و در صورتی که دیر اقدام شود امکان رزرو بسیار سخت خواهد شد. شهر زیبای لاهیجان که به عروس گیلان معروف است را برای دومین مقصد اقامتمان انتخاب کردیم.
برای اقامت در لاهیجان به صورت آنلاین یک منزل در بلوار امام رضا رزرو کردیم و طبق قوانین سایت، مقداری از هزینه در هنگام رزرو و مابقی را هنگام دریافت کلید باید پرداخت می کردیم. یکی از مهم ترین نکات سفر این است که قبل از انجام سفر از محل اقامتتان در مقصد اطمینان حاصل کنید تا هنگام رسیدن به مقصد وقتتان برای پیدا کردن هتل یا اقامتگاه مناسب تلف نشود. پس از اطمینان از رزرو محل اقامتمان، مشغول به جست و جوی مسیر مناسب برای سفر از شیراز به بندر انزلی شدم برای این کار از اینترنت کمک گرفتم و طبق اطلاعات سایت به راه کوتاه ترین مسیر حدود 1162 کیلومتراز شیراز فاصله داشت و پس از عبور از شهرهای: اصفهان، دلیجان، سلفچگان، ساوه، بوئین زهرا، قزوین، منجیل، رودبار و رشت به بندر زیبای انزلی میرسید.
بیستم شهریورماه 98
ساعت 6 صبح پس از قرار دادن وسایل و چمدانها در صندوق عقب ماشین تصمیم گرفتیم برای صبحانه آش سبزی و نان بربری تازه بگیریم و صبحانه را در یکی از شهرهایی که در مسیرمان قرار داشت بخوریم. ساعت 7 حرکت کردیم و پس از طی کردن حدود 125کیلومتر به شهر قادرآباد استان فارس رسیدیم و تصمیم گرفتیم برای صرف صبحانه و کمی استراحت، توقف داشته باشیم.
عکس شماره 1
عکس شماره 2
پس از صرف صبحانه به راه افتادیم و حدود ساعت 1:30 بعد از ظهر به شهر اصفهان رسیدیم و با توجه به سفرهایی که قبلا به اصفهان داشتیم؛ تصمیم گرفتیم به یکی از شعب بریانی اعظم رفته و برای ناهار بریانی سفارش بدهیم. بریانی اعظم در اصفهان 4 شعبه دارد که شعبه ی یک در خیابان دروازه دولت، شعبه ی دو در خیابان مسجد سید، شعبه ی سه درخیابان کمال اسماعیل و شعبه ی چهار در خیابان چهارباغ بالا قرار دارد. من برای پیدا کردن مسیرهای مناسب، رستورانها، پمپ بنزین و... از اپلیکیشن waze استفاده می کردم.
با استفاده از این اپلیکیشن، از بهترین و کم ترافیک ترین مسیرممکن به مقصدتان می رسید و نیازی به توقف و پرسیدن آدرس از افراد بومی ندارید.
شعبه ی چهار بریانی اعظم را با کمک اپلیکیشن پیدا کردیم و طولی نکشید که به آنجا رسیدیم. در نزدیکی این شعبه پمپ بنزینی قرار دارد که ما هم در نهایت ماشین را در کوچه ی مجاور پمپ بنزین پارک کرده و پیاده به سمت بریانی اعظم به راه افتادیم. خاطرات خوبی که همیشه از بریانی های خوشمزه ی اصفهان داشتیم باعث می شد خستگی مسیر طولانی را فراموش کنیم و در صفی طولانی منتظر تحویل گرفتن سفارشمان بمانیم. با توجه به علاقه ی زیادی که به آشپزی و طبخ غذا دارم یکی از اهداف همیشگی من در سفرها امتحان کردن غذاهای محلی هر شهر و آشنایی با غذاهاست.
شعبه 4 بریانی اعظم، سالن بسیار کوچکی داشت و با توجه به اینکه فقط دو میز برای صرف غذا وجود داشت اکثر مشتری ها غذا را به صورت بیرون بر تهیه می کردند. 3 بریانی مخصوص، 2 آبگوشت و 1 نوشابه سفارش دادیم و حدود 25 دقیقه منتظر آماده شدن سفارشمان ماندیم. بریانی یا همان بریان مشهورترین غذای سنتی اصفهان بوده و شامل: گوشت گوسفندی به همراه ادویه، پیاز، سبزی و... است. این غذا طعم بی نظیری دارد و پیشنهاد می کنم آبگوشت خوشمزه ی آن که با کشک و دارچین و... مخلوط شده را هم حتما امتحان کنید و از این غذای لذیذ لذت ببرید.
