شهری که عاشقش شدم!

4.6
از 36 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
شهری که عاشقش شدم!

 خب بعد از استراحت دیگه نوبتی هم باشه نوبت میدان تکسیم و خیابان استقلال بود! نمیدونستم چی در انتظارمه ولی حسم میگفت اگه عصر و غروب سمت این منطقه برم بهتره. مسیر دسترسی هم فوق العاده راحت بود، از مترو هالیچ دو ایستگاه بعد رسیدم به ایستگاه تکسیم، پیاده شدم و با تعداد زیادی از توریست ها و البته بومی ها به سمت خروج رفتم. از آخرین پله برقی که بالا رفتم یادبود جمهوریت دقیقا جلوم بود و جمعیت زیادی که در حال رفت و آمد، عکاسی، خوردن و استراحت بودن. دکه های زیادی هم بودن که مث منطقه سلطان احمد نان سیمیت و ذرت و بلوط میفروختن. یه مسجد زیبا هم وجود داشت به اسم مسجد تکسیم که تازه افتتاح شده، از یادبود جمهوریت داشتم عکس میگرفتم که صدای اذان بلند شد و رفتم نماز عصر رو خوندم و برگشتم به سمت خیابان استقلال، همون ابتدا شعبه کینگ برگر رو دیدم در کنارش هم دونری ها (البته ما تو جزیره قشم کینگ برگر داریم و دوستم که عاشق برگرهای قشم هست ازم قول گرفت که حتما تست کنم و بگم چجوری بود) کمی جلوتر رفتم، و از همون بالا جمعیت بسیار زیادی رو دیدم که دارن به سمتم میان! یه لحظه شوکه شدم! و متوجه شدم این که گفته بودن روزانه 3 میلیون نفر در این خیابون رفت و آمد دارن واقعا گزافه گویی نیست.

طول خیابون بیش از یک کیلومتر بود، سرتاسر مغازه ها و برندهای معروف، خوردنی، نوشیدنی، پوشاک، گالری، سینما، موزه و حتی کلیسا در این خیابون به چشم میخورد. ازشون عکس میگرفتم، میرفتم یه گوشه و فیلم میگرفتم، هر چند متری موسیقی خیابونی اجرا میکردن و کنارشون می ایستادم و مث سایر مردم از موسیقی لذت میبردم. صداهایی که به گوشم میخورد، فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، انگلیسی، ترکی، عربی، هندی و بیشتر از همه فارسی! تیپ و مدل های مختلف، نژادهای مختلف، همه و همه در یک خیابون بودیم و داشتیم لذت میبردیم در کنار هم، وصف نشدنیه. باید اونجا باشید تا بفهمید چی میگم. من کلا تنهایی رو دوست دارم و مکان های خلوت و آرامش بخش رو، ولی از این هیاهو و شلوغی هم داشتم لذت میبردم و واسم فوق العاده جالب بود. راستی اینجا بود که تابلوی کارتخوان ایرانی به چشمم خورد. یه کوچه بود که قبلا اسمش رو در آورده بودم به نام کوچه نِوی زاده، پر از کافه و رستوران و موسیقی و مردمی که نشسته بودن نوشیدنی میخوردن، قلیون میکشیدن، غذا میخوردن و... تا انتهای کوچه رفتم و برگشتم و از دیدن این مردم لذت کافی و وافی رو بردم خیلی زیبا و جالب بود.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۲_۱۹۱۱۴۲.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۲_۱۹۱۰۴۸.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۲_۱۹۱۹۳۱.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۲_۱۹۲۴۵۲.jpg

 چشمم به کافه MADO خورد و چون میدونستم اینجا شیرینی های خوشمزه ای داره رفتم داخل و اولین دسری که دوست داشتم تست کنم، باقلوا؟ نه! کونفه بود (: یه کونفه با بستنی سفارش دادم و واااااای که چقدر خوشمزه بود. من به شیرینی اعتیاد دارم، ولی یک سوم کونفه رو نتونستم بخورم، فوقِ شیرین بود. کونفه با بستنی هم شد 57 لیر

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۲_۱۹۳۱۱۱.jpg

اگه یه مقدار جلوتر برید کلیسای سنت آنتونی و جلوتر از اون برج گالاتا به چشم میخوره ولی ترجیح دادم از تماشای مردم و موسیقی خیابونی لذت ببرم و اذان مغرب رو که دادن به مسجد تکسیم برگشتم و نمازم رو خوندم و دوباره رفتم سراغ خوراکی ها و برای شام از تکسیم دونر، دونر سفارش دادم با یه لیوان لیموناد، شد 45 لیر، همونجا خوردم و بسیار هم خوشمزه بود. ایسلاک برگر هم ارزون قیمت هستش ولی دیگه جا نداشتم تست کنم.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۳_۱۵۳۸۰۴.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۳_۱۵۴۷۴۱.jpg

