سفر سه روزه به شیراز شهر شیشه های رنگی

4.4
از 48 رای
تورهای ایرانگردی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
اینجا شهر شیشه‌های رنگی ایران است! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
01 خرداد 1398 09:00
61
20.3K

بهار برای ما بعد از ازدواج فصل آشنای سفر بوده و هست. امسال هم سومین بهار ما بود ولی این بار با برنامه سفر داخلی و با امید سفرهای خارجی در آینده و بهتر شدن اوضاع اقتصادی! (با تشکر از دوستانی که پارسال زیر سفرنامه قبلیم آرزوی سفر اروپا در سال بعد رو کرده بودند!)

با توجه به اینکه هیچوقت علاقه ای به سفر عید نداشته و نداریم و از شانس خوبمون یک یکشنبه هم در 1 اردیبهشت تعطیلی نیمه شعبان خورده بود، بهترین تصمیم، یک مسافرت از پنجشنبه تا یکشنبه بود. در واقع شروع از 29 فروردین 98. برای مقصد فقط یک بار تغییر عقیده دادیم. انتخاب اولمون غرب ایران و انتخاب دوم شیراز بود که هیچ کدوممون تا به حال نرفته بودیم. در نهایت با توجه به اینکه مادرم همیشه تبلیغ شیراز و خوش گذشتنای سفر شیرازشو برای ما می کرد شیراز مقصد نهایی شد. بدون لحظه ای تردید انتخابمون برای هتل، اقامتگاه های بومگردی بودند که از سفر قزوین خاطره خوبی برامون جا گذاشته بودند. تا موقعی که میشه تو خونه ای با حال و هوای همون شهر ساکن شد هیچوقت هتل لوکس رو انتخاب نمی کنیم! تحقیقات من طبق معمول از خیلی قبل از سفر شروع شد. یک ماه قبل. چیزی که کمی باعث تعجب من می شد کمبود سفرنامه های ایرانگردی نسبت به حتی استانبول و سایر کشورها بود. مثلا من 100 سفرنامه استانبول از همین سایت برای سفر ترکیه خونده بودم و این تعداد برای شیراز به تعداد انگشتای یک دست هم نمی رسید. به این معنی که شاید سفرهای داخلی برای خیلی از افراد جذابیت نوشتن رو نداره. ولی برای من که داشت!

 اولین کار بررسی اقامتگاه ها بود و خیلی زود متوجه شدم شیراز پر از این اقامتگاه هاست. در واقع اینها خونه های زمان قاجار هستند که بازسازی شده و به هتل های 5 6 اتاقه تبدیل شده اند. تو تهران اینجور جاها معمولا به رستوران تبدیل میشن و تو شهرستان به هتل. بعد از بررسی ها 3 4 جا رو تا فینال بردم! از بین اونها گلستان راز انتخاب نهایی شد که متوجه شدیم پر شده. انتخاب های بعدی کامنتهای مناسبی از لحاظ رضایت و تمیزی نداشت و در نهایت اقامتگاه سنتی گلشن همه مراحل رو به موفقیت طی کرد و رزرو شد! در واقع اگر از لحاظ زیبایی فضا نگاه می کردیم گلشن از همون اول مقام اول رو بدست می آورد! محلش تا مسجد نصیرالملک، نارنجستان قوام و زینت الملک فقط 5 دقیقه پیاده روی داشت. در واقع وسط بافت تاریخی شهر در خیابان لطفعلی خان زند. قیمت هم شبی 170 با صبحانه که البته قیمت همین هتل توی عید تقریبا دوبرابر این بود.

مرحله بعدی هم که طبق معمول تحقیقات بود. خاک های دفترچه سفرمون رو تکوندم و شروع کردم به نوشتن مطالب مربوط به شیراز. اولین کار درآوردن تاریخچه مکانهای مهم شیراز بود که بعد تصمیم بگیریم کدوما رو بریم. بعد از اون، مشخص کردن محل تقریبی هر مکان روی نقشه جهت برنامه ریزی. بعد برنامه ریزی به صورتی که بشه تو 3 روز کل شهرو گشت! اونم با توجه به اینکه دو محل اصلی یعنی تخت جمشید و پاسارگاد کاملا دور از شهر هستند. و مرحله آخر هم آمارگیری از رستوران های برتر شهر و نام غذاهای شیرازی. چون همیشه سعی می کنیم تا موقعی که غذاهای یه شهر یا کشور رو امتحان نکردیم سراغ غذاهای متفرقه و فست فود نریم.

عکس 1: به صورت حدودی جاهای نزدیک به هم رو مشخص کردم!

1.jpg

مساله ای که باید زودتر اشاره میکردم این بود که این یه سفر هوایی نبود. سفر زمینی هم از لحاظ مالی به صرفه بود هم با توجه به برنامه ریزی های فشرده ما، امکان تاکسی سواری وجود نداشت! مسیر تهران تا شیراز 10 ساعت بدون توقف هست که ما روی 12 ساعت با توقف حساب کردیم. شب ساعت 11 چمدونا رو با کمک لیست سفر لست سکند جمع کردیم. همسرم ساعت 12خوابید و منم تصمیم گرفتم تا ساعت 2 بیدار بمونم. نهایتا ساعت 3 تو تاریکی و سکوت شب از خونه خارج شدیم.

تا نزدیکی های طلوع خورشید که اصلا خواب به چشمام راه پیدا نکرد! اما بعد از کاشان بود که خورشید کم کم طلوع کرد. خیلی دلم میخواست یه عکس حرفه ای از طلوع بگیرم ولی افق ابری شده بود و خورشید از پشت ابر ها بیرون میومد و این طلوع شد اولین عکس سفر ما!

عکس 2: شروع سفر

2.JPG

همین موقع بود که فهمیدم گاز پیکنیکی رو یادمون رفته و کل تصوراتم برا درست کردن املت با سنگک نقش بر آب شد. با قیافه بق کرده به صبحانه نون پنیر گوجمون فکر کردم که احتمالا توی اصفهان باید می خوردیم. توی یه پارک تو هوای خنک صبحانه خوردیم، استراحت کردیم و دوباره ادامه راه.

بعد از اصفهان و با نزدیک شدن به شیراز کم کم جاده قشنگ شد. اطراف جاده پر از گلهای خودروی زرد شد و این زمانی بود که دوباره برای نهاری که از خونه آورده بودیم توقف کردیم. با اینکه مسیر تهران تا شیراز خیلی طولانیه ولی برای من به شخصه خسته کننده نبود. شاید گذار از شب به صبح تأثیر مثبت داشت. خوب بودن هوا و قشنگ شدن جاده در اواخر مسیر هم مزید بر علت شد که موقع رسیدن به شیراز بدون خستگی آماده شروع شهر گردی باشیم.

عکس3: مسیر اصفهان-شیراز

3.JPG

هتل گلشن رو پیدا کردیم. ماشین رو تو خود خیابون زند روبروی کوچه هتل پارک کردیم و از یه کوچه تنگ و قدیمی و پیچ وا پیچ به سمت در هتل حرکت کردیم. در چوبی و قدیمی هتل بسته بود و وقتی در رو باز کردند فهمیدیم اینجا کاملا دلی اداره میشه! مثل یه خونه واقعی. اولین نمای حیاط فوق العاده بود. اینقدر تأثیر مثبت داشت که دوست داشتم تو همون حال و هوای حیاط بشینیم رو تختها و از چایی همیشه به راهِ حیاط با طعم عرق نعنا بریزیم و بخوریم.

 از طریق چند تا پله قدیمی به اتاقمون رفتیم. تمیز و مرتب و قاجاری بود!! دستشویی حموم هم واقعا تمیز بود. با یه پنجره رنگی رنگی به حیاط. یک ساعت دراز شدیم رو به سقف چوبی اتاق! ساعت 4 لباسهارو عوض کردیم و پیش به سوی اولین بخش از برنامه. انگار نه انگار که  هر دو 2 3 ساعت بیشتر نخوابیده بودیم!

عکس 4: در ورودی هتل

4.jpg

 

عکس 5: حیاط اقامتگاه سنتی گلشن

5.jpg

 

عکس 6: اتاق ما از بیرون!