عکس شماره 3
پس از تحویل غذا، خانه ی معلم شماره 3 را در برنامه ی waze جست وجو کردم و به سمت مقصد به راه افتادیم حدود 20 دقیقه بعد به خانه ی فرهنگیان شماره 3 اصفهان رسیدیم. مرکز فرهنگیان محوطه ی بزرگی داشت و از تعداد ماشین های پارک شده می شد حدس زد که مسافرین زیادی آنجا اسکان داشتند.
عکس شماره 4
عکس شماره 5
ساعت حدود 3:30 بعد ازظهر بود که کلید اتاق را تحویل گرفتیم و وسایل را به اتاق بردیم. ما 4 نفر بودیم اما برای ما یک اتاقه سه تخته به همراه یک سرویس اضافه رزرو کرده بودند و به گفته ی پذیرش، کمی دیر برای رزرو اتاق اقدام کرده بودیم و همین باعث ناراحتی من شده بود. اتاق تمیز بود و یخچال، فلاسک، تی بگ، فنجان و نعلبکی، تلویزیون و سایر امکانات لازم را داشت. ملحفه های روی تخت تمیز بودند . سرویس بهداشتی نیز از نوع فرنگی بود. به طور کلی می شد نمره ی قابل قبولی به اتاق داد.
عکس شماره 6
عکس شماره 7
بعد از انجام امور پذیرش و جابجایی چمدانها مشغول به آماده کردن وسایل ناهارمان شدیم. من تصمیم داشتم هر دو نوع غذا را امتحان کنم و هر دو مورد را امتحان کردم و مثل همیشه عالی بود. طعم کشک آبگوشت و لذیذ بودن گوشت بریان بی نظیر بود و از اینکه اصفهان را برای صرف وعده ی ناهار انتخاب کرده بودیم بسیار خوشحال بودم.
عکس شماره 8
پس از دوش گرفتن و کمی استراحت، به قصد گشت وگذار در شهر و بازدید از ابنیه ی تاریخی حدود ساعت 6:30 بعد ازظهر به راه افتادیم. مقصد اول ما میدان نقش جهان بود. با استفاده از اپلیکیشن، پارکینگ نقش جهان را که درمجاورت میدان نقش جهان قرار داشت؛ پیدا کردیم. در مسیر پارکینگ چندین مرد جوان، با سینی های هندوانه ای که در دست داشتند ازعابران پذیرایی می کردند و این یکی از جالب ترین نذری هایی بود که تا آن زمان دیده بودم.
ساعت 7 بعد از ظهر به پارکینگ نقش جهان رسیدیم پس از پارک کردن ماشین به میدان رفتیم. غروب زیبای خورشید منظره ی دل انگیزی ایجاد کرده بود و رفته رفته با تاریکی هوا زیبایی این میدان دیدنی دوچندان می شد. درشکه ها با مسافرینی ذوق زده که در حال عکاسی بودند عبور می کردند و صدای پای اسب ها، سکوت نقش جهان را در هم می شکست.
عکس شماره 9
میدان نقش جهان، مهم ترین اثر تاریخی در شهر اصفهان و قلب این شهر محسوب می شود. در 4 طرف میدان، بناهای تاریخی عالی قاپو، مسجد امام، مسجد شیخ لطف الله و سر در قیصریه قرار گرفته و نورپردازی های هر کدام از این عمارت ها در شب، زیبایی منحصر به فردی را به ارمغان آورده است. با توجه به مطالعه ای که در اینترنت داشته ام این میدان پس از میدان تیان آنکمن که در پکن قرار دارد؛ دومین میدان بزرگ جهان به شمار می رود. دور تا دور میدان نزدیک به 200 حجره قرار دارد که عموما به عرضه ی صنایع دستی اصفهان می پردازند.
