30
8.8K
6 آذر 1398 09:00
این سفر نامه در دو زمان جداگانه نوشته شده و به همین علت ممکنه در جاهایی نثر متفاوتی داشته باشه. شنبه 5 مرداد 1398، دو هفته قبل از صعود من (حمید) و محبوبه در سبلان با هم آشنا شدیم و استارت آشناییمون اونجا زده شد. و وقتی
زندگی میکنم تا سفر کنم،سفر می کنم تا زندگی کنم.. جمله ای که یکی از هموطن های خوش مسافرت بالای پیج اینستاگرامش نوشته و الحق هم که جمله بسیار زیباییه.چقدر خوبه که فرهنگ جامعه به سمتی داره میره که مردممون بخشی از درآمدشونو صرف سفر و
سلام خدمت تمامی عزیزانی که این سفرنامه رومیخونن ما تلاش کردیم علاوه بر اینکه بتونیم خاطره های خودمونو در اینجا ثبت کنیم،کمکی به دوستان مجازیمون کنیم تا بتونن با اطلاعات نسبتا کافی سفرشون رو شروع کنن این اولین سفرخارجه ی من و شوهرم هست و اولین یادداشتی
سفر سه روزه نخجوان ایغدیر از اونجایی که ما ترک زبان هستیم و تمام فامیلمون توی تبریز زندگی میکنن تازگی ها یه موجی شکل گرفته بود که همه برای خرید به شهرهای نزدیک توی ترکیه میرفتن مثل ایغدیر و وان و یه خرید جانانه با کمترین
پرستوها به لانه باز می گردند(داستان ارمنستان) این بار می خواهم کمی از داستان ارمنستان را برایتان روایت کنم، داستان سفرم به ایروان از جنسی دیگر است؛از تجربه ی آن صبح یکشنبه ی به یاد ماندنی تا سفر به آشیانه ی پرستوها بر بام ایروان، امیدوارم
ماجرای شگفت انگگیز گردش به قزوین با طعم شکم گردی پنجشنبه 4 مهر 98 سلام همراهان بزرگوار بنده یک بازنشسته کارمند دولت هستم با سنی حدود53 سال ، همیشه سفرهای زیادی به اقصی نقاط ایران داشتم منتهی تاکنون سفرنامه ای ننوشتم دلیل آنهم شاید ترس از ادبیات
ماهیگیری که هرگز ندیدم (سفرنامهی ویتنام) سفر پنج است: «اول به پاي، دوم به دل، سِيوم به همت، چهارم به ديدار، پنجم در فنا نفس» (شیخ ابوالحسن خرقانی) این چهارمین داستانی است که از من میخوانید. قصهی پرماجرای سفری دو هفتهای به ویتنام. هر زمان این سفر
وان شهری کوچیکه که بعد از زلزله ای که اونجا اومد به دلیل نزدیکی با مرز ایران برندهای ترک شعبه هایی از فروشگاهاشون رو در این شهر زدن که با این کار به شدت این شهر رونق گرفت و کم کم ایرانی های زیادی مخصوصا
کوالالامپور شهر رنگهای چشمنواز، سنگاپور پدر مدرنیته آسیا سلام، از اونجایی که خوندن سفرنامه ها به من کمک زیادی تو این سفر کرد تصمیم گرفتم تا برای اولین بار منم سفر نامه بنویسم تا شاید خوندن این سفرنامه به شما هم کمک کنه. سفر من و خانوادم
نمیدونم از کی شوق سفر در وجودم شروع به جوشیدن کرد؟ از اون زمانی که پدرم برامون خاطرات سفرها و عکس هاشونو نشونمون میداد (ایشون برای خودشون یه پا جهانگرد بودن )یا همراه با دیدن کارتون های مخصوص دهه شصتی ها از سرندپیتی و سندباد
سفر شاید همان واژه ی نابی باشد که شنیدنش هم حالمان را خوب می کند، ولی باز هم شنیدن از سفر کجا و تجربه کردنش کجا؟ سلام به همه دوستان اهل سفر برای بار دوم سفرنامه ام را به نگارش در میارم تا برنامه ریزی که
سلام خدمت تمامی دوستان لست سکندی این دومین سفرنامه بنده در این سایت است که امیدوارم راهنمای خوبی جهت یک سفر کم هزینه و اقتصادی برای این شهر زیبا واقع در کشور اندونزی باشد. ناگفته نماند که از پرداختن به حاشیه همچون احساسات و یا اتفاقات
سلام و عرض ادب خدمت شما دوستانی که قصد مسافرت به استانبول رو دارید. از اونجایی که من با خوندن سفرنامه ها اطلاعات بسیار خوبی برای سفرم گرفتم و توی طول سفر بصورت ملموس حرف و نظرات دوستان برام قابل تجربه بود لذا من هم
از روزی که اولین سفرنامه ویتنام در سایت لست سکند منتشر شد، من عاشقش شدم! هیچ وقت به ویتنام فکر نکرده بودم و در لیست بلند بالای من جایی نداشت؛ اما متن سفرنامه، عکسها و بعد از آن کتابهایی که در مورد ویتنام خواندم و
جرقه سفر به زنجان در ذهنم با دیدن یک عکس زده شد. بادیدن عکس هتل سنتی ددمان که یه دل نه صددل عاشقش شدم،وبه همسرم پیشنهاد سفر به زنجان رو دادم و ایشون هم قبول کردن و این شد که ما برای دوشب این هتل
سلام. تصمیم گرفتم این بار براتون داستان سفر به وان رو بگم. دیدم دوستان دیگه ای هم سفر نامه به این شهر رو نوشتن، اما از اونجایی که من تور لیدرم تصمیم گرفتم ، براتون سفرنامه ای بنویسم که بتونه به کارتون بیاد و براتون
منصور ضابطیان در کتاب «مارک دو پلو» مینویسد: "هر کسی را چیزی به جایی میرساند، شاید وسوسهی یک نگاه یا تصویری دلانگیز یا تصوری موهوم. هر کسی را چیزی وسوسه میکند تا کولهپشتیاش را بردارد و بار سفر ببندد به جایی و اینبار ..." باید
به عنوان یک ایرانی برایم مهم است که در وهله اول دیدنی ها کشور خود را ببینم و فرهنگ شهرهای مختلف را بشناسم . دوست دارم وقتی یک غیرایرانی از من درباره کشورم و شهر های مختلفش سوال می پرسد بتوانم حداقل پاسخ هایی داشته
همانا که تو چون دو کفه ترازو میان شادی و غم آویختهای (جبران خلیل جبران) . آسانسور ساختمان خراب شدهاست و چمدانی که نمیدانم چه زمانی دستهاش پاره شده را پنج طبقه، پله به پله بالا میبرم. چمدان بهاندازه یک کوه در دستانم سنگینی میکند و گویی تمام
اردیبهشت ماه بود که تصمیم گرفتیم اولین سفر خارجی را به همراه دوستانمون برویم. با توجه به داشتن پسر 7 سالمون موارد زیادی بود که باید در نظر می گرفتیم. برای اولین سفر ترکیه و با توجه به مسافت کوتاه ازمیر تا کوش آداسی، کوش