 از مترو تکسیم برگشتم سمت هتل، باز هم کمی منظره استانبول از روی پل هالیچ و حرکت کشتی های تفریحی که ازشون آهنگ پخش میشد رو به نظاره ایستادم! برگشتم سمت هتل، از سوپرمارکت داخل کوچه هم کمی میوه خریدم (موز، توت فرنگی، سیب) شد 10 لیر، البته من قشم هم دو سه دونه میوه برمیدارم ولی خب روزانه، و اون شب هم از فرط خستگی نفهمیدم تا صبح چجوری خوابم بود.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۹۱۸۰۷.jpg

 برنامه روز بعد تا ظهر (شنبه) مسجد سلیمانیه، بازار ادویه و بازار بزرگ استانبول بود، چون هم نزدیک به هم بودن و هم اینکه شنیده بودم بازار استانبول یک شنبه ها تعطیل هستش و حتی از مغازه دارهای اطراف هتل که میپرسیدم بازار یک شنبه تعطیله یا نه، میگفتن تعطیله! ولی یک شنبه بازار تعطیل نبود، نمیدونم بخاطر حجم زیاد توریست بود یا دلیل دیگه ای داشت. از طریق مترو هالیچ به تکسیم رفتم، با فونیکولار F1  به کاباتاش رفتم، با تراموا T1  در ایستگاه امینونو پیاده شدم. تماشای ماهیگیرها روی پل گالاتا فوق العاده لذت بخش بود، تا انتهای پل رفتم و ازشون عکس میگرفتم، ماهی هم صید کرده بودن اکثرا، برگشتم همون مسیر رو و به سمت بازار ادویه رفتم.

از کنار مسجد رستم پاشا گذشتم، زیبا و بزرگ بود. از کوچه های بازار دیدن کردم و مغازه قهوه معروف مهمت افندی رو هم دیدم. وارد بازار سرپوشیده قرن هفدهمی Mısır Çarşısı شدم. از همون ابتدا بوی ادویه ها آدمی رو مدهوش میکنه. صابون های ترکی، ادویه های غذا، چایی، قهوه، دکوری های زیبا، باقلوا و لوکوم و خلاصه دنیایی بود زیبا و شگفت انگیز! فروشنده ها هم مردم رو دعوت میکردن که برای خرید وارد مغازه شون بشن، یکی هم به انگلیسی گفت از کجایی؟ گفتم ایران، که به فارسی گفت چایی میخوری؟ تشکر کردم و به راه خودم ادامه دادم. من کلا قصد خرید نداشتم ولی چون قرار بود از استانبول به زاهدان و دیدن پدر مادرم برم تصمیم گرفتم مقداری سوغات بخرم و اون رو گذاشته بودم برای روز آخر ولی همونطور که گفتم چون شنیده بودم یک شنبه بازار تعطیله دیگه شنبه به بازار اومدم ولی چون میخواستم مسجد سلیمانیه برم تصمیم گرفتم خرید رو از بازار بزرگ استانبول انجام بدم.

safarname yasin ghasemi istanbul _18_.jpg

 از بازار ادویه خارج نشده بودم که چشمم خورد به کوکوریچ و چون تعریفش رو شنیده بودم رفتم سراغش! کوکوریچ، دل و روده و .... گوسفند هستش، با یه کوکا سفارش دادم شد 45 لیر، ادویه هم زده بود و بسیار لذیذ و خوشمزه بود. میدیه دلما (صدف شکم پر) هم یه دونه خوردم و خوب بود، میگفت لیمو بخور گفتم نمیخوام. تو قشم زیاد صدف خورده بودم عادی بود واسم.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۰۱۵۴۶.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۰۱۶۲۶.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۰۲۲۵۱.jpg

