به نام خدا اوایل خرداد 1401بود. تقویم رو که نگاه می کردم تعطیلات وسط ماه بدجوری وسوسه ام میکرد که با بچه ها قرار یه مسافرت رو بزارم. ما سه نفر بودیم: امید ،رسول و رضا. مایی که هر چهار فصل سال رو همیشه تو جنگل
دیدن چابهار، بعد از بارها تلاش دیگه برامون تبدیل به رویا شده بود، خیلی قبلتر از شروع همهگیری کرونا جزو لیست سفرهامون بود و بارها به دلایل مختلف به تاخیر افتاده بود و بعد که کرونا شروع شد و ... تا اینکه بالاخره آذرماه سال
بسم الله الرحمن الرحیم مقدمه دو سه سالی بود که تصمیم داشتم به سفر پیاده روی اربعین بروم، اما خیلی اراده جدی ای نداشتم. فقط قلبا دوست داشتم در این مسیر باشم. آن دوره ها خانم ها خیلی کمتر میرفتن، هنوز داعش در عراق جولان میداد و
می خوام از یه سفر 48 ساعته بگم، چند روز مونده به یلدای سال 1400. سفری که البته خیلی بیشتر از دو روز بود، نه اینکه بد گذشته باشه و طول سفر بیشتر به نظر برسه بلکه، عمق سفر خیلی بیشتر از این حرفها بود.
خلاصۀ سفر برای سفر کاری یک هفته در نوشهر بودیم؛ برای همین اغلب بعدازظهرها گردش میکردیم. با وجود این بهاندازۀ کافی از سفر لذت بردیم. در این مدت خیابانگردی کردیم و از ساحل سیترا و باغ گیاهشناسی بازدید کردیم. درختهای نخل ظاهر جذابی به خیابانهای نوشهر
شاید برای رسیدن به شهرهایی مثل: زنجان، ابهر، تبریز و... از کنار شهر قزوین گذر کرده باشید اما این فکر که خود این شهر یک مقصد گردشگری زیباست به ذهنتان خطور نکرده باشد. با ما همراه باشید تا در این سفرنامه گوشه ای هرچند کوچک
چند سالی بود که به فکر دیدن هرمز بودم و هر بار با ديدن عکس های هرمز در اينستاگرام اشتیاقم بیشتر می شد . قبل از شيوع كرونا قرار بود دوستم از سوئد به ايران بيايد تا باهم به اين سفر برويم ، اما با
احتمالاً سفرنامه زیاد خوندید، ولی این یک سفرنامه عادی نیست.... یک خطرنامه است. بعد از اینکه نتیجه کنکور سراسری ارشد 1400 توی مهر ماه اومد و فهمیدم تهران قبول نشدم و باز همین شیراز موندگار شدم، چندین روز که از حال نزارم گذشت، بالاخره تصمیم
به به ز یزد و مردم خوش نام پرورش وان خاک پاک و زر و گوهر برابرش آباد و بی زوال و کهنسال و با شکوه این شهر پیر، وه که
سکانس اول اواخر خرداد 1401 ساعت 6بعداز ظهر، من و شیرین در آزادراه (کرج _قزوین) راهی سفر به روستای داماش در استان گیلان بودیم. شیرین یک دوست و همسفر پایه ،که چه عرض کنم درحد چهار پایه، همراه سفرهای من است .تنها یک مشکل دارد و
سفر به سرزمین شالیزارها و غوزک پنبه بعد از سالیان متمادی دوستان تصمیم گرفتیم به خطه سرسبز مازندران سفری داشته باشیم. به سرزمین شالیزارها و قوزک های پنبه ، ماهی سفید و اوزون برون و قزلآلا، سیر تازه وبوی خوش،آن و سیر ترشی و کلوچه های
سلام. سفرنامهای که میخونید در مورد سفر به شهر وان ترکیه از مرز زمینی هست. گرچه خیلی از اهالی سفر و گشت گذار این مسافرت رو با تور وان یا بدون تور تجربه کردن و خاطرات و یادگارهای خودشون رو از این سفر دارند، ولی
کرونا ، کرونا آلفا ، کرونا دلتا ، همش از کرونا و خبرهای بدش می شنیدم و واقعا دلم یه سفر حسابی می خواست که یکم از این حال و هوا در بیام و از اون طرف، استرس سفر هم یه درگیری ذهنی دیگه برام
چندوقتی بود که بدجور هوایی کیش شده بودیم و تصمیم سفر داشتیم، اما جدی پیگیرش نبودیم، فقط هر وقت دور هم جمع میشدیم میگفتیم الان هوای کیش خیلی خوبه، کاش الان اونجا بودیم و از این ای کاش ها. تا اینکه چهارشنبه ۲۱ ام آذر
با دوستم داشتیم صحبت می کردیم که اداره رفاه دانشگاه چند ماهی هست که با هتل آرین شیراز قرارداد بسته و داشتیم همفکری می کردیم که یه برنامه بذاریم و بریم. اما خب ما چند باری از این صحبتا کرده بودیم و عملیش نکرده بودیم
سلام به لست سکندی های عزیز و گرامی . این سفرنامه رو تقدیم میکنم به شما عزیزان . باشد که در طول سفر زندگی هماره سفرهای شاد بیشماری رو تجربه کنید . سفر برای من مثل یک جعبه جادویی زیبا و هیجان انگیز میمونه پر
گمان بیشتر مردم بر این است که مسافرت باید جایی خارج از کشور یا بیرون از استان محل زندگی باشد اما ایران سرزمین بزرگ و پهناوری است و هر شهری منطقه وسیعی را شامل می شود. من نیز به عنوان ساکن این سرزمین اهورایی دوست
بسم الله الرحمن الرحیم نویسنده : عاشق (حسین امیری) گوینده : معشوق (خدا) از هرکس که این سفرنامه رامیخواند می خواهم این سفرنامه را با قلب بخواند . داستان این سفرنامه واقعیت زندگی من از آن جایی شروع شد که من از ده سالگی درسن کودکی کارکرده بودم و
بعد از یک سفر ایرانگردی که در نوروز 1401 از جنوب شرقی تا غرب ایران ادامه پیدا کرده بود و همان زمان تصمیم گرفته بودم که در تابستان این سفر را ادامه دهم و بعد از کلی بررسی و با تاخیر برای تعطیلات هفته ی
سعدی این شاعر پارسی گوی و استاد کلام یک غزل معروفی داره که دو بیت اون رو همیشه زمزمه می کنم: بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی یک