چابهار هندوستان ایران این سفرنامه از خاطرات سفر به چند استان زیباست . یزد ،کرمان ،سیستان و بلوچستان . اواخر سال 97 تصمیم برای مسافرت نوروزی داشتیم ازونجایی که عید جنوب حال و هوای دیگه ای داره و به خاطر امنیت بیشتر جاده ها مقصد ما
به نام خدا با سلام خدمت خوانندگان لست سکند و همه دوستداران سفر و گردشگری مقدمه: آخرین سفر ما مهر سال 98 به استانبول بود و با شروع کرونا تا دو سال مسافرت نرفتیم البته برای استانبول سفرنامه نوشتم اگر خواستید به استانبول سفر کنید پیشنهاد میکنم سفرنامه
سفر ماجراجویی زمینی دور ترکیه سلام خدمت همه لست سکندیهای عزیز، امیدوارم هر جا هستید سلامت باشید و دلتون شاد و فکرای بزرگ تو سرتون. امیدوارم با نوشتن این سفرنامه بتونم کمک کوچیکی به شما دوستان عزیزم جهت سفرهای زمینی طولانی و غیر طولانی پیش روتون
تاریخ سفر: 99/11/08 با سلام خدمت همه لست سکندی های عزیز و دوست داران سفر. من مدت زیادی نیست که با لست سکند آشنا شدم ولی یکی از سرگرمی ها و تفریحاتم خوندن سفرنامه ها با مقاصد مختلف این سایت شده. خودم هم بسیار دوست دار
جایی که دوست دارم بروم، جایی است که هنوز به آنجا نرفته ام ..... زندگی یک رویاست، کافیست کمی آرام تر در آن راه برویم تا از لذت های آن کمال استفاده را ببریم. ما اینجاییم تا از این هدیه گران بها خداوند به بهترین نحو
سلامی به گرمای جنوب محمد 35 ساله اهل تهران هستم. بعد از مدتها قرنطینه و پرهیز از سفر به دلیل بیماری منحوس کرونا، دوز دوم واکسن رو که تزریق کردم بلافاصله سفری به شمال کشور و بعد به استان زیبای لرستان رفتم، ولی هنوز سفردونیم خالی
در یک کتابِ نانوشته خوندم که : "پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر! پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟! من
شروع یک سفر رویایی زمانی شروع شد که در اوایل اسفند 1399 به پیشنهاد خواهرم، تصمیم سفر به قشم گرفتیم (در اسفند ماه قیمت بلیط هواپیما و هتل نسبت به فروردین ماه، مناسب تر است). سریعا شروع به سرچ قیمت های بلیط هواپیما و هتل کردیم.
اواخر بهمن 99 است و یک سالی که یک مهمان ناخوانده کاسه کوزه سفر دوستان رو به هم ریخته. آخر چرا مگه ما چقدر زمان داریم برای رسیدن به آرزوهامون برای زندگی کردن، خاطره سازی کردن. یک روز کاری سنگین رو تموم کردم توی ماشین نشستم،
شروع یک سفر بدون برنامه به اصفهان اوایل مهر 1400 بود که از اون تصمیم های عجولانه و سریع گرفتم. سریع چند وعده غذای سبک آماده کردم و وسایل رو جمع کردم. ناهار رو در منزل خوردم و حرکت. ساعت 1 ظهر از تهران به سمت
به تقویم که نگاه میکنم حسرت میخورم، حسرت اینکه این کرونای لعنتی اگر نبود چقدر با دیدنِ عددهای قرمز شده توی تقویم عشق میکردم. هفته آخر اردیبهشت 1400 را می گذرانیم و بهشتی ترین فصل خدا می گذرد بی آنکه توانسته باشیم از طبیعت لذت
گفتن قصههای خوبقصهی خورشید و غروبقصهی نخلای جنوبلب دریا... لب دریا در پیادهراهی خلوت از کیشِ جنتطراز مشغول قدم زدن و حال و قال بودیم و دل و جانمان مروح بود از خنکای سایهسار درختان که ناگهان صدای جیغ ممتد یک خانوم به گوش رسید. تا
"زمانیکه هنوز لاستیک ماشینها آن بوسه شوم خود را بر خاک پاک سوباتان نزده بودند، سوباتانی داشتیم بسیار رویایی و دوست داشتنی. در آن سوباتان نه سیمانی بود و نه حلب و نه تیرآهنی. هر چه می دیدی از نوع طبیعت بود و از جنس
تابستان از پس بهار شتابان رسیده بود، گرما بود، آفتاب سوزان و عرق ریزان. نسیمی خنک و آبی سرد لازم بود تا هرم گرما را کنار بزند و اندکی روح و روانمان را جلا بدهد. ساعت 6 صبح جمعه ای از تیرماه 98 به اتفاق
دو تا خانم تنها... به نظر من کنسل کنید. اونجا اصلا برای دو تا خانم تنها امن نیست. این صحبت یک آقای لیدر بود که به تازگی به چابهار سفر کرده بود و حسابی من و همسفر رو به فکر فرو برد. مخصوصا من که
خرم آباد (سفر به عمق لرستان) تاریخ سفر : 24مرداد 1399 مقصد:خرم آباد نام هتل : بدون اقامت در شب سلامی به نرمی عطر چمن زارها به دوستان عزیز لست سکندی، سفرنامه را با جمله (ایرانم زیباست) شروع میکنم. ایران دوست داشتنی ما بسیار جاهایی بکر و زیبایی دارد.
کیش(خلیج همیشه فارس) تاریخ : مهر 1398 مقصد : کیش نام هتل : جام جم سلامی به گرمی آب های خلیج فارس به دوستان عزیز لست سکندی، سفرنامه را با جمله (ایرانم زیباست) شروع میکنم. ایران دوست داشتنی ما بسیار جاهایی بکر و زیبایی دارد. که دیدن هر قسمت
در امتداد دو خط لاجوردی سفر با دوچرخه در خط ساحلی شمالی و جنوبی پاییز 1394سوا بشکن طلسم حادثه را, بشکن! مهر سکوت از لب خود بردار منشین به چاهسار فراموشی بسپار گام خویش به ره, بسپار (حمید مصدق, آبی خاکستری سیاه) مسیر حرکت پل پیروزی 26 مهرماه در جاده فیروزکوه رهسپار سفری دیگر در جاده
به نام خدا قدمی بر فرش سبز ایران "سفرنامه گیلان" انتظاری دیگر زمانی که نزدیک سفر رفتن میشود میز کارم حکم تبعیدگاهی را دارد که منتظر آزادی از آن هستم! زیرچشمی مدام به تقویم روی میزم سرک میکشم. انگار هر چه بیشتر نگاه کنم زودتر خواهد گذشت. زمانی که
هبوط من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم یه شب مهتاب... جاده ای بیانتها در میان تپه هایِ خاکی نورِ ضعیف خورشید در حال طلوع در هوای ابریِ بهمن ماه تقابل گرمای بخاری