 از همون کوچه پس کوچه های بازار رفتم سمت مسجد سلیمانیه، تا خود مسجد سربالایی بود، چند جا ایستادم تا نفسی تازه کنم! کوچه های استانبول باریک بود و سربالایی ها طوری بود که وقتی ماشینی میومد من ترس برم میداشت که یه وقت سر نخورن برن عقب، ولی ماشین های مدل بالا و با کیفیتی بود و نگرانی من بی مورد. به مسجد که رسیدم نفس راحتی کشیدم! وارد شدم و دیدم بعله، آنکه زیبایی خواهد جور سربالایی کشد! منظره زیبایی از استانبول از اون بالا قابل مشاهده بود. یه کافه هم نزدیک مسجد بود که خیلی ها میرفتن واسه عکاسی و بعدا که در اینستاگرام عکس ها رو نگاه کردم دیدم چقدر از اون کافه تصویر شهر زیباتر بوده... تو این چند روز چندین توریست ازم خواستن ازشون عکس بگیرم، اینجا هم یه ایتالیایی گفت میشه ازش عکس بگیرم و با لبخند اوکی دادم و عکس گرفتم و اونم گفت اگه میخوام از منم عکس بگیره که بعد از چند روز یادم اومد تا الان جز سلفی عکس دیگه ای از خودم ندارم و در مسجد سلیمانیه بالاخره یکی از منم عکس گرفت!

ازش تشکر کردم و رفتم وضو گرفتم تا نماز ظهر رو داخل مسجد بخونم. جز نمازگزاران کسی نمیومد قسمت جلوی مسجد و محراب، نماز رو خوندم و کلی دعا برای خودم و خانوادم و رفاه و آرامش و صلح برای کل مردم دنیا... بعد از نماز رفتم سمت مقبره ها، مقبره سلطان سلیمان، خرم سلطان و ... برای همشون و تمام رفتگان دعا و طلب آمرزش کردم. وقتی دعا میخونم دستام رو کمی بالا میارم، توجه کردم چند توریست غیر مسلمان هم این حرکت رو بعد از نگاه کردن به من داشتن انجام میدادن و واسم جالب بود. فک کنم تا اینجا متوجه شده باشید که من اهل سنت هستم. من عقیده دارم دین و مذهب هیچکس رو نه میشه به اجبار تغییر داد نه تحمیل کرد. باید به سایر ادیان الهی احترام گذاشت و به مخلوق خداوند آزاری نرسوند.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۱۱۰۳۸.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۲۰۲۵۸.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۱۰۳۰۷.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۱۳۱۱۲.jpg

وقتی از مسجد اومدم بیرون تو همون کوچه یه درب بود که یه مامور جلوش ایستاده بود، گفتم برای بازدید نیاز به تیکت هست؟ که گفت آره و تشکر کردم و داشتم برمیگشتم، که صدام کرد و گفت بیا برو یه عکس بگیر و زود برگرد. قشنگ بود ولی نفهمیدم کتابخونه بود، مدرسه بود، چی بود! گرمابه سلیمانیه هم همون جاست ولی نیاز به تیکت داره. دانشگاه استانبول، گرند بازار، اون لوکیشنی که میرن عکسای عشقولانه میگیرن (تحت استانبول)، برج و میدان بایزید و... در نزدیکی مسجد قرار داره، همه رو میتونید بازدید کنید. ولی من خسته بودم و یه کوچه مستقیم که همش سرپایینی بود رو ادامه دادم و اصلا طولی نکشید که دیدم رسیدم به کوچه هتلم!

همونطور که قبل تر گفتم هتل جایی بود که مغازه و رستوران و ... زیاد اونجا بودن، از چند مغازه قیمت لباس رو میپرسیدم، شلوار ترک 250 لیر به بالا، کفش 250 لیر به بالا، شال زنانه 150 لیر به بالا، تی شرت مردانه 100 لیر به بالا، پیراهن مردانه 200 لیر به بالا، شلوارک مردانه 60 لیر به بالا، این قیمت ها مناسب تر از خیابان استقلال و تکسیم بود. دو پیراهن هاوایی برداشتم شد 250 لیر و یک شلوارک 60 لیر. یه شال زنانه ترک هم 180 لیر، تقریبا با قیمت های بازار بزرگ که عصر رفتم یکی بود. البته باید چک و چونه بزنید بهتون تخفیف میدن. من برای خرید کمی هم که داشتم میگفتم تخفیف بدید و تخفیف خوبی میدادن. از رستوران های اطراف هتل پیده سفارش دادم با دوغ شد 35 لیر، پیده هم خوشمزه بود ولی چون سیر بودم بازم نتونستم کامل بخورم. رفتم هتل و کمی استراحت کردم و برای برنامه عصر آماده شدم.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۲۲۳۶۱۵.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۲۰۴۶۰۴.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۲۰۴۶۰۷.jpg

