رفته بودیم مشهد و منزل عمه جان ساکن بودیم. یکروز قرار شد برای بازدید از مقبره فردوسی به طوس بریم. در طول مسیر وانتهای خربزه ایستاده بودند و چون امکانات پیک نیک و توقف در مسیر همراهمان بود، تصمیم گرفتیم یک خربزه بخریم و در
مايى كه كودكيمون دهه شصت گذشت محكوم به ازدواج با دختر همسايه بوديم! از اونجا كه تفريح و بازى و كلا زندگى بچههاى نسل من تو كوچه بود همونجا بزرگ شديم، عاشق شديم و ازدواج كرديم. من، مملى و تقريبا همه بچه محلا با دختر
دو سال پیش، در بدترین و یا شاید هم در بهترین اردیبهشت عمرم، برای فرار از آنچه که آن روزها در ذهنم میگذشت، هر روز به جادهای، روستایی، دشتی و یا کوهی پناه میبردم. پاوه، جوانرود، بابایادگار، ویس، چالابه، بیستون و... اما بیشتر از همه عاشق برناج
چندسال پیش من و دوستام تصمیم گرفتیم با تعدادی از خانومهای مسجد محله در یک تور دوروزه شرکت کنیم. مقصد زیارتگاهِ سلطان بود، در نزدیکی شهر پاوه در استان کرمانشاه و به قولی، بزرگترین زیارتگاه اهالی حق. بهترین زمان ممکن بود. فکر کن اردیبهشت، مسیرت جاده
نوروز سال گذشته همراه دوستانی که در کلاس راهنمای گردشگری پیدا کرده بودم در یک گروه هشت نفره عازم سیستان و بلوچستان شدیم. دو هفته در این استان بودیم و حسابی گشت و گذار کردیم.برای برگشت، بلیت قطار کرمان به تهران رو از قبل گرفته
سال 90 سفری به مشهد مقدس با خودروی شخصی داشتیم. مسیر رفت رو از جاده سمنان به سمت شاهرود و سبزوار به مشهد مقدس رفتیم. بعد از دو شب و سه روز اقامت در مشهد بنا به تصمیم و مشورت دوستان با توجه به داشتن مرخصی
سال ۸۶ بود که با سه تا از همکارانم رفتیم کیش. فکر میکنم اون موقع تور کیش حدود ۱۴۰ هزار تومن میشد. خلاصه یکی از گشتهایی که رفتیم پارک دلفینها بود. اونهایی که پارک دلفینها رو رفتند میدونند که یه دلفین اونجا با قلممو چند
این خاطره مال سالهای دوره. زمانی که بین تهران و قم فقط یک جاده معمولی دوطرفه بود که از موتور تا تریلی توش تردد میکردن و عنوان پرحادثهترین جاده دنیا را یدک میکشید. آخر تعطیلات نوروز ترافیکش از دریاچه نمک تا تهران ادامه پیدا میکرد. اون
یک شب تصمیم گرفتیم صبح ساعت 6 بریم جاده چالوس و صبحونه بخوریم. صبح زود راه افتادیم. مشغول خوردن صبحونه بودیم که دوستم گفت نظرت چیه بریم شمال، گفتم هیچی وسایلو لباس نیاوردیم، گفت اشکال نداره میریم فردا شب برمیگردیم. بالاخره ساعت 11 شب به لاهیجان
تو جاده جهان جزیرهی کیش، نرسیده به کشتی یونانی یه بنای متروکه قلعه مانند هست به اسم قلعه جنی. داستانها و افسانههای زیادی در مورد اینجا هست که میگن محل زندگی اجنهس و از این حرفا. چند سال پیش یه سفر دوستانه داشتیم به کیش که
چند سال پیش ... نیمههای شب بود که پروازمان در فرودگاه امام خمینی به زمین نشست. وسایلمان را برداشتیم و تاکسی گرفتیم. تازه دستور آمده بود که تاکسی های فرودگاه باید از تاکسیمتر استفاده کنن. در مقصد تاکسیمتر عدد 86 هزار تومان را نشان میداد.
ابتدای جوانی دوستی داشتیم که دانشگاه نوشهر درس میخوند و همونجا یه خونهی حیاطدار نسبتا بزرگ و قديمی اجاره کرده بود که یک بار با چندتا از دوستام رفتیم بهش سر بزنیم.اگه خاطرتون باشه تعریف کردم که یه دوست ترسو هم داشتم و دارم به
روز پنجشنبه اوایل اردیبهشتِ حدود 8 سال پیش بود که با هماهنگی خانواده خواهر زادهم و ما با دو خودرو سواری قرار بود بریم شهر سرعین. من در تابستان بخاطر شلوغی بیش از حد، به سرعین سفر نمیکنم. معمولا یکبار در اردیبهشت و بار دیگر
حدود 15سال پیش بود. دومین سفرمون بعد از ازدواج به مشهد بود.اون زمان هنوز موبایلها دوربین نداشت و اگر هم داشت، دوربینهاش درست حسابی نبود. مدت زمان زیادی نبود که یک دوربین عکاسی کانن سفری و جمع و جوری خریده بودم. خیلی این دوربینو دوست داشتم.
دوستان میخوام ترسناکترین خاطره عمرم تا به حالرا براتون تعریف کنم امیدوارم خوشتون بیاد. تابستان سال 1398بود قرار بود با خانواده از اهواز به سمت شهر مشهد با ماشین شخصی سفر کنیم. ما سفرمون را اغاز کردیم و با هماهنگیهای پدرم مهمانسرا برق منطقهای به مدت یک
یکی از روزهای تابستان حدود 15 سال پیش بود. تصمیم گرفتیم سه شب بریم بندرانزلی. صبح روز سه شنبه از تبریز با خودروی شخصی حرکت کردیم و حوالی بعد از ظهر بود که به هتل جهانگردی انزلی رسیدیم. قرار بود سه شب در این هتل باشیم.
نوروز 89 بود که به اتفاق خواهرم و دو دخترش و من و همسرم جمعا 5 نفر با خودروی شخصی رفته بودیم شیراز. بعد ازچند روز گشت و تفریح، یک روز تصمیم گرفتیم ناهار بریم رستوران هفت خوان. رستوران هفت خوان چند طبقه است.یه طبقه کلا
چند سال پیش یه شب مجردای فامیل تصمیم گرفتیم که یه سفر چند روزه، مجردی به اصفهان داشته باشیم. صبحش همه مایحتاج سفر رو جمع کردیم به خونوادهها اطلاع دادیم و راهی شدیم. ساعت یک ظهر از سنندج راه افتادیم و یازده شب به اصفهان رسیدیم از
توی فرودگاه کیش، وقتی از ورودی اول ساکها رد شدیم دیدم خواهرم داره هی بین ما و ساکها میچرخه و نگاه میکنه. گفتم چی شده، گفت اون ساک دستیم کجاس، گشتیم و دیدیم بعله ساک دستی که وسایل اصلی و شخصیش توش بوده نیس، کلی
تابستون دو سال پیش تصمیم گرفتیم یک مسافرت کوچک یک روزه برای بازدیدی از قلعه سلطانیه زنجان و غار کتله خور همدان داشته باشیم. صبح خیلی زود حرکت کردیم و صبحانه هم همراه برداشتیم تا در جای مناسبی خورده شود. در کنار جاده به فضای نسبتا بازی