سفرنامه استانبول (سفری زمینی به شهر مساجد و مناره ها)
حدودا چهار سال پیش بود که با سایت لست سکند آشنا شدم و وقتی بخش های مختلف سایت مثل دسته بندی تورها و معرفی هتل ها و خبرها را مشاهده می کردم،دیدم که بخش جذابی به اسم سفرنامه وجود دارد و برای من هم خواندن سفرنامه های کشورهای همسایه مثل ترکیه و ارمنستان و گرجستان خیلی جذاب بود و کمک زیادی کرد تا بتوانم اطلاعات زیادی از فرهنگ کشورهای همسایه و جاهای دیدنی این کشورها به دست بیاورم و از این اطلاعات در سفرم به ارمنستان و استانبول خیلی استفاده کردم.روزهای پایانی سال 98 که شیوع ویروس کرونا باعث کنسل شدن تمامی تورهای مسافرتی (از جمله تور استانبول 7 شب و 8 روز) شد و از طرفی باعث شد که من تقریبا کل تعطیلات نوروز را خانه باشم،تصمیم گرفتم که با مرور عکس و فیلم سفرهای قدیمی خودم را سرگرم کنم و داستان سفر زمینی ام به استانبول را هم بنویسم.
برای من که فارغ التحصیل معماری و علاقه مند به تاریخ هستم و از دوران کودکی که در کنار ترانه های فارسی ،ترانه ها ی ترکی هم گوش می کردم و تا حدودی هم به زبان ترکی آشنا بودم،سفر به استانبول خیلی جذاب بود.ولی از اونجا که می خواستم این سفر را زمینی برم، به دلیل نداشتن مرخصی یا اصرار دوستان مسیر نزدیکتر ارمنستان را برای سفر انتخاب می کردم.(امیدوارم بتوانم سفرنامه ارمنستان را هم بنویسم)
نوروز 98 به دلیل این که دقیقه نود تصمیم به سفر گرفتیم نتوانستیم به استانبول برویم و با اصرار دوستم به ارمنستان رفتیم ولی من از آغاز سال تصمیم گرفته بودم که تابستان حتما موقعیتی برای سفر به استانبول فراهم کنم که خوشبختانه این شرایط هم با تعطیلات تابستانی که شرکت در مرداد ماه به مدت ده روز اعلام کرد،فراهم شد.از زمانی که زمزمه های تعطیلات تابستانی شنیده می شد،من تحقیقاتم را در مورد شهر استانبول،مناطق تاریخی و جاهای دیدنی و انتخاب هتل شروع کردم و در نهایت تصمیم گرفتم که سفرم را بدون تور استانبول و با اتوبوس هایی که هر روز از ترمینال آزادی یا بیهقی به استانبول می روند،انجام بدهم.
یک هفته به آغاز تعطیلات باقی مانده بود که در کمال ناباوری دیدم ظرفیت تمام اتوبوس ها در تاریخی که تعطیلات من شروع می شود تکمیل است.تصمیم گرفتم حضوری به ترمینال بروم و تحقیق کنم که آیا میتونم یک بلیط برای استانبول پیدا کنم ،که حضورم در ترمینال هم بی فایده بود و همه آژانس ها اعلام کردند که ظرفیت تکمیل می باشد.دیگه نا امید شده بودم و تا پنج روز به آغاز سفر کارم شده بود جستجوی بلیط از سایت ها که خوشبختانه دیدم یکی از تاریخ ها که یک روز قبل از آغاز تعطیلات تابستانی من بود یکی از اتوبوس ها سه تا ظرفیت خالی داره، من هم با نهایت خوشحالی و بی درنگ یک بلیط به مبلغ 360000 تومان از آژانس رویال سفر ایرانیان گرفتم و بلافاصله بعد از نهایی کردن مسیر رفت با در نظر گرفتن دو روز مسیر رفت و چهار روز مفید اقامت ،بلیط برگشت را هم به مبلغ 700 هزار تومان رزرو کردم و بلیط رفت را از طریق تماس با آژانس هماهنگ کردم و درخواست کردم که کرج سوار بشوم که گفتند مشکلی نیست و از بلیط برگشت هم یک نسخه پرینت گرفتم و بیمه مسافرتی از بیمه پاسارگارد تا سقف 50000 یورو را به صورت اینترنتی تهیه کردم.
تصویرشماره 1- بیمه مسافرتی پاسارگاد و بلیط برگشت
چهار روز به آغاز سفر مانده بود و من بلیط رفت و برگشت و بیمه مسافرتی و یک روز هم مرخصی از محل کار گرفته بودم و از اونجا که می خواستم این سفر را تنها بروم و از طرفی آن قدر از اینکه بلیط رفت و برگشتم را طبق روزهایی که مرخصی داشتم هماهنگ کردم، خوشحال بودم که بی خیال رزرو محل اقامت شدم و تصمیم گرفتم که بعد از رسیدن به استانبول به هاستل یا یک هتل سه ستاره بروم. برای همین در مورد ایستگاهی که اتوبوس آنجا توقف می کند تحقیق کردم و متوجه شدم که توقف پایانی در منطقه آکسارای استانبول هست و از روی گوگل مپ از یک سری از هتل ها و هاستل ها که نزدیک منطقه آکسارای بودند اسکرین شات گرفتم تا بلافاصله بعد از رسیدن به آکسارای بتوانم به چندتا از این هتل ها سر بزنم و در نهایت با توجه به بودجه ای که در نظر گرفتم یکی از هتل ها یا هاستل ها را اتنخاب کنم.
هتل برای من در حد این که یک اتاق معمولی و تمیز با حمام و سرویس بهداشتی باشه کافی بود، چون می دونستم که تقریبا کل روز بیرونم و فقط برای استراحت به هتل بر می گردم. صبح زود روز چهارشنبه اواسط مرداد ماه 98 من با جمع کردن یک کوله و یک کیف که یک سری وسایل که در طول سفر به آنها احتیاج پیدا می کردم و یک کیف کمری برای قرار دادن مدارکی مثل پاسپورت و بلیط و...از ساعت 10 صبح خودم را به پلیس راه کرج رساندم و تلفنی با راننده هماهنگ کردم که من را هم کرج سوار کند.