عکس شماره 10
اولین بنایی که به محض ورود، نظرم را جلب کرد مسجد امام یا همان مسجد جامع عباسی بود که در ضلع جنوبی میدان قرار گرفته است. ساخت مسجد در دوران صفویه انجام شده و کاشی کاری های هنرمندانه و زیبای مسجد، خود گواه این مطلب است. گنبد مسجد 52 و مناره های اصلی حدود 48 متر ارتفاع دارند. معمار این مسجد آقای علی اکبر اصفهانی بوده اند.
عکس شماره 11
مشغول به عکاسی بودم که متوجه عمارت زیبای عالی قاپو و جمعیتی انبوهی که قصد ورود به عمارت را داشتند؛ شدم. آقای میانسالی که مسئول فروش بلیت بود با صدای بلند اعلام کرد که عمارت ساعت 7:30 بعد از ظهر تعطیل می شود و دیگر بلیتی فروخته نمی شود. با این اوصاف ما دیر رسیده بودیم و به عکس گرفتن با نمای خارجی عمارت عالی قاپو بسنده کردیم.
عکس شماره 12
عمارت عالی قاپو در ضلع غربی میدان نقش جهان قرارگرفته و به دستور شاه عباس اول در دوران صفویه ساخته شده است. قاپو در زبان ترکی به معنای درگاه و عالی به معنای باشکوه و بزرگ می باشد. این عمارت 6 طبقه بوده و هر طبقه ازطراحی متفاوت و خاصی برخوردار است و حدود 48 متر ارتفاع دارد. ازجمله ویژگی های جالب این کاخ این است که از هرطرف بنا که به این کاخ نگاه کنیم تعداد طبقات کاخ، متفاوت جلوه می کند و غرب کاخ پنج طبقه و شرق آن دو طبقه جلو می نماید.
عکس شماره 13
در ضلع شرقی میدان و روبروی عمارت عالی قاپو مسجد زیبا و دیدنی شیخ لطف الله قرار دارد. ساخت مسجد، در دوران صفویه انجام شده و معمار این اثر هنرمندانه آقای محمدرضا اصفهانی بوده اند. دلیل نامگذاری این مسجد، یکی از علمای بنام عصر صفویه به نام شیخ لطف الله جبل عاملی بوده است. از ویژگی های خاص و منحصر به فرد این مسجد می توان به تغییر رنگ آن در طول روز اشاره نمود که درصبح خاکی رنگ، در ظهر صورتی رنگ و هنگام غروب آفتاب به رنگ خاکستری در می آید. در داخل و خارج گنبد مسجد، کاشی های معرق کاری شده و معماری هنرمندانه ی آن جلوه هایی از نقوش اسلیمی را به نمایش می گذارد.
عکس شماره 14
عکس شماره 15
این عکس از اینترنت گرفته شده است
سر در قیصریه از دیگر ابنیه ی تاریخی میدان است که به بازار بزرگ اصفهان راه دارد و در گذشته مسیر اصلی بازار اصفهان بوده است. این بنا درگذشته دارای سه طبقه بوده و در طبقه ی سوم نقاره خانه ای قرار داشته و هر روز با صدای نقاره، اوقات روز را اعلام می کردند اما امروزه دارای دو طبقه می باشد. این بنا نیز مانند سایر ابنیه مربوط به دوران صفویه می باشد.
عکس شماره 16
عکس شماره 17
بعد ازپیاده روی در این میدان زیبا و بازدید از حجره های صنایع دستی اطراف میدان، حدود ساعت 8:30 شب به سمت پارکینگ نقش جهان به راه افتادیم.
عکس شماره 18
از مسئول پارکینگ درباره سی و سه پل و انتخاب پارکینگ مناسب سوال کردیم و ایشان چند پارکینگ را به ما معرفی کردند که اولین آن پارکینگ مجتمع سپاهان بود که در خیابان کمال ملکی قرار داشت از مامور پارکینگ تشکر کردیم و به سمت مجتمع سپاهان به راه افتادیم. با توجه به اینکه روزهای آخر شهریورماه بود و تا آغاز سال تحصیلی جدید چیزی نمانده بود؛ مسافرین زیادی در خیابان های اصفهان دیده می شدند و اکثر خیابان های مرکزشهر شلوغ و پر تردد بودند.