 خب برنامه عصر این بود که برم گرند بازار (بازار بزرگ استانبول) و بعد از اون کاخ دولما باغچه، اما از اونجا که کاخ دولما باغچه اول تو مسیرم بود به بازدید از کاخ پرداختم. مسیر دسترسی هم طبق معمول رفتم ایستگاه مترو هالیچ و تا ایستگاه تکسیم رفتم از تکسیم هم با فونیکولار F1 رفتم کاباتاش و با یکم پیاده روی به کاخ دولما باغچه رسیدم. از گیت ماموران امنیتی گذشتم و مشغول عکاسی و فیلم گرفتن از محوطه کاخ که خیلی هم خلوت بود شدم. قصد خرید تیکت و ورود به کاخ رو نداشتم و در کل تعطیل هم بود، جایی برای فروش تیکت و بازدید از کاخ وجود نداشت.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۳_۱۸۴۶۵۰.jpg

پس برگشتم و قدری هم اطراف اسکله به تماشای کشتی ها و البته اردک هایی که داشتن غذا میخوردن ایستادم. روزهایی که میگفتن در ایران نان کمیاب شده و اونجا تشت های بزرگی پر از باگت رو برای اردک ها گذاشته بودن تا بخورن. ترافیک سنگینی هم بود، موتورهای سنگین هم با پرچم ترکیه و اون صدای خفنشون توجه منو به خودشون جلب میکردن. به ایستگاه کاباتاش رفتم و با تراموا T1  به ایستگاه گرند بازار رفتم. همون ابتدا یه آبمیوه میکس خوشمزه (پرتقال، انار، لیمو) به قیمت 10 لیر گرفتم.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۱۰۴۳۹.jpg

بازار بسیار شلوغ بود. قیمت ها رو سر سری نگاهی انداختم. از مردم و مغازه ها عکس و فیلم گرفتم و قسمت سرپوشیده بازار رو هم وارد شدم که انواع و اقسام مغازه و جنس رو میشد اونجا پیدا کرد. به سمت دانشگاه استانبول هم رفتم و از اونجا هم بازدید کردم. سرسبز و بزرگ بود و اکثرا نسل جوان اون قسمت حضور داشتن. میدان بایزید رو هم بازدید کردم. ستون تاریخی و با ارزش کنستانتین که یادگاری از زمان حضور پر رنگ رومی ها در این منطقه پس از فتح قسطنطنیه بود رو هم دیدم. طبق کتب و اسناد تاریخی این ستون در سال 330 بعد از میلاد حضرت مسیح ساخته شده. همه اینها نزدیک هم هستند.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۶۴۹۴۷.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۷۰۸۴۶.jpg

 بدون اینکه از بازار چیزی خریده باشم به ایستگاه گرند بازار برگشتم و سوار تراموا شدم و دو ایستگاه بعد در سلطان احمد پیاده شدم. چند روز در استانبول باشی و باقلوا نخورده باشی؟ خیلی زشته به خدا! سلطان احمد که پیاده شدم چند متر اون طرف تر کافه Hafiz Mustafa رو دیدم و وارد شدم. (اینو بگم که این کافه معروف و مشهور هست و در تکسیم هم چندین شعبه داره) ولی خب من ترجیح دادم در شعبه سلطان احمد باقلوا رو تست کنم. بسیار شلوغ بود و البته بزرگ، انگلیسی هم حرف میزدن، منو رو نشون داد و ای کاش میشد همه اونها رو تست کرد. باقلوای میکس بهمراه چای ترک رو سفارش دادم، قیمت ها هم کاملا مشخص هستش در منو، 55 لیر باقلوای میکس بود، 10 لیر هم چای ترک، بلافاصله آوردن و بعد از عکس گرفتن، اولین تکه باقلوا رو در دهانم که گذاشتم چشامو بستم و گفتم اووووووم. میز بغلی دو خانم جوان بودن و خندشون گرفته بود! لحظه عروج من بود! (فقط باقلوا میتونست با یه آدم درونگرا چنین کاری بکنه!)