تصویرشماره 2-انتظار در پلیس راه کرج برای رسیدن اتوبوس
روز اول
از زمانی که به پلیس راه کرج رسیدم هیجان و استرس من به بالاترین حد ممکن رسید به طوری که هر بیست دقیقه با راننده تماس می گرفتم و آن بنده خدا هم یادآوری می کرد که حواسش هست و پلیس راه زنگ می زند که من سوار بشوم. ولی از آنجا که من استرس داشتم تقریبا از همه اتوبوس ها مسیرشان را می پرسیدم. در نهایت اتوبوس من 12 رسید و با تحویل کوله به بار اتوبوس و سوار شدنم سفر من به استانبول زیبا شروع شد.اتوبوس ما از نوع 25 نفره vip بود و خوشبختانه هر صندلی سیستم صوتی و تصویری برای تماشای فیلم و بازی داشت که تا حدودی در طول مسیر می شد با آنها سرگرم شد. صندلی من یک صندلی تک نفره وسط های اتوبوس بود و همسفرهای من اکثرا افرادی بودند که مثل من تصمیم داشتند خودشان بدون تور به این سفر بروند و البته دو تا از مسافرها هم در شهر آماسیا پیاده شدند تا به آنکارا بروند که فکر می کنم موفق نشده بودند بلیط مستقیم به آنکارا پیدا کنند و یکی از مسافرها هم فرودگاه استانبول پیاده شد تا به آنتالیا برود.
من بلافاصله بعد سوار شدن با فیلم دیدن و آهنگ گوش کردن سرگرم بودم تا اینکه اتوبوس جایی بین قزوین و زنجان برای نهار نگه داشت.تا رسیدن به مرز و در طول مسیر که شهرهای میانه و تبریز و مرند و خوی پیش روی من بود گاهی با هم صحبت شدن با همسفرها و گاهی خواب و گاهی دیدن فیلم و موزیک سرگرم می شدم تا این که اتوبوس تقریبا ساعت 8 عصر بود که نزدیکی های خوی جایی که مشخص بود نمی تواند غدای با کیفیتی داشته باشد برای شام نگه داشت، چون بعد از آن مرز بازرگان و کارهای خروج از کشور را داشتیم و دیگه برای صرف شام وقت نمی شد. البته من آنجا چیزی نخورم و ساندویچ و میوه ای که همراهم بود را به غذای آنجا ترجیح دادم.
تصویرشماره 3-بازی کودک اهل خوی در محوطه رستوران
با حرکت اتوبوس و بعد از عبور از پاسگاه مرزی خوی فقط یک ساعت تا مرز بازرگان فاصله داشتیم. راننده اتوبوس هم تقریبا تمام مسیر را با سرعت می رفت، که هر چند این کارش مخصوصا بعد از مرند که جاده فقط یک مسیر رفت و برگشت داشت و بعضی از سبقت هایی که می گرفت استرس زا بود ولی باعث شد که ما دو سه ساعت زودتر از حالتهای معمول به استانبول برسیم. مسافرینی که قبلا زمینی رفته بودند می گفتند که اتوبوسها معمولا ساعت یک بامداد به استانبول می رسند و این در حالی بود که ما ساعت 10 شب به استانبول رسیدیم.
تصویرشماره 4-غروب آفتاب از اتوبوس در جاده به سمت مرز بازرگان
در نهایت نزدیک های ساعت 10 شب بود که به مرز بازرگان رسیدیم و مسافرین تمام وسایل های خود را برداشتند و به سمت سالن رفتند تا کارهای مربوط به خروج از کشور انجام بشود.ابتدا سراغ پرداخت عوارض خروج از کشور که به مبلغ 330 هزار تومان بابت سفر دوم بود رفتم و این مبلغ را توسط دستگاه های خودپرداز غیر نقدی که مخصوص پرداخت عوارض خروج هست انجام دادم و از آنجایی که دلار همراه داشتم حدود صد لیر هم برای خرج های احتمالی در خاک ترکیه تبدیل کردم و در صف مهر خروج از ایران و بعد هم صف ورود به خاک ترکیه قرار گرفتم با مهر خوردن پاسپورت به همراه باقی مسافران منتظر آمدن اتوبوس شدیم که همیشه این قسمت یکی از خسته کننده ترین قسمت های مربوط به سفر زمینی هست، چون زمانی در حدود چهار الی پنج ساعت و گاهی که تعداد مسافر زیاد هست این زمان بیشتر می شود. اتوبوس ما بعد از حدود چهار ساعت از بازرسی عبور کرد و حدود ساعت سه بامداد ما مجددا سوار اتوبوس شدیم تا به مسریمان در خاک ترکیه ادامه بدهیم.
تصویرشماره 5-مرز بازرگان (تصویر از اینترنت)
روز دوم
باقی مسیر را از شدت خستگی خوابیدم تا جایی که راننده یک رستوران خوب برای صبحانه نگه داشت.آنجا صبحانه و چای صرف کردیم و از اینجا به بعد در جاهایی که توقف داشتیم و جلوتر در شهر استانبول افرادی بودند که با سینی چای بین جمعیت می رفتند و با گفتن جمله (چای ایستین وارمی) به کسانی که چای می خواستند چای به مبلغ دو لیر می فروختند. دیگه سر حال شده بودیم و سرسبزی مسیر باعث می شد که خواب را فراموش کنم و از آنجایی که تقریبا شش ساعت از بعد مرز را خواب بودم و همچنین تاریکی هوا، کیفیت جاده ها را ندیدم ولی مسیری که بعد از بیدار شدن دیدم مسیر خوبی بود و کل مسیر با کوههای سرسبز یادآور جاده رودبار به رشت بود.
راننده تقریبا هر سه، چهار ساعت یک توقف کوتاه برای استراحت و سرویس بهداشتی داشت و دو تا از مسافرها در شهر آماسیا خداحافظی کردند تا به آنکارا بروند. موضوعی که درطول مسیر برای من جالب بود این بود که در کشور ترکیه هم مانند ایران مسجد به عنوان بنای شاخص، معرف هویت و مذهب غالب مردم آن کشور شناخته می شد و به جرات می توانم بگویم که تقریبا هر یک کیلومتر و در همه شهرهای بین راه یک مسجد به سبک عثمانی و یک مناره به سبک مناره مسجد ایاصوفیه مشاهده می شد.
