پاییز 1397 بود. کمی دورتر ماشین را پارک کرده و هم چون همیشه پیاده به مقصد میرویم. در راه به کوآلالامپور رسیدیم. خیابان کوآلالامپور. خیابانی در قلب شهر گنبدهای فیروزه ای، اصفهان زیبا. خیابانی در مجاورت چهارباغ عباسی، با کمی فاصله از سی و سه
سفر من به ارمنستان در تاریخ پنج شنبه 18 مرداد 1397 و از شیراز و با پرواز شیراز-تهران هواپیمایی آسمان آغاز شد. حرکت من از تهران با اتوبوس و از ترمینال غرب بود. بلیت اتوبوس را با قیمت 120 هزار تومان و اینترنتی خریده بودم.
بنام خداوند جهان آفرین سفر از دروازه خورشید تا قلب گرمای زمین - چابهار تا کرمان سفری به سرزمینی که هر روز زودتر از تمام ایرانیان به خورشید سلام می دهند و چه بسا بخشی از خونگرمی وصف ناپذیرشان از این رو باشد . سفر به دیار باغ
سلام بر ارمنستان «بارِو». این اولین کلمهای بود که وقتی تحقیقاتم در مورد ارمنستان رو شروع کردم، بهش بر خوردم. کلمهای که احتمالا قرار بود خیلی زیاد ازش استفاده کنم و خدا رو چه دیدی، شاید تنها کلمهای بود که میتونستم تو مکالماتم با مردم ارمنستان
سلام به همراهان لست سکند، برای ما خوندن سفرنامه ها یکی از اقدامات اولیه برنامه سفره، به همین دلیل برای ادای دین به این سایت تصمیم گرفتم اولین سفرنامه ام رو که در تعطیلات خرداد سال 98 و با ماشین شخصی از شرق تا غرب
با سلام خدمت تمامی مخاطبان سایت خوب لست سکند علی الخصوص بخش سفرنامه و تشکر ویژه از دوستانی که در گذشته سفرهای خودشون رو در این بخش با ما در اشتراک گذاشتند و کمک کردند تا سفرهای با کیفیت تر و آگاهانه تری داشته باشیم.تصمیم
به نام خدایی که جهانی زیبا برای گشت و گذار آفرید مالزی,لذت بی انتها,تجربه ای ناب بر خلاف معمول که دوست دارم خاطرات سفر را در ذهن و قلب خودم حفظش کنم,بعد از 3 هفته که از بازگشتم از این سفر اعجاب انگیز میگذره تصمیم گرفتم سفرنامه
به نام خدای زیباییها وقتی به سفر و نوشتن سفرنامه فکر میکنیم اولین چیزی که به ذهنمون میرسه شاید بهترین و منحصرترین سفری باشه که در سالهای اخیر داشته ایم. بعضی وقتها سفرهایی که در سال برامون تکرار میشه به نظر میاد جذابیتی برای سفرنامه نویسی
چند ماهی از سفر به روسیه میگذرد. و من بارها دست به قلم میشدم تا درباره ی سفر بنویسم ولی اینقدر حجم داستان هایی که در روسیه داشتیم زیاد بود که با خود میگفتم شاید از حوصله ی خواننده خارج باشد. حیف بود این لحظات
قرار بود تعطیلات عید رو با یک گروه برم دشت سوسن و کلی واسش ذوق داشتم.از قبل کوله مو بسته بودم و آماده بودم که متاسفانه خبرهای بدی راجع آب و هوا شنیدم و بعد هم سیل و کنسلی تور و ضد حال اساسی که
. سفرنامه پیش رو روایتیست از پرسهزدن در خیابانها و کوچه پس کوچههای کشوری که کل میراث خاورمیانه را یکجا در خود دارد. حکایت معاشرت با مردمیست که در فراز و فرود سالهای دشوار، مدارا و دوستی را برگزیدند. حکایت سفری ده روزه به بیروت، بعلبک،
«در زمستان کمتر شب و روزی است که در استانبول باران نبارد. هوایش به سردی هوای شیراز و اصفهان نیست، کلیتاً مردم آنجا مودب و با تربیت هستند و با غریبهها نیز مهربانی دارند. نان و گوشت و برنج و روغن نهایت گرانی دارد اما
هر چیزی که تو ذهنمون تبدیل به باور بشه تو زندگیمون تبدیل به واقعیت میشه اینجا مینویسم از سفری متفاوت با سفرهای گذشته ام ، تفاوت این سفر برای من تو رنگها بود رنگهای شاد و گرم تو روزهای سرد زمستون به چند شهر مختلف در نقاط پراکنده
باکی! در زبان ترکی باکو را باکی صدا میزنند و من هم به عنوان فرزند زن و مردی ترک این را به خوبی میدانستم. تصور من از باکی، که در فرهنگ آذری زبانهای ایران مجاز از کشور جمهوری آذربایجان است، موسیقی موغام (بخوانید موسیقی مقامی)
پیشگفتار می آیی همسفرم شوی؟ با من قدم بگذاری بر سنگفرش های قدیمیِ وین، شهر هنر و موسیقی. با هم خاطره بسازیم از پرسه زنی های بی هدف، از تماشای جریانِ زندگیِ آدم ها در آنسوی مرزها، با هم بدویم دنبالِ قطارها، گم شویم، بترسیم،
عشق فرنگ رفتن تقریبا یه چند ماهی بود تصمیم به سفر داشتیم بعد از اینکه مراسمات عروسیمون تموم شد و همراهش کار خونه سازی مون هم تموم شده بود دنبال یه مسافرتی بودیم که سرحالمون کنه و بهمون کلی خوش بگذره بعد کلی گشت و گذار
من و همسرم بسيار اهل سفر كردن هستيم اما متاسفانه اهل سفرنامه نوشتن نيستيم. هميشه قبل از سفر، از تجارب دیگران در قالب سفرنامه ها بهره میبریم، اما براي سفر به پاكستان چون سفرنامه اي برای خواندن پيدا نكرديم تصميم گرفتيم اين بار حتما سفرنامه
سلام. این سفرنامه مشتمل بر بیش از 500 عکس و 3 قطعه ویدئو هستش. بعد از یک شکست بزرگ به دلیل ندونم کاری یک آژانس در اوایل مهر ماه و ریجکت شدن از سفارت فرانسه، حسابی از لحاظ روحی داغون بودیم. من هم واسه اینکه
در جستجوی مالدیو در شرقیترین نقطه ایران در جستجوی تکههای گمشدهام دنیا را گشتهام... اما حالا، بعد از سالها او که میرود، میآید و گاهی مینویسد، من نیستم! من، گمشدهام و تکهتکههایم در سراسر جهان جا ماندهاند... (هدا تورنگ) ساعت 8 یکی از شبهای سرد ر بهمن ماه 1397، در حالی
پائیز می رسد که مرا مبتلا کند... همیشه با آغاز این فصل رنگارنگ دل پناه بردن به آغوش طبیعت را می طلبد و در حد توان, تا آنجا که زندگی روزمره اجازه می داد پاسخگوی دل بودم. اما آیا کسی هست که عاشق خزان باشد و