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۱۷۴۵۳۷.jpg

پسته های باقلوا همینجوری میریخت تو ظرفم اینقدر که زیاد بود! دیگه چهارمین باقلوا رو بس که شیرین بود داشتم به زور میخوردم، چای دوم رو هم سفارش دادم و فقط میتونم بگم جای همتون خالی بود. کنار کافه حافظ مصطفی یه آتلیه بود که با لباس پادشاهان ترکی ازتون عکس میگرفتن و همون موقع چاپ میکردن، تو سفر شیراز هم خیلی از این آتلیه ها دیده بودم، قیمت هر عکس هم 90 لیر بود، حدود بیست عکس با شمشیر و تسبیح و ... در حالت های مختلف ازم گرفت و یکی رو انتخاب کردم. با همون تراموا سلطان احمد تا مترو هالیچ خودم رو رسوندم. یه حال عجیبی داشتم، فک کنم اگه یکم بیشتر استانبول میموندم دیابت میگرفتم. البته اگه الان نداشته باشم! تو مسیر هتل یه سوغات فروشی رو نشون کرده بودم و وارد همون شدم. فروشنده مودب و با احترامی بود. چون میگفتن یک شنبه بازار تعطیل هستش و منم خرید انجام نداده بودم دیگه گفتم از همین فروشگاه یه مقدار خرید انجام بدم. چای ترک، قهوه مهمت افندی، صابون ترکی، باقلوا و لوکوم خریدم شد 600 لیر با تخفیف.

دیگه واقعا نمیتونستم شام بخورم! از سوپرمارکت یکم میوه خریدم و همونا رو هم نتونستم بخورم. هتل که رفتم وای فای رو زدم و تو واتس آپ پیام اومد از یکی که گفته بود فردا راس ساعت 8 در لابی هتل برای تست pcr همراه با گذرنامه و 150 لیر منتظر باشم.

خب روز یک شنبه و آخرین روز مفید در استانبول فرا رسید. راس ساعت 8 یه جوون 21-22 ساله اومد و تست pcr که بنظرم فرمالیته بود رو گرفت و پول رو دادم و جواب تست رو هم دو سه ساعت بعد بصورت یه عکس تو واتس آپ واسم ارسال کرد. ترکیه نیاز به تست پی سی آر در صورت زدن واکسن مورد تایید نداره ولی مملکت ما تست میخواد. (امروز دوم خرداد ماه اعلام کردن نیازی به تست pcr نیست و کارت واکسن برای ورود به ایران کافیه! البته شما هر ساعت وضعیت رو چک کنید چون قوانین ساعتی عوض میشه!)

هنوزم تو فکر ادویه های رنگارنگ بازار مصری ها بودم. پس تصمیم گرفتم شانسم رو امتحان کنم و یه سر تا اونجا برم. همون مسیر همیشگی رو با مترو تا ایستگاه امینونو رفتم، چون روز آخر و خداحافظی با استانبول هم حساب میشد ابتدا رفتم روی پل گالاتا و ماهیگیرها رو تماشا کردم. پایین پل رستوران های زیادی هم هست که میدونم قیمت هاشون بسیار بالاست.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۴_۰۹۵۳۴۹.jpg

 دوباره برگشتم به سمت بازار سرپوشیده ادویه و دیدم بعله، بازار تعطیل نیست (: اینبار بیشتر تو بازار چرخ زدم و چند چیز رو برای سوغات انتخاب کردم. چون دنبال صابون سیاه ترکی هم بودم بالاخره یکی از مغازه ها رو دیدم که یه جوون ایستاده بود کنار صابون ها و سوال که کردم گفت داریم. صابونی 15 لیر (ایران که آوردم باز کردم دیدم داخل جعبه لیف هم هست) وارد مغازه ش شدم، فروشنده ها فلسطینی و مراکشی بودن، بهم چایی دادن، سبز تیره بود و خیلی خوشمزه، گفتن با سیب و لیمو و انبه و اسطوخودوس و ... درست شده و آرامش بخش هستش و واسه گلو و سینه و اعصاب و... مفیده.

کیلویی 450 لیر بود واسه من کیلویی 300 لیر حساب کرد. البته من نیم کیلو خرید میکردم. ادویه هم خریدم میکس کیلویی 250 لیر بود. عسل ترکی هم خریدم کیلویی 280 لیر، هل کیلویی 850 لیر، و در آخر خرمای فلسطین که با وجود اینکه این همه سال در سیستان و بلوچستان و هرمزگان بودم، خرما به این اندازه ندیده بودم! بسیار درشت و گوشتی و خوشمزه! کیلویی 185 لیر که دو روزه تموم شد. کل خریدم حدود 800 لیر شد.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۱۵۴۴۷.jpg

از بازار داشتم خارج میشدم که کینگ برگر رو دیدم و همونطور که به دوستم قول داده بودم برای تست وارد کینگ برگر شدم. کینگ برگر 50 لیر بود با لیوان بزرگ نوشابه و سیب زمینی 70 لیر شد. کوچیک بود (سه لقمه شد) اینو دیگه کامل خوردم! طعم خوبی هم داشت. من زیاد روی کینگ برگر قشم تعصب ندارم ولی وقتی به دوستم گفتم مزه برگر اینجا خوب بود و طعم خوبی داشت ناراحت شد و گفت نه، به برگر قشم نمیرسه. از فروشنده اجازه گرفتم که عکس بگیرم و با خنده گفت مشکلی نیست. اینو میگم چون مک دونالد اجازه عکس گرفتن نداد. (دو شعبه تکسیم و استقلال ازشون اجازه گرفتم عکس بگیرم که گفتن نه اصلا نمیشه!)

