ضمن عرض سلام خدمت تمام همراهان و دوستان لست سکندی باید بگم که این سفرنامه رو بنده آبان 1400 نوشتم ولی به علت مشغله تحصیلی آپلود کردنش رو مدام پشت گوش مینداختم تا الان که اندکی فراغت وقت، فرصت تکمیل و انتشار این سفرنامه رو به بنده داد. اوایل شیوع کرونا بود که با پیج و نهایتا سایت لست سکند آشنا شدم و واقعا کشف این سایت لذت وصف نشدنی داشت برای یه آدم عاشق سفر.
نمیدونین که به لطف شما نویسندگان لست سکندی در عالم خیال چه سفرهایی که نرفتم، از اروپا تا آسیای دور از آفریقا تا کشورهای همسایه و تمام شهرهای ایران رو باهاتون سفر کردم و برای من که قوه تخیل بالا دارم واقعا کم از لذت واقعی سفر نبود و چقدر توی حال خوبم اثر داشت. به رسم قدردانی تصمیم گرفتم تجربیات آخرین سفرم به شیراز رو وارد سایت کنم. پس اگر کاستی وجود داره به بزرگی خودتون منو مورد رحمت قرار بدین چون این اولین سفرنامه منه.
برنامه و تاریخ سفر
با اومدن بهار 1400 حدود یکسالی میشد که بواسطه شیوع کرونا من و همسرم مسافرت نرفته بودیم و از اونجایی که من دو سفر به شیراز رفته بودم ولی همسرم تا حالا این شهر رو ندیده بودن تصمیم به سفری 4 روزه به این شهر گرفتیم که مسافت کمی هم از اصفهان داشته باشه. به علت مشکلات کاری و تحصیلی نشد که خودمون رو به اردیبهشت شیراز برسونیم و نهایتا با گرفتن 4 روز مرخصی، رفتنمون رو برای هفته دوم خرداد اوکی کردیم. قبل از شروع باید بگم تو این سفرنامه من قصد دارم تجربیات و نظراتم رو در واقع بینانهترین حالت بگم تا راهنمای مفیدی برای هرکسی که قصد سفر به این شهر رو داره باشه، ضمن اینکه اطلاعات در مورد آثار تاریخی رو توی سفرنامه سایر دوستان و گوگل با یک سرچ کوچیک میتونین به راحتی به دست بیارین.
اقامتگاه
تصمیم به گرفتن هتل نداشتیم و دلمون یه فضای دنجتر و صمیمیتر میخواست که صد البته تمیز باشه و مرتب. بنظرم توی شهرهای تاریخی مثل یزد، شیراز یا همین اصفهان خودمون اگه اقامتگاه سنتی تمیز و خوب پیدا کنین خیلی بیشتر از هتل بهتون خوش میگذره، یعنی الویت ما که اینجوری بوده همیشه. در مورد شهر شیراز تا دلتون بخواد اقامتگاه سنتی وجود داره که میتونین انتخاب کنین و این تنوع، زمانی حدود سه هفته رو برای بررسی و انتخاب از من گرفت. الویت برام تمیزی، نزدیک بودن به مراکز تاریخی و قیمت مناسب بود که بعد از خوندن نظرات مردمی توی سایتهای ایرانی و خارجی به چهار اقامتگاه ماه منیر، عمارت فیل، هتل سنتی نیایش و اقامتگاه سیراه خلاصه شد که تقریبا رنج قیمتی یکسانی هم داشتن.
تصمیم نهایی روی نیایش بود که متأسفانه برای تاریخ مدنظر ما تکمیل بود البته دیر اقدام کردن منم بیتأثیر نبود. اکثر این اقامتگاهها چون خونههای سنتی کوچیکی هستن پارکینگ ندارن و ما چون با ماشین شخصی قصد سفر داشتیم میخواستیم از لحاظ امنیت محله خیالمون راحت باشه. هتل سنتی نیایش و اقامتگاه سیراه به فاصله دو دقیقه پیادهروی از همدیگه در ابتدا و انتهای یک کوچه در محلهای به نام گذر سنگسیاه، نزدیکی سه راه نمازی هستن و مزیتی که برای ما داشتن این بود که در ابتدای گذر کلانتری بزرگی به نام کلانتری عباسی قرار داشت که تا حدودی خیالمون رو بابت پارک توی کوچه راحت میکرد.
اصلا گذری که این دو اقامتگاه در اون قرار دارن به نام کوچه کلانتری عباسی(و یا کوچه مسجد حضرت ابولفضل) شناخته میشه. پس بهترین انتخاب برامون بعد از نیایش اقامتگاه سیراه بود که با هزینه شبی 300 هزار تومن بعلاوه صبحانه رزرو کردیم. نکته قابل توجه اینکه ما از هر سایتی میخواستیم رزرو رو انجام بدیم هزینهای بیشتر از وقتی که مستقیما با خودشون تماس گرفتیم نشون میداد. درخصوص اقامتگاه سیراه اگه بخوام مختصری بگم، این خونه سنتی ته یک کوچه باریک، بنبست و سنتی کاهگلی که ماشین رو هم نیست قرار داره، با کلونهای روی درب که باید بکوبین تا در رو به روتون باز کنن و واقعا حس نوستالژی داشت. به مدیریت دختری جوون اداره میشد که بسیار پر انرژی و خوشاخلاق بودن، تعداد اتاقها خیلی کم بود که البته گمونم مزیت محسوب میشه چون رفت و آمد و شلوغی در کار نبود.
هر اتاق سرویس بهداشتی و حمام مخصوص خودش رو داشت ولی جز سیستم خنککننده و یخچال امکانات دیگهای موجود نبود گرچه برای تهیه آبجوش میشد از آشپزخونه اقامتگاه استفاده کرد. زمانی که ما اتاقمون رو تحویل گرفتیم ملحفه و پتوها همه شسته و تمیز و مرتب بود گرچه من ملحفه، رو بالشتی و پتوی مسافرتی همراه برده بودم و بلافاصله روی تخت رو کاور کردم تا خیالم راحتتر باشه و اصلا از وسایل اتاق استفادهای نکردیم. و اما درخصوص حیاط حقیقا شبیه اونچه توی عکس ها دیده بودیم نبود از لحاظ اینکه فرش روی تختها کهنه و رنگ پریده بود و چندان تمیز به نظر نمیومد ولی نیمکتهای چوبی توی حیاط قرار داده بودن که قابل استفاده بود. با یکم چشمپوشی از جزئیات بنظرم واقعا حس خونه و آرامش رو میشد از فضا گرفت که دقیقا همون چیزی بود که میخواستیم.