تصویرشماره 6-جاده به سمت استانبول
تصویرشماره 7- فروشنده های بین راهی
تصویرشماره 8- تکرار بناهایی به سبک معماری عثمانی
تصویرشماره 9-ترمینال مسافربری شهر آماسیا
تصویرشماره 10-جاده و مسیر کوهستانی وسرسبز به سمت استانبول(ثبت تصاویر از اتوبوس)
بعد ازصبحانه اتوبوس ما یک توقف برای نهار و دو بار هم برای استراحت مسافران داشت و وقتی از راننده می پرسیدیم که ساعت چند به استانبول می رسیم جواب می داد که ان شاالله ساعت 9 شب به استانبول می رسیم.مسیر کوهستانی و سرسبز ادامه داشت تا این که تابلوهای کنار جاده فاصله 200 کیلومتری ما تا استانبول را نشان می دادند. کم کم مه کوه و جاده را گرفته بود و باران هم نم نم شروع به باریدن کرده بود که راننده برای آخرین بار اتوبوس را در یک مجتمع اقامتی گردشگری متوقف کرد تا مسافران استراحتی بکنند و اگر وسیله ای نیاز دارند خرید کنند،بعد از نیم ساعت اتوبوس بدون توقف به سمت استانبول حرکت کرد.دیگه آفتاب غروب کرده بود و طبیعت اطرف جاده مشخص نبود ولی روشنایی دو پل بزرگ بغاز و پل سلطان محمد فاتح و همچنین حرکت کشتی ها می گفت که به استانبول نزدیک می شویم. یکی از مسافران نزدیک فرودگاه استانبول پیاده شد تا به صورت هوایی به آنتالیا برود.دیدن روشنایی شهر خستگی این سفر 32 ساعته را از بین می برد و در نهایت با عبور از روی پل سلطان محمد فاتح و رفتن به منطقه فاتح استانبول ،همه مسافران در منطقه آکسارای پیاده شدند و من به این فکر می کردم که بعد از پیاده شدن باید دنبال هتل بگردم.
تصویرشماره 11-تصویر پل سلطان محمد فاتح (تصویر از اینترنت)
همه مسافران وسایلشان را جمع کردند و من هم کیفم را برداشتم و کیف کمری را به کمر بستم و کوله ام را از بار اتوبوس تحویل گرفتم و با همسفرها خداحافظی کردم و بلافاصله بعد از پیاده شدن دو سه نفر به سمتم آمدند و در مورد اقامت در سویت یا هتل و هاستل و قیمت ها صحبت کردند، ولی از آنجایی که هنوز زیاد دیروقت نبود و من هم وسایلم آنقدر سنگین نبود،تصمیم گرفتم کمی در خیابان های منطقه آکسارای بگردم و به سه چهار تا هتل سر بزنم تا یک جای مناسب و تمیز و مطمئن برای اقامت یک نفر پیدا کنم.
خیابانی که اتوبوس های تهران-استانبول و همچنین برعکس از استانبول به سمت تهران مسافران را جابجا می کنند، خیابان آتاتورک در منطقه آکسارای هست.قبلا در مورد منطقه آکسارای (به معنای کاخ سفید) مطالعه کرده بودم و میدونستم که بیشتر آژانس های مسافرتی ایران و فروش تور و...اینجا فعال هستند، طوری که آکسارای را معروف به پاتوق ایرانیان کرده است. اما آکسارای فقط پاتوق ایرانیان نبود و من که ساعت 10 شب در آن منطقه دنبال هتل بودم از دیدن جمع کثیری از مردم که همگی به زبان عربی صحبت می کردند و احتمالا اکثرا از مهاجرین سوریه و لبنان بودند و شاید هم گروهی از توریست های عرب زبان بودند و همچنین دیدن تراکت ها و مغازه هایی که همه توضیحاتی به زبان عربی داشتند ،یک لحظه فکر کردم در یک کشور عربی هستم.
من بدون در نظر گرفتن خستگی راه و نزدیک شدن به نیمه شب در خیابان قدم میزدم و در مسیرم به سه هتل سر زدم که یا قیمت بالایی داشتند یا کیفیت خیلی پایینی داشتند. در نهایت یک اتاق دو تخته معمولی با حمام و دستشویی در هتلی به نام yavuz hotel در خیابان آتاترک به مدت پنج شب گرفتم و از پنجره اتاق نگاهی به مسجد والده سلطان انداختم، مسجدی که نمادی از تلاشهای سیاسی زنان درباری در جهت دهی به جریانات سیاسی در دولت عثمانی است و اینک پس از ۴۵۰ سال پس از ساخت مسجد والده سلطان استانبول به آن مسجد جدید نیز میگویند. بعد نفسی به راحتی کشیدم و کم کم آماده استراحت شدم تا فردا صبح زود گشت و گذارم در شهر را شروع کنم.
تصویرشماره 12- yavuz hotel در خیابان آتاترک(تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 13- اتاق دو تخته در yavuz hotel
تصویرشماره 14-نمای مسجد والده سلطان از اتاق هتل
تصویرشماره 15-نمایی دیگر از مسجد والده سلطان (تصویر از اینترنت)
روز سوم :گردش در منطقه فاتیح و اسکله امینونو
شخصی که در پذیرش هتل بود آقایی به نام اسماعیل بود و زبان فارسی را به خوبی حرف می زد و به من گفت که تقریبا اکثر مناطق شمال ایران را دیده است. اتاقی که من گرفتم یک اتاق معمولی بود و بدون صبحانه بود ولی آنچه که برای من اهمیت داشت فقط یک اتاق تمیز با سرویس بهداشتی و حمام و تهویه بود که این اتاق همه این ویژگی ها را داشت. صبح روز اول ساعت هشت صبح از خواب بیدار شدم و آماده شدم تا اولین روز به دیدن مساجد ایاصوفیه و سلطان احمد که بی صبرانه منتظر دیدنشان بودم بروم.از آقا اسماعیل آدرس مساجد را پرسیدم که به من گفت بیشتر آثار تاریخی در فاصله آکسارای تا مسجد ایاصوفیه قرار دارند و با پیاده روی 30 دقیقه ای می توان به مسجد سلطان احمد رسید. پیاده روی من در یک روز ابری از منطقه آکسارای و کنار مسجد والده سلطان به سمت ایاصوفیه شروع شد.
