سال ها پیش یه مهمون از یکی از کشورهای اروپایی داشتیم که برای اولین بار به ایران سفر میکرد. وقتی با تاکسی از فرودگاه تا هتل همراهیش کردیم، کرایه را به راننده تاکسی پرداخت کردم و در لابی هتل مشغول مابقی هماهنگیها شدیم. وقتی تحویل اتاق
بر فراز کوه متاتسمیندا دو جاذبه مشهور شهر تفلیس قرار دارد که مشرف به تمام شهر هستند. با تلکابین از این طرف رودخانه متکواری به بالای کوه رفتیم، ابتدا مجسمه مادر ( کارتلیس ددا ) را دیدیم و سپس راهی قلعه ناریکالا شدیم، در میانه
خرداد 95 بود و ما اتاقمان رادر هتل نووتل کوالالامپور تحویل گرفتیم. بعد از چک کردن اتاق و اوکی بودن همه چیز و بعداز دقایقی استراحت، از هتل زدیم بیرون. شب که برگشتیم، به خانم گفتم:« پاسپورتها و مدارک را گذاشتی تو سیو باکس؟» گفت:« آره» گفتم:«رمزش
سال 1397 بود با همسرم به استانبول رفتیم. چندمین سفرمان بود و نیازی به تور و راهنما و ... نداشتیم. هتل رزرو شده که در منطقه شیشلی استانبول بود مورد استفاده تورهای ایرانی هم بود و در ترانسفر فرودگاهی هتل چند مسافر که با تور
دبی بودم و میهمانی از ایران داشتم و برای استقبالش به فرودگاه رفته بودم. از پشت دیواره شیشهای در سالن فرودگاه، مسافرینی که از قسمت کنترل ویزا و گذرنامه رد میشدند تا برای برداشت وسایلشان به سالن بعدی بروند دیده میشدند. بعضی از مسافرین با
حدود ده سال پیش برای یک کار اداری به آمل رفته بودم. صبح زود نمونههای خون را از چند گاو نژاد سیمنتال در یک گاوداری در اطراف آمل گرفته بودم و تا ظهر باید به یک آزمایشگاهی در کرج میرسوندم. مجبور شدم با سواریهای شخصی
سال 1996 میلادی بود و ما ساکن دبی بودیم. مادر همسرم برای دیدنی به دبی آمده بود و من و همسرم با توجه به شرایط جسمی ایشان (در آن زمان با بیش از 60 سال سن درگیر بیماری قلبی و فشار خون و درد زانو
تابستان ٧٧ بود و نتايج كنكور تازه اعلام شده بود، با چندتا دوستانم مهندسى قبول شده و خوشحال بوديم، هوس شمال كرديم و رفتيم بندر انزلى. چون تفريح شمالمان شنا كردن در شب بود راه و چاه دريا را مي دانستيم و به مهارت شنايمان
اولین سفر ما با دوستانمون حسابی خاطره انگیز بود هم خاطرات خوش داشت هم خاطرات بد. اما بدترین قسمت این سفر روز آخر بود که رفتیم ساحل و تصمیم گرفتیم جت اسکی سوار بشیم. چهار زوج بودیم و هر زوج یک جت اسکی کرایه کرد و
چندسال پیش سفری 3 روزه همراه با همسر و 2تا از دوستان به استانبول داشتیم. بر خلاف همیشه که از اتوبوس و مترو استفاده میکردیم به دلیل اینکه تعدادمون برای گرفتن تاکسی مناسب و مقرون به صرفه بود قرار گذاشتیم تا از تاکسی استفاده کنیم.
این خاطره مربوط به سفر دبی من و همسر جان میشه که در هنگام بازگشت از سفر با پرواز ماهان زمانی که تازه سوار هواپیما شده بودیم حس کردم بوی بسیار بدی مییاد، چند دقیقهای گذشت و همچنان این بوی نامطبوع به مشام میرسید، به
این خاطره مربوط به یکی دیگر از سفرهای من و همسرجان به استانبول میشود، در فرودگاه استانبول موقع کنترل پاسپورت همسرم مامور مربوطه عکس پاسپورت رو با دقت نگاه کرد و بعد از چندین بار چک کردن اونو به یکی دیگه از همکاراش هم نشون
اولین سفر خارجی من به باکو بود. ساعت پرواز رفت، 4 صبح بود و من هیچ ذهنیتی از فرودگاه امام خمینی نداشتم. ما قرار بود ساعت 12 شب بریم فرودگاه. پیش خودم فکر کردم ساعت 12 شب راه می افتیم، اونجا هم که صبح زود میرسیم،
مسافرت خارجی نوروزی از واجبات زندگی ما بود تا زمانی که بچه دار شدیم. اولین نوروز بعد از بچه دار شدن، پسرم 5 ماهه بود و ما به ناچار مسافرت نرفتیم. تابستان پسرم 8 ماهه بود که دیگه نتونستم طاقت بیارم و سفر نرم بنابراین
تو سالن فرودگاه قرار گذاشته بودیم. وقتی اومد، یک چمدون و یک کیف خلبانی نو دستش بود. به شوخی و خنده گفتم مبارکه، حالا دیگه کیف خلبانی دست میگیری... گفت دارندگی و برازندگی، ما اینیم دیگه! رفتیم بارها را تحویل بدیم. گفتم کیفت را نمیدی قسمت بار؟ گفت
اين خاطره كه براتون تعريف ميكنم برا ٢٢ سال پيشه. تازه گواهينامه گرفته بودم و ميخواستم به دوستام شيرينم بدم، رفتيم به سمت فشم و رستورانهاش. يه دوست خيلى ترسو و محتاط داشتيم به اسم مَمَلى كه خيلى از رانندگى من ميترسيد. جورى برنامه ريختيم كه
اردیبهشتِ پارسال مسافر آنتالیا بودیم و طبقِ معمول دیر رسیدیم فرودگاه. پس از اونجايى كه به علت تاخیر، هميشه يه چيزيم رو جا ميزارم اين دفعه عينك آفتابيم رو در ماشين و پاركينگ فرودگاه جا گذاشتم و باز از اونجايى كه من چشمم رو عمل
پروازمان از حیدرآباد هند به تهران با خط هوایی الاتحاد و از طریق ابوظبی بود. چون پرواز از حیدرآباد به ابوظبی ساعت 4:30 بعد از ظهر انجام میشد، فکر کردم خوب است کنار پنجره باشیم تا بتوانیم بیرون را هم تماشا کنیم. پرواز ابوظبی به
اولین بار بود که تصمیم گرفتیم با ماشین خودمان یه سفر به ارمنستان برویم. یه ماشین رانای صفر خریده بودم، با دوستی در این مورد مشورت کردم که گفتند ماشینتون نو هست مشکلی پیش نمیاد . ماشین رو کاپوتاژ کردم و بار و بنه سفر
ما سفری۵ روزه زمینی از مشهد به استان مازندران داشتیم. جاهای مختلفی مثل ابگرم رامسر و جواهرده، چالوس، جنگل سی سنگان، کلاردشت، نمک ابرود و... رفتیم. هتل محل اقامتمان هتلی در چالوس بود یک روز تصمیم گرفتیم به استخر هتل بریم. ما دو خواهر و