روز اول
برای روز اول برنامهریزی کرده بودم که صبح زود راه بیفتیم که تا ظهر به مقصد رسیده باشیم ولی چون همسرم شب قبل شیفت بودن میسر نشد زود حرکت کنیم و ساعت 9 از اصفهان حرکت کردیم. قصد توقف توی مسیر را نداشتیم، ولی اگه با بچه کوچیک قصد طی کردن مسیر اصفهان به شیراز را دارین باید بدونین که به طور تقریبی از مرکز اصفهان تا مرکز شیراز 480 کیلومتر مسیر پیش رو دارید که زمانی حدود 5 ساعت و 40 دقیقه رانندگی احتیاج داره در طول مسیر هیچ استراحتگاه گردشگری وجود نداره، دریغ از وجود یک سوپری یا سرویس بهداشتی و حتی پمپ بنزین هم بعد از اصفهان در جاده نیست و اولین پمپ بنزین توی شهر اقلید 143 کیلومتری پاسارگاد (که ما برای اولین مقصد در نظر داشتیم)، برای سوختگیری قرار داشت. پس با آمادگی وارد جاده بشین.
سه ساعتی از مسیر رو طی کرده بودیم و ظهر شده بود، اولین جای مناسب کنار جاده توقفی داشتیم و نهار سبکی که از خونه همراه داشتیم خوردیم و ادامه مسیر رو به سمت پاسارگاد که در 133کیلومتری شیراز قرار داره به عنوان اولین مقصد ادامه دادیم. همونطور که گفتم با وجود اینکه خودم دو سفر قبلا به شیراز داشتم ولی این مکان رو برای اولین بار بود که بازدید میکردم. گول مپ نشون میداد که به مقصد رسیدیم ولی به دلیل تابلوهای راهنمای واقعا ضعیف ما اشتباها وارد روستای پشت محوطه شدیم و بعد از کلی کوچه بالا و پایین کردن و سوال کردن بلاخره ورودی مجموعه رو پیدا کردیم، بنظرم بهتره وقتی رسیدین به تابلوها اکتفا نکنین و از افراد محلی برای پیدا کردن مسیر ورودی مجموعه سوال کنین، چون اپلیکیشنهای مسیریابی نتونستن ما رو راهنمایی کنن.
بلیط ورودی رو به مبلغ 5 هزار تومان برای هر نفر با دستگاههای دیجیتالی تهیه کردیم و دوربین به دست راه افتادیم. مقبره کوروش بزرگ دقیقا روبروی ورودی قرار داره که با پنج دقیقه پیادهروی بهش میرسین. قصد جبههگیری ندارم ولی تمام مدت این سوال توی ذهنم میچرخید که حتی اگه در نظر نگیریم اینجا آرامگاه کی و با چه جایگاهیه آیا برای یه اثر تاریخی وجود اینهمه تیغ و خاشاک که دور مقبره رو گرفته طبیعیه؟ مگه استخدام دو تا باغبان برای زیباسازی اطراف مقبره چقدر کار محال و هزینهبریه؟؟؟
جز ما دو نفر، سه خانواده دیگه بیشتر توی محوطه نبودن و بسیار خلوت بود. بازدیدی اطراف مقبره سفید رنگ کوروش انجام دادیم که حقیقتا باشکوه و با صلابت ساخته شده و نگین این مجموعه ست. زمان بازدید ما ماشینهایی که وظیفه حمل مسافر برای بازدید از بناهای مختلف داخل محوطه رو دارن فعال نبود و اگه کسی قصد بازدید داشت باید خط افق رو میگرفت و قدم رو پیش میرفت!!!
محوطه واقعا بزرگ بود، هوا به شدت گرم و دکهای هم برای خرید آب نبود، پس حتما آب همراه داشته باشید. همسرم به دلیل علاقهای که به تاریخ داره اصرار داشت که تا برج سنگی یا همون آرامگاه کمبوجیه پیاده بریم و برگردیم، بنظر شخصی من و همون طور که خیلی تاریخنگارها عقیده دارن بعیده که این مکان آرامگاه باشه چون پادشاههای گذشته مقبره خودشون رو اونقدر مستحکم میساختن که الان فقط یک دیواره ازش باقی نمونده باشه و با توجه به اینکه دقیقا ساختمان کاملی شبیه همین دیواره رو توی نقش رستم دیدم حدس میزنم(همونطور که مسئول راهنمای نقش رستم هم توضیح میداد) اینجا اثری شبیه کتابخونه یا جایی برای نگهداری اسناد و مدارک مهم بوده باشه نه آرامگاه.
بعد از بازدید آرامگاه کمبوجیه در مسیر برگشت کاخ بار عام رو هم بازدید کردیم که فقط آثاری از ستونهاش باقیمونده بود، رفت و برگشت پیاده تا آرامگاه کمبوجیه چیزی حدوده یک ساعت و نیم وقت از ما گرفت و تشنگی و خستگی نفسمون رو برید. توصیه من اینکه در صورتی که ماشینهای حمل مسافر که مخصوص جا به جایی افراد بین مجموعه ست فعالیت داشت بازدید از سایر آثار رو انجام بدین وگرنه پیاده طی کردن این مسیر جز خستگی نداره و بهتره به بازدید از مقبره کوروش بسنده بشه.
ساعت نزدیک 6 عصر بود که از مجموعه خارج شدیم و بدون اتلاف وقت به سمت نقش رستم حرکت کردیم. وقتی رسیدیم بلیط بازدید رو نفری پنج هزار تومن تهیه کردیم و وارد شدیم. باد شدیدی توی کوه میپیچید و جز ما هیچ کسی برای بازدید این مکان نبود. میدونم از دور و بدون تهیه بلیط هم میشه مقبرهها رو دید ولی حتما بلیط تهیه کنین و از نزدیک بازدید رو انجام بدین واقعا اثری ارزشمند، زیبا و باشکوهه. توضیحات کامل در خصوص هر مقبره و سنگنگاره بصورت کامل جلوی هر اثر روی صفحههای شیشهای نوشته شده که میتونین مطالعه کنین.
مدتی از بازدیدمون گذشته بود که یه عده جوون بصورت گروهی با راهنما وارد محوطه شدن و من از ایشون شنیدم که این ساختمون مستطیلی که روبروی مقبره هاست محل نگهداری اسناد مهم بوده. کل مدت بازدید ذهنم درگیر بود که کاش میشد داخل مقبرهها رو بازدید کرد و همش تصوری شبیه به اهرام مصر با راهرو و اتاقکهای تو در تو توی ذهنم نقش میبست. مجموعه ساعت 7 تعطیل میشد و ما غروب روز اول رو کنار نقش رستم گذروندیم که واقعا فضای زیبایی رو ساخته بود و با تاریک شدن هوا نورپردازی زیبایی روی مجموعه انجام گرفت که شکوهش رو دوچندان کرد.