تراموای خط T1 که از ایستگاه باغچه لار تا کاباتش ادامه داره در منطقه آکسارای ایستگاه دارد و در همه ایستگاه های مهم شامل محله لاله لی، دانشگاه استانبول، بازار، سلطان احمد دارای ایستگاه می باشد که به راحتی و با استانبول کارت می توان به همه این مناطق دیدنی رفت. منطقه آکسارای پر از صرافی هایی (صرافی های با تابلو DOVIZ) هست که با قیمت مناسب می توانید ارز مورد نیاز خود را تهیه کنید .من از یکی از صرافی های نزدیک چهارراه آکسارای صد دلار را تبدیل کردم که تقریبا 650 لیر شد. در آن موقع از سال شهر پر از توریست هایی بود که در حال رفتن به سمت بازار یا منطقه سلطان احمد بودند.تا رسیدن به منطقه سلطان احمد بناهای مهمی مثل: مسجد لاله لی، دانشگاه استانبول، حمام بایزید(موزه بایزید)، میدان بایزید، دانشگاه پزشکی استانبول، فوروم تیودوزیوس، مسجدجامع بایزید، گرند بازار(KAPALA CARSI) موزه یحی کمال، مدرسه سینان پاشا، ستون کنستانتین، مسجد جامع آتیک علی پاشا، مسجد جامع نور عثمانیه، مسجد فیروز آقا و بناهای دیگری قرار داشتند که فکر می کنم برای دیدن کامل همه آنها به دو سه روز زمان نیاز بود و من دقایقی به دیدن نمای این بناها می نشستم و بعد به راهم ادامه می دادم تا به منطقه سلطان احمد برسم.
تصویرشماره 16-مسجد لاله لی (تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 17- خیابان دیوان و حمام بایزید و فوروم تیودوزیوس
ت
تصویرشماره 18- میدان بایزید
تصویرشماره 19- مسجد نور عثمانیه
تصویرشماره 20- مسجد آتیک علی پاشا (تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 21- مدرسه سینان پاشا (تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 22- ستون کنستانتیپل (تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 23- مسجد فیروز آقا
بعد ازخرید لیر اولین کاری که کردم این بود که یک استانبول کارت به مبلغ شش لیر گرفتم و پنجاه لیر هم شارژ کردم که در طول سفرم از این کارت برای رفت و آمد استفاده کنم. تراموا در خیابان دیوان تا مسجد ایاصوفیه ایستگاههای زیادی داشت و تقریبا تمام نقاط مهم توقف داشت. جمعیتی که در شهر بود و همچنین گروه گروه توریست هایی که توسط لیدرشان و با پرچم کوچکی از کشورشان هدایت می شدند و به زبان های مختلف صحبت می کردند یا گوشه ای جمع شده بودند و به توضیحات لیدرشان در مورد بناهای تاریخی گوش می دادند و فروشندگان پوشاکی که اجناس آن ها نسبت به پوشاک برند قیمت پایین تری داشتند، لباس ها را جلو مغازه قرار می دادند و رستوران های کوچک و بزرگی که توریست های خسته را به خوردن غذاهای ترکی دعوت می کردند و صدای زنگ تراموا که هر چند دقیقه به افراد هشدار می داد که سر راه نباشند و همچنین از راه رسیدن تعداد زیادی مرغ دریایی بر فراز میدان بایزید که به سمت ساحل می رفتند، فضایی را به وجود آورده بود که به معنای واقعی کلمه نشان از سرزنده و شاداب بودن این شهر می داد.
بعد از دو ساعت پیاده روی کند و دیدن گذری از بناهای معروفی که در مسیر بودند، کم کم گنبدهای مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه پیدا شدند. بعد از گذر از مسجد فیروز آقا وارد میدان سلطان احمد و محوطه هیپودروم شدم که سه ستون، آبلیسک تئودوزیوس (Obelisk of Theodosius) و ستون مار(Serpent Column) و آبلیسک والد (Walled Obelisk) را میانه میدان و در یک راستا در خود جای داده بود و توریست های زیادی مشغول عکاسی کنار این ستون های قدیمی بودند. در زبان یونانی آبلیسک به معنای یک ستون به شکل هرم است که از جنس سنگ ساخته میشود.معروفترین نماد میدان هیپودروم ستونی هرمی با ارتفاع 20 متر است که در مصر ساخته شده است. این ستون در سال 1500 پیش از میلاد برای کشورگشایی تتموس سوم ساختهاند که با نقشنگارهایی موسوم به هیروگلیف مزین شده است و از مصر به قسطنطنیه آورده شده ودر سال 390 میلادی در این مکان نصب گردیده است.
تصویرشماره 25- میدان هیپودروم و آبلیسک ها
تصویرشماره 26- آبلیسک تئودوزیوس
بعد از دیدن آبلیسکها به سمت مسجد سلطان احمد رفتم و متوجه شدم که اجازه ورود گردشگران به داخل مسجد (احتمالا به دلیل اقامه نماز) داده نمی شود. روی نیمکت های مقابل مسجد سلطان احمد نشستم و با گرفتن یک کیک و یک چایی از فردی که با سینی چای در محوطه میدون می چرخید و با گفتن جمله (چای ایستین وارمی) به افرادی که در حال استراحت بودند چای می فروخت کمی استراحت کردم و به توریست هایی که به توضیحات لیدرشون گوش می دادند نگاه می کرم و افسوس می خوردم که ای کاش کشور ما هم می توانست با این همه جاذبه تاریخی و طبیعی که دارد، قوانینی داشته باشه که توریست های بیشتری جذب کند تا علاوه بر رونق اقتصادی، مناطق دیدنی ایران و تاریخ آن بیش از بیش در دنیا شناخته شود.
