سفردو روزه به کویر مصر: با عرض سلام به همه دوستان عزیزی که سفرنامه من رو میخونن ، هرجا که هستید براتون آرزو میکنم سفرهای هیجان انگیزی پیش روتون باشه و از سفرهاتون لذت ببرید. هدف من از نوشتن سفرنامم : این دومین دفعه ای است که من
با سلام به همه علاقمندان به سفر و ماجراجویی این سفرنامه شامل 7800 کلمه و 33 تصویر است و از اینکه حوصله به خرج میدهید و مطالعه میکنید تشکر میکنم و فکر نمیکنم پس از خواندن سفرنامه پشیمان شوید! لطفا دقت شود که توضیحات هر تصویر
سفر به شهر بادهای کوبنده، باکو با داغ شدن بازار ارز مسافرتی و قوانین جدید من و همسرم هم وسوسه شدیم تا از این فرصت که معلوم نبود تا کی ادامه داشته باشه استفاده کنیم.قصدمون این بود یه سفر قیمت مناسب که سهمیه ارزش نفری 500
این سفر نامه در دو زمان جداگانه نوشته شده و به همین علت ممکنه در جاهایی نثر متفاوتی داشته باشه. شنبه 5 مرداد 1398، دو هفته قبل از صعود من (حمید) و محبوبه در سبلان با هم آشنا شدیم و استارت آشناییمون اونجا زده شد. و وقتی
زندگی میکنم تا سفر کنم،سفر می کنم تا زندگی کنم.. جمله ای که یکی از هموطن های خوش مسافرت بالای پیج اینستاگرامش نوشته و الحق هم که جمله بسیار زیباییه.چقدر خوبه که فرهنگ جامعه به سمتی داره میره که مردممون بخشی از درآمدشونو صرف سفر و
سلام خدمت تمامی عزیزانی که این سفرنامه رومیخونن ما تلاش کردیم علاوه بر اینکه بتونیم خاطره های خودمونو در اینجا ثبت کنیم،کمکی به دوستان مجازیمون کنیم تا بتونن با اطلاعات نسبتا کافی سفرشون رو شروع کنن این اولین سفرخارجه ی من و شوهرم هست و اولین یادداشتی
سفر سه روزه نخجوان ایغدیر از اونجایی که ما ترک زبان هستیم و تمام فامیلمون توی تبریز زندگی میکنن تازگی ها یه موجی شکل گرفته بود که همه برای خرید به شهرهای نزدیک توی ترکیه میرفتن مثل ایغدیر و وان و یه خرید جانانه با کمترین
پرستوها به لانه باز می گردند(داستان ارمنستان) این بار می خواهم کمی از داستان ارمنستان را برایتان روایت کنم، داستان سفرم به ایروان از جنسی دیگر است؛از تجربه ی آن صبح یکشنبه ی به یاد ماندنی تا سفر به آشیانه ی پرستوها بر بام ایروان، امیدوارم
ماجرای شگفت انگگیز گردش به قزوین با طعم شکم گردی پنجشنبه 4 مهر 98 سلام همراهان بزرگوار بنده یک بازنشسته کارمند دولت هستم با سنی حدود53 سال ، همیشه سفرهای زیادی به اقصی نقاط ایران داشتم منتهی تاکنون سفرنامه ای ننوشتم دلیل آنهم شاید ترس از ادبیات
ماهیگیری که هرگز ندیدم (سفرنامهی ویتنام) سفر پنج است: «اول به پاي، دوم به دل، سِيوم به همت، چهارم به ديدار، پنجم در فنا نفس» (شیخ ابوالحسن خرقانی) این چهارمین داستانی است که از من میخوانید. قصهی پرماجرای سفری دو هفتهای به ویتنام. هر زمان این سفر
وان شهری کوچیکه که بعد از زلزله ای که اونجا اومد به دلیل نزدیکی با مرز ایران برندهای ترک شعبه هایی از فروشگاهاشون رو در این شهر زدن که با این کار به شدت این شهر رونق گرفت و کم کم ایرانی های زیادی مخصوصا
کوالالامپور شهر رنگهای چشمنواز، سنگاپور پدر مدرنیته آسیا سلام، از اونجایی که خوندن سفرنامه ها به من کمک زیادی تو این سفر کرد تصمیم گرفتم تا برای اولین بار منم سفر نامه بنویسم تا شاید خوندن این سفرنامه به شما هم کمک کنه. سفر من و خانوادم
نمیدونم از کی شوق سفر در وجودم شروع به جوشیدن کرد؟ از اون زمانی که پدرم برامون خاطرات سفرها و عکس هاشونو نشونمون میداد (ایشون برای خودشون یه پا جهانگرد بودن )یا همراه با دیدن کارتون های مخصوص دهه شصتی ها از سرندپیتی و سندباد
سفر شاید همان واژه ی نابی باشد که شنیدنش هم حالمان را خوب می کند، ولی باز هم شنیدن از سفر کجا و تجربه کردنش کجا؟ سلام به همه دوستان اهل سفر برای بار دوم سفرنامه ام را به نگارش در میارم تا برنامه ریزی که
سلام خدمت تمامی دوستان لست سکندی این دومین سفرنامه بنده در این سایت است که امیدوارم راهنمای خوبی جهت یک سفر کم هزینه و اقتصادی برای این شهر زیبا واقع در کشور اندونزی باشد. ناگفته نماند که از پرداختن به حاشیه همچون احساسات و یا اتفاقات
روسیه به عنوان پهناورترین کشور دنیا، تنوع طبیعی، تاریخی و فرهنگی گوناگونی را در خود جای داده و به دلیل نزدیکی به ایران و سهولت دریافت ویزا، در لیست سفر ایرانیها به چشم میخورد. و شاید به همین دلایل، من نیز برای این سفر تابستانی،
سلام و عرض ادب خدمت شما دوستانی که قصد مسافرت به استانبول رو دارید. از اونجایی که من با خوندن سفرنامه ها اطلاعات بسیار خوبی برای سفرم گرفتم و توی طول سفر بصورت ملموس حرف و نظرات دوستان برام قابل تجربه بود لذا من هم
از روزی که اولین سفرنامه ویتنام در سایت لست سکند منتشر شد، من عاشقش شدم! هیچ وقت به ویتنام فکر نکرده بودم و در لیست بلند بالای من جایی نداشت؛ اما متن سفرنامه، عکسها و بعد از آن کتابهایی که در مورد ویتنام خواندم و
جرقه سفر به زنجان در ذهنم با دیدن یک عکس زده شد. بادیدن عکس هتل سنتی ددمان که یه دل نه صددل عاشقش شدم،وبه همسرم پیشنهاد سفر به زنجان رو دادم و ایشون هم قبول کردن و این شد که ما برای دوشب این هتل
با کم شدن ارتفاع هواپیما، از پنجره به بیرون نگریستم؛ هواپیما دریای بالتیک را پشت سر گذاشت و جایی در آسمان سوئد دور زد؛ وقتی مجدداً بر روی دریا به حرکت ادامه داد، صدای باز شدن چرخهای هواپیما نوید فرودی زودهنگام را به گوشمان رساند.