ساعت 8:55 شب بود که به پارکینگ مجتمع سپاهان رسیدیم بر روی تابلوی بزرگی نوشته شده بود که پارکینگ حداکثر تا ساعت 22:30 باز است و این مورد را مسئول پارکینگ هم به ما یادآوری کرد. بعد از پارک کردن ماشین به سمت سی و سه پل به راه افتادیم و ازپارکینگ سپاهان تا این جاذبه ی زیبا، فاصله ی چندانی نبود. مردم بازدید کننده در کنار زاینده رود نشسته بودند و از زیبایی های این پل درشب، لذت می بردند. سروصدا و شلوغی جمعیت حس خیلی خوبی به من می داد چون من علاقه ی زیادی به گشت و گذار در اماکن شلوغ و پر تردد دارم.
عکس شماره 19
عکس شماره 20
سی و سه پل 295 متر طول و 14 متر عرض دارد و به دلیل اینکه به دستور الله وردی خان، از سرداران شاه عباس اول، ساخته شده است؛ به پل الله وردی خان نیز معروف است. این پل در ابتدا چهل چشمه داشته و از هر چشمه آب خارج می شده است اما امروزه هفت دهانه ی پل بسته شده و اکنون 33 چشمه دارد و به همین علت به پل سی و سه چشمه نیز مشهور است. جمعیت انبوهی روی پل مشغول عکاسی و لذت بردن از چشم انداز زیبای آن بودند. من و برادرم هم عکس های زیبایی گرفتیم و نورپردازی های زردرنگ پل، به عکس ها جلوه ی زیبایی می بخشید.
عکس شماره 21
ساعت حدود 9:40 شب بود. تصمیم گرفتیم یک بستنی بخوریم و برای استراحت به مرکز فرهنگیان برگردیم چون بسیار خسته بودیم. ما معمولا به شام ساده و سبک بسنده می کنیم و حتی گاهی اوقات شام نمیخوریم و با توجه به اینکه ناهارمان را هم خیلی دیر خورده بودیم تصمیم گرفتیم شام نخوریم.
یک کافه تریا در نزدیکی سی و سه پل پیدا کردیم و پس از صرف بستنی هایمان به سمت پارکینگ حرکت کردیم. ساعت 10:10 به پارکینگ رسیدیم و پس از پرداخت هزینه ی پارکینگ از مجتمع سپاهان خارج شدیم. قبل از برگشت به مرکز فرهنگیان باید حتما بنزین می زدیم با کمک اپلیکیشن ویز به پمپ بنزین زاینده رود رفتیم بعد ازخروج از پمپ بنزین از مغازه های سوپرمارکت که در مسیر بودند؛ نان ساندویچی و مایحتاج صبحانه را خریداری کردیم و به مرکز فرهنگیان بازگشتیم. به دلیل شلوغی خیابان ها و ترافیک سنگین، ساعت 11 شب به محل اقامتمان رسیدیم و پس از جمع کردن وسایل و چک کردن مسیرهای سفر روز بعد، حدود ساعت 11:30 خوابیدیم.
بیست و یکم شهریورماه 98
ساعت 6:30 صبح بیدار شدیم و با حس و حالی خوب و سرشار از انرژی مشغول خوردن صبحانه شدیم و از شهرهایی که باید دیدن می کردیم و جاذبه ها و آب و هوای گیلان صحبت کردیم. برای چک کردن آب و هوای ساعتی شهرها از سایت foreca.com کمک می گرفتم. ساعت 8:15 بود که کلید اتاق را به پذیرش تحویل دادیم و وسایل و چمدان ها را در صندوق عقب ماشین گذاشته و حرکت کردیم. بعد از گذشت 180 کیلومتر به دلیجان که از شهرهای استان مرکزی محسوب می شود؛ رسیدیم. پس از دلیجان به سلفچگان رسیدیم و از پلیس راه درباره ی وضعیت جاده ها پرسیدیم چون شرایط جاده ها نسبت به گذشته کمی تغییر کرده است البته جاده ی انتخابی مان را به شما دوستان پیشنهاد نمی کنم چون این جاده بسیار خشک، بی آب و علف و خسته کننده است و به نظر من بهتر است ابتدا به تهران و سپس به شمال سفر کنید.