بعد از آن به سمت مسجد ایاصوفیه که در فاصله کمی از مسجد سلطان احمد قرار داشت رفتم. بنایی که ابتدا کلیسا بود و بعد از فتح قسطنطنیه به دست عثمانی ها به مسجد و در زمان آتاترک به موزه تغییر کاربری داده بود.از زمانی که در دانشگاه و در درس آشنایی با بناهای تاریخی در مورد این بنا مطلبی می آمد و به عظمت این بنا و گنبد رفیع و نیم گنبدهایش که به اصلاح طاسچه می گفتند و مناره های الحاقی و دیوارهای پشتبند آن اشاره می شد، دوست داشتم این بنا را ببینم. بنایی که با موزاییک کاری های زیبا،یادآور شکوه معماری بیزانس بود و به دلیل تغییراتی که در طول تاریخ به خود دیده بود نمادی از معماری شرق و غرب و بنایی متعلق به گذشته و آینده شناخته می شد.
تصویرشماره 27-مسجد سلطان احمد
تصویرشماره 28-مسجد سلطان احمد
تصویرشماره 29-نمایی از مسجد ایاصوفیه
تصویرشماره 30- از مسجد ایاصوفیه
تصویرشماره 31- مسجد ایاصوفیه
تصویرشماره 32-مسجد ایاصوفیه
در حال تماشای مسجد ایاصوفیه بودم که سمت شرقی مسجد راهی سرپایینی دیدم که تنگه بسفر و حرکت کشتی ها ازآنجا قابل مشاهده بود و با دیدن تابلوی(sahil yolu) به معنای راه ساحل، مسیرم را به سمت ساحل ادامه دادم. مسیر سمت ساحل سنگفرش و در طول مسیر کافه های و رستوران های زیادی بودند و انتهای مسیر به خیابانی منتهی می شد که کنار آن یک بلوار ساحلی و نیمکت هایی برای نشستن بود.در امتداد ساحل برج فانوس دریایی هم بود که چشم انداز زیبایی در کنار جاده و ساحل به وجود آورده بود. بعد از کمی نشستن و تماشای رفت و آمد کشتی ها و فانوس دریایی، مسیر میدان سلطان احمد پیش گرفتم تا بعد از خوردن نهار برای کمی استراحت به هتل برگردم. نهار را به رستوران سلطان احمد کوفته چی رفتم و از تصاویر غذاهایی که در پیشخوان نصب کرده بود، سفارش ساندوچ کوفته کباب دادم و بعد از آن از ایستگاه تراموای سلطان احمد به سمت آکسارای برگشتم.ساعت 15:00 به هتل رسیدم تا دو ساعتی را استراحت کنم.
تصویرشماره 33-مسیر به سمت ساحل از شرق مسجد ایاصوفیه
تصویرشماره 34-جاده ساحل نزدیک مسجد ایاصوفیه و دریای مرمره
تصویرشماره 35-جاده ساحل نزدیک مسجد ایاصوفیه و فانوس دریایی آهیرکاپی
تصویرشماره 36 -فانوس دریایی آهیرکاپی
بعد از یک خواب کوتاه آماده شدم تا به سمت پارک گلخانه و اسکله بروم. ساعت پنج بود که از ایستگاه آکسارای سوار تراموا شدم و در ایستگاه سلطان احمد پیاده شدم و از دروازه کوچکی که سمت غرب مسجد ایاصوفیه بود وارد پارک گلخانه شدم و بلافاصله بعد از ورود از مسیر شمال شرقی پارک و از روی تابلویی که مسیر کاخ توپکاپی را نشان می داد به سمت کاخ حرکت کردم. پارک گلخانه در واقع بخش بیرونی و فضای سبز قصر توپکاپی بوده است و در گذشته فقط در دسترس درباریان بوده است واز سال 1912 استفاده از آن برای عموم مردم آزاد می شود.پارک مسیر پیاده روی طولانی به همراه شیب کندی دارد و درختان قدیمی و بلندی دارد که باعث ایجاد سایه و هوای مطبوع شده است.می توان گفت قصر تقریبا روی تپه ای مشرف به تنگه بسفر و دریای مرمره قرار دارد. من قصد دیدن فضای داخلی قصر را نداشتم و بعد از عکاسی از محوطه اطراف کاخ و دروازه کاخ توپکاپی یکی از مسیرهای شمالی را که به ساحل منتهی می شد در پیش گرفتم و در جایی که مجسمه آتاترک قرار داشت و ماهی گیران مشغول ماهی گیری بودند،ساعتی را در یکی از کافه های کنارساحل به دیدن دریای مرمره و ماهی گیران و صدای امواجی که به تخته های سنگی بزرگ ساحل برخورد می کردند،سپری کردم.
تصویرشماره 37 -پارک گلخانه (تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 38 -کاخ توپکاپی
تصویرشماره 39 -شهر و تنگه بسفر از پارک گلخانه
تصویرشماره 40 - ماهیگیران کنار ساحل پارگ گلخانه
تصویرشماره 41 - تنگه بسفر و برج مخابراتی استانبول
جایی که بودم کشتی های زیادی در حال رفت و برگشت بودند ولی مشخص بود که تا اسکله فاصله دارم. با دیدن تابلو اسکله امینونو پیاده مسیرم را به سمت اسکله شروع کردم.بعد از نیم ساعت به اسکله امینونو رسیدم. قبل از سفر خوانده بودم که سفر به جزایر پرنس از اسکله های امینونو و کاباتاش انجام می شود و بعد از مدتی تماشای رفت و آمد کشتی ها و منظره ای از برج گالاتا، متوجه شدم که مردمی که از استانبول کارت استفاده می کنند و سوار کشتی های بزرگ مسافربری می شوند به جزایر پرنس و بیوک آدا می روند و کشتی های کوچکتر هم تور تنگه بسفر را اجرا می کنند.
