سلام به همه دوستان عزیز لست سکندی، امیدواریم حال دلتون خوب باشه و همیشه در سفر باشین. بریم برای یک سفرنامه باحال و جذاب رکاب زنی تو مسیر جاده کرانه دریا سیاه.
شروع از 20 کیلومتری شهر باتومی کشور گرجستان و پایان استانبول بزرگ ترکیه
اول بگیم ما (داود و ناهید ) یک زوج کوهنورد و سایکل توریستیم که تقریبا بیشتر سفرهامون رو با هزینه شخصی و دو نفری اجرا میکنیم. هدفمون از نوشتن این سفرنامه اینه که ریز و درشت قیمت ها، جاهای دیدنی و کلا تجربیات این سفر که به تازگی رفتیم رو باهاتون به اشتراک بزاریم و اطلاعاتی بدیم برای کسانی که دوست دارند مثل ما این مدل سفر رو تجربه کنند، ما در جریان هستیم که تو این زمینه بخصوص برای دوچرخه سوارها و سایکل توریست ها اطلاعات محدوده و از طرفی وظیفه خودمون دونستیم که با اشتراک گذاشتن این اطلاعات دین مون رو نسبت به سایت های مثل لست سکند که سالها از مطالبش استفاده میکنیم ادا کنیم،البته بگیم این اولین سفرنامه مون هست که داریم اینجا مینویسیم و اگر کم و کسری داره عذرخواهی میکنیم.
خوب دو سالی بود که تصمیم داشتیم با دوچرخه هامون به ترکیه سفر کنیم و برنامه ریزی اش رو هم تو مسیر برگشت از ارمنستان (ایروان) به گرجستان (تفلیس وباتومی) که سال 98 رکاب زده بودیم کشیدیم. ما دوست داشتیم ادامه مسیر بدیم و از شمال شرق ترکیه نزدیک باتومی تا شهر سامسون که تقریبا 600 کیلومتر میشه رو رکاب بزنیم و در انتها خودمون رو به استانبول برسونیم. البته همینطور که درجریانید بخاطر کرونا و بسته بودن مرزها نشد تو این دو سال اخیر به جز سفرهای داخلی، خارج از کشور رکاب بزنیم و بنابراین موکول شد به تیرماه 1401. مرخصی ها رو اوکی کردیم و نقشه یک سفر 22 روزه رو با دوچرخه ها کشیدیم. برنامه هم به این شکل بود که تمام سفر رو به صورت زمینی و با اتوبوس انجام بدیم به دو دلیل یکی اینکه با توجه به مدت طولانی سفر توی هزینه ها صرفه جویی کنیم و دوم اینکه چون ما دوچرخه همراهمون بود بهترین وسیله برای رسیدن به شهر مورد نظر و شروع رکابزنی اتوبوس بود.
بالاخره زمان موعود رسید و یازدهم تیرماه ما با دوچرخه هامون رفتیم ترمینال مشهد و بعد از کلی چک و چونه زدن برای قراردادن دوچرخه ها تو بار اتوبوس و در انتها با پرداخت 200 هزارتومن پول بابت هردوچرخه بعلاوه 240 هزار تومن بلیط هرنفرمون راهی تهران شدیم. با یکی دوساعت تاخیر ساعت 8 صبح رسیدیم تهران و چون از مشهد اتوبوس ها مستقیم ترمینال غرب نمیرن و از اونجایی که ما هم بدلیل تاخیر اتوبوس دیر رسیده بودیم، زمان کافی نداشتیم تا با دوچرخه خودمون رو برسونیم به ترمینال غرب به ناچار وانت گرفتیم و 200 هزارتومن هم بابت کرایه وانت پرداخت کردیم. البته یک خوبی که داشت این بود که بموقع رسیدیم و تونستیم با برج آزادی تهران عکس یادگاری بگیریم .
راس ساعت 10.30 ظهر دوازدهم تیرماه با اتوبوسهای vip از تهران راهی باتومی شدیم و بلیط هرنفرمون یک میلیون تومن بود و برای هر دوتا چرخ هم دوباره با کلی چک و چونه مبلغ یک میلیون تومن اضافه بار دادیم.
در خصوص کرایه دوچرخه ها بگیم خدمتون که هیچ تعرفه خاصی نداره و متاسفانه راننده های اتوبوس سلیقه ای، هر قیمتی که بخوان رو به شما میگن که معمولا قیمت بالایی هم می پرونن.
تقریبا ساعت یک بامداد بود که رسیدیم به مرز بازرگان و بعد از رد کردن دوچرخه ها از گیت گمرک، حدودا 7 ساعت تو محوطه مرز بازرگان منتظر اتوبوس ها شدیم. میگفتن که بیشتر مواقع اتوبوس ها 3 الی 4 ساعته از ایکس ری رد میشن ولی شانس ما به دلیل حجم زیاد اتوبوس ها زمان زیادی برد. البته یک خوبی که داشت این بود که صبح رو با دیدن قله بلند آرارات آغاز کردیم وحسابی از دیدن این قله 5137 متری ذوق مرگ شدیم. دلیلش هم برمیگرده به سابقه 10 ساله کوهنوردیمون و آشنا شدن و بهانه ازدواج ما در صعود قله دماوند.
بدلیل تاخیر اتوبوس، ظهرش برای صرف صبحانه و ناهار تو یه رستوران و بازارچه محلی باصفا توقف کردیم و با خوردن کوفته ترکی خوشمزه(که همون کباب دیگی خودمونه ) به قیمت هر پرس 60 لیر دلی از غذا درآوردیم.
لازمه چندتا نکته رو همینجا بهش اشاره کنیم:
- ساعت رسمی کشور ترکیه نسبت به ما در شش ماه اول سال یک ساعت و نیم عقب تره.
- مسافت بین تهران تا باتومی حدود 1500 کیلومتره که با توجه به مدت زمانی که تو مرز توقف دارین بین 24 تا 30 ساعت زمان میبره که از تهران به باتومی برسین.
جالب اینه از بدو ورود به کشور ترکیه شاهد این بودیم که برای استفاده از سرویس بهداشتی تو بیشتر مکان ها باید پول پرداخت میکردیم از یک لیر تا سه لیر. بنابراین این داستان پول برای سرویس بهداشتی گویا همه جا هست.
تقریبا ساعت 5 عصر بود که بعد از رد کردن جاده های پرپیچ و خم و گردنه های بسیار به شهر ساحلی و زیبای هوپا که در 19 کیلومتری مرز گرجستان بود رسیدیم. قبلش تصمیم گرفتیم وارد مرز گرجستان نشیم چون سال 1398 مسیر ارمنستان به گرجستان رو رکاب زده بودیم و به جز تکراری بودن مسیر برای ورود به کشور گرجستان باید مدارک لازم رو همراه میداشتیم.
- مدارک لازم برای ورود به کشور گرجستان شامل پرینت بیمه نامه مسافرتی، رزرو هتل به تعداد روزهای که اقامت دارین و بلیط برگشت تون متناسب با آخرین روز هتل تون و همچنین مقداری دلار برحسب تعداد روزها هست که در غیر اینصورت ریجکت میشین.
طبق برنامه ریزی قبلی قرار بود شروع حرکتمون از شهر ریزه که در نزدیکی شهر ترابزون هست باشه ولی چون مسافر تو این فصل برای باتومی زیاده، اتوبوس ما از تهران مسیری رو انتخاب کرد که مستقیم میرفت به باتومی. بعد از صحبت با راننده اتوبوس تصمیم گرفتیم در شهر هوپا که 19 کیلومتری مرز سارپی گرجستان بود پیاده بشیم و با اینکه 93 کیلومتر به مجموع رکاب زنیمون اضافه می شد ولی از این تغییر خوشحال شدیم و استقبال کردیم چون میدونستیم جاده و مناظر شمال شرق ترکیه بسیار زیباست و ارزشش رو داره. در ضمن خیلی مهمه تو اینجور سفرها روحیه و ظرفیت افراد برای هر مدل چالشی بالا باشه وآمادگی لازم برای تصمیم گیری در لحظه رو داشته باشن.