حدود ساعت 2 بعد از ظهر به شهر قزوین رسیدیم به دنبال یک رستوران خوب و با کیفیت برای صرف ناهار بودیم. پس از پرس و جو از افراد بومی، رستوران نمونه و دیباج که دقیقا روبروی هم قرار داشتند؛ به ما معرفی شد. ماشین را در یکی از خیابان های مجاور پارک کردیم و به راه افتادیم. از فاصله ی دور تابلوی رستوران نمونه و جمعیت بسیار زیادی که صف کشیده بودند را می دیدیم. با توجه به اینکه رستوران بسیار شلوغ بود فقط من و مادرم از پله های رستوران پایین رفتیم و متوجه شدیم تمام افرادی که در صف ایستاده اند هنوز غذا هم سفارش نداده اند و در انتظار خالی شدن میز هستند. یکی از پرسنل رستوران اسامی را یادداشت می کرد و به محض خالی شدن میز، یک خانواده را صدا می زد.
احساس می کردم که تا دو ساعت دیگر حتی میز هم گیرمان نیاید اما کمی منتظر ماندیم و اسممان را نیز در لیست اسامی نوشتیم و در همین حین مشغول به ورق زدن منوی غذاها شدیم. تنوع غذایی رستوران خوب و قیمت ها متعادل بودند. خیلی اتفاقی یکی از تبلیغات دیواری رستوران نظر من و پدرم را جلب کرد که روی آن، آدرس شعبه ی دو رستوران نمونه در مرکز خرید نارون به همراه شماره تماس آن نوشته شده بود. پدرم که از محیط شلوغ رستوران خسته شده بود با شعبه ی دو رستوران تماس گرفت و پس از اطمینان از اینکه هنوز هم مشتری می پذیرفتند سریعا به سمت مرکز خرید نارون به راه افتاده، ماشین را در پارکینگ مرکز خرید پارک کردیم و با آسانسور به طبقه ی اول رفتیم.
عکس شماره 22
عکس شماره 23
شعبه ی دو رستوران شیک و مرتب و در مقایسه با شعبه ی یک خلوت تر بود. منو دو شعبه تفاوت هایی داشت. غذاهای سفارشی ما : دو پرس قیمه نثار، یک پرس چلو کباب حاج حسین و یک پرس خوراک جوجه کباب فیله بود. با توجه به اینکه اصلا میلی به خوردن برنج نداشتم خوراک جوجه کباب سفارش دادم. حدود 20 دقیقه تا آماده شدن سفارشمان معطل شدیم. سرویس دهی رضایت بخش بوده و حجم و کیفیت غذا عالی و مورد تایید هر چهار نفر ما بود. قیمه نثار از غذاهای محلی قزوین است که با برنج، گوشت، زرشک، خلال پسته و بادام، دارچین و ... طبخ می شود. این دومین غذای خوشمزه ی محلی بود که در سفرمان امتحان می کردم.
عکس شماره 24
عکس شماره 25
عکس شماره 26
پس از صرف غذا به سمت جاده ی قزوین-رشت حرکت کردیم و با توجه به علاقه ی وافر پدرم به چای، در مجتمع رفاهی آفتاب توقف کرده و آب جوش گرفتیم. با دیدن تابلوهای مسیر که فاصله ی شهرهای شمالی روی آن نوشته شده بود احساس خوشحالی می کردم و ذوق داشتم که هر چه سریع تر وارد استان گیلان شویم.
هر چه به استان گیلان نزدیک می شدیم هوا خنک تر می شد. با توجه به اینکه قبل از حرکت، در سایت foreca.com وضعیت آب و هوای 10 روزه ی شهرهای مختلف گیلان را چک کرده بودم لباس گرم به همراه داشتیم و از احتمال بارندگی و سردی بیش از حد هوا مطلع بودیم هر چند در همه ی بررسی های اینترنتی قبل از سفرم خوانده بودم که بهترین زمان سفر به شمال، شهریورماه و اردیبهشت ماه است اما باز هم احتمال هوای بسیار سرد و باران داده شده بود.