از اونجایی که هوا تاریک شده بود مسیر به سمت شیراز رو پیش گرفتیم که هرچه زودتر به اقامتگاه برسیم. توی سفرنامه تمام دوستان خونده بودم که بازدید از پاسارگاد، نقش رستم، نقش رجب و تختجمشید رو در مسیر رفت به شیراز انجام بدین ولی از اونجایی که اون پیادهروی طولانی توی پاسارگاد وقت رو از ما گرفت، بازدید از تختجمشید رو برای روز اول از دست دادیم گرچه توی برنامه هامون بود. ولی شما حتما اگر قصد بازدید دارین در مسیر رفت به شیراز برنامهریزی کنین که همه رو بازدید کنین.
با رسیدن به اقامتگاه اتاقمون رو تحویل گرفتیم و بعد از اینکه دوش گرفتیم گشنگی اجازه استراحت نداد و راهی همبر110 شدیم تا ببینیم اینهمه تعریف و تمجید این فستفود محبوب بخاطر چیه. این همبرگری دوست داشتنی توی خیابون انوری قرار داره، یه خیابون سنگ فرش و تمیز که با کمی حوصله جای پارک هم پیدا میشه.
با توجه به اینکه خیلی خیلی شلوغ بود حدس زدیم که زمان زیادی معطل بشیم ولی واقعا خیلی سریع و بدون معطلی غذا رو حاضرکردن. تا جایی که بخاطر دارم منو فقط شامل انواع همبرگر، کباب ترکی، سیبزمینی و سالاد بود. ما طبق وعدهای که به شکمهای محترم داده بودیم دوتا چیزبرگر و سیبزمینی سفارش دادیم که خیلی سریع هم حاضر شد. این فستفود یه سالن غذاخوری توی کوچه کناری داشت که تمیز و قابل قبول بود و اونجا ساندویچ هامون رو خوردیم. از نظر قیمت خوب بود و اندازه مناسبی هم داشت و کیفیت هم که تعریفها اغراق نبود و بسیار لذیذ بود و ما هم به جمع دوستداران همبر110 که از بهترین رستوران های شیراز هست، اضافه شدیم.
بعد از خوردن شام متوجه شدیم عمارت شاپوری دقیقا کنار این فستفود قرار داره. قصد بازدید از این مکان رو نداشتیم ولی بعد از سوال کردن متوجه شدیم که اینجا کاربری رستوران و کافیشاپ داره و شبها بعد از اذان، موسیقی زنده هم داره. میتونین با پرداخت نفری 5 هزار تومان بلیط تهیه کنین و فقط از عمارت و محوطه حیاط بازدید کنین، ولی اگه از رستوران و کافیشاپ استفاده کنین هزینه ورودی بعدا از مبلغ فاکتور کسر میشه. عمارت شاپوری شبها تا ساعت 11 پذیرش داره و ما چون وقت داشتیم خودمون رو به یه چایی دعوت کردیم. عمارت یک ساختمون دو طبقه بود با یه حوض بزرگ دقیقا رو به روش که شاخص باغهای شیرازه، حیاط آب پاش شده و صدای موسیقی و چایی نبات ترکیب دلنشینی بود برای اینکه روز اول به اتمام برسه.
روز دوم
طبق برنامهریزی که کرده بودم صبح روز دوم رو برای بازدید مسجد نصیرالملک در نظر گرفته بودم. بر اساس مطالعات قبلیم نورهای رنگی معروف شبستان مسجد اون تایم از سال تا ساعت 10 بیشتر نبودن و اگه میخواستیم از اندک نوری که داخل شبستان میتابه بهره ببریم باید صبح زود میرفتیم، چون اون عکسهای معروف اینترنتی که همه احتمالا دیدن مربوط به زمستون میشه که زاویه تابش خورشید مایلتره و نور بیشتر و برای تایم زیادتری وارد مسجد میشه. به هر جهت تایمر گوشی رو برای ساعت 7 تنظیم کردم و بعد از حاضرشدن رفتیم توی حیاط اقامتگاه که به لطف نگهبان خوش ذوقشون دیدیم حیاط رو آبپاشی کرده، گلهای شمعدونی قشنگ روی پلهها رو آبیاری کرده و صبحانه حاضر بود. در خصوص صبحانه این اقامتگاه اگه بخوام مختصری بگم شامل خیار، گوجه، پنیر، مربا و عسل، کره و تخممرغ آبپز بود بهمراه نون تازه که از نظر ما قابل قبول و کافی بود.
بعداز خوردن صبحانه دوربین عکاسی رو برداشتیم و راهی مسجد صورتی شدیم. مسجد توی خیابون لطفعلیخان زند قرارداره که یک خیابون یکطرفه ست. اگه محل اقامتتون نزدیکه بنظرم پیاده روی ایده خیلی بهتری نسبت به ماشین بردنه چون غیر از تایم صبح زود، توی این خیابون جای پارک به سختی پیدا میشه. ساعت از 8 گذشته بود که رسیدیم. در خصوص بازدید این مسجد لازم میدونم که به یکسری نکات دقیقتر اشاره کنم چون قطعا کاربردی خواهند بود.
نکته اول اینکه ظاهرا این مسجد به اداره اوقاف شیراز واگذار شده و اداره میراث فرهنگی نظارتی دیگه روی این بنا نداره(طبق شنیدههام از راهنمای مسجد)، برخلاف تمام اماکن گردشگری شیراز که هزینه ورودی نفری 5 هزار تومنه اینجا نفری 10 هزارتومان دریافت کردن. نکته خیلی حائز اهمیت اینکه اگه دوربین عکاسی چه حرفهای چه غیرحرفهای همراه داشته باشین اجازه نمیدن داخل ببرین مگر اینکه 30 هزار تومن جداگانه کارت بکشین!!! و نکته آخر اینکه در محل ورودی مسجد چادرهای گلدار دوخته، شسته و آمادهای قرار داره که در صورت تمایل میتونین درخواست کنین بهتون بدن تا بپوشین ولی بازم اگه دوربین بخواین داخل ببرین دیگه در صورت درخواست نیست، اجباریه!!!
اینکه هزینهای اضافه دریافت کردن از نظر من اشکال نداشت هرچند توجیهی هم نداشت ولی من ازشون پرسیدم که وقتی دوربینهای گوشیهای همراه گاها کیفیتی بهتر از دوربین عکاسی داره پس فرقشون چیه، ولی فقط میگفتن قانونه، گوشی مشکلی نداره و دوربین شرایط ورودش فرق میکنه. بعد از ورود به مسجد مستقیم به بخش انتهایی حیاط مسجد رفتیم که میدونستم یکسری گالری شخصی اونجا هست و یک شال خوشگل با طرح کاشیهای مسجد خریدم تا بتونم عکسهای جذابتری بگیرم. تنوع کارهاشون بالا و قیمتهای منصفانهای داشتن پس اگه گذرتون به اون سمت افتاد شما هم حتما خرید کنین و بعدا از عکسهاتون کیف کنین قطعا یادگاری ارزشمندی براتون میشه.
