شما به کارتهایی مثل ویزا کارت و مسترکارت دسترسی دارید؟ ما که از این کارتها نداریم. یکی از مشکلات اساسی تو سفرهای خارجی مسئلهی همراه داشتن پول نقد و امنیت اون. نمیدونم شما چطور این مشکل رو حل میکنید؟ ما که از همون روش سنتی
با همسرم سوار قطار شده بودیم تا از شهر گوانجو (چین) به شهر شنزن برویم. صندلیهای قطار بصورت چهار نفره دور یک میز کوچک در دو ردیف کنار واگن نصب شده بودند. من و همسرم بر روی دو صندلی کنار هم، سمت چپ و رو
- چرا کانتر هنوز باز نشده؟ - فکر کنم چون هوا مهآلوده تاخیر داره. - چه تاخیری؟ این همه پرواز داره میره و میاد. بعضی وقتها انگار میخوای هر طور شده واقعیت رو قبول نکنی. واقعیت این بود که کانتر صدور کارت پرواز و تحویل بار بسته شده
تابستان ٩٦ براى عزیمت به ارمنستان راهى فرودگاه شديم، طبق معمول پاركينگ شمارهى ٣ فرودگاه امام نصيبمان شد. كفش كالجِ چرمى نسبتا تنگى بدون جوراب به پا داشتم و چون اتوبوسى براى رفتن به سالن نبود ناچار پياده رفتيم. مسير خيلى طولانى نيست اما كفشِ نامناسب
یکی از دوستام از ایران تماس گرفت و گفت برادر بزرگش سالن آمریکاست و قرار شده مادرشون را مدتی بفرستن آمریکا تا پیش اون یکی پسرش باشه. اون موقع برای مصاحبه و گرفتن ویزای آمریکا همه میاومدن دبی. خواهش کرد که در زمان حضور مادر
برای ماموریت کاری چند روزی در استانبول بودیم. جلسات از صبح تا غروب در هتل محل اقامتمان برگزار میشد و فرصت خارج شدن از هتل و بازدید شهر را نداشتیم. بالاخره شب آخر فرصت شد که به میدان تکسیم برویم و سوغاتی بخریم و شام
روز آخر سفر پس از گشت و گذار در منطقه سلطان احمد نگاهی به ساعت انداختیم و متوجه شدیم ۲۰ دقیقه وقت داریم خودمون رو به هتل برسونیم چرا که قرار بود ساعت ۶ ترانسفر تور دنبالمون بیاد. پس با مترو خودمون رو به ایستگاه
تابستان 93 یکی از تابستانهای خیلی گرم تهران بود و در شهریورماه با وجود اینکه هوا معمولا خنکتر میشود، اما هوای تهران همچنان گرم و غیرقابل تحمل بود. ما برای فرار از این گرمای کشنده تصمیم گرفتیم چند روزی به روستا سنگسرا نوشهر سفر کنیم.
برای یک سفر کوتاه تفریحی با چند نفر از دوستهای دانشگاهی قرار گذاشتیم تا به شهر دماوند بریم. در طول مسیر صحبت از خرید هندوانه شد. در کنار جاده تیکه به تیکه بساط فروش هندوانه بود. کنار یکیشون ایستادیم و همه از ماشین پیاده شدیم.
زمستان 1388 بود و فیلم آواتار جیمز کامرون در سینماهای دنیا اکران شده بود. یک فیلم سه بعدی پرهزینه که تکنولوژی فیلمبرداری و کیفیت تصویر را متحول کرده بود و برای اکرانش سینماهای ویژه ساخته بودند و دل و دین منتقدین و تماشاگران را برده
حدود 12 سال پیش بود. در یکی از سفرهای سیاحتی به دبی، بعد از چند روز گشت و تفریح، یک اتوموبیل سواری برای یک روز کرایه کردیم تا شهرهای اطراف را هم بگردیم. به شهر العین میرفتیم که نزدیک شهر در یک پارک با صفا
از سالها قبل علاقه زیادی به مسافرت خارجی داشتم. وقتی ازدواج کردم به شوهرم گفتم که در اولین موقعیت مناسب دوست دارم مسافرت خارجی بریم. تا چندسال بعد از ازدواج به خاطر شرایط مالی امکانش نبود تا اینکه خردادماه سال 91 بالاخره شرایط مهیا شد
سال 1383 بود که همراه همسرم با تور سفری به روسیه (مسکو و سنپترزبورگ) داشتم. یکی از خانوادههای همراه تور یک زن و شوهر حدودا 30 تا 35 ساله با دو پسر بچه 9 و 6 ساله بودند. زوجی آرام و کم حاشیه و تا
عصر به آگرا رسیدیم و قرار بود فردا صبح برویم بازدید تاج محل. هتلمان برخلاف دو شهر دیگر لوکس نبود و در محله متوسطی قرار داشت. همراهانمان معترض شدند و فضای لابی را بهم ریختند. من و دوستم، خسته از مسیر طولانی گوشهای نشستیم و
من کلا آدم فراموش کارو حواس پرتی هستم و خیلی وقتا برای فراموش نکردن خیلی چیزا برای خودم یادداشتهای روزانه دارم. توی سفرم به استانبول کلا فراموشی و حواس پرتی زیاد داشتم، یکی از اتفاقاتی که برام افتاد این بود که توی فروشگاه ال سی
ما اسفند سال 1394 زمانی که 9 سالم بود تصمیم گرفتیم از اردبیل سفرمونو آغاز کنیم به مقصد قشم و درواقع یه تور ایران گردی کاملو تجربه کردیم. حالا خود سفر بماند...بریم سراغ یه خاطره ی لهجهای! در زبان فارسی گفتاری امروزی، به جای ((الف)) از
همان ساعت اول رسیدنمان به زلاتیبور ییلاقی و زیبا، یک دریاچه مصنوعی باصفا در پارک جنگلی دیدیم و عاشقش شدیم. کنارش هم کافههای متعددی بود که ما با یکی که فضای دنج و دوستانهتری داشت و مشتریهایش اکثرا دوچرخه سوار و کوهنورد بودند، بیشتر ارتباط برقرار
پروازمان تاخیر داشت و مجبور شده بودیم یکروز در دوحه بمانیم تا پرواز بعدی. تابستان گرم خلیج بود و از این اتفاق که برنامهریزی ما را برای روزهای آتی سفر در مقصد بهم ریخته بود ناراضی بودیم. ولی رفتیم به موزه هنرهای اسلامی قطر چون
این خاطره مربوط به روز آخر اقامت من و همسفرم در آنتالیا هتل باروت لارا میشود که صبح کارهای چک اوت را انجام دادیم و ساک و چمدانهایمان را تحویل دادیم و چون تا پروازمان که ساعت ۸ شب بود فرصت زیادی داشتیم. تصمیم گرفتیم
حدود ده سال پیش بود که به مسکو و سنت پترزبورگ رفته بودیم. بعد از یازده روز گشت در این دو شهر، روز آخر فرا رسیده بود. قبل از حضور در فرودگاه شرمیتوو جهت بازگشت، به یک مرکز بزرگ خرید رفتیم. دو ساعت فرصت خرید