با دیدن تعداد زیادی توربین بادی سفید رنگ که در سمت چپ جاده دیده می شد متوجه شدم که به شهر منجیل رسیده ایم. چون از قبل میدانستم که منجیل به شهر توربین های بادی ایران معروف است و از این توربین ها، انرژی الکتریکی تولید می شود. چرخش پره های توربین ها منظره ی دیدنی و زیبایی فراهم می کند که تماشای آن خالی از لطف نیست.
عکس شماره 27
بعد از منجیل به رودبار رسیدیم و آن جاده ی سخت و طاقت فرسای قبلی را به کل فراموش کردیم. شهر زیبایی که از فاصله ی دور هم، انبوه درختان زیتون آن دل را می ربود و در هر دو طرف خیابان هایش مغازه های زیتون فروشی دیده می شد. با توجه به ترافیک سنگینی که در ورودی شهر برقرار بود تصمیم گرفتیم در مسیر بازگشت به شیراز برای خرید زیتون توقف کنیم. حدود نیم ساعت در ترافیک شهر رودبار منتظر ماندیم سپس از شهر خارج شده و پس از طی کردن 68 کیلومتر به شهر زیبای رشت که مرکز استان گیلان است؛ رسیدیم. ترافیک سنگین و خسته کننده ای در رشت برقرار بود و باعث شد حدود یک ساعت هم در این شهر معطل شویم. هوا تاریک و سرد شده و باران نم نم می بارید که به سمت بندر زیبای انزلی حرکت کردیم. بندر انزلی شهری با آب و هوای مرطوب و میزان بارندگی بالاست و به آن لقب "پر باران ترین شهر ایران" را داده اند.
فاصله رشت تا بندرانزلی 40 کیلومتر است. پس از ورود به بندر انزلی، خانه ی معلم را روی اپلیکیشن جست وجو کردم و به سمت مرکز شهر حرکت کردیم. انزلی شهر بسیار زیبایی بود و من از همان ابتدای ورود به این بندر زیبا علاقه ی زیادی به آن پیدا کردم. انزلی هم مانند رشت ترافیک سنگینی داشت و بالاخره بعد از منتظر ماندن به مدت طولانی به مرکز فرهنگیان رسیدیم. در کنار مرکز فرهنگیان پارک ساحلی قرار داشت و تعاونی های قایقرانی که روزانه مسافران را برای دیدن تالاب انزلی جابجا می کردند در این پارک قرار داشتند. کشتی های بزرگی که در حال حرکت بودند زیبایی این پارک را دو چندان کرده بودند.
در مقابل مرکز فرهنگیان جایی برای پارک کردن ماشین وجود نداشت با مسئولی که قبلا از طریق ایشان اتاق رزرو کرده بودیم تماس گرفتیم و ایشان ما را راهنمایی کردند. پس ازگذشت چند دقیقه آقای میانسالی درب مرکز را برای ما باز کردند و ماشین را در حیاط مرکز فرهنگیان پارک کردیم. با توجه به باران شدیدی که می بارید کارهای پذیرش ما به سرعت انجام شد و ما را به طرف اتاقمان راهنمایی کردند. اتاق ما در طبقه ی دوم قرار داشت و از پنجره ی راهروها منظره ی بی نظیر پارک ساحلی و کشتی های در حال عبور دیده می شد.
عکس شماره 28
فضای اتاق بزرگ و امکاناتی از جمله : 4 تخت و ملحفه های تمیز، تلویزیون، یخچال، دمپایی به تعداد نفرات، آینه و چوب لباسی و... در اتاق قرار داشت و واقعا کمبودی نداشت. سرویس بهداشتی، تمیز و از نوع فرنگی بود.
عکس شماره 29
پس از انتقال وسایل و خوردن تنقلات مشغول به جست و جوی اینترنت و چک کردن مجدد وضعیت آب و هوا شدم. روز بعد هم هوا بارانی بود و تنها جایی که می توانستیم از آن دیدن کنیم؛ منطقه آزاد انزلی بود چون مجتمع های تجاری سرپوشیده دارد.
