هزینه کردن برای سفر نوعی پس انداز برای آینده است. این اولین سفرنامه بنده می باشد بنابراین پیشاپیش از نواقص آن عذر خواهی می کنم. حدودا از ابتدای سال 1401 بود که فکر یک سفر خارجی بعد از کرونا به ذهن من و همسرم رسید
سکانس اول اواخر خرداد 1401 ساعت 6بعداز ظهر، من و شیرین در آزادراه (کرج _قزوین) راهی سفر به روستای داماش در استان گیلان بودیم. شیرین یک دوست و همسفر پایه ،که چه عرض کنم درحد چهار پایه، همراه سفرهای من است .تنها یک مشکل دارد و
سفر به سرزمین شالیزارها و غوزک پنبه بعد از سالیان متمادی دوستان تصمیم گرفتیم به خطه سرسبز مازندران سفری داشته باشیم. به سرزمین شالیزارها و قوزک های پنبه ، ماهی سفید و اوزون برون و قزلآلا، سیر تازه وبوی خوش،آن و سیر ترشی و کلوچه های
سلام. سفرنامهای که میخونید در مورد سفر به شهر وان ترکیه از مرز زمینی هست. گرچه خیلی از اهالی سفر و گشت گذار این مسافرت رو با تور وان یا بدون تور تجربه کردن و خاطرات و یادگارهای خودشون رو از این سفر دارند، ولی
کرونا ، کرونا آلفا ، کرونا دلتا ، همش از کرونا و خبرهای بدش می شنیدم و واقعا دلم یه سفر حسابی می خواست که یکم از این حال و هوا در بیام و از اون طرف، استرس سفر هم یه درگیری ذهنی دیگه برام
درود به تمامی کاربران لست سکند من (سعید) و دوستم حسین تقریبا از 10 شهریور 1401 برنامه ریزی سفر خود به استانبول رو شروع کردیم. اولین کارم مراجعه به سایت لست سکند و استفاده کردن از تجربیات سفرهای بقیه دوستان بود که واقعا ازشون ممنونم. مقدمه
چندوقتی بود که بدجور هوایی کیش شده بودیم و تصمیم سفر داشتیم، اما جدی پیگیرش نبودیم، فقط هر وقت دور هم جمع میشدیم میگفتیم الان هوای کیش خیلی خوبه، کاش الان اونجا بودیم و از این ای کاش ها. تا اینکه چهارشنبه ۲۱ ام آذر
با دوستم داشتیم صحبت می کردیم که اداره رفاه دانشگاه چند ماهی هست که با هتل آرین شیراز قرارداد بسته و داشتیم همفکری می کردیم که یه برنامه بذاریم و بریم. اما خب ما چند باری از این صحبتا کرده بودیم و عملیش نکرده بودیم
پری بیا انار بخور، نه نه من زیاد خوردم، دارم آجیل میخورم، چخبرته بابا دل درد میگیری، پری برات هندوونه بزارم، نه من اصلا جا ندارم خیلی سنگین شدم. شب یلدا بود و خونه یکی از دوستان جمع بودیم، بعد از کلی بگو و بخند
سلام به لست سکندی های عزیز و گرامی . این سفرنامه رو تقدیم میکنم به شما عزیزان . باشد که در طول سفر زندگی هماره سفرهای شاد بیشماری رو تجربه کنید . سفر برای من مثل یک جعبه جادویی زیبا و هیجان انگیز میمونه پر
گمان بیشتر مردم بر این است که مسافرت باید جایی خارج از کشور یا بیرون از استان محل زندگی باشد اما ایران سرزمین بزرگ و پهناوری است و هر شهری منطقه وسیعی را شامل می شود. من نیز به عنوان ساکن این سرزمین اهورایی دوست
بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : عاشق (حسین امیری) گوینده : معشوق (خدا) از هرکس که این سفرنامه رامیخواند می خواهم این سفرنامه را با قلب بخواند . داستان این سفرنامه واقعیت زندگی من از آن جایی شروع شد که من از ده سالگی درسن کودکی کارکرده بودم و
سفر کردن از بهترین لذتهای زندگی است، من و همسر جان از مدتها پیش اول با ایرانگردی شروع کردیم و بعد جهانگردی، البته جهانگرد، کسی است که دیگر به مکان اولیه برنمی گرده و بهتر است برای سفرهای ما، لفظ سفرهای توریستی رو بکار برد،
سفرنامه خودمو با این آهنگ شروع میکنم بیا با هم بریم سفر، دبی، دبی منو با خودت ببر دبی، دبی یکمی راجع به دبی دبی بزرگترین شهر کشور اماراته ،جمعیتش در سال 2019 در حدود سه میلیون و سیصد نفر بود، آب و هواش بیشتر گرم و مرطوبه و
سلام به همه لست سکندی های عزیز و گرامی . این سفرنامه رو تقدیم میکنم به همه شما عزیزان . امیدوارم بتونم اطلاعات مفیدی رو در اختیارتون بگذارم . یکی از علاقمندیهای من سفر هست . سفر برام مثل یک جعبه جادویی زیبا و هیجان
بعد از یک سفر ایرانگردی که در نوروز 1401 از جنوب شرقی تا غرب ایران ادامه پیدا کرده بود و همان زمان تصمیم گرفته بودم که در تابستان این سفر را ادامه دهم و بعد از کلی بررسی و با تاخیر برای تعطیلات هفته ی
سعدی این شاعر پارسی گوی و استاد کلام یک غزل معروفی داره که دو بیت اون رو همیشه زمزمه می کنم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی یک
مقدمه داستان این سفر از حدود یک سال قبل از قدم گذاشتن در دالان خرطومی هواپیما به سمتِ مقصد آغاز میشود. شبی از شبهای کرونایی که دور از سفر در کنج خانه کز کرده بودیم و فیلم the Way را با سمیرا تماشا کردیم. درام متوسطی
شورمست، نام روستا و دریاچه ای بکر و آرامش بخش در دل جنگلهای هیرکانی و دامنه سبز رشته کوه البرز در منطقه سوادکوه، شهرستان پل سفید استان مازندران است که تنها با حدود دویست کیلومتر رانندگی از تهران می توان به آن رسید و برای
پس از دو ساعت و نیم که در اتوبان بودیم، سرانجام به جاده ای رسیدیم که سمت چپ آن کوه و سمت راستش دره بود. دره ای بزرگ که به مدد نور چراغ های خانه ها و خیابان هایش می درخشید.ساعت یازده و نیم شب