از آنجا که دیدن از جزیره بیوک آدا به یک روز زمان نیازداشت، من دیدار از جزیره را به روز سوم سفر موکول کردم و با شنیدن صدای شخصی که مدام از کلمه بسفرس تور استفاده می کرد و با پرداخت 25 لیر سوار کشتی شدم تا گردشی در تنگه بسفر داشته باشم. بعد از یک ساعت گردش کشتی در تنگه بسفر و گذر از پل بغاز و کاخ دلمه باغچه و مسجد اورتاکوی و قلعه دختر به اسکله برگشتیم.گردش روز اول با خوردن ماهی کبابی در اسکله امینونو و برگشت به منطقه سلطان احمد به پایان رسید.
تصویرشماره 42 - برج گالاتا از اسکله امینونو
تصویرشماره 43 -حرکت کشتی ها در اسکله امینونو
تصویرشماره 44 -ایستگاه تراموای اسکله امینونو و مسجد جدید
تصویرشماره 45 -کشتی تور تنگه بسفر و مسجد جدید استانبول
تصویرشماره 46 -پل بغاز
روز چهارم : میدان تکسیم و سیل در استانبول
صبح روز چهارم از طریق ون هایی که در خیابان آتاترک بود به میدان تکسیم رفتم. ابتدای میدان بنای یادبود جمهوری، اثر مجسمه ساز معروف ایتالیایی، پیترو کانونیکا قرار دارد. یادبود جمهوریت، ادای احترامی است به تشکیل جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲۳ میلادی که در نتیجهٔ جنگ استقلال به دست آمد این بنا از آن زمان به بعد محلی برای اجتماعات مردمی در استانبول بهشمار میآید. من ابتدا به سمت شمال میدان تکسیم و خیابان موهتاربی رفتم و در یکی از رستوران ها صبحانه را که چیزی شبیه به تکه های کوچک باقلوا که با گوشت پرشده بود خوردم که به نظرم اصلا طعم خوبی نداشت و بعد به سمت خیابان استقلال رفتم.
در این خیابان تراموایی است که از قدیم در این خیابان مسافران را جابهجا میکرده است و اکنون تبدیل به تنها وسیله حمل و نقل در طول خیابان استقلال شدهاست که عمدتا توسط توریستها و گردشگران مورد استفاده قرار میگیرد. این تراموا یکی از قدیمیترین ترامواهای دنیا حساب میشود. میدان تکسیم و خیابان استقلال پر بود از توریست ها و هموطنانی که برای خرید و گشت به اینجا آمده بودند، به گونه ای که شما اصلا احساس نمیکردید که در کشور بیگانه هستید و گویی در یکی از خیابان های تهران هستید. درطول خیابان استقلال تعدادی از هموطنان بودند که در گوشه ای از خیابان مشغول اجرای موسیقی بودند و گروهی از مردم اطراف آنها جمع شده بودند و کار آنها را تماشا می کردند و بعضی اوقات با آنها در خواندن همراهی هم می کردند.
برندهای معروف کوتون(KOTON) و زارا(ZARA) و ال سی وایکیکی(LC) و H & M در این خیابان شعبه دارند. من تصمیم داشتم که خریدهایم را روز آخر انجام بدم ولی برای دیدن پوشاک وارد یکی از فروشگاههای ال سی وایکیکی شدم و باران شدیدی هم شروع به گرفتن کرد. با خودم گفتم این باران به زودی قطع می شود و من تا آن موقع چرخی اینجا خواهم زد ولی عجیب بود که بعد از نزدیک یک ساعت باران قطع نشد و به قدری شدت داشت که کافی بود سه قدم بیرون راه بروید تا کاملا خیس بشوید. همه مردمی که در خیابان بودند به سرعت به سمت وسایل نقلیه می رفتند یا در فروشگاهها منتظر قطع باران بودند. من که اوضاع را این طور دیدم تصمیم گرفتم که خرید هایم را انجام بدهم. بعد از نزدیک به دو ساعت که باران به صورت مداوم می بارید، من خریدهایم را انجام دادم و اوضاع هوا طوری بود که تصمیم گرفتم نهار را در یکی از رستورانهای تکسیم بخورم و به هتل برگردم.
تصویرشماره 47 -بنای یادبود میدان تکسیم
تصویرشماره 48 -تصویر مسجد میدان تکسیم
تصویرشماره 49 - مسجد میدان تکسیم
تصویرشماره 50 -کباب ترکی خیابان استقلال
بعد از رسیدن به هتل تماسی با خانواده داشتم که شنیدن خبرهایی از وقوع سیل در استانبول آنها را نگران کرده بود و من به آنها اطمینان دادم که یک باران شدید بوده است و مشکلی پیش نیامده است. این را هم بگویم که من بعد از مرز سیم کارت ترکیه را تهیه نکردم و در مسیر از وای فای اتوبوس و در هتل از وای فای هتل و در شهر از از وای فای شهری استانبول که رایگان بود و با وارد کردن شماره تلفن و کد کشور فعال می شد، استفاده کردم. آن روز هوا بارانی بود و من تصمیم گرفتم جایی نروم. حدود ساعت هشت شب بود که کاهش شدت باران من را وسوسه کرد که برای شام و استفاده از هوای عالی به گشت در خیابان های اطراف هتل و منطقه سلطان احمد بپردازم.
این بار مسیرم را در خیابان آتاترک ادامه دادم و به آبراه باستانی والنس رسیدم که یک مسیر آبی مربوط به دوران رومیان بوده که برای تامین آب مورد استفاده قرار می گرفته است. این کانال ابتدا توسط بیزانس ها در قرن 4 میلادی ساخته شد و بعدها عثمانیان آن را مورد بازسازی قرار دادند و اکنون یکی از مهمترین جاذبه های شهر محسوب می شود. تعداد مساجد در استانبول خیلی زیاد است و وقتی که از خیابان شهدای 15 تموز به سمت منطقه لاله لی برمی گشتم یکی دیگه از این مساجد به نام مسجد شاهزاده را دیدم. این مسجد در زمان سلطان سلیمان اول در سال 1548 به یاد شاهزاده محمد فرزند مفقود سلطان سلیمان ساخته می شود و اولین اثر مشهور معمار سینان است. تراموای استانبول تا ساعت 12 شب فعال بود و من بعد از خوردن شام و گردش دوباره در میدان سلطان احمد که بارش باران باعث خلوتی آنجا شده بود با تراموا به هتل برگشتم.