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۱۱۱۱۰.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۱۱۳۳۰.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۱۱۴۱۶.jpg

 این چند روز مسافت زیادی رو پیاده روی کرده بودم و واقعا بدنم خسته بود. روز آخر هم بود و تصمیم گرفتم خداحافظی اساسی رو بذارم واسه عصر، از بازار ادویه تا هتل پیاده رفتم، کمی استراحت کردم، بعد رفتم رستوران های اطراف هتل و آدانا کباب بهمراه کوکاکولا سفارش دادم. من کلا نوشابه خور نیستم، ولی نوشابه های اونجا واقعا نوشابه بود! 55 لیر پول غذا و نوشیدنی رو دادم و برگشتم هتل تا کوله رو بردارم و برم به سمت تکسیم و استقلال و خداحافظی با استانبول زیبا.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۴۱۴۲۳.jpg

 با مترو از ایستگاه هالیچ تا تکسیم رفتم و آخرین عکس رو از میدان جمهوریت گرفتم، صدای اذان عصر بلند شد و رفتم سمت مسجد و منتظر نشستم برای نماز، بعد از نماز، امام مسجد دعای ترکی میگفت و همه آمین میگفتیم. بعد از نماز به سمت خیابان استقلال رفتم. از مک دونالد یه بستنی گرفتم خوشمزه بود قیمتش هم 7 لیر ولی اجازه نداد عکس بگیرم ازشون! خیابان استقلال رو طی کردم و هر جا موسیقی خیابونی بود توقف میکردم و از موسیقی لذت میبردم. تماشای رقص و آواز و شادی مردم واقعا لذت بخش بود.

حرکت تراموای قرمز و معروفِ خیابان استقلال رو هم چندین بار دیدم و این صحنه و بچه هایی که خودشون رو به تراموا آویزون کرده بودن هم جالب بود. دوباره سراغ کافه MADO رفتم و این بار حلوا بستنی سفارش دادم، حلوا داغ داغ همون موقع درست شده بود و بستنی هم وسط حلوا، چقدر لذیذ و خوشمزه بود. جاتون خالی، حلوا رو تو دهن میذاشتی آب میشد. قیمتش هم شد 60 لیر. جلوتر رفتم و به کلیسای سنت آنتونی رسیدم. وارد کلیسا شدم و صدای دعا رو میشنیدم. عده ای هم شمع روشن کرده بودن و یکی هم جلوی مجسمه حضرت عیسی تعظیم کرده بود. در حیاط هم مجسمه مریم مقدس وجود داشت.

safarname yasin ghasemi istanbul _28_.jpg

از کلیسا خارج شدم و مسیر رو ادامه دادم. نزدیک غروب بود و به برج گالاتا رسیدم. کافه ها همه شلوغ و البته دور تا دور کاخ جمعیت زیادی قرار داشت. یک صف طولانی هم برای ورود به کاخ مشاهده کردم. مرغان دریایی که بالای کاخ پرواز میکردن هم صحنه زیبایی رو شکل داده بودن.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۳_۱۹۴۵۴۵.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۳_۱۹۳۸۱۰.jpg

 صد گرم بلوط به قیمت 20 لیر خریدم. همون مسیر خیابون استقلال رو برگشتم تا به یک شعبه دیگه از مک دونالد رسیدم و رفتم برگرش رو هم تست کنم. بدون سیب زمینی یه برگر بهمراه نوشابه شد 75 لیر، کوچیک بودنش بماند، مزه ش طوری بود که دو گاز زدم و دیگه نخوردم. کینگ برگر یا کباب های ترکی واقعا خوشمزه تر بودن. اصلا خوب نبود مک دونالد، این شعبه هم اجازه عکس گرفتن از منو رو نداد بهم!