از سایت booking.com یک اتاق 2 تخته به قیمت 26 دلار در یک هتل 3 ستاره بنام otel heyamo برای یک شب در مرکز شهر هوپا بوک کردیم، خوشبختانه اتاقی که گرفتیم تمیز و با امکانات خوبی بود و تونستیم هم خستگی 45 ساعت اتوبوس سواری رو بگیریم و هم دوچرخه ها رو برای فردا آماده کنیم.
- بوکینگ یک سرویس رزرو هتل، هوایپما و همچنین اجاره خودرو که قدمت چندین ساله داره و در تمامی نقاط دنیا فعاله، یک سامانه کامل و کار کردن باهاش آسونه، کافیه وارد سایت بوکینگ بشین و یه اکانت برای خودتون بسازید و شروع کنید به سرچ کردن برای رزرو هاستل، هتل و ... تو هر مقصدی که مدنظرتون هست بدون نیاز به پیش پرداخت که خب این برای ما ایرانی ها که امکان پرداخت از طریق کارت های اعتباری بین المللی رو نداریم مزیت خیلی خوبی هست.
ازونجایی که اتاق مون طبقه ششم این هتل بود ، دوچرخه ها رو تو لابی گذاشتیم و وقتی وارد اتاق شدیم با دیدن منظره ساحل دریا و کوه های سرسبز از قاب پنجره حسابی به وجد اومدیم و خستگی سفرمون رفت . بعد از دوش گرفتن و شستن لباسها اومدیم بیرون از هتل برای شهرگردی و خرید سیم کارت ترکیه. خیلی جالب و جذاب بود دیدن خیابون های شلوغ و زنده شهر هوپا و مردمی که در حال بازیهای گروهی مثل تخته نرد و... در کنار مغازه ها یا در کافه های خیابونی روی میز و صندلی های کوتاه نشسته بودن و در حال نوشیدن چای سیاه ترکی توی استکان های کمرباریک.
برای خرید سیم کارت به یکی از نمایندگی های نزدیک هتل رفتیم و یک عدد سیم کارت ودافون به قیمت 320 لیر خریدیم.
برای تهیه سیم کارت در کشور ترکیه سه تا اپراتور وجود داره:
- اپراتور ترکسل (turkcell)
- اپراتور ودافون (vodafon)
- اپراتور ترک تلکام (turk telecom)
که به ترتیب اپراتور ترکسل پوشش بهتری داره و بعد ودافون و ترک تلکام هست، هر سه اینترنت پرسرعت و قابل قبولی دارند که اکثر شهرها و روستاها را پوشش میدن، به این نکته توجه داشته باشید که این سیم کارت ها برای توریست ها اعتبار3 ماه داره و قیمت هاش هم به ترتیب 350 – 300 و 250 لیره و بهتره که از نمایندگی های خودشون تو شهرها تهیه کنید و قطعا تو فرودگاه ها و ترمینال ها قیمتش بیشتر هست. اونشب شام به یک مغازه ساندویچی محلی رفتیم که یک مدل ساندویچ کوفته ترکی تند رو لای نون لواش با کلی سبزیجات تازه میپیچید و به قیمت15 لیر میفروخت .
فردا صبح اش بالاخره روز اول رکاب زنیمون رسید و ما هم زودتر از خواب بیدار شدیم، دوچرخه و بارها رو آماده کردیم و بعد خوردن صبحونه با ویو زیبا هتل، راهی جاده و کشف ناشناخته ها شدیم.
همون ابتدا مسیر شونه 3 متری جاده و کیفیت آسفالت ها نظرمون رو جلب کرد و باعث شد با آرامش بیشتری رکاب بزنیم. دیدن دریا سیاه در سمت راست جاده و کوههای سرسبز و مزارع چای در سمت چپ منظره فوق العاده ای ایجاد کرده بود که تا به اون روز تو همچین مسیر زیبایی رکاب نزده بودیم.
تو نقاطی هم کوهها و جنگلها به دریا میرسیدن که باعث شده بود تونل های بزرگ و زیادی تو مسیر احداث کنن، که ما به لطف راهنمایی یکی از مردم خوب ترکیه در همون ابتدا مسیر با جاده های فرعی که معمولا سمت راست تونل قرارداشت آشنا شدیم و وارد تونل نمیشدیم اینجوری هم امنیت مسیر بیشتر میشد و هم از مسیر بکر کنار دریا بیشتر لذت میبردیم.
راستی تو برنامه ها و سفرهای دوچرخه ای ما سعی میکنیم بعد از یک ساعت رکاب زدن، ده الی پانزده دقیقه استراحت کنیم و پرانرژی تر وارد جاده بشیم وجهت تامین املاح بدن تو رکاب زدن های طولانی قرص او آر اس تو قمقمه میریزیم و استفاده میکنیم یا تخم مرغ آب پز تو تایم های استراحتمون میخوریم.
صد البته که وجود شهرهای ساحلی زیبا و پارک های پر ازگل که ورودی اون ها با مجسمه های آتاتورک و نوازنده های بزرگ ترکی مزین شده بود باعث می شد از این استراحت های کوتاه بین راهیمون بیشتر لذت ببریم و بیشتر عکاسی کنیم.
بعد از 85 کیلومتر رکابزنی به یک پارک ساحلی زیبا با آلاچیق های بزرگ و امکانات خوب شامل آب، برق و سرویس بهداشتی که در 2 کیلومتری شهر ریزه بود، جهت کمپ زدن شب اول رسیدیم.
بلافاصله بساط ناهار که همون قورمه گوشت ناهیدپز بود رو به همراه برنج خوردیم.
و بعد از برپا کردن چادر برای خرید نان و میوه فردا راهی مغازه های اطراف شدیم. شام هم اشکنه کشک که وسایل اش رو از ایران برده بودیم رو خوردیم که بسیار چسبید.
- شهر ریزه زادگاه طبیب اردغوان – رئیس جمهور فعلی ترکیه شهری بسیار تمیز و سرسبزه ، تا جایی که حدود 25 درصد جنگل های ترکیه تو این شهره و پایتخت چایکاری کشور ترکیه محسوب میشه. ما هم تو قسمت هایی از مسیر دو طرف جاده ماشین های ترانزیت که به فاصله کیلومترها کنار هم پارک شده بودن رو می دیدیم و بعدا متوجه شدیم شغل اصلی مردم این منطقه چایکاری و صادرات چای هست.
- قورمه گوشت غذای مقوی برای اینجور برنامه هاست که به راحتی با تیکه های کوچک گوشت گوسفندی که داخل روغن دنبه پخته میشه و هیچ نوع ادویه ای هم بهش اضاف نمیشه طبخ میشه و تقریبا یک هفته در مسیر میتونین ازش استفاده کنین.فردا صبحش بعد از خوردن صبحونه و جمع کردن کمپ رایگان مون که تو یک مکان عالی کنار دریا برپا کرده بودیم راهی جاده شدیم .
راستی عادت صبح زود بیدارشدن باعث میشه که در هوای بهتر رکاب بزنیم و بیشتر از مسیر لذت ببریم و نهایت تا قبل ظهر مسافت موردنظر (میانگین 80 الی 90 کیلومتر) اون روز رو طی کرده باشیم و باخیال راحت ناهار رو تو محل کمپ بعدی بخوریم و عصر هم زمان کافی داشته باشیم که ازجاهای دیدنی اطراف دیدن کنیم. صبح روز دوم یک گشت کوتاهی داخل شهر ریزه زدیم و با المان های مختلف شهر مثل استکان کمرباریک چایی که در اولین میدون ورودی شهره و لباسهای محلی مردم ریزه عکس گرفتیم.
مسافتی رکاب نزده بودیم که با یک دوست دوچرخه سوار ترک زبان به اسم سلیمان آشنا شدیم و بعد از کمی گپ و گفتگو متوجه شدیم که پلیسه و هرروز 3 الی 4 کیلومتر تا محل کارش رو رکاب میزنه. خوشبختانه تو مسیر پر از جایگاه های آب آشامیدنیه ک بسیار گواراست و هیچ نگرانی از این بابت نیست و همچنین هر چند کیلومترمسجدهایی با سازه های بسیار شکیل به چشم میخوره که گویا معماری اون ها به دوره بیزانس برمیگرده.
یک موردی که تو مسیر جاده حس کنجکاوی ما رو برانگیخت و در انتها هم سوال کردیم، تعداد قابل ملاحظه ای جایگاه برای نگهداری گاو و گوسفند و بز درشت هیکل ترکی بود، که گفتن به مناسبت عید قربانه و این عید از اهمیت ویژه ای برای مردم ترکیه برخورداره و معمولا نذر میدن.
البته یکی از خوبیهای سفر فارغ بودن از زمان، ماه، روز و اخباره و ما بعد از پرسیدن تازه متوجه شدیم که فردای اون روز عید قربانه و تو کشور ترکیه 4 روز تعطیلات رسمی دارن و بیشترشون هم به سفر میرن. ما هم خوشحال و امیدوار شدیم که شاید از این غذاها و گوشت های نذری درحین سفر رکابزنیمون نصیبمون بشه. تو مسیرمون یکی از مناظر جذاب برای ما دیدن گورستان های باصفا و زیبا بود.
بعد از حدود 85 کیلومتر رکاب زنی ظهر رسیدیم به شهر شلوغ و زنده ترابزون که به استانبول کوچک هم معروفه. از اونجایی که قصد داشتیم سه شب در این شهر بمونیم و تو این فصل سال بیشتر توریست های کشورهای عربی مثل کویت و بحرین و امارات با تور ترابزون به اینجا سفر میکنن و میدونستیم هزینه هتل و هاستل حتی تو سایت بوکینگ هم بالاست. به همین خاطر پرسون پرسون از مرکز شهر شروع کردیم به پرس و جو تا اینکه یک هتل دو ستاره در فاصله 2 کیلومتری مرکز شهر پیدا کردیم به نام هتل پردیس، با یکم چک و چونه قیمت رو از 600 لیر به 350 لیر برای 3 شب رسوندیم و در انتها خیلی مقرون به صرفه شد برامون، ولی امکانات هتل زیاد جالب و راضی کننده نبود، مثلا آب گرم ساعتی بود و خود اتاق هم نور کافی نداشت و بسیار دلگیر بود.
بعد از خوردن ناهار و دوش و کمی استراحت عصرش رفتیم به مرکز شهر ترابزون، هم برای شهرگردی و هم سوال در مورد اینکه چه جوری و از کدوم ایستگاه با اتوبوس های بین شهری میشه رفت به دریاچه اوزون گول زیبا. از جلوی هتل با دلموش ها رفتیم و تو مسیر با کمک گرفتن از فاتح عزیز پسر دانشجویی که میتونست انگلیسی صحبت کنه به مرکز شهر رسیدیم. این رو هم بد نیست بدونید که ترک ها خیلی کم میتونستن انگلیسی صحبت کنن و متاسفانه ما هم زبان ترکی بلد نبودیم و کار خودمون رو با کمک زبان بدن یا استفاده از گوگل ترنسلیت راه مینداختیم.
میدون اصلی و خیابونهای مرکز شهر واقعا زنده و شلوغ بود. بعد از کمی پیاده روی هوس خوردن چای ترکی تو استکان های کمرباریک که فقط با یک قند شیرینش میکنن و تقریبا تلخ مزه هست کردیم. تو این حین با محمود که تو کافه کار میکرد و افغانستانی بود و خوشبختانه میتونست فارسی صحبت کنه آشنا شدیم، با کمال لطفی که به ما داشت ما رو برای خرید بلیط مینی بوس جهت رفتن به دریاچه اوزون گول راهنمای کرد. راستی ترکها چیزی به اسم نبات ندارند و حتی دیدنش براشون جالب و عجیبه ما چند بسته ای جهت هدیه همراهمون بود و تقدیم محمود کردیم.
- دریاچه اوزون گول uzungol که به سوئیس ترکیه هم معروفه در فاصله 100 کیلومتری شهر ترابزون و در منطقه چایکاراست و یکی از خوش آب و هواترین مناطق تفریحی کنار دریا سیاهه. ارتفاعش از سطح دریا به 1125 متر میرسه و عمقش به 15 متر، در لغت اوزون گول به معنای دریاچه طولانیه که طول دریاچه هم حدود یک کیلومتره، برای رفتن به اونجا از مسیرهای پرپیچ و خم کوهستانی رد میشین و نهایتا در روستای اوزون گول این نگین آبی رنگ رو بین جنگل های کوهستانی میبینین. بهترین زمان بازدید از این دریاچه تابستونه و چون مکان توریستیه امکان کمپ زدن ندارین ولی خدماتی مثل قایق سواری، دوچرخه سواری، چتربازی و کوهنوردی داره. قیمت تورهای شهری این دریاچه نفری 300 لیره ولی چون ما اهل تور نیستیم به کمک محمود تونستیم بلیط اتوبوسش رو نفری 50 لیر بگیریم. برای خرید بلیط اتوبوس میتونید به دفتر فروش چایکارا (caykara tur) تو شهر ترابزون مراجعه کنید که با یه سرچ ساده تو سایت گوگل مپ به همین نام میتونین پیداش کنین.
برای شام ساندویچی لذیذی به اسم پیده pide که خمیریش شبیه نون بربریه و داخلش گوشت چرخکرده و پنیر هست رو با قیمت 11 لیر خریدیم.
تو مسیر برگشت به هتل یکم میوه و نون خریدیم، تا اینجا سفر فقط یک مدل نون به اسم ekmek وجود داشت که خیلی معروفه و البته تبلیغش تو همه شهرها هم به چشم میخوره و در عین حال حجیم و خوش خورم هست، با توجه به سایزش قیمت های متنوعی داره و از 4 و 5 لیر شروع میشد تا نون های بزرگ که به 32 لیر میرسید.
آخرشب یه دوری تو میدون اصلی شهر زدیم و با اینکه خیلی شلوغ بود ولی چنددقیقه ای نشستیم تا از این همه انرژی و شادی مردم لذت ببریم، تو اون هیاهو دوست سایکل توریست ایرانی به اسم حامد رو دیدیم و متوجه شدیم که سال ها در سفره، دقایقی کوتاه گپ زدیم وچون خسته رکابزنی صبح بودیم شماره هامون روبهم دادیم و به امید اینکه دوباره همدگیه رو ببینیم خداحافظی کردیم.
روز دوم ترابزون صبح رو با خوردن چای خوش عطرترکی به قیمت 3 لیر شروع کردیم.
و با شوق و ذوق رفتیم به جایگاه اتوبوس ها برای رفتن به دریاچه زیبای اوزون گول، ساعت 9:30 صبح حرکت کردیم و تقریبا بعد از 2:30 ساعت رسیدیم به منطقه و همون ابتدا کنار مسجد زیبا اوزون گول که به سبک عثمانی ساخته شده بود و چندیدن پل سنگی داشت عکس گرفتیم. دور تا دور دریاچه مغازه ها، رستوران ها و بستنی فروشی های ترکی به چشم میخورد و ما تصمیم گرفتیم از پلکان طولانی که به سمت ویو پوینت منطقه میرفت بالا بریم و عکس های زیبایی از دریاچه بگیریم. برای دیدن این منطقه 3 الی 4 ساعت زمان نیازه و ما هم بعد از خوردن ناهار ساعت 3:30 با اتوبوس ها برگشتیم هتل و استراحت کوتاهی کردیم، این رو هم بگیم که دلیل اینکه این مسیر رو ما با دوچرخه رکاب نزدیم نداشتن زمان کافی و مکان مناسب برای کمپ شب مانی مون تو منطقه بود، چون مسافت 100 کیلومتر در شیب های پرپیچ و خم و تند کوهستانی با بار دوچرخه هامون حداقل مستلزم یک شب کمپ بود و ما چون از قبل سرچ کرده بودیم تصمیم گرفتیم با اتوبوس بریم.
روز سوم ترابزون رو به شهرگردی اختصاص دادیم و چون شهر ترابزون که در شمال شرق ترکیه وکنار دریا سیاه و تو مسیر جاده ابریشم قرار گرفته جاذبه های تاریخی و فرهنگی زیادی داره ما تصمیم گرفتیم با دوچرخه هامون از بعضی از این مکان ها بازدید کنیم. اول از همه به مسجد یا موزه ایاصوفیه رفتیم، بنای زیبایی که توسط پادشاه بیزانس ساخته شده بود و نقاشی های داستان های انجیل برسقف و دیوارهای بنا خودنمایی میکرد. برای بازدید رایگان از این موزه میتونید همه روزه از ساعت 9 صبح تا 5 عصر اقدام کنید. برای ورود به داخل موزه باید حجاب مناسب داشته باشین، برای این منظور در محل درب ورودی پارچه هایی جهت پوشیدن هست.
یک نکته جالب اینکه اکثر پل های عابر پیاده دارای رمپ هایی بودن که میتونستیم به راحتی روش رکاب بزنیم. بعد از رد شدن از یک بازار محلی باصفای میوه و تره بار به سمت تپه سویوک سو که کاخ آتاتورک ترابزون بر روی اون خودنمایی میکرد راهی شدیم.
شهر ترابزون به واسطه اینکه در کنار دریا سیاه بنا شده به صورت پلکانی هست و ما هم به ناچار در مسیری رکاب زدیم که شیب خیلی تندی به سمت بالا داشت و تقریبا تو فاصله زمانی کوتاهی حدود 400 متر ارتفاع گرفتیم و حسابی گرمای هوا عرقمون رو درآورد. برای وارد شدن به عمارت آتاتورک به ازای هر نفر مبلغ 12.5 لیر پرداخت کردیم و بعد از پارک کردن دوچرخه ها قبل از درب ورودی وارد باغ زیبایی پرازگل شدیم وکمی از فضای بیرونی باغ لذت بردیم و سپس وارد عمارت 4 طبقه ای شدیم که شامل مجموعه ناهارخوری، کتابخانه، سالن مهمان، اتاق خواب آتاتورک، حمام، سرویس بهداشتی، عتیقه جات و... بود که هرجا نگاه میکردی پر بود از عکس ها، اشیا و لوازم زندگی آتاتورک، درضمن این کاخ همه روزه به جز ایام تعطیل بر روی عموم باز هست.
محل بعدی دیدن قلعه ترابزون یا دیواره شهر ترابزون در مرکز شهر بود که این سازه تاریخی هم برمیگرده به دوره بیزانس و از 3 قلعه تشکیل شده که بگفته کارشناسان قلعه بالایی قدمتش برمیگرده به 2000 سال پیش از میلاد.
برای ناهار ساندویچ های پرحجم کوموش کیچین ( همون کباب ترکی مرغ ) رو که خیلی خوشمزه بود رو به قیمت 55 لیر گرفتیم.
عصرش هم راهی بازار عثمانی بدستن bedesten شدیم که قدمت زیادی داشت و از جاهای دیدنی ترابزون هست، بازاری سرپوشیده در مرکز شهر که مساحتی 48 هزار متری داره و شامل 60 راهرو و 5500 مغازه از انواع ادویه جات، صنایع دستی، عتیقه جات، خوراکی ها و ... رو شامل میشه،این بازار توسط گلبهارخاتون همسر سلطان محمد فاتح در قرن 16 ساخته شده.
ترابزون جاذبه های دیدنی زیادی مثل صومعه سوملا، غارچال، بزتپه و... داره که ما بدلیل محدود بودن زمانمون موفق نشدیم از همه این مکان ها دیدن کنیم و مردمانی مسلمان وخونگرم که صف های نماز جماعتشون علاوه بر مساجد درفضای باز محوطه بیرون هم برگزار میشد.
تو برگشت با خرید نون سیمیت که نون معروفیه و تقریبا همه جا پیدا میشد به قیمت 5 لیر و کمی میوه برای توشه راه فردامون با شهر ترابزون خداحافظی کردیم و اقامت 3 روزه ما تو این شهر زیبا تمام شد.
روز سوم رکاب زنی نیم ساعت اول مسیر به همراه یک سگ،که نگهبان ما تو جاده بود شروع کردیم. برای استراحت بین راهی تو یک پارک زیبا که ورودیش مجسمه آکسابات بود ایستادیم.
هنوز مسیر چندانی نرفته بودیم که با دوتا سایکل توریست ترک آشنا شدیم و بعد ازکمی گپ وگفت و نوشیدن قهوه عکس یادگاری گرفتیم و راهی جاده شدیم.
کمتراز 20 کیلومتر مونده بود به محل کمپ مون که خوشبختانه دوباره حامدهمون سایکل توریست ایرانی که تو ترابزون دیده بودیم رو تو جاده دیدیم و با هم همرکاب شدیم. جلوی یک پمپ بنزین برای خرید خوراکی توقف کردیم که متصدی پمپ ما رو به چای تلخ ترکی دعوت کرد وچون حامد ترکی بلد بود در موردجایگاهی که مخصوص کارواش ماشین ها توی پمپ بنزین هاست سوال کردیم و گفت با انداختن یک سکه 5 لیری دستگاه فعال میشه و راننده میتونه خودش ماشینش رو بشوره واین جزخدمات پمپ بنزین هست.
یک نکته دیگه اینکه شرکت های مختلفی تو جاده بنزین ارائه میدن که قیمت هاشون هم متنوع هست و ما از 25 لیر تا 29 لیر تو بازده زمانی سفرمون روی تابلوهای دیجیتالی ورودی پمپ ها دیدیم. بعد از65 کیلومتر رکابزنی تصمیم گرفتیم نزدیک یک ساحل ماسه ای زیبا کمپ بزنیم و سریع چادرمون رو برپا کردیم. بعد خوردن یک قورمه با پلو زعفرونی که حسابی چسبید و بوی وطن میداد، تنی به آب زدیم و حسابی خستگی این چند روز رکابزنی رو تو دریا سیاه شستیم. غروب زیبا اون روز با سنتور نوازی حامد عزیز در کنار ساحل واقعا بیاد ماندنی شد.
روز چهارم رکابزنی صبح زودتر کمپمون رو جمع کردیم و چون شب قبلش هواشناسی رو چک کرده بودیم و میدونستیم از ساعت 10 صبح بارندگی داریم پس تصمیم گرفتیم زودتر حرکت کنیم و صبحونه رو تو یک پارک زیبا در مسیر بزنیم، طبق هواشناسی راس ساعت 10 صبح بارون بهاری زیبا و شدیدی شروع به باریدن کرد که ما سریع با پوشیدن پانچو ( بارونی ضدآب کوهنوردی ) و کشیدن کاورها روی بار دوچرخه هامون ادامه مسیر دادیم، بارون به پهنای صورتمون میبارید.
تو یکی از شهرها با حامد که فرصت بیشتری برای تجربه و معاشرت با مردم داشت موقتا خداحافظی کردیم و راهی جاده شدیم. تو این هوا که گهگاهی بارون میومد و تموم میشد رسیدیم بالای یک گردنه که دوچرخه ناهید پنچر شد و درحال پنچرگیری بودیم که یک آقا با دوتا ساندویچ گوشت بسمتون اومد و اصرار کرد این غذا نذری و بمناسبت عید قربانه و بلاخره از اون گوشت های نذری نصیب ما هم شد، ما هم یک تیشرت با چاپ عکس دوچرخه از ابتدا سفر همراهمون بود که با آدمهای مهربون و با صفایی که بهمون لطف داشتن امضا و عکس یادگاری میگرفتیم.
البته 2 مرتبه دیگه هم تو جاده دوچرخه پنچر شد و بلاخره بعد از 75 کیلومتر رکابزنی نرسیده به شهر گریسون در یک فضای سبز با ویو دریا کمپ زدیم.
راستی هرچی ازشمال شرقی ترکیه بسمت شمال میرفتیم از تعداد پارکهای ساحلی که الاچیق و امکان کمپ داشتن کمتر میشد و بیشتر به پلاژ و پارک آبی و سایت کمپ ها اضافه می شد. تقریبا سرشب بود که حامد به محل کمپ ما رسید و ما رو به یک شام عدسی که دستپخت خودش بود مهمان کرد و دوباره کنار دریا شبی زیبا با نم نم بارون رو سپری کردیم.
روز پنجم رکابزنی لوازم و بارهای دوچرخه هامون رو صبحش گذاشتیم کنار حامد و با چرخ ها رفتیم داخل شهر که طبق معمول ورودی شهر با افزایش ارتفاع و خیابون های سنگ فرش شروع میشد و پر بود از سازه های تاریخی وکافه های رویایی بکر و محلی که ما هم حسابی لذت بردیم و هم عکاسی کردیم. بعد برگشتیم پیش حامد و مراسم خداحافظی و یادگاری دادن بهم دیگه، که حامد به ما یک گردنبند چوبی دست ساز خودش به شکل گوش داد و گفت نماد اینه که جهان رو با گوش دل بشنویم.
ما راهی جاده شدیم و تو مسیر پر بود از دکه و مغازه هایی که فندوق findik میفروختن وگویا محصول اصلی و صادراتی شهرهای شمال شرقی ترکیه هست و جالب اینکه مدل های مختلفی داشت علاوه بر فندوقی که ما در ایران استفاده میکنیم. یک مدل هم بو میدادن که مزه اش تقریبا به گردو نزدیک بود.
تو مسیر سومین پنچری رو هم گرفتیم و بعد از 60 کیلومتر رکابزنی به شهر تمیز و مدرن اردو رسیدیم، تو یک پارک پر ازگل و شکوفه عکس گرفتیم و از هوای مطبوع اون لحظه حسابی لذت بریم.
جالب بود برامون که بیشتر پارک های شهرها، مسیر دوچرخه سواری، پیاده روی و دویدن داشت.
طبق جست و جویی که قبل از سفر کرده بودیم میدونستیم بعد از شهر مدرن اردو، سواحل کنار دریا پر هست از سایت کمپ های مجهزی که برای رفتن بهشون باید هزینه بدیم. ما هم علاقه داشتیم امتحان کنیم، یکی دو جا رو قیمت گرفتیم، نهایتا تو یک سایت کمپ سرسبز و زیبا با امکانات ساحلی، حمام و سرویس بهداشتی که از نظر قیمت مناسبتر از بقیه بود کمپ زدیم و برای یک شب مبلغ 200 لیر پرداخت کردیم. فرصت خوبی بود برای آبتنی و آفتاب گرفتن کنار دریا و استفاده از دوش های آب گرم بعد از چند روز.
جالب اینکه مردم شهرهای اطراف مثل شهر اردو این سوئیت های مبله و فول امکانات رو برای مدت 3 ماه تابستون بمبلغ 50.000 لیر اجاره میکردن و با فامیل و اقوام خودشون تو این سایت کمپ ها خوش میگذروندن. ما با چند تا خانواده دوست داشتنی آشنا شدیم و به صرف شام و چای و باقلوا مهمون شدیم. و اون شب با ویو دریا سیاه، زیر نور ماه تو کیسه خواب هامون و چادر دو نفره مون خزیدیم و تو کمتر از یک چشم بهم زدن تا خود صبح بیهوش شدیم.
روز ششم رکاب زنی
صبح زود،صبحونه خورده راهی جاده شدیم، تصمیم گرفتیم مسیر اردو به شهر اونیه رو از جاده فرعی کنار دریا رکاب بزنیم و طبق صحبت های دیشب ما با مردم اردو مسیر فوق العاده ای رو قرار بودرکاب بزنیم، که الحق همینطور هم بود رکابزنی در دل جنگل با صدای آواز پرنده ها توی هوای ابری بهاری بسیار دلچسب بود و دیدن صخره ها با پوشش گیاهی در دل دریا که ما رو به یاد جزایر پوکت تایلند میانداخت محشر بود، تا دلتون بخواد تو مسیر توقف کردیم و شکر گزاری کردیم که تو اون لحظه همچین مکان فوق العاده رو داریم با پوست و گوشتمون لمس میکنیم و حسابی عکاسی کردیم.
یک نکته این مسیر چون بده بستون و گردنه زیاد داره و جاده محلیه و بدون شونه هست مستلزم داشتن آمادگی بدنی بالایه .ولی بقدری زیبا بود که گردنه ها به چشم ما نمیومد. وبا توجه به خاص بودن مسیر تعداد دوچرخه سوارهای ترکی هم تو جاده بیشتر بودن.امیدواریم شما هم بتونین این مسیررو برین و لذت ببرید.
نیمه های راه بودیم که اون هوای ابری تبدیل شد به جرجر بارون بهاری، تا جاییکه مجبور شدیم دو جا یکی کنار رستوران بالای یک گردنه تو مسیر و یکی هم تو پارکی که آلاچیق های بزرگی داشت توقف کنیم و باخوردن ناهار و عوض کردن لباس هامون و چک کردن هواشناسی تا ساعت 2 بعدازظهر استراحت کنیم که از شدت بارون کاسته بشه و دوباره راهی جاده بشیم.
بعد از 80 کیلومتر رکاب زدن به شهر اونیه رسیدیم و هنوز داخل شهر نم نم بارون میومد و ما هم فکر کنم اون روز 10 بار بیشتر پانچو و کاورهای ضدبارون رو درآوردیم و پوشیدیم. جالب این بود که تا بارون قطع میشد مردم شهر زودتر از ما تو خیابون میومدن و از هوا استفاده میکردن. با جست و جویی که از ایران کرده بودیم و تو گوگل مپ تقریبا بیشتر محل های مناسب کمپ رو علامت گذاری کرده بودیم مستقیم رفتیم به یک پارک جنگلی بزرگ وکمپمون رو برپا کردیم. با توجه امنیت خوبی که این چند روز گذشته تو تمام مسیر دیده بودیم وسایل رو گذاشتیم و رفتیم برای خرید فردا و برگشتیم دیدیم دو تا عروس و داماد بخاطر زیبایی این پارک رو به دریا با گروه فیلمبرداری درحال عکاسی بودن.
روز هفتم رکاب زنی
یک ساعتی خواب موندیم صبح و از برنامه مون عقب افتادیم پس سریع کمپ مون رو جمع کردیم و صبحونه تخم مرغ با روغن زرد زدیم.
اومدیم راهی بشیم که چهارمین پنچری رو هم دادیم، بعد گرفتن پنچری زدیم به جاده، امروز قرار بود 110 کیلومتر رکاب بزنیم تا برسیم به شهر سامسون و هوا هم بعد یک هفته حسابی آفتابی و گرم بود و تصمیم گرفتیم با سرعت بیشتری رکاب بزنیم و خوشبختانه ساعت یک ظهر رسیدیم به ورودی شهر بزرگ سامسون و از دیدن نمایندگی های خودرو مثل هیوندا، تویوتا، پژو، بنز، فولکس و.... همچنین مسیر ساحلی شلوغ، زنده و طولانی که کیلومترها در کنار کافه ها و رستوران های پر زرق و برق کشیده شده بود به ذوق اومدیم.
ما شب قبل تو سایت کوچ سرفینگ (couch surfing ) به آقای جوانی بنام مصطفی درخواست داده بودیم، برای یک شب که تو سامسون هستیم مهمانش بشیم.
- کوچ سرفینگ به معنی کاناپه گردی یعنی حداقل جا برای اقامت در سفرهای اقتصادی، سفر بروها برای اینکه بتونن تو هزینه های جا و مکانشون صرفه جویی کنن و از طرفی ارتباط بهتری با مردم و فرهنگ اون شهر داشته باشن و خلاصه کلی درمورد خاطرات همدیگه گپ بزنن از کوچ سرفینگ استفاده میکنن. کوچ سرفینگ هم برنامه برای نصب روی گوشی داره و هم از طریق وب سایت میتونین بصورت رایگان ثبت نام کنید، مهمون بشین یا مهمان کنین و امتیاز و رفرنس بدین .
خوشبختانه ورودی شهر سامسون که رسیدیم، پیامک مصطفی اومد که درخواست ما رو پذیرفته و بعد از هماهنگی باهاش قرار شد ناهار تو مسیر کباب ترکی خوشمزه بخوریم و بعد بریم به سمت خونه مصطفی، اون هم از محل کار در وسط راه اومد دنبالمون، با استقبال گرم یک جوان خوشتیپ که مدیر بخش تدارکات شرکتی تو سامسون بود مواجه شدیم و راهی منزل فوق العاده تمیز و مرتبش شدیم بعد گرفتن یک دوش آب گرم، مصطفی برامون یک شام خوشمزه که گویا مرغ تند ترکی به همراه سالاد بود درست کرد، بعد از صرف شام برای ما تار نواخت و با صدای دلنشینی که داشت ما رو به شنیدن آواز ترکی زیبایی مهمون کرد و بسیار لذت بردیم، بعد دادن هدیه و یادگاری بهمدیگه و گرفتن امضا روی تیشرت خاطرامون اونشب رو به سر کردیم .
برنامه رکاب زنی ما بعد از 604 کیلومتر تو شهر سامسون تمام شد و خیلی دوست داشتیم تا مقصد بعدیمون استانبول، که 730 کیلومتر مونده بود رو رکاب بزنیم ولی مرخصی هامون اجازه نمیداد.
بنابراین همون شب با کمک مصطفی به ترمینال سامسون رفتیم و دو عدد بلیط به قیمت هر نفر 400 لیر و کرایه چرخ ها 300 لیر رو برای 9 صبح فرداش به شهر استانبول گرفتیم.
صبح زودتر بعد از خداحافظی و عکس یادگاری با مصطفی عزیز رفتیم به سمت ترمینال و با اتوبوسهای بین شهری تمیز و مرتب راهی جاده شدیم، اتوبوس ها امکانات خوبی داشت و جالب اینکه پذیرایی بین راهی و همه امور داخل اتوبوس توسط کمک راننده انجام میشد و کسی اجازه نداشت با راننده صحبت کنه و تو کل مسیر هرجا توقف میکردیم افرادی بودن که کل اتوبوس رو تو زمان کمتر از 10 دقیقه کارواش میکردن.
ما بلاخره بعد از 11 ساعت اتوبوس سواری ساعت 8:30 شب رسیدیم به شهر استانبول و از قبل با دوست عزیزمون نیما هماهنگ کرده بودیم که به استقبالمون اومد. چون استانبول شهری بزرگ با جمعیت حدودا 16 میلیون نفر هست و مساحتش هم تقریبا 2 برابر تهرانه ما ترجیح دادیم شبانه رکاب نزنیم و با ماشین دوستمون نیما رفتیم به سمت محل اقامتمون، یک واحد آپارتمان با همه امکانات رفاهی که نیما لطف کرده بود و در اختیارمون گذاشته بود که همینجا از محبتش سپاسگزاریم.
فردا صبح بعد از یک استراحت خوب و با خوردن یک نیمرو راهی متروبوس شدیم، خوشبختانه محل فعلی ما 5 دقیقه تا ایستگاه اتوبوس فاصله داشت. یک نکته اینکه بدلیل بالا بودن هزینه کرایه تاکسی تو استانبول ما تصمیم گرفتیم یک کارت استانبول کارت به قیمت 10 لیر بخریم و با شارژ اون از طریق دستگاه های مستقر در ایستگاه ها، با وسایل حمل و نقل عمومی مثل مترو، متروبوس، تراموا و حتی حمل و نقل های دریایی استفاده کنیم. البته این رو هم بگیم که بعد از خروج از گیت ایستگاه ها، دوباره کارت رو بزنید که هزینه کامل مسیر رو باهاتون حساب نکنه و مابقی هزینه رو به کارتتون برگردونه.
با متروبوس که 52 کیلومتر مسافت رو تو 44 تا ایستگاه از این ور شهر به اون ور شهر میرفت، راهی میدون تکسیم و خیابون استقلال شدیم. میدون تکسیم یا بهتره بگیم قلب استانبول مدرن که مرکز شبکه مترو استانبول هست، پر بود از توریست های کشورهای مختلف، وسط میدون مجسمه یاد بود جمهوریت خودنمایی میکنه که ما هم به یادگار عکس گرفتیم بعد با کارناوالی همراه با جمعیت شاد که درحال جشن گرفتن بودن رو به رو شدیم، پرچم های ترکیه رو به عموم مردم میدادن و به همین مناسبت کلیه سیستم های حمل و نقل استانبول اون روز رایگان بود.
راهی خیابون استقلال شلوغ و زنده که طولش 1.4 کیلومتر بود شدیم، خیابونی که پر بود از کافه های زیبا، رستوران، شیرینی فروشی، بستنی فروشی و فروشگاه های برند. در وسط این خیابون تراموای قرمز رنگ و نوستالژیکی بود که جز یکی از قدیمی ترین ترامواهای دنیاس و تنها وسیله حمل و نقلی بود که طول خیابون استقلال رو طی میکرد و اکثرا توریستها از اون استفاده میکردن. از کلیسای سنت آنتوان که معماری زیبایی داشت دیدن کردیم، درحیاط بیرونی مجسمه ای از عیسی و مادرش مریم و درخت کریسمس و سمت راست آن مجسمه پاپ با کبوتری در دست که نماد صلح و دوستیه وجود داره.
برای ناهار یک پرس کباب ترکی و یک پرس پلو مرغ به قیمت هر پرس 45 لیر گرفتیم و بعدش رفتیم به سمت انتهای این خیابون شلوغ و زنده که گروهای زیادی هم درحال نواختن بودن و عصرونه هم فرنی و کنافه استانبول رو تست کردیم.
در انتهای خیابون استقلال برج گالاتا زیبا رو دیدیم. این برج حدود 700 سال پیش در دوران بیزانس امپراتوری رم شرقی ساخته شده و 67 متر ارتفاع داره و هزینه ورودی به بالای برج که ویوی زیبایی از شهر رو به شما نشون میده به ازای هر نفر 60 لیر بود. ما تصمیم گرفتیم ادامه مسیر بدیم و غروب رو کنار دریا در اسکله کادیکوی که نزدیک خیابون استقلال بود بریم و در برگشت تو تاریکی هوا از برج گالاتا با نورپردازی زیباش که حسابی رخ نمایی میکرد دیدن کنیم.
روز دوم استانبول گردی ما برای دیدن مساجد معروف استانبول که تو منطقه فاتح یا سلطان احمد هست با متروبوس راهی میدون تکسیم و بعد با مترو به ایستگاه سلطان احمد رفتیم. اول از همه از مسجد آبی یا مسجد سلطان احمد که در قرن 17 میلادی ساخته شده و دارای 6 مناره هست بازدید کردیم، این تعداد مناره ها هم داستان جالبی داره که شنیدنش خالی از لطف نیست، داستان از این قراره که سلطان احمد دستور ساخت این مسجد رو برای رقابت با مسجد ایاصوفیه میده و میگه که مسجد سلطان احمد باید دقیقا دور میدون اصلی شهر قدیم و کاملا رو به روی مسجد ایاصوفیه ساخته بشه و دستور میده مناره های مسجد از طلا باشه که معماره کلمه طلا که به ترکی آلتین میشه رو با عدد شش که به ترکی آلتی میشه اشتباه میشنوه و یه مسجد با شش مناره میسازه .
خلاصه آشوبی تو شهر بپا میشه، که چون تا اون زمان فقط مسجدالحرام 6 مناره داشته نباید این مسجد شش مناره داشته باشه، بنابراین سلطان احمد برای اینکه به این ماجرا خاتمه بده همون معمار رو میفرسته مکه و یک مناره به مسجد الحرام اضافه میکنه. این بنا 7 سال طول میکشه ساخته بشه و سلطان احمد، سال بعدش در سن 27 سالگی فوت میکنه و پیکر او در این مسجد به خاک سپرده میشه و مقبره ای نیز برای او و خانواده اش ساخته شده.
بعد داخل یک صف طولانی از جمعیت وارد مسجد ایاصوفیه معروف و زیبا شدیم، جالبه که تمام مساجد و کلیساها تو محل درب ورودی پوششی رایگان بهت امانت میدن که با حجاب مناسبی داخل بشی ولی این مسجد یک کاور کامل به کسانی که بدنشون دیده میشد به قیمت 30 لیر میفروخت و این حجاب اجباری بود پس بهتره از قبل پیش بینی این موضوع رو کرده باشید. مسجد ایاصوفیه و سلطان احمد هر دو دارای ورودی رایگان بودن و 24 ساعت شبانه روز امکان بازدیدش همه روزه هست. مسجد ایاصوفیه در سال 532 میلادی در دوره بیزانس ساخته شده که در ابتدا کلیسا بوده و بعد از فتح استانبول به مسجد تبدیل شده و پس از به قدرت رسیدن آتاتورک ایاصوفیه به موزه تبدیل شد که تا به امروز به همین شکل باقی مونده.
بعدش رفتیم برای دیدن کاخ توپکاپی topkapi که در قرن 15 میلادی محل اقامت اصلی سلطان و مقر حکومت امپراتوری عثمانی بوده که بسیار بزرگ و زیباست که در سال 1924 به دستور آتاتورک به عنوان موزه برای بازدید عموم آزاد شده و برای ورود به قسمتهای مختلف این موزه باید هزینه پرداخت کنید. و در انتها به بازار ادویه استانبول misir carsisi که به بازار مصری ها معروفه رفتیم، یک بازار خوش عطر و بو که بهترین آشپزهای جهان به این بازار سفر میکنن تا با کیفیت ترین ادویه ها رو از اینجا بخرند. این بازار بزرگترین مجموعه سرپوشیده در استانبول هست که در میدان امین اینو واقع شده و همه روزه به جز یکشنبه ها از ساعت 8 صبح الی 19 عصر باز هست.
اگر مثل ما اهل ورزش و دوستدار لوازم ورزشی هستین تو استانبول چندین فروشگاه دکتلون DECATHLON هست که بیشتر ملزومات رشته های مختلف ورزشی و همچنین وسایل کمپ و شب مانی بصورت تمام و کمال وجود داره که میتونید بریدولذت ببرید.
روز سوم استانبول گردی از اونجایی که ما تمایلی برای پرداخت هزینه و گرفتن تور نداریم و دوست داریم خودمون همه چیز رو تجربه کنیم صبح زودتر اومدیم به اسکله کادیکوی cadikoy و با گرفتن بلیط به قیمت 35 لیر برای هر نفر به جزیره بیوک آدا یا جزیره پرنس رفتیم. این جزیره بین 9 جزیره که در اطراف استانبول قرار داره بزرگترینه که به زبان ترکی بیوک یعنی بزرگ و آدا هم به معنی جزیره هست و علت نامگذاری این جزیره هم همینه. شما میتونین از اسکله کاباتاش kabatas هم برای رفتن به جزیره اقدام کنید. تقریبا نصف روز زمان لازمه برای دیدن این جزیره که پر از ویلاهای پلکانی زیبا، سرسبز و پرازگل.
ما بعد از خوردن ناهار سوار کشتی شدیم و در ایستگاه کادیکوی با اتوبوس ها راهی محله رنگارنگ بالات شدیم. محله ای بسیار رنگانگ با ساختمون ها، خونه ها و کافه های بسیار شاد و دلنشین که برای عکاسی عالی هست و اینکه این محله تو فهرست میراث جهانی یونسکو هم به ثبت رسیده است.
با اینکه دل کندن از محله بالات زیبا سخت بود به ناچار با اتوبوس ها راهی تنگه بسفر bosphorus شدیم که دیدنش خالی از لطف نیست. تنگه ای به طول 32 کیلومتر که از دل استانبول عبور میکنه و دو منطقه اروپایی و آسیایی رو از یکدیگر جدا کرده و دریای سیاه و مرمره رو بهم وصل میکنه و بعنوان باریک ترین تنگه جهان ازش یاد میکنن. پل بسفر فولادی عظیم و معلق بسفر BOSPHORUS به طول 1150 متر و عرض 39 و ارتفاع 105 متر هنگام غروب خیلی دیدنی بود، لحظاتی نشستیم و از دیدن این سازه غول پیکر متحیر شدیم و لذت بردیم.
راستی تو مسیر کاخ دلما باغچه رو هم دیدیم که متاسفانه چون یکشنبه بود بسته بود. کاخ بسیار باشکوه و زیبا با چشم اندازی بی نظیر به تنگه بسفر که در طول هفته از ساعت 9 الی 16 بازه و ورودی بلیط برای هر نفر 110 لیره.
روز چهارم استانبولگردی امروز رو گذاشتیم برای رفتن به پارک آبی و نزدیکترین پارک به محل اقامت ما پارک آبی مارینا AQUA MARINA بود با متروبوس و دلموش (مینی بوس یا ون) خودمون رو رسوندیم به محل پارک و متوجه شدیم مدتی هست که تعطیل شده. یک نکته مهم وقتی تو گوگل مپ مکانی رو سرچ میکنید حتما ساعت کاری و اینکه اون محل فعال هست رو چک کنید که با در بسته مواجه نشید البته که ما کوتاه نیومدیم دوباره با چند تا دلموش خودمون رو رسوندیم به پارک آبی دلفین AQUA DOLPHIN CLUB که برعکس پارک آبی قبلی یکی از بهترین پارک های آبی استانبول و بسیار شلوغ، باحال و مهیج بود و با وجود سرسره ها، وسایل بازی و استخرهای جذاب متوجه گذشت زمان نشدیم و حسابی خوش گذروندیم. هزینه ورودی پارک برای هر نفر 190 لیر بود و ساعت کاریش از 9 صبح تا 7 عصر هست که ارزش امتحان کردن رو داره.
تو کشور ترکیه سه فروشگاه مطرح وجود داره به نام های A101 – BIM – SOK که نسبت به مارکت های سطح شهر خیلی مناسب تره و تو مسیر همه جا شعبه دارند. خوبیش اینه که کالاها و مواد غذایی با تخفیف هم زیاد دارند.
ما با اینکه بیشتر طبیعت گردی رو به بازارگردی ترجیح میدیم ولی تو شهر استانبول به فروشگاه outlet 212 رفتیم که کلی فروشگاه برند با تخفیفات خوبی داره و طبقه پایینش هم فروشگاه بسیار بزرگی داشت که همه چیز داخلش پیدا میشد و از جاهای دیگه مناسب تر بود و برای کسانی که با تور استانبول به این شهر سفر میکنن یک مرکز خرید مناسب به حساب میاد. صبح روز آخر هم با میزبان مون راهی ترمینال شدیم و بعد از قدردانی و گرفتن امضاء روی تیشرت خاطره هامون راهی تهران شدیم.
هزینه بلیط اتوبوس استانبول به تهران نفری 1 میلیون و 600 هزار تومن بود و بابت دوچرخه ها هزینه ای پرداخت نکردیم. علتش هم این بود که مسافرهایی همراهمون بودن که هرکدومشون تقریبا 8 تا چمدون و چند تا کیف و کوله پشتی داشتن و دوچرخه های ما در مقابل این حجم بار هیچی نبود و در انتها نصف چمدان ها و دوچرخه تو قسمت بار جا نشد و تا مرز ایران داخل و عقب اتوبوس قرار گرفت. سحر رسیدیم به مرز بازرگان و خوشبختانه 3 ساعته از گیت رد شدیم و بعد از 38 ساعت تو راه بودن ساعت 12 شب رسیدیم به ترمینال غرب تهران. سریع یک وانت اسنپ گرفتیم و راهی ترمینال جنوب شدیم و با اولین اتوبوس ساعت 5 صبح به سمت مشهد حرکت کردیم و بعد از گذشت 60 ساعت اتوبوس سواری از استانبول، ظهر روز جمعه 31 مردادماه به خونه برگشتیم.
اطلاعات سفر رکابزنی ترکیه:
- کل مسافت رکابزنی ما در این سفر از شهر هوپا (hopa) تا شهر سامسون (samsun) ترکیه 604 کیلومتر
- حداکثر ارتفاع 420 متر
- میانگین سرعت 16.38 کیلومتر برساعت
- تعداد روزهای رکابزنی 7 روز
نرم افزارهای استفاده شده در این برنامه جهت مسیریابی و ثبت مسیر:
- اپلیکشن google maps که online هست.
- اپلیکشن maps.me که offline هست.
- اپلیکشن komoot که اختصاصی جهت دوچرخه هست و تمام اطلاعات مسیر رو میتونید کامل در اختیار داشته باشید و online هست.
- اپلیکشن strava جهت ثبت مسیر.
جمع بندی:
- به شدت این مسیر برای رکاب زنی دوستان سایکل توریست و دوچرخه سوار توصیه میشه.
- جاده در تمام طول مسیر در کنار دریای سیاه قرار گرفته و بسیار چشم نوازه.
- جاده ها همگی از آسفالت بسیار عالی و با کیفیت برخورداره و دارای شونه هست و برای رکاب زدن هیچ مشکلی نیست.
- در مسیر تونل های زیادی وجود داره که البته خوشبختانه کنار هر تونل یک جاده فرعی هم وجود داره که تونل رو دور میزنه بنابراین جای نگرانی نیست.
- چون سرعت ماشین ها در اتوبان بالا هست اصلا توصیه به رکابزنی هنگام غروب و مخصوصا شب نمیشه و قبل از تاریکی هوا حتما برای کمپ زدن برنامه ریزی کنید.
- امکان کمپ در تمام طول مسیر وجود داره مخصوصا از شهر هوپا تا شهر گریسون به وفور جا برای کمپ هست.
- از شهر اردو به بعد سایت کمپ های متعددی هست که برای کمپ زدن از شما هزینه دریافت میکنن که هزینه اون با هزینه یک شب هاستل برابری میکنه که خب سایت کمپ ها امکانات خوب و البته ویو بسیار جذابی داره.
- به لحاظ امنیت هیچ مشکلی وجود نداره و تمامی شهرها و مسیرها از امنیت خوبی برخورداره و جای هیچ نگرانی نیست
- سوپرمارکت های بزرگ و نونوایی جهت خرید روزانه خیلی زیاد وجود داره و خوشبختانه غذاهای ترکیه خیلی شبیه ایران هست (قیمت غذا در ترکیه)
- قشنگ ترین و خاص ترین قسمتهای جاده از لحاظ زیبایی و چشم اندازهای بی نظیر حد فاصل شهر اردو ( ordu)تا شهر اونیه (unye) است.
- مناسب ترین فصل برای رکاب زنی این مسیر (شمال شرق تا شمال ترکیه) اوایل تابستان و تا حدودی اوایل پاییز هست و مشکلی برای آب وجود ندارد.
- مدت زمانی که برای سفر زمینی با اتوبوس تو راه هستین دوستانی که مشهد تشریف دارن یه 12 ساعت تا تهران و یه 36 ساعت که البته این 36 ساعت فقط در حد حرف هست و شما به راحتی باید روی 40 تا 48 ساعت حساب کنید.
سرجمع هزینه های سفر رکاب زنی ترکیه :
- عوارض خروج از کشور برای هرنفر 400 هزار تومن، مبلغ 800 هزار تومن برای دو نفر.
- کل هزینه کرایه اتوبوس ها و دوچرخه ها رفت و برگشت از مشهد تا مشهد که بیشترین بخش هزینه ما تو سفر همین قسمت بوده مبلغ 10 میلیون و 256 هزار تومن.
- کل کرایه حمل و نقل عمومی درون شهری در شهرهای مختلف کشور ترکیه مبلغ 384 لیر تقریبا معادل 759 هزار تومن ( این مبلغ شامل استفاده از مترو، تراموا و متروبوس بوده و ما به هیچ عنوان از تاکسی استفاده نکردیم)
- کل هزینه بازدید از اماکن دیدنی و تفریحی شامل مساجد وکاخ ها و عمارت هایی که ورودی داشته اند و هزینه اتوبوس تا دریاچه اوزون گول ترابزون و هزینه کشتی تا جزیره بویوک آدا و هزینه ورودی پارک آبی مبلغ 775 لیر تقریبا معادل 1 میلیون و 550 هزار تومن.
- کل هزینه های اقامت در شهرهای مختلف ترکیه شامل هتل هاستل و سایت کمپ مبلغ 1000 لیر تقریبا معادل 2 میلیون تومن.
- هزینه خرید سیم کارت کشور ترکیه مبلغ 330 لیر تقریبا معادل 660 هزار تومن.
- کل هزینه های استفاده از دستشویی های بین راهی در ایران و ترکیه مبلغ 28 هزار تومن.
- نرخ لیر بین 1700 تا 2000 تومان تو این بازده زمانی متغییره.
جمع کل هزینه های سفر 21 روزه ما از مشهد تا مشهد برای 2 نفر مبلغ 19 میلیون و 164 هزار تومن شد.
- ما در این سفر 6 شب کمپ زدیم و 11 روز خونه و هتل اسکان داشتیم که ازین 11 شب ما 7 شب مهمان بودیم و هزینه ای پرداخت نکردیم.
- توی این سرجمع هزینه ها از کوچکترین موارد مثل آبجوش بین راه ها تا گلاب به روتون هزینه دستشویی و همه همه محاسبه شده و تو لیست هزینه ها لحاظ شده.
توی این سفر کلی به تجربه ما اضافه شد و خدارو شاکریم که کلی رفیق باحال و با معرفت به دایره دوستانمون اضافه شد که خیلی ازشون یاد گرفتیم. به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست. از همه شما عزیزان که با صبوری وقت گذاشتین و این سفرنامه رو خوندین بی نهایت سپاسگذاریم. و در آخر اگر سوالی براتون پیش اومد با کمال میل در خدمتون هستیم.
نویسنده: ناهید نور محمدی