تصویرشماره 51 - آب راهه والنس در شب بارانی
تصویرشماره 52 - نورپردازی مسجد شاهزاده در شب
روز پنجم : جزیره بیوک آدا
صبح روز پنجم وسایلم را جمع کردم تا به اسکله امینونو و از آنجا به جزیره بیو آدا بروم. حدود ساعت 9 صبح بود که از طریق تراموا به اسکله رسیدم و حرکت کشتی ساعت 10 بود. هزینه کشتی را از طریق استانبول کارت پرداخت کردم و وارد سالن انتظار شدم تا کشتی بیاد. نزدیک ساعت 10 بود که یک کشتی 3 طبقه که طبقه آخر آن روباز بود آمد و مسافران سوار شدند و من هم با توجه به آفتابی بودن هوا به طبقه آخر رفتم تا در طول مسیری که نزدیک دو ساعت طول کشید از مناظر دیدنی دریای مرمره و جزایری دیگری که در مسیر بودند، عکاسی کنم. یکی از ویژگی های جالب این سفر همراهی مرغان دریایی در طول سفر بود و مسافران تکه های شیرینی سیمیت (یک نوعی شیرینی معروف در استانبول) را برای تغذیه به سمت آنها پرتاب می کردند.
خوشبختانه هوای آفتابی آن روز و دیدن جزایر کوچک و دور نمای بخش آسیایی و اروپایی استانبول و حرکت کشتی و قایق های شخصی و زیبایی دریای مرمره این بخش از سفر من را تبدیل به جذاب ترین و خاطره انگیزترین بخش سفر کرد.کشتی یک توقف در کادیکوی داشت و در دو جزیره دیگر به نام های کینالی آدا و بورگاز آدا توقف کرد. من مدتی که کشتی مسافران را در جزایر کینالی و بورگاز پیاده و سوار می کرد، از قسمت انتهایی کشتی از مناظر جزیره عکس می گرفتم و به قدری جزیره کینالی آدا زیبا به نظر می رسید که دوست داشتم پیاده شوم و به این جزیره برم و اگه فقط یک روز اضافه برای سفر داشتم قطعا به دیدن این جزیره می رفتم ولی برنامه ام را در آن روز تغییر ندادم و نزدیک ساعت 12 به بیوک آدا رسیدیم.
تصویرشماره 53 - ساحل کینالی
تصویرشماره 54 - ساحل کینالی
تصویرشماره 55 -ساحل کینالی
تصویرشماره 56 -ساحل جزیره بورگاز
تصویرشماره 57 -جزیره بورگاز
تصویرشماره 58 -جزیره ای کوچک و دریای مرمره
یکی از جاذبههای خاص جزیره بیوک آدا بدون خودرو بودن آن است. وقتی به بیوک آدا میرسید درشکههای رنگارنگ و اسبهای زیبا توجه شما را جلب خواهند کرد.نام گذاری این جزایر به پرنس به این دلیل بوده است که درطول تاریخ شاهزادگانی که به هر دلیلی مورد غضب پادشاه قرار می گرفتند یا به این جزایر تبعید می شدند یا خود شاهزاده ها هر وقت احساس می کردند که پادشاه به آنها بدگمان شده است به صورت خودجوش به این جزایر می آمدند.بیوک هم که به زبان ترکی به معنای بزرگ می باشد، معرف بزرگترین جزیره از این جزایر می باشد. ابتدای مسیر پر بود از کافه و رستوران ها و بستنی فروش ها و پیاده روی من از کنار ایستگاه کرایه کالسکه شروع شد.
خانه های ویلایی زیبا و گلهای رنگارنگی که ازروی دیوار بیرون آمده بودند و صدای حرکت کالسکه ها که مدام مسافران را به پیاده رو هدایت می کردند و پوشش جنگلی جزیره و مناظر دریای مرمره که از لابه لای کوچه ها و حیاط ویلاها مشاهده می شد، مناظر واقعا دل انگیزی بوجود آورده بود.نهار را در یکی از رستوران های جزیره خوردم و نزدیکای ساعت چهار به اسکله برگشتم و کشتی ساعت پنج به سمت اسکله امینونو حرکت کرد. ساعت هفت به اسکله رسیدم و برای شام ابتدا به منطقه سلطان احمد و بعد به آکسارای رفتم.
تصویرشماره 59 -اسکله بویوک آدا
تصویرشماره 60 - جزیره بویوک آدا
تصویرشماره 61 -کالسکه های جزیره بویوک آدا
تصویرشماره 62 -ویلایی زیبا در جزیره بیوک آدا
روز ششم : کاخ دلمه باغچه و برج گالاتا و تور تنگه بسفر
برنامه من برای آخرین روز سفر رفتن به برج گالاتا و کاخ دلمه باغچه بود.این بار هم سوار ون هایی که از خیابان آتاترک به تکسیم می رفتند شدم و نزدیک کوچه ای سنگ فرش که به برج گالاتا منتهی می شد، پیاده شدم. برج گالاتا به عنوان یکی از سمبل های شهر استانبول به حساب می آید و از بسیاری از نقاط شهر پیداست. تاریخ ساخت برج گالاتا به سال 1384 میلادی برمی گردد و تا سال ۱۷۴۹ به عنوان بلندترین ساختمان استانبول مشهور بوده است و نام برج هم تداعی کننده نام تیم معروف گالاتاسرای ترکیه می باشد. ارتفاع برج و چشم اندازی زیبایی که می توان از بالای برج به شهر استانبول داشت هر کسی را وسوسه می کند که حتما سری به بالای برج بزند ولی صف طولانی ورودی برج من را از بالای برج رفتن پشیمان کرد و از کوچه پس کوچه های اطراف برج به خیابان اصلی رفتم و از ایستگاه تراموای توپخانه به سمت کاباتاش که کاخ دلمه باغچه نزدیک آنجا بود رفتم.