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۹۴۶۰۵.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۸۰۸۰۳.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۷۰۱۲۲.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۱۹۳۵۵۱.jpg

safarname yasin ghasemi istanbul _27_.jpg

 دیگه وقت خداحافظی بود و با یه غمی رفتم سمت مترو، تو مسیر به پیرمردی نابینا که ساز دهنی میزد هم کمی کمک کردم تا حالم بهتر بشه ولی خب... با مترو رفتم سمت ایستگاه هالیچ و شب آخر بود از روی پل منظره شهر رو نگاه میکردم و به این فکر میکردم که ای کاش مردم دغدغه خیلی چیزها رو نداشتن تا بتونن از زندگی بیشتر لذت ببرن،اینجا این همه پل قرار داره و در جزیره قشم بیش از ده سال هست میخوان یه پل بسازن تا مردم بتونن راحت تر رفت و آمد کنن و ... باز هم بگذریم! خب من اکثر که نه، تمام مکان هایی که مد نظرم بود و نوشته بودم رو تو این چند روز دیدم. بدون اینکه از لیدر استفاده کنم. حتی از 300 دلار ارز مسافرتی که با خودم برده بودم 50 دلار باقی موند.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۵_۲۰۰۷۱۰.jpg

خب به هتل برگشتم و پیامی روی واتس آپ از لیدر خانم سحر اومد که طوماری نوشته بود، لب کلام این بود که فردا ساعت 7:30 صبح در لابی هتل حضور داشته باشید وگرنه ما میریم و از پرواز جا بمونید هیچ مسئولیتی قبول نمیکنیم و ... (ساعت 13 پروازم بود) صبحانه هم که از ساعت هشت تا ده صبح بود، پس باید از بیرون چیزی تهیه میکردم. وسایلم رو مرتب کردم و گرفتم خوابیدم. صبح ساعت 7 تماس صوتی روی واتس آپ از خانم سحر داشتم که گفت ما تو خیابون اصلی منتظریم! حتی جلوی درب هتل نیومده بود. با دو کوله پر از وسایل نفس نفس زنان تا خیابون اصلی رفتم و سلام کردم و جواب سلامم رو نداد! با راننده ترکی صحبت میکرد و در مسیر چند جا ایستاد تا دو سه مسافر دیگه رو هم سوار کنه، بهش گفتم صبونه نخوردم و چیزی از مغازه ها میتونم بخرم؟ (چندین دقیقه جلوی مغازه توقف کرده بود) که گفت نه!

موقع رفتن هم بدون خداحافظی سرشو مث چی انداخت پایین و رفت! یعنی شما ببینید اگه یه تور از اینا نگیرید چجوری باهاتون رفتار میکنن! بعد در گروه آژانس این مورد رو اعلام کردم و گفتم چنین رفتاری صحیح نیست، گفتن باید انتظاراتتون در حد پولی باشه که خرج میکنید!!! همینقدر بی منطق! و الانم دیدم منو از ارسال پیام در گروه محدود کردن. من واقعا انسان آروم و صبوری هستم ولی جایی که رفتار نادرستی ببینم باید انتقاد کرد، بدون بی احترامی و توهین، نمیدونم چرا تحمل انتقاد رو نداریم ما... بگذریم. کل مسیر به جنگل بزرگی نگاه میکردم که در مسیرمون وجود داشت.

به فرودگاه جدید استانبول رسیدیم و ساعت تقریبا 9:30 بود. از گیت اول عبور کردم و تابلوی پرواز ایران ایر رو نگاهی انداختم دیدم هنوز قسمت صدور بلیط باز نشده. اینترنت رایگان یک ساعته فرودگاه رو فعال کردم (هرچی دیرتر این کارو بکنید بهتره، حوصلتون سر نمیره!) بالاخره گیت باز شد و بلیط صادر شد، تستpcr  رو هم بدون اینکه اسکن کنن یه نگاه سریعی مینداختن که داریم یا نه. بلیط رو که گرفتم گرسنه هم بودم و تو فروشگاه های فرودگاه چرخ میزدم، تمام برندها موجود بود، قیمت ها ولی نجومی! مثلا جعبه باقلوایی که 150 لیر بود در شهر، همون اندازه و مارک رو فرودگاه زده بود 40 یورو! چندین رستوران هم موجود بود ولی قیمت ها به شدت بالا، دیگه نتونستم و یه چایی بهمراه کیک براونی سفارش دادم. چایی شد 32 لیر! کیک شد 68 لیر! یه ساندویچ کالباس معمولی 90 لیر بود، کلا اگه مجبورم شدید نخرید.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۶_۱۱۱۴۱۹.jpg