6.jpg

 

عکس 7: رادیو قدیمی هتل

7.jpg

 

عکس 8

8.jpg

 

اولین برنامه سعدیه بود. اپلیکیشن ویز به ما میگفت 10 دقیقه فاصله داریم. برام مهم بود که سعدیه رو تو روشنایی و حافظیه رو بعد از تاریکی هوا بریم. این توصیه مادرم هم بود!

در نگاه اول شیراز حتی تو این تاریخ، شهر خیلی شلوغی نبود. وضعیت رانندگی و پوشش و خیلی چیزهای دیگه شبیه تهرانه. با این تفاوت که در حد چشمگیری توریست و سرویس های اتوبوسی توریستی دیده میشه. حتی توی هتل ما تقریبا تو تمام مدت سکونت ما به ندرت مسافر ایرانی ساکن شد. مایه خوشحالیه واقعا ولی مساله ناراحت کننده شاید این باشه که میانگین سنی توریست ها 50 سال بود. جلوی سعدیه تو پارکینگ جای پارک به راحتی پیدا میشد. داخل محوطه شلوغ بود. البته اینجا اکثرا ایرانی و شیرازی بودند.دوست داشتم تو خود بخش آرامگاه به جای سلفی گرفتن و شوخی و خنده یه کم فاز ادبی وجود داشت. از این نظر حافظیه بهتر بود. چند تا از شعرهای سعدی که اطراف مزارش بود رو خوندیم و بعد به سمت حوضی حرکت کردیم که خونده بودم باید سکه رو از پشت سر توش بندازی تا آرزوت براورده بشه. اینقدر تمرکز کردم برای خطا نکردن که آرزو کردن از یادم رفت. ولی حداقل سکه درست پرتاب شد!

تعریف فالوده های سعدیه رو هم شنیده بودم. بنابراین مرحله آخر فالوده انار و شربت بهار نارنج بود. یکم یخ بودن فالوده اذیت میکرد! ولی خیلی خوشمزه بود. هوا هم که نگم. معتدل ترین هوای ممکن شیراز.

عکس 9

9.JPG

 

عکس 10

10.JPG

 

عکس 11

11.JPG

 

عکس 12: الا ای که بر خاک ما بگذری. به خاک عزیزان که یاد آوری. که گر خاک شد سعدی، او را چه غم؟ که در زندگی خاک بوده ‌ست هم.

12.JPG

 

عکس 13: سکه انداختن از پشت سر!

13.jpg

 

عکس 14: فالوده و شربت بهار نارنج

14.jpg

از سعدیه تا باغ دلگشا با ماشین 5 دقیقه بیشتر نیست. خود باغ مربوط به زمان ساسانیان و عمارت باغ مربوط به قاجاریه هست. جلوی ورودی، بهار نارنج فروخته میشد. فروشنده نحوه خشک کردنشم برامون توضیح داد. کیسه بهار نارنجی که از اینجا خریدیم توی این سه روز فضای ماشین رو بهشتی میکرد با بوش ولی به تهران نرسید و خراب شد!

 

عکس 15: بهار نارنج

15.jpg

ورودی همه مکانهای دیدنی شیراز 3000 تومن و برای خارجی ها 20000 هست. یعنی در واقع کمتر از 1.5 دلار. وقتی با قیمت ورودی های کشورهای دیگه مقایسه میکنم میبینم واقعا منطقیه اگه یه مقدار گرون تر هم باشه.

اکثر باغ های شیراز محوطه های نسبتا یکسان دارن. نخل های خیلی بلند هم یکی از اجزای اصلیشونه که باغ دلگشا هم مستثنا نبود! عمارت باغ تبدیل به موزه شده و با توجه به اینکه نمیخواستم چیزی رو از دست بدیم بلیط موزه رو هم خریدیم. بلیط فروش، نماد مثل های معروف در مورد شیرازی ها بود! واقعا خسته بود و خودمون کارت کشیدیم و بلیط برداشتیم و رفتیم داخل! موزه پر از اشیا قدیمی بود. از سکه و پول تا لباس های قدیمی. طبقه بالا هم موزه رادیو تلویزیون بود. تعداد خیلی زیادی از اجداد رادیوها و تلویزیونها کنار هم چیده شده بود. توی راه پله ها یه تابلوی خیلی جالب از تمام پادشاهان ایران چه واقعی چه اساطیری وجود داشت. از کیومرث شروع میشد و به پادشاه های قاجار ختم.

 

عکس 16: باغ دلگشا

16.jpg

 

عکس 17

17.jpg

 

عکس 18: مسئول موزه

18.jpg

 

عکس 19: توضیحات زیر عکس!!

19.jpg

 

عکس 20: موزه رادیو

20.jpg

 

عکس 21: نقاشی سلسله پادشاهان ایران

21.jpg

زمان ورود به شیراز و حرکت به سمت هتل من با دیدن خیابون زند خیلی ذوق زده شده بودم برای همین دوست داشتم خیابون گردی و پیاده روی و خرید تو همچین خیابونی رو تجربه کنم. همین کار رو هم کردیم. خیابون گردی همیشه برای ما بخش هیجان انگیز سفرمون بوده! بعد از کمی خرید هم گرسنه بودیم و هم حافظیه رو میدونستم تا 10 شب بازه. بنابراین به سمت اولین رستورانی که انتخاب شده بود حرکت کردیم. خیلی هم دور نبودیم. رستوران 7خوان نزدیک دروازه قرآن و حافظیه ست. تو اکثر سرچ هایی که در مورد رستوران های شیراز میکردم این رستوران اگه اولی نبود دیگه دومی بود حتما! میدونستم که 7 طبقه رستوران داره و میدونستم اولین طبقه مربوط به غذاهای سنتی هست. نمای رستوران خیلی قشنگه با فواره و حوض و جای پارک راحت. با راهنمایی های آقایی که جلوی در بود به طبقه زیرزمین رفتیم. همون لحظه ورود با دیدن دکوراسیونش متوجه میشید که شبیهش رو تو هیچ کدوم از رستوران های تهران ندیدید.  تخت های گرد که برای تعداد زیاد مهمون مهیا شده و در کنارش چند تا میز 2 نفره که شبیه کرسی هستند. به راحتی میشه حدس زد که اگه اینجا رو یه مقدار دیرتر رسیده بودیم بدون رزرو جایی نداشتیم. ولی خوشبختانه ساعت 8 بود و رستوران تازه در حال پر شدن. ما معمولا موقع رستوران رفتن یه غذا می گیریم یه پیش غذا. ولی اینجا هم بی نهایت گرسنه بودیم هم اسامی منو خیلی جدید و جذاب بود بنابراین تصمیم به دو غذا و یک پیش غذا شد. من اصرار داشتم کلم پلو رو تو رستوران دیگه ای بخوریم که تعریف کلم پلوهاشو شنیده بودم. بنابراین اینجا دمپخت با گوشت و جوجه ملس و پیش غذای شیرازی دوپیازه سفارش دادیم. تو این فاصله رستوران هم پر شد و به طرز جالبی ایرانی ها در اقلیت بودند!

عکس 22: رستوران 7خوان

22.jpg

 

عکس 23: پیش غذای شیرازی دوپبازه23.jpg

هر دو غذا خیلی خوشمزه بود. دمپخت به نظر میومد کلم پلوی شیرازی بود که چیزهای دیگه هم بهش اضافه شده بود و به جای گوشت قلقلی گوشت گوسفند داشت! ولی از همه بهتر دوپیازه بود که سعی میکنم حتما خودم درستش کنم. قیمت همه اینا با نوشیدنی و سرویس 200 شد ولی تو راه هتل وقتی داشتم عکس غذاها رو برای مامانم میفرستادم تازه یادم اومد ما جوجه سفارش دادیم ولی برامون چنجه آوردن و اینقدر گرسنه بودیم که حتی سفارشمونو یادمون نبود! که البته مسلما از جوجه خوشمزه تر بود!