تصویرشماره 63 -خیابان منتهی به برج گالاتا
تصویرشماره 64 - برج گالاتا
از ایستگاه کاباتاش تا کاخ دلمه باغچه تقریبا ده دقیقه پیاده روی هست و ورزشگاه تازه تاسیس تیم بشکیتاش ترکیه به نام ودافون آرنا یا ودافون پارک هم در این منطقه می باشد. دلمه باغچه بزرگترین کاخ کشور ترکیه است و 45 هزار مترمربع وسعت دارد. در تزیین این کاخ لوکس بیشتر از طلا و کریستال استفاده کرده و سبک معماری آن روکوکو، باروک و نئوکلاسیک است.مصطفی کمال آتاتورک Mustafa Kemal Atatürk که یکی از رهبران مهم ترکیه بود، روزهای پایانی زندگی خود را در قصر دلمه باغچه سپری کرد. او در روز دهم نوامبر سال 1938 میلادی در ساعت 9:05 در یکی از اتاق خوابهای کاخ دلمه باغچه چشم از جهان فرو بست. ساعتی که در این اتاق قرار دارد را در همان زمان نگه داشتند تا بازدیدکنندگان همواره این واقعهی مهم را به یاد داشته باشند. دوشنبه اجازه ورود به کاخ را نمی دادند و تنها اجازه ورود به محوطه کاخ را می دادند.
محوطه کاخ، مسجد دلمه باغچه و برج ساعت قرار داشت.برج ساعت دولمه باغچه (دلمه باهچه) بین سالهای 1890 تا 1895 به دستور سلطان عبدالمجید دوم در ورودی کاخ دلمه باغچه ساخته شده است. این اثر توسط یکی از معماران کاخ یعنی سارکیس بالیان به سبک نئو باروک و عثمانی طراحی شده است. ارتفاع این سازه چهار طبقه ای 27 متر است و در هر دو طرف آن اختصار نام سلطان عبدالمجید به چشم می خورد. ساعت مارک پائول گارنیِر به دست ساعت ساز یوهان مِیار در این برج نصب شد و قسمتی از آن را در سال 1979 الکترونیکی کردند. امروزه این ساعت هنوز کار می کند. من بعد از عکاسی از تنگه بسفر و محوطه کاخ نزدیک ظهر به هتل برگشتم تا بعد از نهار و استراحت به مرکز خرید هیستوریا بروم و بعد از آخرین خرید،کم کم وسایلم را برای برگشت جمع کنم.
تصویرشماره 65 - ودافون پارک
تصویرشماره 66 -مسجد کاخ دلمه باغچه
تصویرشماره 67 - مسجد کاخ دلمه باغچه
تصویرشماره 68 -برج ساعت کاخ دلمه باغچه
تصویرشماره 69 -کاخ دلمه باعچه
تصویرشماره 70 -کاخ دلمه باعچه
تصویرشماره 71 -محوطه کاخ دلمه باغچه
تصویرشماره 72 -نمایی از شهر استانبول از کاخ دلمه باغچه
منطقه آکسارای پر از مغازه های فروش پوشاک ارزان و پاساژهای زیرزمینی و عمده فروش های کیف و کفش و پارچه و...است و مرکز خرید هیستوریا که مملو از پوشاک با برندهای ترکی و خارجی است، در 1500 متری غرب چهار راه آکسارای و در مسیر بلوار وطن (vatan caddesi) قرار دارد. من خریدهایم را که شامل پوشاک بود از مغازه ال سی وایکیکی و کوتون در مرکز هیستوریا انجام دادم و یک سری از خریدهایم را از پاساژ زیرزمینی آکسارای که قیمت های ارزان تری داشت انجام دادم و به هتل برگشتم و بعد از کمی خواب، همه وسایلم را در یک کوله بزرگ و کیف دوشی و کیف کمری جمع کردم و در گوشه ای از اتاق گذاشتم. نزدیک ساعت 8 عصر برای آخرین بار به اسکله امینونو رفتم تا سفرم با تور تنگه بسفر تمام شود.
تصویرشماره 73 -مرکز خرید هیستوریا در آکسارای
روز هفتم و هشتم : بازگشت از استانبول به تهران
صبح روز بعد وسایلم را برداشتم و به دفتر آژانس تابان سیر که چسبیده به هتل بود رفتم و با نشان دادن پرینت بلیط و کارت شناسایی بلیط اصلی را گرفته و به همراه باقی مسافران منتظر آمدن اتوبوس شدیم.اتوبوس ساعت 11 آمد و بعد از کمی مشاجره مسافران با راننده به دلیل این که گفته بود کولر ماشین خراب شده است و حل شدن مشکل به سمت تهران حرکت کردیم. برای آخرین بار مناظر استانبول را از داخل اتوبوس می دیدم و با عبور از پل محمد فاتح و برج مخابراتی استانبول که مثل یک مناره از نقاط مختلف شهر پیدا بود از شهر خارج شدیم. من هیچ وقت تو سفر طولانی مدت با اتوبوس احساس خستگی نمی کردم ولی بعد از یک روز که به مرز بازرگان رسیدیم، معطلی شش ساعته ما در مرز و بی نظمی و ازدحام وحشتناک مسافران هنگام کنترل مدارک برای ورود به کشور و درگیری هایی که بین افراد در صف کنترل پاسپورت به وجود آمد و توقف های بیش از اندازه اتوبوس برای زدن بار بیشتر من را به این فکر فرو برد که ای کاش مسیر برگشت را هوایی آمده بودم.
ساعت ده صبح به مرز بازرگان رسیدیم و بعد از شش ساعت معطلی در مرز ساعت چهار بعد از ظهر به مسیرمان به سمت تهران ادامه دادیم. ما ساعت 11 صبح روز سه شنبه از استانبول حرکت کردیم و بعد از 42 ساعت، 5 بامداد روز پنج شنبه من در ترمینال کرج پیاده شدم.
تصویرشماره 74 -پل سلطان محمد فاتح(تصویر از اینترنت)
تصویرشماره 75 -برج مخابراتی استانبول در مسیر برگشت
نویسنده: Aghayie_amin