وارد شبستان مسجد شدیم که نسبتا شلوغ بود ولی با توجه به اینکه فضای بزرگیه فاصلهها کاملا حفظ بود. فضای داخل شبستان قطعا قشنگتر از اون چیزی بود که توی عکسها دیده بودم. اون پنجرههای رنگی با قابهای چوبی دورشون، نورهای رنگارنگی که روی فرشهای خوشرنگ کف شبستان افتاده بود، محراب زیبای ته شبستان و اون کاشیهای صورتی معروف سقف که با ظرافت کنار هم چیده شده بود واقعا محیط جذاب و دلنشینی بود و تمام بازدیدکنندهها رو به وجد آورده بود که توی اون نورهای رنگارنگ عکسی به یادگار ثبت کنن هرچند طبق انتظارم نورهای کف مسجد اونقدر گسترش نداشت ولی همونم که بود دلنشین و زیبا بود.
در خصوص عکاسی داخل شبستان و کلا این مسجد باید عرض کنم که به فاصله هر چند متر خانمهایی با پوشش چادر مشکی و روسریهای آبی که در واقع یونیفرم شون محسوب میشد ایستاده بودن و تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدادن عکسهای نمایشی گرفته بشه. اگر مویی بیرون بود تذکر میدادن، اگر چادرهای رنگی که سرتون بود رو باز میکردین تذکر میدادن، حق ژست گرفتنهای نامتعارف موقع عکسبرداری رو نداشتین .... و خلاصه مطلب اینکه کل مدت بازدید این خانمها همراهیتون میکنن و فکر اون عکسهای جذاب اینترنتی که از این محیط میبینین رو از سرتون بیرون کنید حتی من چون مطلع نبودم خواستم یه عکس با مانتو بگیرم که متوجه شدن و از دوربین پاک کردن ولی بازم با گوشی مشکلی نداشت!!! القصه تا آخرین قطره نوری که از پنجره توی شبستان چکید موندیم و کیف کردیم از بازی رنگها.
بعد از اون طاق مروارید رو بازدید کردیم که واقعا هر چقدر از زیبایی کاشیکاری های اینجا بگم کم گفتم. ظرافت و زیبایی فوق العادهای داشت، کاشیهای جذاب صورتی که کنار هم نقاشیهای هنرمندانهای رو ساخته بودن میتونستن منو ساعتها اونجا نگهدارن. بازدید از این مسجد تا ساعت 11 طول کشید و به سختی دل کندیم. درسته هفت خوان رستم رو طی کردیم تا چند تا عکس یادگاری بگیریم ولی قطعا توی برنامه هاتون بازدید این مسجد رو قرار بدین چون ارزشش رو داشت.
در قسمتی از کاشیکاری های طاق مروارید تصاویری شبیه به کلیساهای انگلیسی که مربوط به مسیحیان عزیز میشه توجهم رو جلب کرد ولی بعد از مطالعه هم متوجه نشدم علت وجودش داخل کاشیکاری یک مسجد چی میتونه باشه. بعد از بیرون اومدن از مسجد پیاده به سمت نارنجستان قوام و خانه زینت الملوک که توی همین خیابون لطفعلیخان زند به فاصله پنج دقیقهای مسجد قرار داشت حرکت کردیم. این دو عمارت قدیمی نزدیک هم ساخته شدن و در واقع فاصله بین شون یه کوچه ست. اول به دیدن نارنجستان قوام رفتیم که هزینه بلیط ورودی مجددا 5 هزار تومن و تا ساعت 7 عصر یکسره بازه. با ورود به حیاط این عمارت باغچههای پر از گل و درختان سبز و با طراوت نارنج که دور تا دور حیاط قرار داره میخکوبمون کرد، برخلاف اکثر بناهای قدیمی که اغلب حس کهنگی به آدم القا میکنه برای ما این حیاط و حوض تمیز وسطش فقط حس طراوات و تازگی داشت. عمارت هم واقعا از لحاظ مهندسی و زیبایی جایی برای حرف باقی نمیگذاره. ایوان بزرگ سنگی، کاشیهای هفت رنگ، تالار آینهکاری شاهنشین و نقاشیهای به غایت ظریف و هنرمندانه که روی سقف انجام گرفته فقط ما رو توی این فکر فرو برده بود که چه کیفی میکردن آدمهایی که اینجا گذر عمر میکردن. انتهای حیاط راهرویی زیرزمینی قرار داره که گویا به داخل خانه زینت الملوک وصل میشه ولی قابل بازدید نبود.
محل بعدی هم طبیعتا خانه زینت الملوک جان بود که ساختاری تقریبا شبیه نارنجستان قوام داشت، همون حیاط و حوض و درختان توی حیاط و البته عمارتی که از نظر من سادهتر از عمارت نارنجستان قوام بود و تزئینات کمتری داشت گرچه این موضوع چیزی از زیبایی هاش کم نکرده بود. وجه تمایز این عمارت زیرزمین اینجاست که با مجسمههای مومی دستساز از مشاهیر و مردان بزرگ تاریخ و سیاست و هنر و...پرشده بود و دیدنش خالی از لطف نیست. خانه زینت الملوک هم بلیط ورودی 5 هزارتومانی داشت و یکسره تا ساعت 7 عصر قابل بازدید بود.
صدای قار و قور شکم هامون ما رو به خودمون آورد که وقت نهاره و تصمیم گرفتیم بریم رستوران خانه پرهامی که تعریفش رو زیاد شنیده بودیم گرچه اطلاع داشتیم که باید از قبل رزرو داشت تا بشه اونجا غذا خورد ولی خواستیم شانسمون رو امتحان کنیم. این رستوران که در واقع یه خونه قدیمیه، توی محلهای با بافت قدیمی با کوچههای تنگ و تو در تو قرار گرفته. جای پارک نزدیک رستوران خیلی خیلی سخت پیدا میشه و فقط در صورتی که پیاده برین دسترسی براتون راحته. درهر صورت وقتی رفتیم ازمون راجع به رزرو پرسیدن و با اینکه رزرو نداشتیم پذیرش دادن. حقیتا اگه بخوام نظر واقعیم رو راجع به این رستوران بگم، گرچه خواسته بودن سنتی بودن خونه حفظ بشه ولی محیطش به من حس شلوغی و خفگی میداد. توی سه طبقه همکف(حیاط)، طبقه اول و پشتبام میز چیده بودن که فقط داخل حیاط و کنار حوض بد نبود که البته اونم اگه با رفت و آمد مداوم آدمها کنارتون مشکلی نداشته باشین.
