سلام باتومی بعد از سه سال فراز و نشیب های همه گیری كرونا، همراه با همسفر خوبم خواهر جان دوباره راهی سفر شدیم. سفر زیبای ما با پرواز قشم ایر و خرید تور از آژانس سلام پرواز و از تاریخ دهم شهریور 1401 به مدت یك
درود بر لست سکندیهای عزیز و آرزوی سلامتی و بهروزی برای تمام مردم خوب ایران زمین. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی (سعدی) ماه تیر 1401 بود که عشق به سفر در من زنده شد. موضوع رفتن به یک مسافرت چند روزه
شورمست، نام روستا و دریاچه ای بکر و آرامش بخش در دل جنگلهای هیرکانی و دامنه سبز رشته کوه البرز در منطقه سوادکوه، شهرستان پل سفید استان مازندران است که تنها با حدود دویست کیلومتر رانندگی از تهران می توان به آن رسید و برای
سکانس اول اواخر خرداد 1401 ساعت 6بعداز ظهر، من و شیرین در آزادراه (کرج _قزوین) راهی سفر به روستای داماش در استان گیلان بودیم. شیرین یک دوست و همسفر پایه ،که چه عرض کنم درحد چهار پایه، همراه سفرهای من است .تنها یک مشکل دارد و
پس از دو ساعت و نیم که در اتوبان بودیم، سرانجام به جاده ای رسیدیم که سمت چپ آن کوه و سمت راستش دره بود. دره ای بزرگ که به مدد نور چراغ های خانه ها و خیابان هایش می درخشید.ساعت یازده و نیم شب
سفرنامه خودمو با این آهنگ شروع میکنم بیا با هم بریم سفر، دبی، دبی منو با خودت ببر دبی، دبی یکمی راجع به دبی دبی بزرگترین شهر کشور اماراته ،جمعیتش در سال 2019 در حدود سه میلیون و سیصد نفر بود، آب و هواش بیشتر گرم و مرطوبه و
اولین چیزی که زمان شنیدن کلمه سفرنامه به ذهن هر کسی میرسد شامل خاطرات بامزه و جالب و خوبیست از گذران زمان با نزدیکان در گشت و گذار در مناطق دارای هرگونه جاذبهی گردشگری... اما سفرنامه دامنهی گستردهای دارد و شامل داستان سفر با هر
درود به تمامی کاربران لست سکند من (سعید) و دوستم حسین تقریبا از 10 شهریور 1401 برنامه ریزی سفر خود به استانبول رو شروع کردیم. اولین کارم مراجعه به سایت لست سکند و استفاده کردن از تجربیات سفرهای بقیه دوستان بود که واقعا ازشون ممنونم. مقدمه
پلک هایم را به زحمت از روی چشمهایم کنار زدم ،سقف چوبی بالای سرم یادآور حضورم در راوی بود،کش و قوسی به بدن خشک و خواب رفته ام دادم و به آرامی پتوی سفید را کنار زدم، پاهایم خنکی دلچسبی از کاشی های فیروزه ای
شاید برای رسیدن به شهرهایی مثل: زنجان، ابهر، تبریز و... از کنار شهر قزوین گذر کرده باشید اما این فکر که خود این شهر یک مقصد گردشگری زیباست به ذهنتان خطور نکرده باشد. با ما همراه باشید تا در این سفرنامه گوشه ای هرچند کوچک
با گسترش شبکههای مجازی لوکیشنها و نقاط بسیار زیبایی از ایران، بیشتر از قبل معرفی شدند و با ورود بلاگرهای سفر و عکسهای زیبایی که در صفحات اجتماعی خود قرار میدادند اشتیاق مردم را برای سفر به این نقاط دوچندان کردند. من نیز از این
سفر کردن از بهترین لذتهای زندگی است، من و همسر جان از مدتها پیش اول با ایرانگردی شروع کردیم و بعد جهانگردی، البته جهانگرد، کسی است که دیگر به مکان اولیه برنمی گرده و بهتر است برای سفرهای ما، لفظ سفرهای توریستی رو بکار برد،
حدودا نیم ساعت روی آب بودیم و بعد...خدای من.... یک ساحل سفید پر از پرنده ...آب هایی که رنگ فیروزه در مقابل اون ها حرفی برای گفتن نداره....چشمام لحظه ای خیس شد و با خودم گفتم :" عجب خلقتی هستی انسان که وقتی گوشه ای
خلاصۀ سفر برای سفر کاری یک هفته در نوشهر بودیم؛ برای همین اغلب بعدازظهرها گردش میکردیم. با وجود این بهاندازۀ کافی از سفر لذت بردیم. در این مدت خیابانگردی کردیم و از ساحل سیترا و باغ گیاهشناسی بازدید کردیم. درختهای نخل ظاهر جذابی به خیابانهای نوشهر
سلام. سفرنامهای که میخونید در مورد سفر به شهر وان ترکیه از مرز زمینی هست. گرچه خیلی از اهالی سفر و گشت گذار این مسافرت رو با تور وان یا بدون تور تجربه کردن و خاطرات و یادگارهای خودشون رو از این سفر دارند، ولی
روزی روزگاری بانویی عشق سفر روی کاناپه خونش نشسته بود و داشت عکس های توی گوشی اش را نگاه میکرد که ناگهان به یک عکس نه چندان جالب برخورد و ایده یک اسم برای سفرنامه به ذهنش رسید. اردبیل 1401 چقدر جذاب مثل رحمان 1400.
من خوش شانس بودم که سال ها از سفرهای خانوادگی و سفرهای انفرادی زیادی لذت بردم. هیچ چیز اما قابل مقایسه با تجربه سفر من در هند نیست. هرگز به اندازه تجربه سفرم به هندوستان الهام نگرفته ام و در عین حال اینقدر ذوق زده
حرف دل : سفر یعنی تولد، یعنی زایش، درست مثل لحظه ای که نوزاد پا به جهان هستی میزاره و با تولدش،سفرش توی جاده های زندگی شروع میشه. راستشو بخواین سفر،برای من همیشه بمعنای همین تولد و زایش دوباره هس.وقتی پام رو تو جاده میزارم،انگار دارم
سلامی به زیبایی و گرمی جنوب کشورمون خیلی وقت بود که به اتفاق همسرم تصمیم سفر به جنوب رو داشتیم با کمرنگ شدن کرونا و واکسیناسیون تصمیم ما برای رفتن به جزیره زیبای قشم در بهمن ماه 1400 قطعی شد و شروع کردم به تحقیق و
سوارشدن بر ماشین ونی که احتمالا از جنگ جهانی دوم به جا مانده، شاید آن چیزی نبود که انتظار داشتیم به محض ورود به خاک کشور آذربایجان ببینیم. به ویژه وقتی مسیر گمرک تا مرز ایران را با یک ماشین روباز سفید و تمیز تنها با