 بعد از خوردن صبونه، مسافت زیادی رو طی کردم تا به قسمت ورود به هواپیمای ایران ایر برسم. البته تمام مسیر پیاده رو متحرک (رمپ) داشت و انرژی زیادی ازم نگرفت. همه مسافرا روی صندلی نشسته بودن، یه نمازخونه هم همون بغل بود که ترجیح دادم برم اونجا و یک ساعتی استراحت کنم، نکته جالب این که قسمت ورود به مسجد فرودگاه و یا سرویس بهداشتی یه تابلوی الکترونیکی بود که مشخص میکرد چقدر ظرفیت داخل تکمیل شده! چنین چیزی ندیده بودم تا حالا و واسم جالب بود. یه چیز جالب دیگه این بود که شما با پرداخت 10 لیر از دستگاه میتونستی چرخ دستی حمل بار رو برداری و پس از اینکه بار خودتون رو جا به جا کردید برید چرخ دستی رو در قسمت مشخص شده قرار بدید (دستگاه ها زیادن تو فرودگاه) و ده لیر خودتون رو پس بگیرید! فقط برای اینکه هر کسی چرخ دستی رو هر جایی رها نکنه چنین دستگاه هایی قرار گرفته در فرودگاه استانبول که خیلی خوب بود.

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۶_۱۲۳۰۵۱.jpg

IMG_۲۰۲۲۰۵۱۶_۱۱۴۶۱۸.jpg

 خب بالاخره موعد پرواز رسید و سوار هواپیما شدیم، بغل دستی من یه ایرانی بود که چند سال با خانمش به ترکیه مهاجرت کرده بود و راضی و خوشحال بود. چون خودم همیشه مناطق گرمسیر بودم و از سرما فراری هستم، بهش گفتم سرما اذیتت نمیکنه؟ گفت همین که از ایران دور باشیم سرما رو هم تحمل میکنیم. البته شک ندارم منظورش شرایطی بودن که زندگی رو برای مردم ایران سخت و دشوار کرده... و باز هم بگذریم! من هرگز تو ماشین، اتوبوس، قطار، کشتی و خصوصا هواپیما! تجربه خوابیدن ندارم. اصلا نمیتونم چشامو حتی ببندم! ولی برای اولین بار، تو هواپیما خوابم برد. تو مسیر هواپیما تکون های شدیدی میخورد که خلبان گفت بخاطر فشار هوا هستش و جای نگرانی نیست! و بغل دستی من حسابی ترسیده بود و همش میگفت چه اشتباهی کرده با این پرواز اومده.

بالاخره رسیدیم و بار رو تحویل گرفتم و از این دوستمون خداحافظی کردم و چون قرار بود به زاهدان و دیدن خانواده برم، و از قبل پرواز زاهدان رو هم رزرو کرده بودم با دربستی به فرودگاه مهرآباد رفتم. تو مسیر هم دیگه همونطور که میدونید، راننده تا خود مهرآباد از گرونی و تورم و ... گفت. راستی اینم بگم که هزینه تاکسی که بنزین سهمیه ای میگیره سیصد هزار تومن بود هزینه دربستی دویست هزار! هوای تهران وحشتناک آلوده بود، کوه ها دیده نمیشد. خدا خدا میکردم پروازم کنسل نشه، چون چند پرواز به اهواز و کرمانشاه رو گفتن لغو شده. خدا رو شکر طبق برنامه ساعت 10 شب با پرواز ماهان به سمت زاهدان، شهری که اونجا متولد شدم و بزرگ شدم اومدم. آغوش مادر و پدر التیامی بود بر خستگی این پروازها و البته افسردگی بعد از سفر! امروز هم تصمیم گرفتم عکسی از مسجد مکی زاهدان بگیرم، به عنوان حسن ختام این سفر، با آرزوی بهترین ها برای تمام مردمان دنیا خصوصا هموطنانم

Untitled1-1.jpg

 سعی کردم این سفرنامه بیشتر حالت راهنما داشته باشه تا برای عزیزانی که در این وضعیت اقتصادی دوست دارن سفری به یاد ماندنی و کم خرج به استانبول زیبا داشته باشن، مفید باشه. با سخنی از آلبر کامو ضمن آرزوی سلامتی و شادی برای تمام هموطنان عزیزم و آرزوی داشتن ایرانی آباد و آزاد سفرنامه خودم رو به پایان میرسونم: آزادی ما از سفر کردن‌هایمان معلوم می‌شود؛ کسی که دارایی‌اش را برای سفر خرج می‌کند، در واقع آزادی ذخیره می‌کند برای روزهای حسرت نخوردن.

یاسین قاسمی 5 خرداد ماه 1401

هزینه تور استانبول 5 شب و 6 روز: 8500 تومان

هزینه خوراک، حمل و نقل، سوغات: 3000 لیر (6 میلیون تومان)

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر