بايد مي رفتيم، انگار كلمه "بايد" پتك ناپيداي ناخودآگاه همه سفر دوستان هست كه يهو، فرقي ندارد در چه حالي باشي و كجا... بر تنت مي كوبد و تو را آماده رفتن ميكند...! نوروز مي آمد و ما هم آماده. قرعه اين بار به نام
بیرون آمدن از چهار دیواری کوچک خانه های خود و قدم گذاشتن در دنیایی بسیار وسیع تر و گسترده تر از یک خانه، دنیایی از تجربه و عبرت آموزی است که همه ی ما باید گاه گاه از آن بهره مند شویم. و اما اینبار
الهی به توکل نام اعظمت... با شنیدن این جمله به خودم اومدم و دیدم داخل هواپیما نشستیم و سفر آغاز شده. در ادامه با من همراه باشید. سلام به دوستان عزیز لست سکندی. محمد هستم و اولین سفرنامم رو دارم اینجا مینویسم. اگر کم و کسری
سلام خدمت همه علاقه مندان سفر و سفرنامه و طرفداران سایت لست سکند برنامه ریزی: حدود دو سالی میشد که مسافرت نرفته بودیم. درواقع از وقتی کرونا شروع شد دیگه مسافرت نرفتیم چه داخلی چه خارجی. مسافرت که چه عرض کنم حتی از شهر هم خارج نشده
در زمان این سفر یعنی آخر فروردین ۱۴۰۱، قیمت لیر حدود ۲۰۰۰ تومن و دلار حدود ۲۸۰۰۰ تومن بود. نقطه شروع سفر من و دوستم از آنتالیا بود. ترمینال آنتالیا نسبتا بزرگه ولی جوری نیست که توش گم بشی. جایی که اتوبوسها مسافر رو پیاده
سلام. من رضوان هستم و عاشق سفر هستم. یک لیدر طبیعتگردی که دائم در سفرم تا تمام کشورم و دنیا را ببینم. سفرنامه ای که می خوام براتون بگم سفر یک روزه ای هست که در مرداد سال 1401 به قزوین داشتم. قزوین از مقاصد
اواخر فروردین سال جاری بود که تصمیم گرفتم اردیبهشت ماه به سفر برم و از اونجایی که نوروز 1401 یک سفر به یاد ماندنی داشتم و سه تا از شهرهای مهم توریستی ایران (کرمان، یزد، اصفهان) رو سفر کردم که حسابی خوش گذشت، شوق رفتن
راستش هیچ چیز به اندازه ی این که همه ی زندگی ام را بریزم توی چمدانی و تمام گوشه های دنج جهان را بگردم، خوشحالم نمی کند. دلم می خواهد بدانم؛ زبانِ برگ ها در همه جای دنیا یکی ست؟ستاره ها همه جا یک جور می
سفر به روسیه مدتی بعد از ازدواج همراه با همسرم قصد رفتن به ماه عسل را داشتیم و بعد از تکمیل مدارک، جستجو برای پیدا کردن مقصدی مناسب را شروع کردیم و در نهایت کشور روسیه رو انتخاب کردیم و با تماس آژانس مسافرتی یک تور
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بیبرگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟ مهدی اخوان ثالث با سلام و عرض ادب خدمت تک تک دوستان خوبم که وقت گرانبهای خود رو صرف خوندن
قصه از آنجایی شروع شد که ما به همراه گروهی از بانوان 28 تا 58 ساله تصمیم گرفتیم هر ماه، یک سفر دست جمعی را تجربه کنیم. آغاز این برنامه در فروردین ماه 98 بود که ما به ترتیب در گشت یکروزه قزوین گردی، تور دو
سلام به لست سکندی های عزیز این دومین سفرنامه ای هست که مینویسم. اولی رو دو سال پیش برای مالزی نوشتم که به دلیل متفاوت بودن با سایر سفرنامه ها احتمالا مورد استقبال قرار نگرفت. هدف من از نوشتن سفرنامه صرفا ارائه اطلاعات لازم برای
جویبار یک شهر ساحلی آرام و پایتخت کشتی ایران جویبار تنها 25 کیلومتر با ساری فاصله دارد و در تمام این سالها من فقط دو سه بار به جمعه بازارو و ساحل چپکرود آن رفته بودم . اما تصاویری از دشت زنبق آبندان (تالاب) کُردکلا مشتاقم
به نام آفریننده زیبایی ها یک گردشگر حرفه ایی هیچگاه در سفرهای خود کشورش را کم قلمداد نمی کند. (پاملا گولدونی) برنامه ریزی برای عید ۱۴۰۰ از اسفند ماه شروع شده بود برنامه هر سال عید ما رفتن به ویلای پدری در نزدیکی نوشهر بوده ولی امسال
عسلویه شهری شیرین تر از عسل سفر، سفر ، و باز هم سفر سفر رفتن تنها انگیزه من برای گذروندن روزای سخت و شلوغه کاری هستش. من (فاخره) به همراه همسفر زندگیم (علیرضا) تصمیم به سفر تکمیلی ایران گرفتیم (ازین جهت تکمیلی که تموم استان ها رو
برای ما ایرانیان برخی اسامی کشورها ومناطق حکم آهنربا را دارد.با شنیدن این اسامی یک همذات پنداری خاصی در درونمان شکل میگیرد و برای دیدن این سرزمینها به آب وآتش میزنیم.شاید یکی از مهمترین این اسامی ، نام کشور اسپانیا است . از جمله دلایل
ابتدای خیابان دولت ، کمی دورتر از تقاطع خیابان دکتر شریعتی؛ جایی که در آن جنگ ها افسانه اند و مرگ واقعیت. جایی در قلب محله قدیمی قلهک؛ قبرستانی با وسعت کمتر از نیم هکتار؛ محل دفن سربازان ارتش متفقین.این که چرا یک قبرستان را
سلام به تمام لست سکندی های عزیز و دوست داشتنی، من حسین هستم که میخام خاطرات و سفرنامه آنتالیا را براتون به اشتراک بگذارم ، امیدوارم ازش خوشتون بیاد. برگردیم به سفرنامه آنتالیا که تو تاریخ 27 اردیبهشت 1401 انجام شد علتشم این بود که
چه سبز بود دره من، زندگی آنچه زیسته ایم نیست بلکه آن چیزی است که به یاد می آوریم تا روایتش کنیم.“مارکز” سفر در من از وقتی که به آن فکر می کنم و آن را تصور می کنم شروع می شود, ناگهان هیجان زده می
سفر ما در تاریخ هجدهم شهریور 1401 شروع شد، من ،همسرجان و مادرشوهرجان ...ساعت ده دقیقه به چهار از خانه خارج شدیم و ساعت 1 شب رسیدیم کرمان، شب رو کرمان تو پارک مسافر که در ورودی شهر قرار داره چادر زدیم، حوالی ساعت شش