تنها نکته منفی به نظرم این بود که یه گروه از خانوما با لباس قاجار ولی با موزیک پاپ جدید اومدند با حرکات مخصوص ناشنوایان متن آهنگ رو برای حاضران رستوران بازی کردند که واقعا مناسب اون فضا نبود. ولی بعدش موسیقی سنتی زنده داشتند که جبران شد! ایرانی ها دست میزدند و دیدم یکی از توریست ها در مورد نحوه دست زدن با ریتم داره از پیشخدمت سوال میکنه! صحنه بامزه ای بود ولی نمی تونستند ریتم آهنگ رو درست با دست بگیرند!

از رستوران به سمت حافظیه حرکت کردیم. این بار جای پارک به سختی پیدا شد. یه مسیر چند دقیقه ای هم پیاده رفتیم. از همون لحظه ورود به محوطه، جو و حس و حال حافظیه آدم رو جوری میگیره که تا اونجا نباشید قابل توصیف نیست. داخل سقف گنبد فیروزه ای حافظ 5 رنگ داره که هر کدوم معنی خودشو داره: قهوه ای خاک، ارغوانی شراب ازلی، سیاه و سفید روز و شب و فیروزه ای بهشت. اطراف مقبره کنار دیوارها فرو رفتگی هایی وجود داره که میشه چند قدم دورتر از شلوغی ها نشست و فال گرفت. به شوخی می گفتیم بریم یه کنج عزلت برگزینیم تو دیوار! از یه سایت آنلاین فال حافظ گرفتیم که فکر کنم یکی از مثبت ترین غزلهای حافظ دراومد:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند             چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

پشت مقبره یه چایخونه با یه حوض و کلی درخت وجود داره که چایی واقعا چسبید. برای دو نفر یه قوری یک نفره هم کفایت میکرد. چون 4 فنجون چایی ازش دراومد! درضمن برخلاف خوانده های قبلیم حافظیه خیلی بیشتر از ساعت 10 هم باز و شلوغ بود.

عکس 24

24.JPG

 

عکس 25

25.jpg

 

عکس 26

26.jpg

 

عکس 27: کنج عزلت!

27.jpg

 

عکس 28: چایخونه حافظیه

28.JPG

 

عکس 29

29.JPG

شیرازگردی امشب تموم شد. تازه وقتی به اتاقمون برگشتیم فهمیدیم خسته هستیم و به محض خاموش کردن چراغ خوابمون برد با ساعتی که برای 8 کوک شده بود.

 

روز دوم

صبح زود به محض بیدار شدن با دیدن نور خورشید که از پشت پنجره های رنگی به داخل اتاق می تابید به یاد آوردم کجا هستیم! برنامه امروز با تخت جمشید شروع میشد. لباس های آستین بلند و کلاه و کرم ضد آفتاب و کفش راحت از موارد ضروری تخت جمشید گردی بود.

عکس 30: پنجره های رنگی رنگی

30.jpg

مسیر شیراز تا تخت جمشید حدود 1 ساعته و با توجه به اینکه گشتنش حداقل 3 ساعت فرسایشی نیاز داره و پاسارگاد هم تا تخت جمشید 1 ساعت راهه بنابراین برنامه پاسارگاد مربوط به امروز نبود. اینجا هم تعداد بسیار زیاد توریست به چشم میخورد. از همون لحظه پارک ماشین دو ستون باقیمانده دروازه ملل دیده میشه. اول کار دنبال راهنما گشتیم ولی جواب درستی نگرفتیم و تصمیم گرفتیم راه بیفتیم شاید بالاتر راهنما هم پیدا بشه. بغل دروازه ملل یه میز وجود داشت که در ازای ساعتی 30 تومن دوربین های واقعیت مجازی اجاره داده میشد و اینطور که فهمیدم امکانات جدیدی بود که قبلا وجود نداشته. هر چند قدم شیشه هایی به نام شاخص وجود داشت که اونجا با نگاه کردن توی دوربین واقعا خودتو از تخت جمشید ویران و سوخته جدا میدیدی. در واقع حقیقت 2500 سال پیش و سالم هر بخشی که با دوربین بهش نگاه میکردی رو می دیدی. فقط تعجب کردم که راهنمای تورهای خارجی چرا یه دونه اجاره نمی کردن برای گروهشون. تا جایی که یکی از توریست ها از ما درخواست کرد اجازه بدیم با دوربین ما نگاه کنه. جلوتر بازم بهش پیشنهاد دادیم که نگاه کنه اما تشکر کرد و گفت نیازی نیست. در عوض اصرار کرد بایستیم و با دوربین خودمون از ما چند تا عکس عالی با دروازه ملل گرفت.

عکس 31

31.JPG

 

عکس 32

32.JPG

 

عکس 33: دوربین های وی آر (واقعیت مجازی)

33.JPG

 

عکس 34

34.JPG

برای کسی که تا به حال فقط تخت جمشید رو تو عکس دیده باشه و در عین حال تاریخ ایران باستان براش جذابیت داشته باشه تخت جمشید بهشته. تصور اینکه فضایی که تو توش وایسادی قبلا چه شکوه و ابهتی داشته. چه افرادی اینجا پا گذاشتند و چیا گفتند چیا خوردند، چه کارایی کردند، چه شکلی بودند همه و همه بی نهایت هیجان انگیزه و در عین حال قلب آدمو به درد میاره.

اگه توان بالارفتن از تپه و رسیدن به مقبره اردشیر سوم رو داشته باشید یه نمای کلی از تخت جمشید رو از بالا میشه دید. متاسفانه شاخص دوربین که بالای کوه بود کار نمی کرد. وگرنه شاید نمای خیلی عظیمی از تخت جمشید سالم رو می دیدیم. بالای کوه توریست های ایتالیایی بودند که متاسفانه زبان راهنماشونو متوجه نشدیم. چون خیلی دوست داشتم جزییات مربوط به اون مقبره که با تقلید از مقبره داریوش در نقش رستم ساخته شده رو بشنوم.

عکس 35: مقبره اردشیر سوم

35.JPG

 

عکس 36

36.JPG

پایین کوه موزه ای بود که در واقع در محل سابق کاخ ملکه و با حفظ بخش هایی از ویرانه کاخ و بازسازی بخش های دیگه در زمان پهلوی ساخته شده. اونجا میشد دید که ستونهای چوبی تخت جمشید که روی پایه های سنگی وجود داشتن و همه در آتش اسکندر سوختند چه شکلی بودند. داخل موزه که ورودی جداگانه داشت آثار خیلی جالبی از دوران هخامنشی دیده می شد. البته اینها درصد خیلی کمی از آثار به جا مانده از هخامنشیان هستند. بخش زیادیش تو موزه های اروپا و آمریکاست که خیلی از ما ایرانی ها این شانس رو نداریم که بخش ایران باستان موزه لوور رو زیارت کنیم!

یه قسمت موزه که جالب بود تصاویر و توضیحاتی بود از پلکان کاخ آپادانا. حکاکی های این پله ها که تو خود محوطه اصلی قرار دارند فرستادگان 23 ملت رو نشون میدند که هدایایی برای شاه ایران در دست دارند. این توضیحات با جزییات، پوشش و نوع هدایا رو شرح داده بود که خوندنش جالب بود. بعد از موزه هم به سمت همون پلکان حرکت کردیم تا از نزدیک اون تصاویر رو بررسی کنیم! روی پله ها دسته دسته تورهای ایرانی و خارجی با راهنماها وجود داشت که همون توضیحات رو روی هر شکل به همراهانشون میدادن. بالای پله ها با یکی از این تورها همراه شدیم و ادامه کاخ آپادانا رو با توضیحات تور لیدر گذروندیم. یکی از توریست ها دوتا سوال جالب کرد. یکی اینکه با چه وسیله ای کار سمباده زنی انجام شده؟ جوابش این بود که کسی مطمئن نیست ولی میگن با پوست کوسه. سوال بعدی هم این بود که هیچ تصویری از زن تو این محوطه نیست؟ و جواب این بود به جز الهه آتنا خیر.

در بلندترین ارتفاع هم کاخ هدیش قرار داشت که مربوط به خشایارشا بوده و راهنما گفت آتش از این قسمت شروع شده. بعدا خوندم به علت نفرت و کینه اسکندر از خشایارشا.

عکس 37: کاخ هدیش

37.JPG

تخت جمشید حدود 2.5 ساعت زمان از ما گرفت. ولی در نیمه این زمان دوربین رو پس دادیم که هزینه دوبرابر نشه! با اینکه خیلی خسته شده بودیم ولی اصلا راه نداشت که بدون دیدن نقش رستم از این منطقه خارج بشیم. نقش رستم حدود 20 دقیقه از تخت جمشید راه داره.

نام اصلی نقش رستم مسلما نقش رستم نبوده. همونطور که نام تخت جمشید، پارسه بوده. نقش رستم آرامگاه 4 پادشاه هخامنشی هست که توی دل کوه تراشیده شده اند. داریوش بزرگ، خشایارشا، اردشیر اول و داریوش دوم. علاوه بر اون حکاکی های خیلی جالبی در زیر آرامگاه ها وجود داره که خیلی هاشون در حد مناسبی سالم و واضح هستند و من بیشتر از همه نظرم به تصویر پیروزی شاپور به امپراطور روم جلب شد. توی توضیحات نوشته بود شنل پشت سر امپراطور روم که انگار در هوا شناوره به این معنیه که چقدر سریع از اسبش پیاده شده و تا جلوی اسب شاپور دویده برای طلب بخشش!

عکس 38

38.jpg

 

عکس 39: پیروزی شاپور بر امپراطور روم

39.jpg

 

عکس 40

40.jpg

یه کعبه زرتشت هم جلوی این مقبره ها وجود داره که باز هم توی توضیحات نوشته شده بود نام گذاری کاملا اشتباهه و کاربرد اصلی این بنا هنوز به طور کامل کشف نشده. بعد هم دلایلی وجود داشت که به چه دلیل اینجا شباهت به آتشکده نداره. مثلا اینکه راهیابی به طبقه بالا برخلاف آتشکده های دیگه زرتشت کار راحتی نبوده. ولی مساله جالب اینه که بنایی کاملا شبیه به این بنا ولی با تخریب بیشتر رو بعدا در پاسارگاد دیدیم. در هر صورت هر کاربردی که این داشته حتما اون هم داشته!

 

عکس 41: کعبه زرتشت

41.jpg

فضای جلوی نقش رستم پر از گلهای زرد بود. ولی باد شدیدی که وزیدن گرفته بود نگه داشتن سایه بون و کیف رو هم سخت کرده بود. ساعت هم 1.5 ظهربود. نهار نخورده بودیم و خسته بودیم و هنوز نقش رجب مونده بود که فقط چند دقیقه تا نقش رستم فاصله داشت. ولی وقتی رسیدیم دیدیم برخلاف نقش رستم خیلی خلوت بود. در واقع فقط یه گروه 5 نفره توریست اونجا بودند. از ماشین پیاده شدیم و با چشم نقش ها رو پیدا کردیم. سه نقش که متعلق به تاج گذاری پادشاهان ساسانی هستن. از دور چیز زیادی دیده نمی شد. ولی تصمیم گرفتیم عطای این 3 نقش رو به لقاش ببخشیم و بدون خرید بلیط اون منطقه رو ترک کردیم و به سمت شیراز به راه افتادیم. این بار اینقدر توی ماشین هله هوله خورده بودیم که نهار یه ساندویچ سوپرمارکتی خریدیم. برنامه هم همین بود البته. با این تفاوت که قصد داشتیم کراکت سرخ کنیم که با توجه به جا گذاشتن گاز پیک نیکی تبدیل به ساندویچ سرد شد!!

عکس 42 دشت قشنگ روبروی نقش رستم

42.jpg

توی هتل حموم رفتیم و 1 ساعت استراحت کردیم. از چایی نعنای حیاط هتل هم برا اولین بار خوردیم تا آماده بقیه برنامه بشیم. برنامه بعدی باغ زیبای ارم بود. وقتی وارد محله ارم شیراز شدیم فهمیدم پا به بالاشهر شیراز گذاشتیم. به وضوح مشخص بود که اینجا باید خونه ها گرون تر از سایر جاهای شیراز باشند. جایی که ماشینو پارک کردیم یه خیابون روبروی درب ورودی باغ بود که خونه های خاتم کاری شده ای توش وجود داشت که از صد تا دیدنی دیدنی تر بودند! صف این باغ شلوغ بود و اون باجه تلفن پر از آب و ماهی که شاید عکسشو تو اینترنت دیده باشید دقیقا کنار صف باغ ارم هست.

موقع ورود از همون اول میشد فهمید که اینجا با سایر باغ های شیراز کمی متفاوته. پرگل تر و پر درخت تر از بقیه بود. جلوی ورودی پر از گلدون های گل لاله رنگی رنگی بود که روی زمین چیده شده بودند. همچنین عمارت این باغ قشنگ تر و هنرمندانه تر از سایر عمارتهای شیرازه. این عمارت در دوره قاجار با تقلید از معماری زندیه ساخته شده بود. با حوض و فواره ها و درختهای سرو، در پارک طبیعتا هوای خیلی مطبوعی ایجاد شده بود. خیلی ها مشغول عکاسی بودند و در کل شلوغ تر از عمارتهای دیگه شیراز بود که تو این سفر تعدادیشونو دیدیم. طبق معمول خانم هایی با لباس قاجار توی محوطه قدم میزدند و پیشنهاد عکاسی با لباس محلی میدادند. ما هم بی خبر از همه جا به هم گفتیم یعنی کسی هم به اینا مراجعه میکنه؟! این خانم ها رو تقریبا در تمام عمارتهای تاریخی شیراز میدیدیم. کمی بعد وارد موزه سنگ عمارت شده بودیم و داشتیم از سنگهای بسیار زیبا با رنگ های خارق العاده لذت می بردیم که متوجه شدیم یه خانم میانسال داره از مسئول موزه سوال میکنه کجا میشه با لباسهای قاجار عکس گرفت! این جا بود که به سادگی خودمون خندمون گرفت. مخصوصا اینکه موقع خروج از موزه دیدیم یه خانم و آقای جوون لباسهارو تن کرده بودند و مشغول ژست گرفتن هستند!!

عکس 43: باغ ارم

43.JPG

 

عکس 44: باغ ارم

44.JPG

 

عکس 45: باغ ارم

45.jpg

 

عکس 46 موزه سنگ باغ ارم

46.jpg

بعد از موزه تو مسیرهای سایه و قشنگ باغ بین درختهای سرو قدم زدیم. خونده بودم بلندترین و موزون ترین سرو اینجا اسمش سرونازه. ولی هر چقدر دقت میکردم میدیدم همه سروهای اینجا خیلی موزون و قشنگن. تا خیلی اتفاقی شنیدیم یه خانوم داشت یه درخت رو به همراهش نشون میداد و میگفت این همون سروناز مشهوره! عکسشو میذارم که شاید اگه رفتید اینقدر خوش شانس نباشید که یه نفر بغل گوشتون به کس دیگه معرفیش کنه!

عکس 47: سروناز معروف!

47.jpg

بعد از باغ ارم دو تا گزینه از امروز مونده بود. باغ جهان نما و باغ عفیف آباد. چون عکس های عفیف آباد رو توی غروب هم دوست داشتم قرار شد تا هوا روشنه باغ جهان نما رو ببینیم.

اینجا هم شبیه سایر باغ ها محوطه سبز با مسیر آب از وسطش و یه عمارت قدیمی. منتها چیز جدیدی که جلب توجه میکرد تنه درختهایی بود که با هنرمندی هر چه تمام تر کنده کاری شده بود. جالب بود من از این آثار چیزی نخونده بودم ولی کمی جلوتر دلیلشو متوجه شدم! همون موقع رو یکی از این تنه ها یه آقای هنرمند مشغول کنده کاری بود. در واقع اینها آثار تاریخی نبودند ولی هنر به کارگیری شده روشون واقعا قابل توجه بود.

عکس 48: باغ جهان نما

48.jpg

 

عکس 49: باغ جهان نما

49.jpg

نمی دونم به علت اینکه از ارم اومده بودیم این حسو داشتیم یا واقعا این باغ حس و حال بقیه باغ های شیراز رو نداشت. به دو دلیل. اول اینکه عمارت وسط باغ زیبا نبود. و حتی یه بخشهایی با پرده های نایلونی بزرگ پوشونده شده بود. و دلیل دوم اینکه محوطه باغ سبز اما بسیار کم درخت و کم گل بود. در واقع بخش بزرگیش یه زمین چمن صاف و بزرگ بود. تو این باغ توریست هم دیده نمی شد. عمارت مرکزی موزه با ورودی جداگانه بود که چون حس خوبی نگرفته بودیم، ازش صرف نظر کردیم و ترجیح دادیم دور تا دور باغ پیاده روی کنیم. ساعت 6.40 عصر بود. میدونستم عفیف آباد تا 7 بیشتر باز نیست. ولی همین دیشب دیدم حافظیه که قرار بوده تا 10 باز باشه ساعت 11 به قوت خودش باقیه. بنابراین با امید به سمت عفیف آباد حرکت کردیم که غربی ترین جایی بود که داشتیم توی شیراز میرفتیم. مسیر حدود نیم ساعت بود و نرم افزار ویز هم زیر اسم این مکان یه Closed ترسناک نوشته بود که ما بازم اعتنا نکردیم. البته یه دلیل هم این بود که رستورانی که برای شب انتخاب کرده بودم حوالی عفیف آباد بود پس ضرر نکرده بودیم از رفتن. ساعت 7:15 رسیدیم. ولی با اینکه افرادی هنوز توی محوطه و حیاط بودند به افراد جدید بلیط فروخته نشد. از لای در نگاه کردیم که میشد یه کوچولو از عمارتشو دید. عمارت قشنگی بود و حسرت خوردیم که کاش جهان نما رو نرفته بودیم!! ولی از همسرم قول گرفتم که یه جوری عفیف آباد رو در ادامه سفر بیایم!

حالا در مورد رستورانی که انتخاب شده بود! رستوران صوفی. همون رستورانی که قبل تر گفتم تصمیم داشتیم کلم پلو رو فقط اینجا بخوریم (که البته چون غذای 7خوان تقریبا کلم پلو بود غذا رو باید عوض می کردیم!). گوگل مپ رو باز کردم و نوشتم رستوران صوفی. چشمتون روز بد نبینه، فقط تو نقطه ای که ما وایستاده بودیم 3 تا رستوران صوفی نشون میداد با فواصل کم! حالا از کجا تشخیص بدیم که کدوم به کدومه. عکسهای دو تا از صوفی ها رو تو همون گوگل مپ باز کردم. به هر دو میومد که صوفی اصل باشن! رفتم عکسهای سایتهایی که قبلا در مورد اینجا خونده بودم رو هم چک کردم. متوجه شدم حتی تو اونا هم یه رستوران واحد وجود نداره. یکیشون این صوفی رو عکس گذاشته یکیشون اون یکی صوفی. آخرش از یه مغازه دار پرسیدیم صوفی معروف شیراز کدومه! به ما گفت همینی که توی خود بلوار ستارخانه. اون یکی صوفی توی خیابون عفیف آباد بود! خلاصه پارک که کردیم دیدیم این جا یه بخش فست فود و یه بخش سنتی داره. هنوز مطمعن نبودم درست اومدیم. وقتی گارسون منو رو دستمون داد و دیدم چیزی به نام کلم پلو توش وجود نداره گفتم ای دل غافل پس اشتباه کردیم. حالا کی روش میشه بلند شه! پیشخدمت که اومد سفارش بگیره بهش گفتم اینجا همون صوفی اصلی شیرازه؟ گفت بله. گفتم آخه یه صوفی هم نزدیکتونه. گفت اون پدیده صوفیه. گفتم پس چطور کلم پلو ندارید، من خونده بودم کلم پلوی صوفی معروفه. گفت بله اتفاقا داریم ولی ما منوی شام و نهارمون فرق داره اون تو منوی نهاره! دیگه اینو که گفت با خیال راحت بشقابو برداشتم و به سمت سالاد بار خوشمزشون رفتم! علاوه بر انواع ماست و سالاد و ترشی حتی میشد حلوا زرده شیرازی رو برداشت. این حلوا رو ما قرار بود بعد از شام از قنادی رضا تهیه کنیم که قبلا تو یه سفرنامه در موردش خونده بودم. دیگه صوفی کارمونو راحت کرد. غذا هم این بار بالاجبار غیر شیرازی سفارش دادیم ولی بسیار با کیفیت و خوشمزه. اینجا هم موسیقی زنده داشت. انگار موسیقی زنده بخش جدایی ناپذیر رستوران های خوب شیراز بود.

عکس 50: رستوران صوفی

50.jpg

بخش آخر برنامه امشبمون بستنی فروشی معروف شکرریز پشت ارگ کریمخان بود. صف طویلی جلوی این بستنی فروشی وجود داره اما کار رو خیلی سریع راه میندازن و معطلی نداره. در عوض از بستنی متفاوتی که میخورید امکان نداره پشیمون بشید. انگار که طعم واقعی بستنی قیفی همیشه این بوده و ما تا حالا تو یه اشتباه بزرگ چیزهای دیگه ای به اسم بستنی می خوردیم! حتما باید این رو امتحان کرد!

عکس 51: بستنی قیفی شکرریز

51.jpg

دیگه ساعت داشت نزدیک 10 میشد و زمان برگشت به هتل قشنگمون! موقع پارک کردن جلوی هتل این یادداشت بامزه رو رو زمین پیدا کردم. فکر نمیکردم هنوز همچین یادداشت های قشنگی گذاشته بشه!

عکس 52

52.jpg

توی حیاط هتل زیر مهتاب چایی خوردیم و بعد به اتاق رفتیم. برنامه فردامون شاید سبک تر بود. چون نه خارج شهر رفتن داشت نه مثل روز اول قرار بود بعد از 12 ساعت رانندگی باشه!

عکس 53

53.jpg

 

روز سوم

صبحانه خوردن توی حیاط هتل ما، هر روز اولین اتفاق خوب سفرمون بود. صدای فواره و حوض زیر سایه درخت. موسیقی سنتی و صبحانه خوشمزه. املت و آش یا حلیم هم همیشه کنار صبحانه سردشون وجود داشت. امروز دوتا دختر چینی توریست کنار میز ما نشسته بودند که واقعا با نون سنگک درگیر بودند و یه تیکه بزرگ نون سنگکو مربامالی کرده بودند و شهد مربا از سوراخهای نون سنگک داشت به سمت آرنجشون میرفت! چقدر تو دلشون به نونای ایرانی فحش دادن حتما!

عکس 54: صبحانه هتل

54.jpg

این بار نیازی به ماشین نداشتیم.مسجد نصیرالملک 5 دقیقه پیاده روی نیاز داشت و من خونده بودم برای دیدن اون نورهای رنگی مسجد در بهترین حالت خودش، باید صبح به اونجا رفت. من از تهران چادر با خودم آورده بودم چون از سرچ ها خونده بودم از اسفند 97 یعنی دو ماه پیش چادر اجباری شده تو این مسجد.

به جز اون سعی کردم لباسهای رنگ روشن بپوشم که با نور های رنگی بشه عکسهای هنری تری گرفت. اینجا یکی از شلوغترین مکانهای شیراز بود. اولا که متوجه شدیم چادر اجباری نیست. و بعد که وارد خود شبستان مسجد شدیم دیدیم چقدر عکسهایی که انگار با آرامش زیر نورهای رنگی گرفته میشن از واقعیت دور هستند! در واقع شما باید بین تعداد زیادی از مردم منتظر می ایستادید. هر بار یک نفر میدوید کنار پنجره های رنگی و شخص همراهش دوربین به دست حدود 30 ثانیه عکس برداری میکرد و بعد سریع نفر بعدی! این کار البته توسط ایرانی ها انجام میشد و توریست ها با دوربین هاشون از ژست های قشنگ و  رنگی ایرانی ها عکاسی میکردند. علاوه بر اون سقف مسجد توجه افراد زیادی رو به خودش جلب کرده بود. تم رنگیش به صورتی میزد و حتما این دلیل نامگذاری مسجد نصیرالملک به مسجد صورتی هست. از اون شلوغی بالاخره خارج شدیم.

عکس 55: مسجد نصیرالملک

55.JPG

 

عکس 56

56.JPG

 

عکس 57

57.JPG

 

عکس 58

58.jpg

 

عکس 59

59.JPG

 یک قسمت هم محل فروش اجناس هنری شیراز بود که از شدت گرونی حتی به خودشون زحمت نداده بودند قیمت ریالی رو هم بزنند و به دلاری بسنده کرده بودند! مثلا جای دستمال کاغذی خیلی زیبایی وجود داشت که به پول ما چیزی حدود 700هزار تومن میشد.

 

عکس 60

60.jpg

 سمت دیگه صحن مسجد یه امام زاده وجود داشت که اونجا هم تا حد زیادی برای عکس برداری آیینه و شیشه های رنگی قشنگ داشت. این بار در کمال تعجب خیلی هم خلوت بود نسبت به خود مسجد. یکم هم اونجا موندیم و خارج شدیم. به قول همسرم تو این مسجد آدم خیلی چهره های خندان میدید. شاید تأثیر جادویی رنگها بود که اکثر توریست ها چه ایرانی و چه خارجی در حال خندیدن و صورتهای شاد بودند. سایر جاهایی که میرفتیم بیشتر صورتهای جدی و در مواردی متحیر از زیبایی ها میدیدم!

عکس 61: امامزاده مسجد نصیرالملک

61.jpg

 

عکس 62: مسجد نصیرالملک

62.JPG

 

عکس 63: مسجد نصیرالملک

63.JPG

بعد از نصیرالملک با اینکه نارنجستان فاصله خیلی کمی داشت ترجیح دادیم به سمت بازار وکیل بریم. به دلیل اینکه رستورانی که انتخاب کرده بودم نزدیک نارنجستان بود و الان هم وقت نهار نبود!

با یه تاکسی یه مسیر کوتاه رو تا بازار رفتیم. نفری 600 تومن پول تاکسی بود. همچین قیمتایی تو تهران دیگه وجود نداره برا هیچ مسیری...

بازار وکیل شبیه بازارهای سنتی بقیه شهرهایی بود که دیده بودیم. تبریز، تهران، قزوین، کرمان.... ولی با حال و هوای شیرازی. با ادویه های خیلی خاص با راسته ای که پر از انواع سنگهای فروشی قیمتی بود، با یه سرای مشیر قشنگ که زیر درختاش دور حوض میشد استراحت کرد و با فالوده معروف انتهای سرای مشیر که در موردش قبلا خونده بودم ولی ما آب هویج بستنی خریدیم! بازار سنتی گردی همیشه جذابیتهای خودشو داره حتی اگه اصلا قصد خرید نداشته باشید. در مورد سوغاتی چون خونده بودم پشت ارگ بهترین محل برای این کاره فعلا دست نگه داشتیم.

عکس 64: ادویه فروشی بازار وکیل

64.jpg

 

عکس 65: ورودی سرای مشیر

65.jpg

 

عکس 66: سرای مشیر

66.JPG

وقتی از یه فروشنده آدرس مسجد وکیل رو پرسیدیم متوجه شدیم خیلی بهش نزدیک هستیم. بنابراین همون موقع مسجد وکیل رو هم با ستونهای معروفش دیدیدم. تعداد زیادی دانشجوی هنر مشغول طراحی از ستونهای قدیمی مسجد بودند. صحن بیرونی مسجد یه مقدار خالی و خلوت بود ولی با اینکه آفتاب ظهر مستقیم توی صحن می تابید اما هنوز هوا ایده آل بود.

عکس 67: مسجد وکیل

67.JPG

 

عکس 68: مسجد وکیل

68.jpg

با یکم سوال جواب به سمت حمام وکیل رفتیم. قبلا حمام فین کاشان و حمام گنجعلی خان کرمان رو به علت شلوغی صف، موفق به بازدید نشده بودیم و اینجا قرار بود بالاخره یه حمام قدیمی رو از نزدیک ببینیم! آقای مسئول جلوی در گفت بلیط فروشیش کنار ارگه. یعنی پیاده روی چند دقیقه ای و روش دوم هم گفت از طریق سامانه. ولی راهنمایی بیشتری نکرد. وارد سامانه شدم. سایت اینقدر ایرادات فنی داشت و سرعت نت کند بود و از طرفی بعد از کلی سرو کله زدن با سایت تازه نوشته شد ثبت نام کنید. در نهایت همسرم برای رفتن تا ارگ برای خرید بلیط داوطلب شد و من منتظر. چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت ای بابا اینجا نقدی نمیشه خرید. دستگاه هست و کارت خوان. کارتها هم تو کیف من بود. میدونستم اگه برگرده دوباره نمیتونم این همه مسیر بفرستمش. در همین حین دیدم یکی از بازدید کننده ها به همون آقای جلوی در پول  بلیط رو داد و به راحتی اجازه وارد شدن پیدا کرد. میدونستم کار غیر قانونیه ولی چاره ای نبود. بهش گفتم میشه ما هم به خودتون پول بدیم و بریم داخل؟! یکم مثلا من من کرد که درست نیست ولی بعد گفت ایراد نداره! که از شانس ما همکارش همون لحظه اومد کنارش و باهاش مشغول صحبت شد و ترسیدیم اگه جلوی اون پول بدیم براش بد تموم شه. این بود که برای بار سوم از خیر بازدید از یه حمام قدیمی گذشتیم....

دیگه سر ظهر و و وقت نهار بود. با یه تاکسی به سمت همون رستورانی رفتیم که نزدیک نارنجستان بود. رستوران خانه پرهامی. از همین خونه های سنتی شبیه هتل ما که اینبار تبدیل به رستوران شده بود. خونده بودم که نیاز به رزرو داره. ولی ساعت 12.5 بود و بعید بود جا پیدا نشه! بعدتر متوجه شدیم بهتر بود رزرو کنیم. چون تعداد مشتریها واقعا زیاد و تعداد میزها نه چندان زیاد بود. به ما گفتند تو حیاط پشتی باید تا 1 منتظر بمونیم چون سرویس دهی از 1 هست. بالاخره نوبت ما شد. از شانسمون جای خوبی هم توی حیاط بهمون داده شد بغل حوض. غذا هم دوباره شیرازی سفارش دادیم. دمی گوجه با گوشت.  مقدارشم اونقدر زیاد بود که دونفر رو همراه با یه ماست بادمجون سیر میکرد!

عکس 69: در مسیر رستوران خانه پرهامی!!

69.jpg

 

عکس 70: انتظار برای ساعت 1!

70.jpg

 

عکس 71: رستوران خانه پرهامی و دمی گوجه

71.jpg

 حالا با انرژی مضاعف به سمت نارنجستان قوام میرفتیم که همون کنار خانه پرهامی بود.

چیزی که توی دفترم یادداشت کرده بودم رو توی مسیر بلند بلند خوندم. اینجا هم میگم چون دونستنش به نظرم جالب اومد:

حاج ابراهیم خان کلانتر وزیر کریمخان باعث پایان حکومت زندیه شد و در زمان قاجار قدرتمند شد. ولی مدتی بعد فتحعلی شاه قاجار بهش مظنون میشه و خودش و تمام خانوادشو قتل عام میکنه به جز یکی از پسراش به نام علی اکبر که چون سل داشت و رو به مرگ بود بخشیده شد. ولی علی اکبر به طرز عجیبی خوب شد و فتحعلی شاه هم بخشیدش و بهش لقب قوام الملک داد و اونو والی شیراز کرد. خیلی از آثار شیراز مربوط به همین نوادگان قوام هست. از جمله نارنجستان قوام که توسط قوام دوم و سوم ساخته شد. یا خانه زینت الملک که محل زندگی دختر قوام چهارم بوده.