بیست و دوم شهریورماه 98
ساعت 8:30 صبح با صدای باران شدیدی که می بارید از خواب بیدار شدیم و به این فکر می کردیم که اگر بارندگی ها به همین شدت ادامه داشته باشد برنامه ی سفرمان مختل خواهد شد. برای اطمینان از وضعیت هوا و پرسیدن چند سوال به دفتر پذیرش رفتیم خانمی که در دفتر نشسته بودند به ما گفتند که امسال پاییز بندر انزلی زودتر از موعد فرا رسیده و بارندگی ها برای این زمان کمی عجیب است و اگر بارندگی و سرمای هوا ادامه دار باشد؛ قلعه ی رودخان و شهرهای ییلاقی مانند ماسال را باید از برنامه ی سفرمان حذف کنیم. ناامید نبودم اما مدام فکر می کردم که اگر باران با همین شدت ادامه دار شود واقعا چه باید کرد؟
عکس شماره 30
از متصدی پذیرش تشکر کردیم و با جست و جوی منطقه آزاد بر روی اپلیکیشن waze به سمت منطقه آزاد که حدود 30 دقیقه تا بندرانزلی فاصله داشت؛ حرکت کردیم. بارش باران به قدری شدید شده بود که از فاصله ی پارکینگ ماشین ها تا مجتمع های تجاری مجبور به استفاده از چتر شدیم. چندین مجتمع تجاری در منطقه آزاد وجود داشت و ما مشغول به گشت و گذار و نگاه کردن مغازه ها شدیم. اجناس مغازه ها مورد پسندمان نبود و به همین علت هیچ خریدی انجام ندادیم و بازدید از مجتمع های تجاری برای ما بیشتر جنبه ی وقت گذرانی داشت اما اصلا سخت نگرفتیم و سعی کردیم از لحظه لحظه ی اقامتمان لذت ببریم.
عکس شماره 31
عکس شماره 32
عکس شماره 33
حدود ساعت 1:30 بعد از ظهر بارش باران متوقف شده بود اما آسمان، هنوز هم ابری بود. تصمیم گرفتیم برای صرف ناهار به بندر انزلی بازگردیم. پس از پرس وجو های بسیار، رستوران افشین به ما پیشنهاد شد که روبروی دهکده ساحلی و نرسیده به میدان بی بی حوریه قرار داشت.
عکس شماره 34
عکس شماره 35
در بدو ورود ما، آقا میانسالی که مدیر رستوران بودند به ما خوشامد گفتند و ما را به سمت سالن رستوران راهنمایی کردند. از پیگیریها و توجهات ایشان به مشتری ها مشخص بود که چقدر رضایت مشتری ها برایشان اهمیت دارد و مشتری مداری در این رستوران بر هر چیز دیگری اولویت داشت. سالن رستوران شلوغ بود اما به همه ی میزها و تخت ها رسیدگی شده و سفارشات سریعا حاضر می شد. دو پرس میرزا قاسمی یک پرس کته کباب و یک پرس جوجه کباب ترش سفارش دادیم و مدت زمان زیادی طول نکشید که غذای ما حاضر شد. غذاها در ظروف زیبایی که در زبان محلی آن را "گمج" می خوانند و معمولا لعاب سبز رنگ دارد؛ سرو شده بود و بخار از آن بلند می شد.
میرزاقاسمی همیشه یکی از غذاهای مورد علاقه ی من بوده است و این بار در بندر انزلی هم از خوردن آن لذت بردم. میرزاقاسمی سرو شده در این رستوران با رستوران های دیگر کمی متفاوت بود و رنگ سبز داشت و گوجه درون آن چرخ یا رنده نشده بود و به صورت تکه های خرد شده بود اما طعم بی نظیر میرزا قاسمی را حفظ کرده بود. کیفیت جوجه کباب ترش هم خوب و قابل قبول بود. گوشت کته کباب کمی سفت بود و باب میل من نبود. درکل اگر به بندر انزلی سفر داشته باشید این رستوران می تواند گزینه ی مناسبی برای صرف ناهار باشد.
پس از پرداخت صورت حساب به سمت مرکز فرهنگیان حرکت کردیم و همان موقع تصمیم گرفتیم به یکی از تعاونی های قایقرانی مجاور خانه ی معلم رفته و از تالاب انزلی دیدن کنیم. برای بازدید از تالاب و مناظر زیبای آن حتما تعاونی های معتبر را انتخاب کنید و به افراد ناشناس که از صحت گفته های آنها مطلع نیستید اطمینان نکنید. بسیاری از تعاونی ها، تعدادی بن تخفیفی به طرق مختلف به مسافرین می دهند و می توان از آن ها استفاده کرد.
عکس شماره 36
برای رفتن به تالاب به تعاونی نیلوفر آبی (تعاونی 4) رفتیم و با استفاده از بن تخفیفی که از مرکز فرهنگیان گرفته بودیم برای یک قایق 4 نفره 120 هزارتومان پرداخت کردیم البته قیمت بازدید از نقاط مختلف تالاب متفاوت است و ما با توجه به گفته ی مسئول تعاونی که در آن موقع گل نیلوفر در تالاب وجود نداشت و فقط برگ های آن روی آب قرار گرفته بود از منطقه ی نیلوفرهای آبی بازدید نکردیم.
پس از پوشیدن جلیقه های نجات، سوار قایق شدیم. در هنگام عبور از دریا، رستوران های دریایی زیادی در مسیر دیده می شد و ما نیز تصمیم گرفتیم یک روز در یکی از این رستوران ها ناهار بخوریم که متاسفانه اصلا فرصت نشد. از کنار کشتی هایی که پهلو گرفته بودند گذر کرده و به محدوده ی تالاب وارد شدیم مناظر زیبای تالاب و هوای دل انگیز انزلی حس آرامش را برای ما به ارمغان می آورد. همه ی قایق ران ها در منطقه ای مشخص شده قایق را متوقف می کردند تا مسافران از مناظر دیدن کرده و عکاسی کنند. تالاب انزلی حدود 20 هزار هکتار مساحت داشته و زیستگاه بسیاری از پرندگان و آبزیان می باشد و هر ساله تعداد زیادی از پرندگان مهاجر از کشورهای همسایه ی شمالی به این تالاب مهاجرت می کنند. لاله های دریایی، نیلوفرهای آبی و نیزار های وسیع اطراف تالاب مناظر چشمگیری را به نمایش می گذارد که زمان رویش این گیاهان از اواخر خرداد ماه می باشد و در زمان سفر ما این گل ها وجود نداشتند.
پس از گرفتن عکس به اسکله برگشته جلیقه ها را تحویل دادیم و ساعت حدود 5:30 بعد از ظهر بود که به خانه ی معلم برگشتیم. برای رفع خستگیمان نسکافه و کیک خوردیم و پس از کمی استراحت، برای پیاده روی به پارک ساحلی مجاور مرکز فرهنگیان رفتیم. با توجه به بارش باران درهمان روز، حدس می زدیم که هوا سرد شده باشد اما سرمایی وجود نداشت و هوا بسیار دل انگیز بود. ابتدا برای خرید مایحتاج صبحانه، پیاده به سمت سوپرمارکتی در خیابان مجاور رفتیم و با توجه به اینکه نانوایی های بندر انزلی فقط تا ساعت 7 بعد از ظهر نان پخت می کنند؛ مجبور شدیم از سوپر مارکت نان باگت هم خریداری کنیم پس از انجام خریدمان به سمت پارک ساحلی به راه افتادیم.
این پارک به بوستان ساحلی بلوار قدس نیز معروف است و از جاذبه های بندر انزلی محسوب می شود. در شمال این پارک موج شکن های بندر انزلی قرار گرفته و در جنوب آن، غرفه هایی که به عرضه ی انواع تنقلات، چای، ساندویچ و... مشغولند دیده می شود که تعدادی از آنها فضای مناسب خانواده داشته و بعضی دیگر مناسب افراد مجرد هستند.
با توجه به اینکه خیلی دیر ناهار می خوردیم و معمولا اهل خوردن شام هم نبودیم، به خوردن مقداری تنقلات و ذرت بلال بسنده کردیم. درب مرکز فرهنگیان ساعت 12 بسته می شد و ما باید نهایتا تا ساعت 12 به اتاق برمی گشتیم. قدم زدن در پارک ساحلی بسیار آرامش بخش بود. در همین لحظه که مشغول نوشتن سفرنامه هستم دل تنگ زیبایی ها و آرامش این پارک و بندر زیبای انزلی هستم.