میز ما روی پشتبام بود، محیط به شدت شلوغ و به شدت گرم بود و سیستم خنککنندهای وجود نداشت. خیلی گرسنه بودیم وگرنه شبیه خیلی از خانوادهها که میدیدیم میان و وقتی شرایط رو میبینن از غذا خوردن منصرف میشن، ما هم میرفتیم. سفارش کلمپلو و لوبیاپلو با گوشت دادیم، قیمتها نسبتا معقولانه بود ولی حتی برای اندازه کف دست نان هم که تقاضا کردیم داخل فاکتور لحاظ کردن. با اینکه آدمهای شکمویی نیستیم ولی واقعا حجم غذایی که آوردن خیلی کم بود و کیفیت بسیار معمولی داشت. برخورد و رسیدگی پرسنل هم قابل قبول نبود. از شدت گرما فقط درحد رفع گرسنگی سریع غذا رو خوردیم و زدیم بیرون تا بتونیم توی سیراه استراحتی کنیم. درکل اصلا رفتن به این رستوران رو توصیه نمیکنم و گول امتیاز بالاش رو نخورین مخصوصا اگه آدمهای خوش خوراکی هستین و حجم و مزه غذا خیلی براتون مهمه.
از اونجایی که اکثر آثار تاریخی شیراز خیلی زود با تاریک شدن هوا تعطیل میشن وقت استراحت چندانی نداشتیم و بعد از تجدید قوا برای بازدید مجموعه زندیه بیرون زدیم. این مجموعه که شامل ارگ کریمخان، مسجد وکیل، حمام وکیل و بازار وکیل میشن نزدیک به همدیگه قرار دارن. این مجموعه هم در منطقه شلوغی قرار داره و توصیه میکنم اگر امکانش هست پیاده بازدید کنین چون جای پارک به سختی پیدا میشه.
از سیراه تا این مجموعه حدود 15 دقیقه پیادهروی بود. ارگ احتمالا اولین مکانیه که با وارد شدن به مرکز شهر میبینین چون خیابونهای مهمی اطرافش هست که حتما گذرتون به اونجا میفته. برای خریدن بلیط به سمت درب ورودی رفتیم که نگهبان مجموعه گفت ارگ درحال مرمت و امکان بازدید نیست من طی سفرهای قبلیم داخل ارگ رو دیده بودم و بنظرم کلیت زیبایی این بنا از بیرونه. با گرفتن چندعکس یادگاری به سمت حمام وکیل رفتیم که متوجه شدیم بخاطر کرونا تعطیله.
برخلاف ارگ این حمام از نظر من خیلی طراحی جالب و قشنگی داره و جای تأسفه که نشد بازدید کنیم. موزه پارس هم نزدیک این مجموعه ست که اونجا هم در زمان بازدید ما تعطیل بود. به سمت مسجد وکیل حرکت کردیم که نزدیک بازاره، مسجد قابل بازدید بود با هزینه ورودی 5 هزار تومان ولی بعد از دیدن مسجد نصیرالملک میدونستم دیگه هیچ مسجدی به چشمم نمیاد و ترجیح دادم وقت نگذارم برای این محل و با اجازه نگهبان از حیاط مسجد چند تا عکس به یادگار گرفتم و وارد بازار شدیم.
بازار وکیل به شدت شلوغ و پر ازدحام بود. طراحی و ساختار بازار شبیه تمام بازارهای سنتی ایرانه و ما چون مشابهش رو توی اصفهان دیدیم برامون چندان جذابیتی نداشت فقط خیلی سریع بازدیدی از سرای مشیر و سرای فیل که داخل بازاره و زیاد راجع بهش توی سفرنامهها خونده بودم انجام دادیم که باز شبیهش رو توی میدان نقشجهان خودمون دیده بودیم ولی فضای دنج، گرم و دوست داشتنی داشت و برای یکبار بازدید ارزش وقت گذاشتن داره.
چون بازدید این مجموعه وقت زیادی از ما نگرفت تصمیم گرفتیم به سمت سعدیه و حافظیه بریم. این دو آرامگاه از مرکز تاریخی شهر دوره پس حتما با ماشین باید رفت. وقتی وارد سعدیه شدیم متوجه شدم فضا به طرز غریبانهای با بازدیدی که چند سال قبل داشتم فرق کرده. جوی آب و آبنماهایی که وسط حیاط روبروی آرامگاه بود خشک و کثیف بود، دیگه خبری از اون موسیقی دلنشین سنتی که توی محیط پخش میشد و از سفرهای قبلی بخاطر داشتم نبود. عرض ادبی به سعدی شیرین سخن کردیم و از آرامگاه بیرون اومدیم.
بخاطر داشتم که اینجا یک حوضچه ماهی توی زیرزمین داشت که پر از ماهیهای قرمز بود و مردم برای برآورده شدن آرزوهاشون پول داخلش پرت میکردن. دوست داشتم حتما همسرم این حوضچه رو ببینه که بعد از پرس و جو مسیر ورودیش رو پیدا کردیم. حوضچهای که با آب زلال و ماهیهای قرمز توی خاطرم بود قطعا با چیزی که دیدم خیلی فرق داشت!!!
هوا تاریک شده بود و میدونستم تایم بازدید مجموعهها رو به اتمامه ولی خواستیم شانسمون رو برای بازدید حافظیه امتحان کنیم که فردا مجبور نباشیم این مسیر رو دوباره بیایم. بین سعدیه و حافظیه حدود 5 دقیقه رانندگیه و بهتره توی برنامههاتون با هم بازدیدش رو قرار بدین. وقتی رسیدیم ما آخرین گروهی بودیم که تونستیم بلیط تهیه کنیم و بعد از اون گیت ورودی رو بستن. و اما حافظیه آرامگاه حافظ، شاعر خوش ذوقمون که توی خاطره مشترک یلدای هممون هست، همون طراوت و زندگی و قشنگی مورد انتظارم رو داشت.
حافظیه اتمسفر زنده، پرنشاط و بسیار تمیز و شادی داشت. باد خنکی که میومد و نورپردازی ملایم آرامگاه ما رو به وجد آورد که روی پلههای آرامگاه جایی برای نشستن پیدا کنیم و به شیوه مدرن داخل گوشی، حافظ رو به شاخه نباتش قسم بدیم تا نظری به حالمون کنه و فالی باز کردیم. پشت آرامگاه کافهای قرار داره که تعریف فالودههاش رو زیاد شنیده بودیم ولی چون آخر وقت بود در حال بستن بودن و بینصیب موندیم. دوست داشتیم بیشتر بمونیم ولی متاسفانه نگهبانها رأس ساعت همه بازدیدکنندهها رو بیرون کردن و نشد زمان زیادی لذت اون محیط رو ببریم.
موقع برگشت به اقامتگاه نزدیک ارگ توقفی کردیم تا حاجت شکم رو نداده نرفته باشیم. فالوده فروشی شکر ریز پشت ارگ از معروفترین فالوده فروشیهای شیرازه که بسیار شلوغم هست. ربع ساعتی داخل صف بودیم تا نوبتمون شد ولی ارزشش رو داشت واقعا. فالودهای کاملا ساده بدون تشریفات که مزه بهشت میداد و مزهش توی ذهنمون موندگار شد. اگه قصد خرید سوغاتی دارین مغازههای پشت ارگ مرکز فروش عرقیجات، ترشیجات، مسقطی و کلا سوغاتیهای شیرازه که ما هم کمی خرید انجام دادیم و حرکت کردیم. به شدت خسته بودیم و برای شام با خرید یه نون سنگک داغ از نانوایی نزدیک مسجد نصیرالملک که تا دیر وقت باز بود و یه الویه آماده که توی حیاط باصفای سیراه خوردیم پرونده روز دوم رو بستیم.
روز سوم
استراحت خوبی کرده بودیم و صبح سرحال از خواب پاشدیم. حیاط آبپاشی شده سیراه و سکوتش و حوض کنار میزمون با اون ماهیهای قرمز قشنگش در کنار صبحونهی تکراری ولی تمیز اقامتگاه حسابی سرحالمون آورد. برنامه صبح باغ ارم و انتخاب یکی از باغهای جهاننما و دلگشا برای بازدید بود. از نظر من باغهای شیراز همه یک سبک معماری و ساخت دارن، یه عمارت دو طبقه که رو به روش باغ و باغچه با یک حوض نسبتا بزرگ قرار گرفته. حالا ممکنه توی جزئیات و تزئینات عمارتها تفاوتهایی باشه یا کوچک و بزرگ بودن باغ ولی در کل شما یه باغ رو ببینین انگار همش رو دیدین گرچه اگه وقت کافی دارین قطعا دیدنشون ارزشمنده.
بعد از رسیدن به باغ ارم و تهیه بلیط وارد مجموعه شدیم. بازدیدی اطراف عمارت انجام دادیم، گویا نمایشگاه سنگی در طبقه زیرین عمارت هست که زمان بازدید ما بسته بود و چون هنوز خنکی صبح توی پیادهروهای باغ بود پیادهروی کاملی دور باغ کردیم ولی موفق نشدیم درخت سروناز معروف باغ رو پیدا کنیم گرچه درخت سرو به وفور دیده میشد. خیلی دلم میخواست امکان بازدید از داغ عمارت هم بود چون بنظر این ساختمان سفید و باشکوه باید طراحی داخلی جذابی داشته باشه ولی خب متاسفانه فقط نمای بیرونی قابل بازدیده.
بعد از بازدیدی یک ساعته در باغ ارم، روی باغ دلگشا برای بازدید بعدی توافق کردیم که وقتی رسیدیم بسته بود و حتی نگهبانی هم برای پاسخگویی نبود از پشت نردهها نگاهی اجمالی کردیم و عکسی جهت سفرنامه از عمارت، البته از فاصله دور گرفتم و راهی مقصد بعدی شدیم.
چون وقت آزاد داشتیم به سمت دروازه قرآن حرکت کردیم تا آرامگاه خواجوی کرمانی رو بازدید کنیم. موقع ورود به شیراز دروازه قرآن رو دیده بودم و بنظرم نورپردازی توی شب، خیلی جذابتر از طول روز نشونش میداد. یاد سیل نوروز چند سال پیش افتادم که کنار دروازه قرآن چقدر خرابی به بار آورد ولی در هر صورت الان زیبا و محکم جای خودش ایستاده بود. دو نسخه قرآن دستنویس خطی که در اتاقک بالای دروازه قرار داشته و سالیان سال بدرقه کننده مسافرها بوده الان به موزه پارس که نزدیک مجموعه زندیه ست منتقل شده که قابل بازدیده.
آرامگاه خواجوی کرمانی هم نزدیک دروازه قرآن از آثار ملی ایران محسوب میشه، که توی دامنه کوه و محیط پارک مانندی قرار داشت. نزدیکی آرامگاه غاری وجود داره که شنیدم محل عبادت مریدان و عالمان زمان این شاعر بوده و تصاویری برجسته اطراف غار هست که اگه گذرتون افتاد گمونم دیدنش خالی از لطف نباشه.
دیگه ظهر شده بود و طبق لیستی که از رستورانهای خوب شیراز داشتم نزدیکترین جا بهمون رستوران هفت خوان بود، پس به سمت رستوران حرکت کردیم که فاصلهای چند دقیقهای با دروازه قرآن داشت. معماری بیرونی ساختمان خیلی جالب بود و از قطعات بازیافتی صنعتی و خودرویی برای دیزاین استفاده کرده بودن، رستوران پارکینگ اختصاصی هم داشت. در توصیف این رستوران همینقدر بگم که تعریف من از رستوران خوب به دو بخش قبل از آشنایی با هفت خوان و بعد از آشنایی با هفت خوان تقسیم میشه و تا همین لحظه در حسرت اینم که چرا اصفهان چنین رستورانی نداره.
این رستوران در هفت قسمت مختلف با هفت تنوع غذایی ایرانی، فرنگی، فست فود، کافی شاپ و ... بود که ما همون طبقه اول رو که غذاهای ایرانی بود و موسیقی زنده هم داشت انتخاب کردیم. کارمندان این رستوران در نهایت ادب و احترام بودن، رستوران فوقالعاده تمیز و کیفیت و کمیت غذا هم که جایی برای حرف باقی نگذاشت برامون. با یه لیوان موهیتوی خنک ازمون پذیرایی کردن و بعد از سفارش گرفتن غذا نون تازه که توی رستوران پخت میشد همراه پنیر و سبزی سرو شد تا زمان حاضر شدن غذا مشغول باشیم. سفارش ما آدانا کباب و جوجه ترش بود که بسیار عالی بود بعد از غذا هم اگه درخواست کنین با یه چایی نبات زعفرونی ازتون پذیرایی میکنن که هزینهای هم نگرفتن بابتش. قیمت غذا توی این رستوران نسبتا بالاست ولی باورکنین از پولی که خرج میکنین با رضایت کامل بعدا صحبت میکنین.
با تجربهای خوش که رستوران خانه پرهامی رو شست و برد راهی سیراه شدیم تا استراحت کنیم. بعد از چرتی دلچسب با خنکتر شدن هوا بیرون زدیم. دقیقا کنار اقامتگاهمون یعنی داخل گذر سنگ سیاه موزه مشکین فام یا همون دبستان فروغ الملک قرارداره که تصمیم داشتیم اگه وقت اضافه داشتیم بازدید کنیم. با تهیه بلیط از یک راهروی باریک و نسبتا طولانی وارد حیاط شدیم، این خونه قدیمی در واقع یه گالری نقاشی پرتره توی زیرزمین و یه گالری عکسهای قدیمی توی طبقه اول داره که برای علاقهمندهای این رشته میتونه خیلی جالب باشه.
یکسری اشیاء قدیمی و عتیقه هم بود که توی ویترینهای شیشهای قرار داده بودن. جز ما هیچ کسی داخل این موزه و خونه نبود و حس غریب و ترسی که از همه خونههای قدیمی میگیرم بهم دست داده بود مخصوصا اینکه روی تمام شیشهها، پلهها، چهارچوب درها و خلاصه همه جا اندازه یه بندانگشت خاک نشسته بود و کسی تمیز نکرده بود. درکل ساختمان به شدت فرسوده و از بین رفته بود و در جهت بازسازیش اقدامی صورت نگرفته بود و حس غریبی داشت، سکوتی که فقط با صدای قدمهای ما میشکست. در هر صورت اگر گذرتون به سه راه نمازی افتاد، بازدید این خونه که تبدیل به موزه شده میتونه براتون جالب باشه ولی نه به اون اندازه که مسیرتون رو مخصوصا به نیت اینجا تغییر بدین.
بعد از اون با ماشین راهی باغ عفیف آباد شدیم که مسیر پر ترافیکی رو برای رسیدن پشت سر گذاشتیم. گمون میکنم این باغ مورد علاقه خود شیرازیهای عزیز هم باشه چون دسته دسته جوونها و خانوادهها رو میدیدم که وارد باغ میشن. بیرون از باغ دستگاه الکترونیکی گرفتن بلیط بود که ما تهیه کردیم و به سربازی که ورودی باغ بود تحویل دادیم ولی اگه کسی هم بدون بلیط میومد حرفی نمیزد در واقع منکه ندیدم جوونهای شیرازی بلیطی تهیه کنن. این باغ تحت نظارت ارتش قرارداره و در واقع به ارتش واگذار شده به همین علت قسمتی از باغ رو به نمایش هلیکوپتر، ماشین و تانکهای جنگی اختصاص دادن و اما عمارت، حوض و باغچههای باغ که اگرچه طراحی کلیش شبیه بقیه باغهای شیراز بود ولی خیلی خیلی زیباتر، تمیزتر و با جزئیاتتر بنظرم اومد. وای که خنکی دم غروب آفتاب و روشن شدن چراغهای عمارت، کنار فوارههای حوض تمیز این باغ حسابی خاطره ساخت برامون. زیبایی این عمارت کل بعدازظهر تا تاریک شدن هوا ما رو توی این باغ نگهداشت. این باغ واقعا تمیزتر و مرتبتر از باغ ارم بود که گمونم نظارت ارتش روی این موضوع بیتأثیر نیست.
همسرم علاقه داشت که زیارتی از شاهچراغ داشته باشه و با تصور اینکه اماکن مذهبی یکسره بازن و برنامهای هم دیگه نداشتیم به سمت شاهچراغ حرکت کردیم ولی بعد از اینکه ماشین رو داخل پارکینگ حرم گذاشتیم متوجه شدیم تا یک ساعت بعد از نماز شب بیشتر حرم باز نیست. برای خانمهای مانتویی چادرهای رنگی شسته و ضدعفونی شده تهیه دیده بودن که با گذاشتن کارت شناسایی میشد امانت گرفت. سریع یه چادر گرفتم و وارد شدیم ولی متاسفانه چون دیر رفتیم فقط در حد چند دقیقه تونستیم بمونیم تا همسرم زیارتی انجام بدن و بعد همه مردم رو به سمت بیرون راهنمایی کردن. پس شما اگه قصد رفتن به این مکان زیارتی رو دارین بهتره از صبح تا اذان شب که یکسره باز هستن مراجعه کنین یا از قبل در مورد ساعت باز بودن اونجا تحقیق کنین.
خستگی زیاد و توی ترافیک موندن باعث شد قید شام خوردن توی رستوران رو بزنیم چون همسرم سردرد گرفته بود و با خریدن دو تا ساندویچ سرد سریع به اقامتگاه برگشتیم تا استراحت کنیم. بعد از خوردن شام از نگهبان خواستیم برامون آبجوش تهیه کنه و رفتیم توی حیاط خنک و دنج سیراه تا هم از صدای موسیقی ملایم گرامافون استفاده کنیم و هم چای بهارنارنجی که توی فلاسک دم کرده بودم و عطرش همه جا پیچیده بود رو کنار گز اصفهانی با یارجانی بخوریم و خستگی روز رو از تنمون در کنیم.
روز چهارم
امروز بعدازظهر تصمیم بازگشت به سمت اصفهان رو داشتیم و تمام مکانهای مد نظرمون توی شیراز رو تقریبا بازدید کرده بودیم. طبق برنامهریزی قبلی که انجام داده بودم و توی سفرنامه یکی از عزیزان در همین سایت لست سکند خونده بودم تصمیم داشتیم صبح، بعد تحویل اتاق به سمت قلات روستایی در 45 کیلومتری شیراز حرکت کنیم و از طبیعت و چشمهای که توی این روستا قرار داره لذت ببریم. صبح بعد از خوردن صبحانه و تحویل اتاق مدیریت سیراه که یک خانم بسیار محترم و مهربان بودن با ظرف آبی که پشت سرمون پاشیدن بدرقه مون کردن و ما هم آرزوی دیدار مجددشون رو کردیم و به سمت قلات حرکت کردیم.
جاده منتهی به این روستا آزادراه نسبتا خلوتی بود که باعث شد حدودا 50 دقیقهای به مقصد برسیم. اپلیکیشنهای مسیریابی رسیدن به مقصد رو نشون میداد در حالی که ما وارد یک شهرک ویلایی در دامنه کوه شده بودیم و شباهتی به جایی که مورد انتظارمون بود نداشت. بعد از چندین بار سرچ مجدد و پرسیدن از افراد محلی متوجه شدیم ما وارد شهرک قلات شدیم که همه باغ ویلاهای نوساز بود و چند دقیقهای رانندگی تا رسیدن به بافت سنتی روستای قلات مسیر ادامه داشت. بلاخره زمانی که به روستا رسیدیم برای هر ماشین مبلغی به عنوان ورودی دریافت میکردن که اگر درست خاطرم باشه 10 هزار تومن بود.
کوچههای روستا همه سربالایی و بسیار تنگ با خونههایی ساخته شده از دیوارهای کاهگلی بود، هوا نسبت به شهر شیراز بسیار خنکتر و مطبوعتر بود و بنظر نمیومد چندان جای شلوغی باشه. تا انتهای روستا و رسیدن به پارکینگ امکان حرکت با ماشین بود. بعد از قرار دادن ماشینمون توی پارکینگ به سمت چشمه حرکت کردیم که باید از مسیری جنگلی و بیشه مانند که در مسیر سربالایی و دامنه کوه قرار داشت پیادهروی میکردیم که از همان اول مسیر پاکوبها به سمت چشمه مشخص بودند.
کل مسیر و این منطقه با درختان چنار پوشیده شده و اگه مطلع بودیم این روستا رو بازدید نمیکردیم. من و همسرم هر دو آلرژی شدید داریم و از شانس بد همون موقع باد شدیدی شروع شد و چنان گردی توی هوا پیچید که با وجود اینکه ماسک داشتیم ولی ما رو زمین گیر کرد و دیگه از شدت عطسه و خارش چشم، تنگی نفس گرفته بودیم. کسایی که آلرژی دارن میدونن گرد درخت چنار چجوری فلج میکنه آدم رو و کل این منطقه فقط درخت چنار بود. درهرصورت به هر جون کندنی بود خودمون رو به چشمه رسوندیم یکم استراحت کردیم و دیگه فرار رو بر قرار ترجیح دادیم و مسیر برگشت رو در پیش گرفتیم. بطور کلی این منطقه بیشهای جنگلی در دامنه کوه بود که آب چشمه از بالادست به سمت پایین میومد و مثل جویباری از وسط منطقه میگذشت.
کل روستا از لحاظ بهداشتی نسبتا تمیز و هوا خنک و مطبوع بود ولی زمین صاف برای پیک نیک کردن کنار آب هم زیاد نبود. در هر صورت توصیهای برای رفتن نمیکنم چون بنظرم همه شبیه این محیط رو تقریبا در اطراف شهرشون دیدن، یه جای سرسبز و معمولی بود با تعدادی رستوران و روستایی تقریبا قدیمی. بعد از پایین اومدن در انتهای مسیر دو تا آبمیوه از کافه پاچنار خریدیم و نفسی تازه کردیم که کیفیت مقبولی داشت. از قبل تصمیم داشتیم نهار رو توی رستورانهای روستا که کنار آب هستن و همه تختهایی برای نشستن دارن بخوریم، ولی بعد از نگاهی اجمالی متوجه شدم سطح بهداشت و تمیزی رستورانها خیلی پایینه و جایی نبود که ما رو راضی به غذا خوردن کنه. با وجود اینکه نزدیک ظهر بود و گرسنه بودیم ولی ترجیح دادیم به سمت شیراز برگردیم و بعد نهار بخوریم.
برای برگشت به سمت اصفهان خودمون رو رسوندیم کنار دروازه قرآن و برای نهار کجا بهتر از هفت خوان که نزدیکم بود. نهار چلوکباب ایرانی و سالاد سزار سفارش دادیم که خب نیازی به تعریف نداره و بعد از یه چایی نبات زعفرونی که خوردیم به جاده زدیم.
از اونجایی که توی مسیر رفت بازدید تخت جمشید رو از دست دادیم مقصد رو اونجا قرار دادیم و با حدود 60 کیلومتر رانندگی حدودا یک ساعت بعد رسیدیم. اینجا تا ساعت 7 بیشتر اجازه ورود داده نمیشه( این ساعت برای شش ماه اول سال تعیین شده) ولی به علت گرمی هوا مقداری استراحت کردیم و ساعت نزدیک 5 بود که بعد از تهیه بلیط وارد مجموعه شدیم. خیلی دلمون میخواست راهنما بگیریم ولی متاسفانه کسی نبود. با اینکه دفعه سوم بود از تخت جمشید دیدن میکردم همچنان از نظرم جذاب، باشکوه و تحسین برانگیز بود.
جز ما چند خانواده دیگه بیشتر حضور نداشتن و بسیار خلوت بود. تنها تفاوتی که با آخرین سری بازدیدم که مربوط به چندین سال پیش میشه کرده بود این بود که اطراف کاخها، سرستونهای مهم و سنگنگارهها رو با شیشه یا سیمهای کابلی محصور کرده بودن که بنظر جای تشکر داره چون بخاطر دارم سری آخر بعضی از هموطنان مثل مرد عنکوبتی از همه جا بالا میرفتن تا عکس یادگاری بگیرن. درحال به به و چه چه از اقدامی که صورت گرفته بودیم که دیدیم مادر عزیزی پسر جوانش رو تشویق کرد که از سیمها بپر اونور و برو روی پلههای کاخ وایستا تا ازت عکس بگیرم و ما به این نتیجه رسیدیم مردان عنکوبتی نمیمیرند فقط از نسلی به نسل دیگه منتقل میشن!!!
درکل محوطه هیچ نگهبانی وجود نداشت ولی گمون میکنم کل مجموعه تحت نظر دوربینهای مدار بسته باشه چون بلافاصله از بلندگوها اعلام کردن که اون آقا پسر بیرون بیاد و وارد حصار نشین ولی کو گوش شنوا و بعد هزار مدل ژست اسکندرگونه که انگار فاتح تخت جمشیده بیرون اومد. بعد از بازدید کامل که نزدیک دو ساعت از ما زمان گرفت غروب خورشید رو کنار تخت جمشید به تماشا نشستیم که واقعا تماشایی بود و با خرید یادگاری از مغازههای پایین مجموعه راهی اصفهان شدیم و بدون توقف با پنج ساعت رانندگی به شهر عزیزمون برگشتیم.
چندنکته روهم اگر به عنوان توصیه بخوام بگم اینکه:
ـ ساعات بازدید و قیمت بلیطهایی که من توی این سفرنامه اشاره کردم مربوط به خرداد ماه 1400 میشه و قطعا تایم بازدید در 6 ماه دوم سال متفاوته.
ـ بازدید از تخت جمشید رو در کنار پاسارگاد و نقش رستم ترجیحا در مسیر رفت انجام بدین چون حس میکنم مسیر برگشت دورتر شد برای ما.
ـ برای مسیریابی توی مرکز شهر شیراز زیاد به اپلیکیشنها تکیه نکنین. نمیدونم زمان حضور ما اینجور بود یا کلا خیابونها رو تغییر دادن ولی اکثر خیابونهای نزدیک مرکز تاریخی شهر یک طرفه بود و بیشتر مواقع ما رو به خیابونهای یک طرفه هدایت میکرد که بعدا می فهمیدیم خلاف رانندگی میکنیم.
ـ در بافت تاریخی شهر یعنی مجموعه زندیه و اطراف سعی کنین پیاده مسیرها رو طی کنین چون ترافیک به شدت زیاده و فاصله اماکن هم کمه، در واقع شما نیازی به ماشین هم پیدا نمیکنین.
ـ متأسفانه افراد کارتن خواب و معتاد با خلوت شدن شب زیاد در خیابونها تردد میکنن، توصیه من اینکه تا دیروقت بیرون نمونین.
ـ اگرقصد گرفتن اقامتگاه یا هتل رو دارین اطراف مجموعه زندیه بگیرین تا به راحتی به اکثر اماکن دسترسی داشته باشین.
ـ در نهایت هفت خوان رو فراموش نکنین که قطعا جزئی از خاطرات خوشمزه شما میشه.
و ممنون که توی این سفرنامه همراه من بودین.