باغ پر گل روبروی عمارت نارنجستان قوام چیزی از گلکاری های ارم کم نداشت. خود عمارت هم بسیار جذاب و دارای جزییات هنری خیلی زیاد بود. آینه کاری ها، گچ بری ها، و مقداری از وسایل به جا مونده از قوام هم میشد دید. تزیینات سقف اینقدر متقارن و قشنگ بود که باورش سخت بود اینها کار دسته و این تعداد از تصاویر رو به صورت کاملا یکسان بارها تکرار کرده اند.

عکس 72: نارنجستان قوام

72.jpg

 

عکس 73

73.jpg

 

عکس 74

74.jpg

 

عکس 75: سقف نارنجستان

75.jpg

 

عکس 76: سقف نارنجستان

76.JPG

 

عکس 77

77.jpg

حیاط اینجا به عمارت زینت الملک راه داره. اسم درست عمارت زینت الملک هست. تو تابلوهای شهری و سایتها هم همین نوشته شده. اما زینت الملوک هم یه اسم جا افتاده و مصطلح برای این مکان هست. برای ورود به اونجا نمیشد از همون تونل بین حیاط ها رفت! بلکه باید از کوچه کناری وارد می شدیم. قسمت اول بازدید از زینت الملک مربوط به دالان مشاهیر هست که مجسمه افراد معروف ایرانی با موم و اندازه های واقعی انسان ساخته شدند. از کورش و آتوسا شروع میشد تا دوره قاجار. اولین مجسمه ولی مربوط به خود خانم زینت الملک بود که در توضیحاتش به خیّر و نیکوکار بودنش اشاراتی شده بود.

این عمارت و باغ مسلما از نارنجستان کوچیکتر بود ولی بازم به همون باصفایی و قشنگی بود.

عکس 78: زینت الملک قوامی

78.jpg

 

عکس 79: به دار کشیدن حلاج

79.jpg

 

عکس 80: سعدی

80.jpg

 

عکس 81: خانه زینت الملک

81.jpg

 

عکس 82

82.jpg

ساعت 5 شده بود و کار ناتمام دیروز رو باید تمام میکردیم. یعنی باغ عفیف آباد که دیروز به در بسته خورد بودیم! به سمت ماشین حرکت کردیم. یه مسیر نیمساعته به غرب شیراز رو پیش رو داشتیم. اینبار خوشبختانه موزه باز بود و وارد شدیم.

این عمارت فضای سبز بزرگتری نسبت به خیلی از باغهای قبلی داشت. این هم توسط قوام دوم ساخته شده و خواهرزاده بانی باغ به نام عفیفه خانم تغییراتی در فضا ایجاد کرده و در نهایت اسم ایشون روی باغ قرار گرفته.

برخلاف باغهای دیگه اینجا حتی یک توریست هم دیده نمیشد که جلوتر دلیلش رو فهمیدیم. عمارت باغ به موزه نظامی تبدیل شده. البته بخش تاریخی هم داره مثل اسلحه های شاه های قاجار. ولی خب به این علت افراد نظامی گاهی توی باغ قدم می زنند و حتی یه مقدار سختگیری حجابی وجود داره. توی فضای چمن باغ افراد زیادی زیر آفتاب استراحت میکردند و یه کافه هم همونجا وجود داره که آش گرفتیم و رو تخت های کافه زیر درختا چسبید.

عکس 83: باغ عفیف آباد

83.JPG

 

عکس 84: باغ عفیف آباد

84.JPG

 

عکس 85: باغ عفیف آباد

85.jpg

 

عکس 86

86.jpg

 

عکس 87

87.jpg

 

عکس 88

88.jpg

 

عکس 89: روبروی پارکینگ باغ عفیف آباد

89.jpg

برنامه ریزی ها تا اینجا تقریبا به موفقیت انجام شده بود. قسمت آخر ارگ کریمخان بود که دوست داشتم دم غروب برسیم. باز هم به مرکز شهر و سمت خیابان زندیه حرکت کردیم. هوا هنوز روشن بود ولی ما بلیط ورود به داخل ارگ رو خریدیم. اول تعجب کردم که چرا افراد خیلی کمی وارد میشن. اکثرا دور ارگ روی نیمکتها نشسته بودند. ولی دلیل خلوت بودن داخل ارگ این بود که اینجا از بین رفته ترین جای تاریخی شیراز بود.... اصلا اغراق نیست که بگم از تخت جمشید هم بیشتر!!

از اتاق ها تقریبا جز چهارچوب اصلی اتاق چیزی باقی نمونده. طراحی های دیوارها، گچبری ها در و پنجره ها و هر چیز دیگه به طرز ناراحت کننده ای از بین رفته. همه جا پر از یادگاری و ... اونم در حالی که اینجا محل زندگی کریمخان زند بوده و باید خیلی  زیبا بوده باشه. البته یه دلیل اصلیش اینه که زمان رضاشاه متاسفانه اینجا تبدیل به زندان شده. تصمیم خیلی بد و عجیبی بوده که تقریبا باعث ویرانی این بنای زیبا شده و بعدها هم دیگه ترمیمی وجود نداشته...

عکس 90

90.JPG

 

عکس 91

91.jpg

 

عکس 92: بدون شرح....

92.jpg

 

عکس 93

93.jpg

ار اونجا با دلی پر درد خارج شدیم. خوشبختانه بیرونش هنوز زندگی جریان داشت. یه گروه موسیقی مشغول نواختن بودند و مردم دورشون جمع شده بودند. یکی از برج های چهارگوشه ارگ هم با گذشت زمان کج و شبیه برج پیزا شده که اونم جذابیت خودشو داره! نوبت خرید مسقطی های سوغاتی بود که فقط توصیه م اینه از چند جا قیمت بگیرید. قیمتهای هر مغازه برای یک جنس یکسان متفاوت با مغازه کناریش بود.

عکس 94: موسیقی خیابانی جلوی ارگ

94.jpg

غروب شده بود و اینقدر گرسنه بودیم که سریع تو ماشین به فکر رستوران افتادیم. رستورانی که انتخاب کرده بودم از فضای شهری دور بود. تو منطقه قصرالدشت که از مناطق خوب مسکونی شیرازه ولی حتی غربی تر از باغ عفیف آباد. اما چون برنامه ها به خوبی انجام شده بود و کار دیگه ای نداشتیم به سمت رستوران باغ راز رفتیم. دلیل انتخابش هم اولا این بود که بالاخره بعد از چند وعده برنج خواری فست فود بخوریم! دوما محوطه بیرونی رستوران حداقل توی عکس ها خیلی جذاب بود.

کارکنان این رستوران در حد زیادی مؤدب و مهمان نواز و متشخص بودند. خاطره ای که شاید بعدها از این رستوران برام بمونه برخورد خوب همه کارکنان بود تا هرچیز دیگه. در حدی که هر دو ناراحت بودیم چرا همچین رستورانی با این عظمت و وسعت باید تعداد مشتریهاش کم باشه. که البته شنبه بود و ما هم زود اومده بودیم. شاید در زمانهای دیگه اوضاع بهتر باشه. اینجا هم موسیقی زنده داشت . در کل ما خیلی راضی بودیم.

عکس95: محوطه رستوران باغ راز

95.jpg

 

عکس 96

96.jpg

با غم و اندوه فراوان از پایان سفر به سمت هتل میرفتیم که همسرم دلش نیومد اینجوری تموم بشه. پیشنهاد حافظ گردی دوباره داد. البته فهمیدم اینبار بیشتر هوس چایخونه قشنگ و سنتی اونجا رو داره! حال و هواش درست مثل دو شب پیش بود. فقط نفهمیدیم چرا چایی رو دو تومن گرون کرده بودند!!

موقع برگشت برای آخرین بار زیر گنبد حافظیه کمی توقف کردیم و با دلتنگی اونجا رو ترک کردیم. من آخرین عکس حافظیه رو گرفتم و دوتایی بلند از حافظ خداحافظی کردیم و به سمت هتل حرکت کردیم...

عکس 97 آخرین عکس شیراز...

97.jpg

 

روز آخر

از دیشب وسایل رو جمع آوری کرده بودیم که زودترین زمان ممکن حرکت کنیم چون قرار بود مسیر 12 ساعته برگشت با پاسارگاد گردی مخلوط بشه. خوشبختانه پاسارگاد رو میشه تو مسیر برگشت به تهران دید چون در شمال شیراز و با فاصله حدود دو ساعته از این شهر قرار داره. آخرین بار صبحانه هتل رو خوردیم و با مسئول شیفت صبح که خوش اخلاق ترین مسئول هم بود خداحافظی کردیم و بالاخره از شیراز خارج شدیم. پاسارگاد در کنار روستایی به همین نام قرارداره. موقع ورود به خود روستا هم ورودی جداگانه ای گرفته میشه که ما با دید مثبت اینطوری نگاه کردیم که این میتونه مثل پول پارکینگ باشه! به محض پارک کردن و خرید بلیط شما میتونید مقبره کورش بزرگ رو ببینید که برای خودش ابهتی داره. با اینکه امروز تعطیلی نیمه شعبان بود ولی پاسارگاد خلوت بود که البته با گذشت زمان شلوغتر شد. با کمی پیاده روی رو به روی مقبره ایستادیم که دورش حصار شیشه ای کشیده شده و تو فضایی به وسعت یه تاریخ و پر از گلهای زرد قرار داره. برای کسی که به تاریخ یا حداقل تاریخ کشور خودش علاقمند باشه دیدن این بنا آدم رو با خودش میکشونه به 2500 سال پیش و تصور مراسمی که قبل از دفن بزرگترین پادشاه عالم تو همین فضایی که ما ایستادیم وجود داشته.

عکس 98

98.JPG

 

عکس 99

99.jpg

 بعد از مدتی خیره موندن به تک تک سنگهای آرامگاه در سکوت به سمت باجه ای رفتیم که بلیط مینی بوس های توریستی روبازی فروخته میشد که توریستها رو به سمت کاخ های هخامنشی می بردند، چون مسیر پیاده روی یه مقدار زیاد بود. اینجا برخلاف تخت جمشید خبری از گرما و آفتاب سوزان وجود نداشت. نسیم در دشت قشنگ محوطه می وزید و هوا معتدل و عالی برای پیاده روی بود.

عکس 100: سوار ماشین های توریستی به سمت کاخ ها

100.jpg

اولین کاخ بعد از پیاده شدن، کاخ اختصاصی کورش بود. توضیحاتی که نوشته شده بود میگفت که فضای اطراف این کاخ پر از درخت و نهرهای دائمی بوده. خیلی دوست داشتم اگه فضا رو میشد به همون شکل گذشته بازسازی کرد و یا حداقل درختها به همون صورت کاشته میشد به جای دشت مسطح.

در دو ورودی کاخ که البته امکان ورود به کاخ برای بازدید کننده ها وجود نداشت کنده کاری هایی روی سنگ از چند پا دیده میشد که سوراخهایی که روی شلوارها و کفش ها وجود داشت به این معنا بود که روی این تصاویر قطعات طلا پیچ شده بودند. خیلی دلم میخواست میدونستم آیا بالاتنه این نقشها کاملا نابود شده یا الان در موزه ای در جایی از دنیا نگهداری میشه. روی یکی از ستون های بلند کاخ نوشته ای وجود داره به خط میخی و به سه زبان. منم کورش، شاه هخامنشی.

عکس 101: پاهای بی تنه

101.jpg

 

عکس 102: کاخ اختصاصی کورش

102.jpg

 

عکس 103: منم کورش، شاه هخامنشی

103.JPG

کم کم توریستهای خارجی به جمع ما اضافه شدند ولی در کل محل خلوت و ساکتی بود. با کمی پیاده روی به کاخ بارعام میشد رسید که محل پذیرایی ازمقامات ملل مختلف بوده. در واقع اولین مقر سازمان ملل متحد جهان. موقع پیاده روی تا اینجا سعی میکردم تصور کنم کورش یه زمانی همین مسیر رو طی کرده ولی چقدر تصاویر متفاوت از چیزی رو میدیده که من دارم می بینم.

 نقشهایی شبیه همون ورودی های کاخ اختصاصی اینجا هم دیده میشد ولی اینبار به جای پای انسان موجود افسانه ای بود شبیه به یه پری دریایی با کفش. بازهم اینجا بالاتنه نقوش وجود نداشتند.

عکس 104: یعنی چه موجودی بوده؟!

104.JPG

قسمت بعدی کاخ دروازه بود که گفته میشد اولین دروازه موجود در جهان بوده. یا حداقل قدیمی تر از این که چیزی بر جای نمونده.

سنگ نگاره معروف انسان بالدار در این قسمت هست. توی تخت جمشید ما از یکی از راهنماها شنیدیم که این تصویر رو مورخان به خود کورش نسبت میدند و در تمام زمان ها این تصویر آنچنان تقدسی داشته که هیج کسی کوچکترین آسیبی بهش نرسونده. نکته جالب این بود که در توضیحات نوشته شده بود بالای سر این تصویر عبارت منم کورش شاه هخامنشی وجود داشته و این عبارت تا 1850 هم دیده شده. ولی در حال حاضر ما چیزی بالای سر این سنگ نگاره نمی دیدیم. حالا اینکه کجاست خدا میدونه!

عکس 105: نقش انسان بالدار (عکس از اینترنت)

105.jpg

بخش های دیگه ای هم در محوطه پاسارگاد وجود داره. مثلا پلی که از جریان فرسایش روش کشف کردن اینجا رودخانه دائمی وجود داشته.

تا انسان بالدار پیاده روی زیادی کرده بودیم. همین مسیر رو برگشتیم و منتظر یکی از همون ماشینها شدیم تا ما رو به سمت زندان سلیمان ببره. که مسلما زندان سلیمان نام بی مسمایی برای این بنا هست که سالهای نه چندان دور به اینجا داده شده.

در واقع کاربری این بنا به طرز کامل مشخص نبود. ولی 4 فرضیه وجود داره: آرامگاه کمبوجیه پسر کورش، آرامگاه همسر کورش، آتشکده و یا محل نگهداری اسناد مهم. هر چی که بود فقط یه چیز قطعی میشه در موردش گفت. اینکه بنای کعبه زرتشت که توی نقش رستم دیدیم با دقت از روی همین بنا الگو برداری شده و احتمالا کاربری یکسانی داشتند.

عکس 106: بنای زندان سلیمان

106.jpg

ماشین این بار منتظر مسافرا ایستاده بود که سوار شیم و برگردیم. می دونستم بنای تل تخت هم که یک بنای مذهبی زمان داریوش بوده کمی با فاصله از زندان سلیمان قرار داره. از دور هم دیده میشد. ولی نه ماشین ما رو میبرد و نه دیگه زمانی برای پیاده رفتنش داشتیم. به ناچار با ماشین برگشتیم و پاسارگاد رو ساعت 12 ظهر به سمت تهران ترک کردیم. همونطور که این سفر رو با طلوع خورشید شروع کردیم آخرین عکس سفر هم عکس غروب خورشید بعد از جا گذاشتن کاشان بود.

عکس 107: به خانه برمی گردیم

107.JPG

سفر شیراز برای ما چیزی کم از سفر خارج از کشور نداشت. هر دو عاشق سفرهایی هستیم که توش امکان اکتشاف تو گوشه کنار های یک شهر وجود داشته باشه. جایی که توش گزینه های گشتن و خوشمزه های خوردنی به اندازه کافی باشه. جایی که هوای عالی و مردمان مهربون داشته باشه. شیراز همه اینها رو برآورده کرد و برای ما به بهترین سفر ایرانگردیمون تا بحال تبدیل شد.

گفتن مخارج سفر شاید با توجه به تغییرات روزانه همه قیمتها، مفید نباشه ولی به هر حال در انتهای فروردین 98 این سفر 1700 شد که 500 هتل، 580 خوردنیجات، 150 بنزین، حدود 100 ورودی ها و بقیه هم مخارج متفرقه بودند.

 

نویسنده : مهسا س

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر